یکشنبه شب، یازدهم سپتامبر، در پایان فرایند رأی‌گیری و آغاز شمارش آراء‌، نظر سنجی پای صندوق رأی و اولین شمارش آراء دال بر پیروزی سوسیال دموکرات‌ها و متحدینش بود. چهار سال دیگر همچون هشت سال پیش از این. اما آن هنگام که شمارش دور بر داشت مشخص شد که جناح راست انتخابات را برده است، با کمترین میزان اختلاف، فقط یک کرسی. پس باید منتطر می‌ماندند تا عصر چهارشنبه، تا با شمارش تمامی آرا وضعیت مشخص‌تر شود. عصر چهارشنبه «عصر خوشبختی» جناح راست و «فصل گندیدگی» متحدین سوسیال دموکرات‌ها از آب درآمد. معلوم شد که جناح راست یک کرسی دیگر نیز به دست آورده و حالا می‌تواند به اتکای اکثریتی کوچک و شکننده دولت را تشکیل دهد. در عصر، انسانها همه در زیانند (والعصر. ان الانسان لفی خُسر). برای بسیاری پایان شمارش آرا و هیجان آن، آغاز سوگواری برای وضعیت پیش آمده بود. برنده اصلی انتخابات حزب مهاجر و مهاجرت ستیز دموکرات‌های سوئد بود و می‌شد فهمید که جناح راست به شرطی می‌تواند دولت تشکیل دهد که از آن حزب فرمان بَرَد.

درس بزرگ سه متفکر بزرگ دوران مدرن، مارکس، نیچه و فروید، آن است که خواهش‌های وحشی هیچگاه رهایمان نمی‌کنند. آنها را انحرافی می‌دانیم، کتمان می‌کنیم، سرکوبشان می‌کنیم ولی باز برجای می‌مانند و زندگی ما را قلمرو جنب و جوش خویش می‌سازند. سه خواهش آرمان رهایی، خواست قدرت و رانه جنسی همواره با ما هستند. دستگاه ایدئولوژی، اخلاق بردگی و قلمرو فرازش کار و هنر می‌سازیم تا آنها را مهار کنیم ولی باز کم می‌آوریم. در خیزش‌های زحمتکشان، آفرینندگی‌های ابرانسان و تجلی‌های ناخودآگاه، دستگاه سرکوب اگر شده برای لحظه‌هایی از کار می‌افتد. در مبارزه انقلابی، در آفرینش هنری و در خواب، جهانی شکل می‌گیرد که در آن می‌توان سبکبال به خوشی سوار بر موجهایی از رهایی، اِعمال قدرت و میل جنسی شد.

امروز به این فهرست، شور نمایش را باید افزود. دلمان می‌خواهد همه چیز را همچون نمایش ببینیم. در سینما و پای تلویزیون فیلم ببینیم. به کنسرت و دیسکوتک و کاباره برویم و آواز و رقص بشنویم و ببینیم. رمان بخوانیم. از زندگی مردم و رخدادهای جهان خبر تنظیم شده‌ی رسانه‌ای بخوانیم، بشنویم یا ببینیم. در خیابانها و میدانهای پر از زرق و برق و پر از زیبائی شهر بگردیم. همه برای آنکه جهان را پر از بازی، پر از هیجان تجربه کنیم. دلزده و خسته از واقعیت زیست روزمره، از کار و جدیت، نمایش را می‌جوییم. به سان تفریح، به سان قلمرو آزاد تخیل. ولی واقعیت زندگی تا همین اواخر سخت و آهنین برجای مانده بود و نمی‌گذاشت و تا حدودی اکنون نیز نمی‌گذارد که سرگرم نمایش شویم. امروز اما آزادی بیشتری در آن زمینه به دست آورده‌ایم.

Ad placeholder

تازگی یاد گرفته‌ایم که از واقعیت سخت زندگی هم نمایش بسازیم. سیاست را که عرصه‌ی جدیت بود، عرصه مذاکره و توافقهای پشت پرده، عرصه تصمیم و اراده بود، به سپهر نمایش تبدیل کنیم. تا همین چند وقت پیش، صندوق رأی انسانها را به عقلانیت فرا می‌خواند. قرار بود پای آن، فرد در تنهایی خود، در گسست از هیاهوی جمع، بر مبنای منافع خویش نیرویی را برای نمایندگی دیدگاه‌ها و خواستهای خود برگزیند. اکنون اما صندوق رأی عرصه بیان خواست نمایش شده است. از دل آرائی که مردم به صنوق می‌افکنند موقعیت‌های نمایشی پدید می‌آیند. دلمان وضعیت، نمایندگان و احزابی می‌خواهد که دل در گرو نمایش داشته باشند.

این را در چند سال گذشته در اسرائیل، آمریکا و ایتالیا داشتیم. اکنون سوئد به آن دسته کشورها افزوده شده است. نتیجه انتخابات یکشنبه هفته گذشته سوئد همچون نتیجه انتخابات دور قبلی اکثریتی شکننده است. دور کنونی از آن جناح راست، دور قبلی از آن جناحی متحد شده پیرامون رهبری حزب سوسیال دموکرات. اکنون، دولت قرار است به نخست وزیری کریستشون رهبر حزب محافظه‌کار میانه‌روها تشکیل شود. قدرتمندترین نیرو در دولت اما حزب دموکرات‌های سوئد خواهد بود، حزبی که بیشترین رأی را در جناح راست آورده است. از آنجا که این حزب مهاجر ستیز است و سر دشمنی با گرایشهای جدید جامعه در زمینه محیط زیست، جنسیت و هویت فرهنگی دارد آنرا به کابینه راه نمی‌دهند ولی پشتیبانی‌اش را به جان می‌خرند.

تا همین چند وقت پیش، صندوق رأی انسانها را به عقلانیت فرا می‌خواند. قرار بود پای آن، فرد در تنهایی خود، در گسست از هیاهوی جمع، بر مبنای منافع خویش نیرویی را برای نمایندگی دیدگاه‌ها و خواستهای خود برگزیند. اکنون اما صندوق رأی عرصه بیان خواست نمایش شده است.

جناح راست پیروزی‌اش را مدیون موفقیت حزب دموکرات‌های سوئد پای صندوقهای رأی است. این حزب اکنون یک دهه است که پی در پی آرای بیشتری را کسب می‌کند، تا کنون که کمی بیش از بیست درصد آراء را از آن خود ساخته است. مهمترین عامل موفقیت این حزب شکست جامعه و دولت در جذب و ادغام مهاجرین در جامعه است. بیکاری، حاشیه‌نشینی و بزهکاری در میان خارجی‌تباران شدت یافته و وجهی آشکار در جامعه یافته است. هر چند روز یکبار قتلی رخ می‌دهد و گویا این بیشتر جوانان خارجی تبار هستند که قتلها را انجام می‌دهند و در تداوم آن کشته می‌شوند. حزب دموکرات‌های سوئد خواهان مجازات هر چه شدیدتر آنها، یکدست سازی فرهنگی جامعه و پایان بخشیدن به امر مهاجر پذیری است. این حزب به طیف راست سنتی نئولیبرال تعلق خاطر ویژه‌ای ندارد. از آنرو با سیاستهای رفاهی تا آنجا به استحکام هویت ملی ضربه‌ای وارد نمی‌آورند مخالفتی ندارد. مشکلش با خارجی تباران است.

حناح راست مجبور خواهد بود که در این زمینه بیشتر سخنوری کند تا عمل. چرا که دولت پیشین به رهبری سوسیال دموکرات‌ها بخش مهمی از آن برنامه را اجرا کرده است. مجازاتها شدیدتر شده‌اند. کوشش شده دیگر کمتر پناهنده‌ای را بپذیرند. از بی اعتباری و بی‌موردی فرهنگ‌های غیر اروپایی نیز سخن به میان آمده است. همزمان معلوم است که دستگاه کهنه دیوان‌سالاری ریشه دوانده در نهاد پلیس ناتوان از مبارزه با بزه‌کاری است، که نیروی کار ارزان را فقط نزد مهاجران می‌توان یافت و چندپارگی فرهنگی به تمامی جوامع راه یافته است و یکدستی فرهنگی امری کم و بیش ناممکن است.

Ad placeholder

در این شرایط راهی نمی‌ماند جز سخنوری. سخنوری مبتنی بر تشویق و تهدید. کاری نمی‌شود کرد یا تنها کاری که می‌شود کرد ادامه همان کارهایی است که پیشتر انجام می‌شده. سخنوری باید با هیاهو نیز توأم شود تا جلوه اقدام پیدا کند. تا به گوش برسد، تا به چشم آید. این اکنون سیاست روز است. احزاب یا سیاستمدارانی نیز بیشتر رأی را می‌آورند که در این زمینه ماهرتر و پر شور و شوق تر هستند. کارها جای دیگر انجام می‌شوند. در گرایش عمومی جامعه، در عرصه‌های کار و زیست روزمره، در گفتمان‌هایی که با پویایی بیشتری بازتولید شده و به گفتمان اصلی تبدیل می‌شوند.

سخنوری ولی به تنهایی کفایت نمی‌کند. چیزی بیشتر می‌بایست. نمایش باید به تمامی در سخنوری و در کنش اجرا شود. نمایشی با اجراهای پی در پی. هر بار در ادامه بار پیشین ولی با ماجراهایی جدید. فقط ائتلافهای شکننده، با اکثریت ناچیز و نیروهای نامتجانس این وضعیت را می‌تواند ممکن سازد. هر روز اختلافی و تهدیدی به ترک ائتلاف، هر روز تهدیدی به استعفا، هر روز سخنانی تحریک آمیز. این گونه، جذابیت به سیاست راه پیدا می‌کند و شایستگی دنبال کردن را به دست می‌آورد. قهرمانانی موقتی و شکننده پیدا می‌شوند، شهره به خصلتی و ویژگی‌ای. نامدار در رسانه‌ها و در اذهان عمومی. مدام باید سیاست را دنبال کرد که دید و فهمید که چه کسی در حال اوج گیری است و چه کسی در حال سقوط، چه کسی نماد شرافت است و چه کسی نماد رسوایی.

هم سیاستمداران نمایش را می‌خواهند، هم توده‌های مردم. سیاستمداران، چونکه کاری دیگری از آنها بر نمی‌آید. در خفا سرمایه‌داران، سوداگران، مدیران اداری دستگاه‌های دولتی و متخصصین از آنها بیشتر قدرت دارند. ایشان چرخ تولید و مصرف، دیوانسالاری و نوآوری را می‌چرخانند. پیش چشم مردم، در حوزه عمومی جایی که همه چیز را می‌توان دید، خبرنگاران، اینفلوینسرها و گاه سلبریتی‌ها نفوذ و قدرت دارند. آنها پرسشها و حساسیتها را تعیین کرده، افکار عمومی را سمت و سوی می‌دهند. سیاستمداران باید هیاهو راه بیندازند، تهدید کنند، دیدگاه‌ها، وفاداری و دلبستگی‌های خویش را جا به جا کنند تا مورد توجه قرار گیرند. اگر از گستره‌ای که می‌توان آنرا کانون توجه رسانه‌ای و عمومی نامید خارج شوند دیگر اصلا از وجودی، از نقشی برخوردار نخواهند بود که کسی متوجه بود و نبود آنها شود. در نمایش، آنها کسی هستند، کسی تأثیرگذار.

توده‌های رأی دهنده، چونکه هنوز سیاست را همچون برآمد انتخابات و رأی خویش را عرصه‌ی تأثیرگذاری خود می‌بینند، نمایش می‌خواهند تا ببینند که در عرصه سیاست کنش و واکنش هنوز سرزندگی وجود دارد. به احزابی رأی می‌دهند که خود می‌دانند به هیاهو باور دارند و در آینده هیاهوی بیشتری به راه خواهند انداخت، احزابی که مشکل در ائتلاف با دیگر احزاب دارند، احزابی که هنوز به ثبات در ساختار و دیدگاه دست نیافته‌اند. رأی دهندگان می‌دانند که نه رأی آنها و نه اراده سیاستمداران و حتی مصمم‌ترین احزاب نمی‌تواند تغییری در ساختار مستحکم اقتصادی و اجتماعی جامعه ایجاد کند. سرمایه‌داری و دیوانسالاری به اراده کسی کارکرد خود را تغییر نمی‌دهند. جامعه مصرفی است و خواهد ماند. آنها به نمایش رأی می‌دهد.

بدون تردید هنوز سیاستمداران و احزابی به قدرت خویش باور دارند. احزاب سوسیال دموکرات، محافظه‌کار و دموکرات مسیحی اروپای غربی چنین احزابی هستند. آنها می‌خواهند دولت را در خدمت مردم، شکوفایی اقتصادی، سرمایه یا نظم به کار گیرند. رأی دهندگانِ به آنها نیز به دنبال تحول در ساختارها یا ابقای نظم به آنها رأی می‌دهند. هر دو گروه سیاستمداران و توده‌های رأی‌دهنده خسته‌اند و در حال محو شدن از صحنه سیاست. برخی رهبران آن احزاب و رأی‌دهندگان مسئله را فهمیده‌اند. هیاهو را می‌جویند. خواهان برپایی صحنه‌های نمایشی هستند.

سوئد کشور سوسیال دموکراسی است. حزب سوسیال دموکرات‌ها اینجا حزب قدرت است. دولت رفاه را ساخته است. در استقرار دموکراسی‌ای نقش ایفا کرده، دموکراسی‌ای که در پیوند با سرمایه‌داری به شکوفایی رسیده است. مدام با احزاب میانه‌رو بورژوایی متحد شده و جامعه را از تنگناهای شکاف و بحران رهانیده است. اما در چند دهه اخیر همین حزب اقتصاد و نهادهای اجتماعی را بیش از هر جای دیگر جهان به روی سودجویی بورژوایی گشوده است. سوئد مهد برابری است، جایی که برابری هنوز ارزشی والا در فرهنگ عمومی است. ولی در همین کشور نابرابری در درآمد و دستمزد به بیشترین حد در جهان در حال رشد است. درست در دوران اقتدار و نفوذ فوق‌العاده سوسیال دموکرات‌ها.

رسانه‌های کلاسیکی همانند رادیو تلویزیون و رسانه‌های جدید اجتماعی از اینستاگرم گرفته تا توئیتر به سیاست، جذابیت نمایش را افزوده‌اند. سیاستمداران بیش از پیش استاد سخنوری و هنرپیشه‌ی بازی با احساسات مردم شده‌اند. توده‌های مردم نیز با حرص و ولع بیشتری هیجان را در پیروزی‌ها، شکستها، رسوائی‌ها و قهرمانی‌های سیاستمداران (یا احزاب) می‌جویند.

واقعیت اما تلخ است و دردناک. به کار کسی نمی‌آید. جهانی شدن هم شکافها را تشدید می‌کند هم نیازمند فزونی شکافها است تا رقابتهای برخاسته از آن، همه را به سرزندگی و پویایی وادارد. از سوسیال‌ دموکراتها چه بر می‌آید جز آنکه خود را با سیر تحولات سازگار سازند یا حتی «جوانمردانه» از دلبستگی‌های خود بگذرند و آنرا شتاب بخشند.

اما هنوز سوسیال دموکرات‌ها انحصار افتخار به صیانت دولت رفاه را دارند. مدام از آن سخن می‌گویند که دل در گرو همبستگی با نفرین شدگان جامعه و جهان دارند که شکوفایی اقتصادی را در خدمت گسترش دولت رفاه می‌خواهند. در گردهمایی‌هایشان پرچم سرخ به اهتزاز در می‌آورند. به پیوند خود با اتحادیه‌های کارگری فخر می‌فروشند. اینها را در بوق و کرنا می‌دمند ولی به گاه تشکیل دولت با احزاب لیبرال و نئولیبرال به توافق می‌رسند که همان سیاستهای معمول بورژوایی را پیاده ‌کنند. بازی را ولی همزمان ماهرانه پیش میبرند. نمایش را از یاد نمی‌برند. در موقعیتهایی ناگهان با چرخشی ائتلاف را در هم می‌شکنند و در دفاع از برخی سیاستهای رفاهی تا حد از دست دادن پشتیبانی حزبی سینه سپر می‌کنند.

نمایش سوسیال دموکراتها را می‌توان نمایش شفقت نامید. مهربانی دولت رفاه با شهروندان و همدلی شهروندان با یکدیگر. نمایشی که برای همه پالایش روح (کاتارسیس) به ارمغان خواهد آورد. پالایش روح در رهایی و غرور. رهایی از ترس از بیچارگی و غرور از همدردی با بیچارگان. نمایشی که ولی اکنون به صحنه رفته است و حتما در صحنه‌های زیادی اجرا خواهد شد نمایش اراده است. اراده در اتخاذ تصمیم و به اجرا در آوردن تصمیم اتخاذ شده. اراده‌ی مجازات بزهکاران، اراده‌ی رهایی جامعه از بزه‌کاری، اراده‌ی آزاد ساختن سرمایه از دیوان‌سالاری و اقدامات رفاهی. اراده‌ی یکدست سازی فرهنگ. این نمایش قرار است هیجان نزد ما بیافریند، هیجان آنکه دولت و شهروندان می‌توانند جهان زیست خود را آنگونه که می‌خواهند برسازند. هیجان آن که باید به وظیفه‌ای برسند که جامعه به هر کس واگذار کرده است.

رسانه‌های کلاسیکی همانند رادیو تلویزیون و رسانه‌های جدید اجتماعی از اینستاگرم گرفته تا توئیتر به سیاست، جذابیت نمایش را افزوده‌اند. سیاستمداران بیش از پیش استاد سخنوری و هنرپیشه‌ی بازی با احساسات مردم شده‌اند. توده‌های مردم نیز با حرص و ولع بیشتری هیجان را در پیروزی‌ها، شکستها، رسوائی‌ها و قهرمانی‌های سیاستمداران (یا احزاب) می‌جویند. انتخابات هفته پیش سوئد برای سه روز فرصت نمایشی جالبی را فراهم آورد تا مردم و سیاستمداران بتدریج از نتیجه با خبر شوند. این اما در مقابل چهار سال آینده چیزی نیست. نمایش اصلی اکنون آغاز شده است. نمایش شکل‌گیری ائتلاف، شکنندگی ائتلاف، رسوایی این یا آن حزب در خیانت به برنامه‌هایش، جدایی نماینده‌ای از حزب‌اش و فروپاشی یا تداوم ائتلاف تا چهار سال دیگر. شاید کسانی اینرا به پای ناکارآمدی سیاست بنویسند. ناکارآمدی انتخاباتی که زمینه‌ی شکل‌گیری اکثرت‌های قوی را فراهم نمی‌آورد. ناکارآمدی احزاب در رسیدن به توافق در خدمت اداره بهینه جامعه. اینها نوستالژی‌های عصر گذشته هستند. آینده از آن نمایش است و هر آنچه سیاست را حساس‌تر به تحول و بازتر به اقدامات هیجان برانگیز ‌سازد فقط نمایش را جالبتر و جذابتر می‌کند.

Ad placeholder