جنبشی که هنوز در سپهر ایرانی بسیار سرزنده است از آغاز تاکنون با شعارهای گوناگونی پیش رفته است. واقعیت‌های جامعه و خواسته‌های مردم را می‌توان از متن این شعارها فهمید. در این نوشته چند تا از پرمعناترین و رایج‌ترین شعارهایی را که در حدود دو هفته‌ی اخیر بر زبان‌ها جاری شده بررسی می‌کنیم.

«زن، زندگی، آزادی»

جنبش با این شعار اوج گرفت و شناخته شد. این شعار دربردارنده‌ی پیامی بسیار پیش‌رو و مترقی است. عجیب نیست که طرح این شعار در بافت ایرانی بسیاری از ما را به شگفتی وا داشت. دور از انتظار بود و به‌حق در نگاه بسیاری از غیرایرانیان نیز طنینی ستایش‌برانگیز داشت. این شعار بی‌گمان معنایی رادیکال در خود دارد، اما هم‌هنگام صلح‌آمیز و آشتی‌جو است.

با همه‌ی تأکیدی که این شعار بر جایگاه و حقوق زنان دارد، آیا باید آن را صرفاً از نظرگاه زنانه‌نگرِ (فمینیستی) افراطی فهمید؟ با نظر به بافتار زیست ایرانی که این شعار در آن شکل گرفته، به نظر می‌رسد پاسخ به این پرسش منفی باشد. زنان ایرانی حقوقی برابر می‌خواهند و اساس خواستشان کرامت و استقلال و احترام است.

همچنین، گرچه این شعار بی‌شک مطالبات لایه‌هایی از جامعه را بازتاب می‌دهد، اما به تنهایی بیانگر مستقیم  مطالباتِ کل جامعه نیست.

ناکارآمدی حاکمیت در زمینه‌های گوناگون و بسته بودنِ راه‌های مسالمت‌آمیز برای اعتراض باعث شده است خشمی در مردم انباشته شود، خشمی که اکنون با شعارهای گوناگون خودش را بروز می‌دهد. به هر روی اما تردیدی نیست که برای این جنبش بسیار سودمند است که هرچه بیش‌تر با چنین شعار مترقی و صلح‌آمیزی شناخته شود و پر و بال بگیرد.

«مرد، میهن، آبادی»

این شعار همچون مکملی برای شعارِ «زن، زندگی، آزادی» طرح شد. گویی گمان می‌رفت چیزی در آن شعار از قلم افتاده است. در این شعار می‌توان به نکته‌ی پیش‌گفته پی برد: مطالبات این جنبش فقط مطالباتی زنانه نیست. آنچه از این شعار می‌توان برداشت کرد گونه‌ای ناخرسندی درباره‌ی واپس‌ماندگیِ کشور است، این حس که میهن با حکمرانان کنونی به ویرانی کشیده شده و می‌شود.

از این نکته که بگذریم، در این شعار گونه‌ای مصلحت‌اندیشی و ترس و واهمه را می‌توان بازشناخت: ترس و واهمه از اینکه ثبات از بین برود و آشوب پدید آید، از اینکه میهن به ویرانی کشانده شود. چنین ترس و واهمه‌ای را می‌توان یکی از مشخصه‌ی جنبش‌ها و خیزش‌های پس از انقلاب دانست. این ترس و واهمه شاید ریشه در یک عبرت تاریخی داشته باشد: در نظر بسیاری از مردم، انقلاب ۵۷ به ویرانیِ بیش‌تر انجامید و خودکامگی را شدت بخشید.

در این شعار تأکید بر مردسالاری به شیوه‌ای غیرمستقیم و نرم هم دیده می‌شود. مفهوم مرد گره می‌خورد به مفهوم‌های وطن و آبادی – چیزی که سنت و عاقبت آن روشن است.

Ad placeholder

«این دیگه اعتراض نیست، این خودِ انقلابه»

دسته‌ای از شعارها در این جنبش بسیار ریشه‌زن هستند. از این جمله است شعار «جمهوری اسلامی، نمی‌خوایم، نمی‌خوایم» و شعار «این دیگه اعتراض نیست، این خودِ انقلابه». این دسته از شعارها به ما می‌گویند که مردم دیگر گولِ اصلاحات دروغین و ساختگی را نمی‌خورند.

به نظر می‌رسد بسیاری از کسانی که در انتخابات ریاست‌جمهوری گذشته فریب دوقطبی‌سازی‌ها را نخوردند و به پای صندوق‌های رأی نیامدند اکنون تمایل دارند خواسته‌های خود را در کف خیابان فریاد بزنند. همچنین، از چنان شعارهایی پیداست که اصلاح‌طلبان دیگر هیچ پایگاهی در میان مردم ندارند.

«نه این وری، نه اون وری …»

برخی از شعارها در جنبش کنونی معطوف به شخص رهبری هستند. «خامنه‌ای قاتله، ولایتش باطله»، «مرگ بر خامنه‌ای»، «مرگ بر دیکتاتور»، و «این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت» از جمله‌ی این دسته شعارها هستند. شعارهایی از این دست در این جنبش بسیار بیش از جنبش‌ها و خیزش‌های گذشته شنیده می‌شد که این نکته پیامی روشن دارد: مردم‌فریبی در شکل حاکمیت دوگانه و انداختن تقصیرها بر گردن دولتی که حرف رهبری را گوش نمی‌دهد دیگر کاری از پیش نمی‌برد.

از میان شعارهایی که در این جنبش شخص رهبری را نشانه رفته یک شعار بیش از همه توجه‌ها را به خود جلب کرده است: «نه این وری، نه اون وری، … بیت رهبری». این شعار که از قضا از زبان دانشجویان و در یکی از برترین دانشگاه‌های کشور سر داده شد بی‌سابقه بود و تعجب همگان را برانگیخت. برخی از هوادارانِ حاکمیت این شعار را نشانه‌ی بی‌اخلاقی و بی‌اصالتیِ جنبش دانستند. اما به نظر من باید به دلالت‌های ضمنیِ این شعار توجه کرد. این شعار به تقدس بی‌پایه و مسخره‌ای می‌تازد که مملکت را به این روز انداخته است. گویی طنزی دهشتناک در تنگنای کنونی در جامعه‌ی ایران هست که جز با چنان شعاری نمی‌توان آن را نمایاند. دانشجویان می‌بینند که نه‌تنها اوضاع هیچ نشانه‌ای از بهبودی ندارد بلکه گویی هیچ راهی هم برای اصلاح نمانده و این طور هم نیست که به‌سادگی بتوان انقلاب را چاره‌ی مشکلات دانست. بسیاری از نخبگان کشور بر این باورند که این «بن‌بست» را حاکمیت و به‌طور مشخص شخص رهبری پدیده آورده است.      

Ad placeholder

برآیند:

شعارهای این جنبش چند نکته را به ما یادآور می‌شوند:

  • کاملاً روشن است که جامعه نسبت به قبل دلیرتر و جسورتر شده است و کم‌تر از حاکمیت می‌ترسد.
  • مردم از جناح‌ها و تشکل‌های سیاسی نومید شده‌اند.
  • مردم دیگر نیازی به رهبر و پرچم‌دار احساس نمی‌کنند، خواه رهبری از داخل یا خارج از ایران. برای همین این بار شعارهای سلطنت‌طلبانه و رضاشاهی بسیار کم‌تر شنیده شد. در داخل نیز کسانی چون میرحسین موسوی و محمود احمدی‌نژاد هیچ جایگاه ویژه‌ای در این جنبش ندارند.
  • گرچه هنوز هم بسیاری از مردم از انقلاب و دگرگونی‌های اساسی واهمه دارند، تنوع مطالبات در این جنبش نشان می‌دهد که آنچه مردم می‌خواهند تغییرات اساسی در شیوه‌ی مدیریت و حکمرانی است.

Ad placeholder