۱

۱۵ اوت. مردم به تعطیلات رفته‌اند و خیابان‌های پاریس خلوت است. موج هفتم گرما. ابر ضخیمی روی سر شهر افتاده و راه را بر نفس‌ها بسته است. در محله پانزدهم در کتابفروشی «ناکجا» سراغ دو کتاب را می‌گیریم: «آیات شیطانی» نوشته سلمان رشدی و «نقد توطئه آیات شیطانی» نوشته عطاءالله مهاجرانی، وزیر اسبق ارشاد اسلامی که فتوای خمینی علیه رشدی را به لحاظ نظری تبیین می‌کند. هر دو کتاب فروش رفته است. فروشنده لبخندزنان می‌گوید:

«در ایران هر دو کتاب را تجدید چاپ کرده‌اند. اولی زیرمیزی و دومی رسمی. سفارش داده‌ایم. هفته دیگر زنگ بزنید. شاید رسیده باشد.»

مهاجرانی نوشته است چاپ سی و یکم کتابش آماده نشر است، و امیدوار است رشدی از اتفاقی که اخیراً برایش افتاده «الهام هنری» بگیرد. او با ذوق‌زدگی آشکاری از «حق‌التألیف شیرین و گوارا» این نخستین کتابش هم سخن در میان آورده.

در همان حال، یک هفته‌ای است که در میان مذاکرات احیای برجام در وین، خبر حمله به سلمان رشدی در صدر اخبار قرار گرفته است. متهم به حمله یک شهروند لبنانی‌تبار است که در آمریکا در یک خانواده مهاجر پرورش یافته. نام او: هادی مطر. یک هفته بعد از حمله، همزمان با نرمش تهران در برابر «متن نهایی» توافق، نیویورک‌پست موفق می‌شود با او مصاحبه کند. متهم به حمله می‌گوید از طرفداران «آیت‌الله ایرانی»‌ست اما پیرو فتوا نبوده و با این‌حال دل خوشی از رشدی ندارد زیرا او به مقدسات توهین کرده است. مادر متهم که از فرزندش اعلام برائت کرده می‌گوید پسرش بعد از سفر به لبنان متحول شده. می‌گوید امید داشتیم آرام‌تر شود. نکته قابل تأمل: به گفته مطر او فقط چند صفحه از آیات شیطانی را خوانده است. آیا او در پی جایزه سه میلیون دلاری قتل سلمان رشدی بوده؟ شکارچی‌های سرگردان انسان در شرق وحشی یا یک توطئه سیاسی؟

در این میان تنها واقعیت مسلم این است که رشدی ممکن است از یک چشم نابینا شود. همه سویه‌های چالش‌برانگیز «فتوا» را در این داستان می‌توان بازیافت: فتوا و تاریک‌اندیشی دینی، تبعیض‌ها علیه مهاجران مسلمان در جهان غرب، مسأله آزادی بیان و سوءاستفاده از آن در تنش‌های سیاسی در سطح کلان، درگیری‌های جناحی و ریزش‌ها در بدنه حکومت اسلامی. مقاومت مدنی نویسندگان ایرانی در تبعید در هم‌آوایی با سایر نویسندگان آزادیخواه جهان در کنار سکوت برخی نویسندگان مقیم ایران، همراه با فقدان برخورد نظری «روشنفکران دینی» با مسأله فتوا. 

۲

در ۲۳ بهمن ۱۳۶۷ آیت‌الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، حدوداً سه ماه قبل از پایان زندگی‌اش فتوا علیه سلمان رشدی را صادر کرد. فتوای خمینی مانند حکم اعدام بود: بنیانگذار جمهوری اسلامی از مسلمانان سراسر جهان خواست تا نویسنده هندی بریتانیایی را بکشند. دلیل آن هم توهین به مقدسات در کتاب «آیات شیطانی» رشدی بود:

«به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان مى‌رسانم مؤلف کتاب “آیات شیطانى” که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشران مطلع از محتواى آن، محکوم به اعدام مى‌‏باشند. از مسلمانان غیور مى‏‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسى جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاء‌للَّه. ضمناً اگر کسى دسترسى به مؤلف کتاب دارد ولى خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفى نماید تا به جزاى اعمالش برسد؛ و السلام علیکم و رحمة‌اللَّه و برکاته.»

یک ماه قبل از آن تاریخ (در ۱۴ ژانویه ۱۹۸۹ ) گروهی از مسلمانان مقیم بریتانیا در شهر بردفورد بر ضد رمان «آیه‌های شیطانی» تظاهرات کردند و نسخه‌هایی از این کتاب را سوزاندند. (پیش از آن در هند، پاکستان و آفریقای جنوبی سوزاندن کتاب آغاز شده بود. از نوامبر و دسامبر ۱۹۸۸ که Index on Censorship خبر را با عکس منتشر کرده بود.)

 ۲۷ ژانویه‌‌ همان سال گروهی از مسلمانان در هایدپارک لندن امضاهایی در مخالفت با این رمان گرد آوردند و «طومار» را به انتشارات پنگوئن که مالک انتشارات «ویکینگ‌پرس» است فرستادند.

 در آن ایام جنگ ایران و عراق چند ماهی بود به پایان رسیده بود و جمهوری اسلامی ایران در دوران تثبیت حاکمیتش با بحران‌های ژرفی روبرو بود. هنوز هم گفته می‌شود که بنیانگذار جمهوری اسلامی تحت تأثیر القائات برخی شخصیت‌ها مانند هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی وادار به «نوشیدن جام زهر» شد. صدور فتوا علیه رشدی راهی برای جمع کردن جهان عرب پشت سر خمینی بود. آیات شیطانی از پاکستان تا هند، در مراکش، سوریه و لبنان به آتش کشیده می‌شد. کوشیار پارسی، نویسنده می‌گوید:

«روشن است که این فتوای پس از نوشیدن جام زهر، ماه‌ها پس از اعتراض در کشورهای دیگر و با دستپاچگی صادر شده است. مجله Index on Censorship ماه‌ها پیش از فتوا، خبرها و عکس‌هایی منتشر کرد از خشم مردم در هندوستان، پاکستان، آفریقای جنوبی و حتا انگلستان. دعایی، نماینده‌ خمینی در روزنامه‌ اطلاعات، پس از خبرها بود که به سه تن از مترجم‌های روزنامه دستور ترجمه فوری رمان “آیه‌های شیطانی” را داد. ترجمه‌ سردستی در اختیار عطاالله مهاجرانی قرار گرفت تا نقدی بر آن بنویسد. مهاجرانی هم که سکوی پرش مناسب دید، آن را بهانه کرد برای پچ‌پچ در گوش خمینی برای صدور فتوا علیه سلمان رشدی. (نقل است که فرد دیگری از استادان دانشگاه نیز همراه مهاجرانی بوده در پچ‌پچ کردن و تحریک به صدور فتوا. چون سکوت ِ مرگ کرده، از او نام نمی‌برم. جز شنیده‌های شفاهی نیز سندی در دست نیست.) – [منبع نقل]

محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات ۱۰ سال بعد از صدور فتوا در سفر به ایالات متحده آمریکا، اعلام کرد ماجرای سلمان رشدی از نظر او خاتمه یافته است. ایران و غرب در چارچوب سیاست موسوم به «گفت‌وگوی سازنده» وارد دوره تازه‌ای از «تعامل» شده بودند.  اسد سیف، نویسنده تبعیدی در نقد کتاب مهاجرانی می‌نویسد:

«به نظر رژیم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سرانجام در تقابل نیروهای خیر و شر، زمان نبرد نهایی بین غرب و شرق فرا رسیده است. “کتاب آیات شیطانی حمله به استراتژی شرق بود و فتوای امام خمینی حمله مستقیم به استراتژی غرب” مهاجرانی بر این گمان است که “پدیده سلمان رشدی را می توان حلقه‌ای از زنجیره برخورد غرب با جهان اسلام دانست” به زعم او، تمدن غرب در حال زوال است و “فتوای امام سرآغاز حرکت رودخانه‌های عظیم توده‌های مسلمان.” و این غرب را خوش نمی‌آید.» [منبع نقل]

علاوه بر مخالفت‌های جناحی با توافق هسته‌ای، اختلافاتی که بین «شرق‌گرایان» و «غرب‌گرایان» در بدنه حاکمیت به وجود آمده، ابعاد فتوا علیه رشدی را بیش از پیش بزرگ می‌کند. این موضوعات در عمل به سلمان رشدی و رمان «آیات شیطانی» تحمیل شده است. این لایه‌ها را پس می‌زنیم و به نقطه صفر بحران برساخته جمهوری اسلامی، به قبل از صدور فتوا راه می‌بریم:

۳

۱۴ ژانویه ۱۹۸۹ هنگامی که مسلمانان مهاجر خشمگین در بردفورد لندن ۵۰ هزار نسخه از آیات شیطانی را به آتش کشیدند، سلمان رشدی در نخستین واکنش خود در مقاله‌ای به شخصیت رحمانی پیامبر اسلام و به مسأله وحی اشاره کرد. بنا به درک رشدی، پیامبر اسلام از وحی دچار دردهای جسمانی می‌شد و گمان می‌برد که سلامت عقلش به خطر افتاده اما به زودی پی برد که دریافت‌کننده کلام خداوند است. در سوره مزمل آیه پنج بر سنگینی و عظمت وحی تأکید شده است: يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ‌ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا. (ما کلام بسیار سنگین [و گرانمایه قرآن] را بر تو القا می‌کنیم.)

رشدی در ادامه این مقاله می‌نویسد در دین اسلام بر خلاف مسیحیت، نه پیامبر که نص [ به معنای کمال و غایت شیء و رسیدن آن به مرحله نهایی. روشن‌تر: کلام آشکار] جایگاه الهی دارد. مومنان هم  بر اساس آموزه‌های اسلام به واسطه نیاز ندارند و خود می‌توانند مستقیما با خداوند در ارتباط قرار گیرند. رشدی می‌نویسد:

«اما امروزه طایفه‌ای قدرتمند از روحانیون بر اسلام مسلط شده‌اند. اینها پلیس فکر معاصر هستند. آنها محمد را به یک موجود کامل بدل کرده‌اند، زندگی او را کامل و بی‌نقص می‌پندارند، وحی او را به عنوان یک رویداد روشن و واضح درک کرده‌اند. تابوهای قدرتمندی برپا شده است. نمی‌توان درباره محمد به گونه‌ای بحث کرد که گویی او انسان است، با فضایل و ضعف‌های انسانی. نمی‌توان رشد اسلام را به عنوان یک پدیده تاریخی، به عنوان یک ایدئولوژی برخاسته از زمان خود مورد بحث قرار داد. اینها تابوهایی است که آیات شیطانی آنها را نقض کرده و به همین دلیل است که رمان مورد تحقیر قرار می‌گیرد.» [منبع نقل]

این درک با ساده‌انگاری پهلو می‌زند به دو دلیل: اولا از قدرت فقیهان یکسر غافل می‌ماند و دوماً قدرت تخیل را هم احتمالا عامدانه و چه بسا به قصد دلجویی از مسلمانان خشمگین نادیده می‌گیرد.

محمد رضا نیکفر، نویسنده در مقاله‌ای در زمانه درباره «قدرت زمینی» روحانیت شیعه می‌نویسد:

«صفت “روحانی” در اصل بیگانه با تاریخ دستگاه فقیهان است، ریشه در سنت ندارد، لفظی جدید است، ترجمه‌ی اطلاقی است که به کشیشان می‌شود (و می‌دانیم که در این مورد هم تقلبی در کار بوده است). قدرت ملایان عمیقاً زمینی و مادی است، درآمیخته با مالکیت و نظام تبعیض طبقاتی است. “سهم” می‌گرفته‌اند، به همان روال سهم مالکانه و در آمیختگی با آن. از شاهان هم سهم می‌گرفته‌اند، و سهم‌شان می‌رسیده تا جایی که در تحکیم دستگاه اقتدار شاهانه سهم خود را ادا می‌کرده‌اند.» [منبع نقل]

نیکفر در همین مقاله «فتوا» را نمایانگر قدرت ملایان می‌داند. با اشاره به قتل کسروی می‌نویسد:

«موضوع “فتوا” نشان می‌دهد که تصور از جدایی دین و دولت، با نظم بایسته‌ی سکولار تنها در شکلی ظاهری همخوانی دارد. مورد احمد کسروی را به یاد آوریم. او را به “فتوا” کشتند. کسی یا کسانی که حکم به قتل او دادند، در زمره‌ی دولتمردان نبودند؛ مقام دولتی نداشتند. آنان محاکمه نشدند. جزئیات تبهکاری‌شان هنوز روشن نیست؛ و این یک چیز را می‌رساند: قدرت داشته‌اند!» [همان]

باید توجه داشت که فقط حدود یک سوم «آیات شیطانی» مربوط به پیامبری به نام ماهود است. در رمان رشدی هنگامی که ماهود از کوه پایین می‌آید، متوجه می‌شود که جبرئیل که بر او ظاهر شده در حقیقت شیطان در لباس مبدل بوده است. سپس سلمان رشدی تخیل می‌کند که اگر جبرئیل هرگز برنمی‌گشت، اگر این شیطان بود که جای او را می‌گرفت و اگر قرآن از آیات شیطانی تشکیل می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ از این رهگذر نویسنده آیات شیطانی خود را با سنت اجتهاد که سبب فروبستگی جهان اسلام و فاصله گرفتن از تفکر انتقادی است درمی‌اندازد. به یک معنا او بدیلی برای سنت اجتهاد پیشنهاد می‌دهد که می‌توانیم آن را با قدری اغماض سنت «چه می‌شد» بنامیم.

«چه می‌شد اگر …» یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های رمان‌نویسی است. با تکیه بر این پرسش است که نویسنده در مقام آفرینشگر به نهایت شیء نظر دارد؛ به نص. آن کلام آشکار که بنا به سنت شرقی – اسلامی ما غایت شیء است. آفرینش یک هستی مستقل به عنوان بدیل واقعیت جاری و ساری در زندگی. ایستادن مقابل خشونت‌ها و ایجاد یک چشم‌انداز تازه در برابر دیدگان خواننده. نسیم خاکسار در سال ۱۹۹۲ در مقاله‌ای می‌نویسد:

« جهان بیرون از داستان از زمان خلق “مادام بواری” فلوبر تا “مسخ” کافکا و ” بوف کور” هدایت و “طاعون” آلبرکامو و “اریندیرای ساده دل” مارکز مدام در حال محاکمه شدن است. جهان در نابسامانی امکان پنهان کردن چهره خود را دارد اما در دنیایِ بسامانِ داستان برای آن راه گریزی نیست. هملت برای اینکه در باور به جنایتی که رخ داده به یقین برسد از گروهی بازیگر دعوت می‌کند تا آنچه را که شبح به او گفته در نمایشی اجرا کنند. بعد از آن است که هم بر او و هم بر دیگران جنایتِ گلادیوس آشکارا می‌شود. کار داستان نویس نه گذاشتن آئینه‌ای برابر واقعیت بلکه آفریدن واقعیتی دیگر و روشنایی افکندن بر دنیائی است که در انبوهی از هزاران صدا و رنگ و بیرنگی سیمای واقعی آن گم شده است.» [منبع نقل]

به یک معنا می‌توانیم گفت مهم‌ترین درونمایه «آیات شیطانی» نه مذهب، بلکه تاریخ است و نویسنده در این میان نقش آفریدگار را از خداوند می‌گیرد و به انسان می‌دهد. رشدی در همان حال یادآوری می‌کند که آنچه که در رمان او اتفاق می‌افتد، چکیده قلم و حاصل تخیل اوست و به همین سبب هم قائم به ذات و جدای از واقعیت بیرونی، واقعیت دارد و این همان حقیقتی است که مذهب می‌خواهد در هر لحظه آن را بپوشاند. به این ترتیب در «آیات شیطانی» اصالت هنر در مقابل جعل مذهب قرار می‌گیرد.

هایده درآگاهی در مقاله بسیار روشنگری که در نشریه «اندیشه آزاد» در نقد «آیات شیطانی» منتشر کرده بود می‌نویسد:

«آیات شیطانی همانطور که از نامش برمی‌آید بدیلی است در مقابل آیات ربانی، یا قرآن. و این تعریف چندان نادرستی هم نیست. الحادی بودن، موضوع، شکل، و ساختمان آیات شیطانی را تعیین می‌کند. رمان به جای آنکه زحمت ثابت کردن مسأله را به خود بدهد، بر مبنای این فرض جلو می‌رود که چیزی جز دست انسان متون مقدسه را به رشته تحریر درنیاورده و اولوهیت، چون هر تبلور دیگری از “مطلق”، مخلوق ذهن جمعی بشر در مقطع معینی از رشد آن در تاریخ است.» (منبع نقل: اندیشه آزاد. شماره‌های ۱۴ و ۱۵. زمستان ۱۳۶۹)

۴

چالش‌های فقهی اما فقط بخشی از حقیقت آیات شیطانی است. این رمان در دو سوم باقی‌مانده از منظر دشواری نگریستن به دیگری و فرافکنی ضعف‌های خود به انسانی که با او بیگانه‌ایم به مسأله مهاجرت می‌پردازد: سرآغاز شکل‌گیری انواع تبعیض‌ها و تحقیرها، به قلم سلمان رشدی، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان اومانیست در جهان. پیش از این گفتیم که در آیات شیطانی، پیامبر ماهوند نام دارد.

ماهوند و ماهون شکل‌های تحریف شده نام پیامبر است که اغلب در ادبیات قرون وسطایی اروپا یافت می‌شود و در ارتباط است با تصویر کردن محمد به عنوان خدایی که توسط مشرکان پرستش می‌شد، یا شیطانی جلوه دادن دینی که او آورده بود. یک کلمه تحقیرآمیز. باید توجه داشت که در قرون وسطی، اسلام در برابر غرب در موقعیت ضعف و فترت قرار نگرفته بود. کاسپر الم، استاد تاریخ قرون وسطی در دانشگاه برلین موقعیت غرب در قرن هشتم میلادی را چنین وصف می‌کند: مسیحیت در غرب در اثر یورش نظامی مسلمانان در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود. مسلمانان تا کوه‌های پیرینه در فرانسه پیشروی کرده بودند. در سال ۷۱۱ میلادی قسطنطنیه را فتح کرده بودند و جزایر سیسیل، ساردین، کورسیکا، همه در تصرف آنان درآمده بود. در آن زمان کلیسا سرزمین‌های بسیاری را از دست داده بود. لذا لازم بود که کلیسا، تصویری اهریمنی از پیامبر اسلام و دین او برای بسیج شوالیه‌‌های مسیحی به دست دهد. ماهوند یا ماهون محصول این ضرورت است.  

رشدی می‌نویسد:

 «من از نام ماهوند استفاده می‌کنم که مدت‌ها پیش به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز [در ادبیات غرب] به کار می‌رفت. اما رمان من سعی می‌کند به انواع روش‌ها تصاویر منفی را کنار بزند و زبان تحقیرآمیز را بازپس‌گیرد. توضیح می‌دهم: “برای تبدیل توهین‌ها به نقاط قوت، سیاه‌پوستان همه با غرور نام‌هایی را انتخاب کردند که با تحقیر به آنها داده شد.» [منبع نقل]

از این منظر که به «آیات شیطانی» بنگریم، ممکن است به این درک برسیم که این اثر نه یک رمان ضد مذهبی، بلکه اثری است درباره انسان مهاجر و سختی‌ها و تبعیض‌ها و تحولاتی که او از سر می‌گذراند. هایده درآگاهی در مقاله پیش‌گفته می‌نویسد:

«در سراسر رمان [آیات شیطانی] واقعیات به همان اندازه واقعی‌اند که داستانی، رمان به همان اندازه واقعیات را توضیح می‌دهد که واقعیات رمان را. این اگر سرنوشت مهاجری است که از کشوری به کشور دیگر نقل مکان می‌کند، اگر سرنوشت نویسنده‌ای است که زبان و فرهنگ مادری خود را پشت سر می‌گذارد تا در کشور دیگر و به زبان دیگر بنویسد و محکوم باشد که تا ابد میان این دو در نوسان بماند، شرحی بر ایجاد خود آیات شیطانی هم هست.» [همان]

 رشدی یک نویسنده مهاجر است و محمد هم یک پیامبر مهاجر که قریش او را نفی کرد و پس زد. رشدی می‌نویسد برای او غم‌انگیز است که مهاجران، همان‌ها که می‌خواسته است صدای آن‌ها باشد کتابش را می‌سوزانند:

«تمدن چقدر شکننده است، یک کتاب چقدر راحت می‌سوزد! شخصیت‌های رمان من، در رویارویی با واقعیت‌های بزرگی مانند عشق و مرگ به دنبال تبدیل شدن به یک انسان کامل هستند. بیرون از کتاب اما، نیروهای ضد بشری در راهپیمایی هستند. یکی از شخصیت‌های رمانم می‌گوید: “امروز خطوط نبرد در هند ترسیم می‌شود. سکولار در مقابل مذهبی، نور در مقابل تاریکی. بهتر است خودتان انتخاب کنید که در کدام سمت هستید.” (…) وقت آن است که انتخاب کنیم.» [منبع نقل]

۵

به این ترتیب انتشار آیات شیطانی و کتابسوزانی که از هند تا پاکستان و مراکش راه افتاد و به لندن رسید و سرانجام به ضرورت، تحت القائات اطرافیان آیت‌الله خمینی به صدور فتوا انجامید، ما را یک بار دیگر بر سر یک انتخاب قرار داد: انتخاب بین سکوت یا مقاومت. این دو راهی همچنان ۳۴ سال بعد از صدور فتوا مقابل ما قرار دارد.

به فاصله کمتر از یک ماه بعد از صدور فتوای قتل/اعدام رشدی، کمیته بین‌المللی دفاع از سلمان رشدی و ناشرانش با حضور ۱۲ تن از نویسندگان برجسته و سرشناس مانند گونتر گراس، هارولد پینتر و هانس مگنوس انسنزبرگر با انتشار بیانیه‌ای در یکم مارس ۱۹۸۹ اعلام موجودیت کرد. در این بیانیه دقیق، کوتاه و گویا اعضای کمیته اعلام کردند که در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر که حق آزادی بیان را به رسمیت شناخته است چه با محتوای رمان رشدی موافق باشند یا نه، خواهان پایان دادن به تهدیدها علیه رشدی هستند. نویسندگان بیانیه از رهبران سیاسی در جهان خواستند در مقابل تهدیدها بایستند و از جان سلمان رشدی دفاع کنند. [نگاه کنید به اصل سند. پی دی اف] [تصویر سند] دست‌کم یک نویسنده ایرانی هم در این کمیته حضور دارد که به دلایل آشکار امنیتی نام او اعلام نشده است.

حاصل پنج سال نخست فعالیت کمیته دفاع از سلمان رشدی و ناشرانش عبارت بود از:

‍۱- شورای اروپا در اجلاسی که در دسامبر ۱۹۹۲ در ادینبورگ برگزار شد به صراحت اعلام کرد که بهبود رفتار ایران در تعدادی از موضوعات، از جمله فتوا علیه رشدی، عاملی کلیدی برای تعیین میزان نزدیکی با کشورهای اروپایی است.   

۲-  پارلمان آلمان – بوندستاگ – نیز در دسامبر ۱۹۹۲ قطعنامه‌ای را به تصویب رساند و از دولت فدرال خواست که به دولت جمهوری اسلامی ایران اطلاع دهد که بوندستاگ، ایران را از نظر قانونی مسئول هرگونه حمله به سلمان رشدی می‌داند.

۳- پارلمان کانادا نیز در قطعنامه‌ای حمایت خود را از سلمان رشدی اعلام کرد و از دولت آن کشور خواست به دنبال لغو فتوا باشد.

۴- وزیر امور خارجه وقت آمریکا فتوا را محکوم کرد.

۵- در مارس ۱۹۹۳، وزارت امور خارجه بلژیک فتوا را نقض غیرقابل قبول قوانین بین‌المللی خواند.

۶- همچنین در مارس ۱۹۹۳، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد قطعنامه‌ای را تصویب کرد که در آن ایران را به دلیل نقض متعدد حقوق بشر محکوم کرد. در این قطعنامه به فتوا اشاره شده است.

در محکومیت‌های بین‌المللی، دولت‌ها همواره تأکید می‌کردند که فقط از یک رمان و نویسنده آن دفاع نمی‌کنند، بلکه از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی از جمله از آزادی اندیشه و بیان و بالاتر از همه از حق زندگی دفاع می‌کنند. [منبع]

۶

در سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ «بچه‌های نیمه شب» و «شرم» از آثار سلمان رشدی به قلم مهدی سحابی به فارسی ترجمه شدند. در سال ۶۴ مهدی سحابی به خاطر ترجمه رمان «بچه‌های نیمه شب» از  قضا از دست رئیس جمهوری اسلامی وقت یعنی از آیت‌الله علی خامنه‌ای جایزه «بهترین رمان خارجی» جمهوری اسلامی را دریافت کرد. (بر اساس تحقیقاتی که زمانه انجام داده و شرح آن در گزارش جداگانه‌ای منتشر می‌شود این دو اثر در کتابخانه ملی به ثبت رسیده‌اند و با این حال بعد از صدور فتوا در دسترس خواننده ایرانی قرار ندارند. «آیات شیطانی» به ترجمه روشنک ایرانی نیز به طور غیرقانونی در خارج از ایران منتشر شده است. در مقابل در ایران فهرست مطولی از انواع نوشته‌ها در رد آیات شیطانی در کتابخانه ملی به ثبت رسیده.)

۲۸ بهمن ۶۷ سه روز بعد از صدور فتوا آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه تهران گفت:

«حالا دارند طلبکاری می‌کنند که چرا اظهار نظر کرده‌اند درباره یک نویسنده. می‌گویند نظر امام تأثیر می‌کند می‌آیند این آدم را می‌کشند. خب البته که تأثیر می‌کند. بله. ممکن است که توبه کند، کتاب بنویسد، از مسلمانان دنیا، از امام امت عذرخواهی کند، بگوید اشتباه کردم، کتاب مال من نیست که در آن صورت ممکن است مردم گناه او را ببخشند.»

فردای آن روز دفتر آیت‌الله خمینی با صدور اطلاعیه‌ای امکان توبه برای رشدی را تکذیب کرد و نوشت حتی اگر سلمان رشدی «زاهد زمان» هم بشود باید حکم قتل او اجرا شود.

از سوی دیگر از همان آغاز صدور فتوا، نویسندگان ایرانی در تبعید دست به کار شدند. کانون نویسندگان ایران در تبعید در شماره هشتم دفترهای کانون بیانیه‌ای را در رد گفت‌وگوی انتقادی دولت‌های غربی با جمهوری اسلامی و در دفاع از سلمان رشدی منتشر کرد. در فرازی از این بیانیه آمده است:

«گرچه فتوای رهبر پیشین جمهوری آخوندی به کشتن سلمان رشدی و کشتار و آزار چندین تن از شهروندان دیگر کشورها در پیوند با ترجمه یا انتشار این کتاب اکنون سال‌هاست که تروریسم سازمان‌یافته و دولتی ملایان را به مافیایی جهانی بدل کرده است که نه تنها در ایران بل‌که در جهان و نه تنها از ایرانیان بل‌که از جهانیان نیز قربانی می‌گیرد، باز هم کم نیستند حتا در میان کشورهای “مردم‌سالار” پیشرفته نیز دولت‌هایی که هنوز هم شرم نمی‌کنند از باز نگاه داشتن راه گفت‌وگوهای انتقادی این جمهوری جهل و جنون و جنایت.»

نویسندگان تبعیدی در این بیانیه به طور ضمنی به حمله به اتوره کاپریلو، مترجم ایتالیایی «آیات شیطانی» در ژوئیه ۱۹۹۱ اشاره می‌کنند. یک مسلمان متعصب دیگر هم در ژوئیه‌‌ همان سال به هیتوچی ایگاراشی، مترجم ژاپنی این کتاب در دفتر کارش حمله کرد. ویلیام نیگارد، مترجم نروژی کتاب هم با شلیک چند گلوله یک اسلام‌گرا به شدت مجروح شد.

همزمان با این تحولات پی‌در‌پی، در سال‌های دهه ۱۹۹۰، «کمیته دفاع از رشدی برای لغو فتوا» به ریاست آدریان فن دیس در هلند تشکیل شد. از بین نویسندگان ایرانی کوشیار پارسی هم عضو این کمیته بود که در خانه «اد فان تاین» شهردار وقت آمستردام موجودیت آن با حضور سلمان رشدی اعلام شد. یکی از مهم‌ترین رویدادها، سخنرانی برخی از نویسندگان تبعیدی از جمله نسیم خاکسار در هلند بود. کمیته دفاع از رشدی در سال ۱۹۹۰ کتابی منتشر کرد با نام «واژه‌نامه‌ی آیه‌های شیطانی» ( Het Woordenboek van De duivelsverzen) به قلم ۴۱ نویسنده که پنج تن از آنان نویسندگان ایرانی بودند: قادر عبداله، ناصر فاخته، نسیم خاکسار، سیروس سیف و کوشیار پارسی.

 در آن ایام، کمیته در هر سطح سیاسی قابل تصور، انبوهی از طومارها، نامه‌ها و درخواست‌ها و بیانیه‌ها را صادر کرد و در تلاش بود که از طریق دیپلماسی آرام مقامات جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارد.   

در آن زمان، کمیته همچنین تلاش کرد که آزادی سفر رشدی را تضمین کند. شرکت‌های هواپیمایی جرأت انتقال رشدی را نداشتند. کمیته موفق شد شرکت هواپیمایی «کی ال ام» هلند را متقاعد کند که رشدی را به عنوان مسافر بپذیرد.

برای درک اهمیت این دستاوردها باید به شرایط آن زمان توجه ویژه داشت. رشدی عملا در حصر خانگی قرار داشت و زیر نظر بود تا بدان حد که به گفته خود او با یک نعش‌کش او را پیش دندان‌پزشک بردند. رشدی می‌نویسد:

«از آنجا که مراجع دولتی کار زیادی برای محافظت من انجام داده بودند، نباید زندگی را بر آن‌ها مشکل می‌‌کردم. جایی نرو! کسی را نبین! حرفی نزن! تبدیل به یک تصویر محو شو و سپاس‌گزار باش که زنده‌ای!» [منبع نقل: هفت دات‌کام، بهروز شیدا، نشر باران ۲۰۰۹)

رشدی گزارشی هم از سوءقصدهای مکرر در آن ایام به دست می‌دهد: یک تروریست عرب در هتلی در پادینگتون خود را منفجر کرد. در سال ۹۲ سه ایرانی که دو نفر آن‌ها در سفارت ایران کار می‌کردند و برای اجرای فتوا در بریتانیا حضور داشتند اخراج شدند. در چنین شرایطی بود که نشست خبری نویسندگان تبعیدی ایرانی در لندن با حضور نسیم خاکسار، پرویز اوصیا و اسماعیل خویی برگزار شد.

 کمیته هلند سال‌هاست که به درخواست رشدی منحل شده است. برخی از نویسندگان تأثیرگذار در آن ایام از جمله اسماعیل خویی و پرویز اوصیا درگذشته‌اند. بسیاری از فصل‌نامه‌ها و ماهنامه‌های معتبری که در آن زمان در دیاسپورا منتشر می‌شدند و حاوی اسناد مقاومت هستند در محاق قرار گرفته‌اند و در این میان فهرست‌نگاری قابل اعتمادی هم از این آثار وجود ندارد.

به این ترتیب اسناد سکوت و یا تایید فتوا به راحتی در دسترس است اما اسناد مقاومت گم شده یا در سراسر جهان در برخی از کتابخانه‌ها خاک می‌خورد. چنین است که صدای حامیان فتوا بر صدای نویسنده تبعیدی ایرانی غلبه یافته است.

با این حال از میان اسناد باقی‌مانده و بر اساس تحقیقاتی که زمانه انجام داده، کانون نویسندگان ایران در تبعید هرگز از رشدی غافل نماند و به مدت بیش از ۱۰ سال به هر مناسبتی فتوای قتل را در بیانیه‌های خود یادآور می‌شد. برای مثال می‌توان به برگزاری برنامه «نزدیک دوردست» توسط خانه فرهنگ‌های جهان با همکاری اداره کل امور فرهنگی ايرانيان برونمرزی یاد کرد. کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم در بیانیه‌ای با یادآوری فتوای قتل سلمان رشدی به برگزاری این برنامه در برلین در چارچوب سیاست‌های موسوم به گفت وگوی سازنده برای نزدیکی کشورهای غربی به ایران در دوران اصلاحات اعتراض کردند.

ملیحه تیره‌گل، پژوهشگر فقید ادبیات تبعید نیز در مجموعه‌ای ۱۴ جلدی «روایتی از ادبیات تبعید» شرحی از نشست‌های ادبی در خارج از ایران و بحث‌های فرهنگی از جمله درباره آزادی بیان و مسأله فتوای قتل رشدی ارائه داده که سندیت دارد. مجموعه‌ای از اسناد مقاومت هم در نزد محمد ربوبی، نویسنده فقید ایرانی بود که بعد از درگذشت او از دست رفت. رشدی می‌نویسد:

«نویسندگان، روشنفکران و ترقی‌خواهان بسیاری در جهان اسلام مورد تعقیب قرار گرفته‌اند، زندانی شده‌اند و به قتل رسیده‌اند. هنرمندان و روشنفکران ایرانی این نکته را به خوبی می‌دانند و به همین خاطر است که شجاعانه و پی‌گیرانه از من حمایت می‌کنند. پیروزی در این مبارزه نه به معنای مبارزه نه به معنای پیروزی در یک جدال فردی، که به معنای پیروزی در جنگی بزرگ است.» [منبع نقل: همان]

۷

باید توجه داشت که از سال  ۱۹۸۹ که فتوا صادر شد تا چند سال بعد از صدور فتوا  نویسندگان و فعالان سیاسی تبعیدی ایرانی در خارج از کشور با ترور مواجه بودند. قتل شاپور بختیار در ۶ اوت ۱۹۹۱ و همچنین واقعه میکونوس در سال ۱۹۹۲ و ترور فریدون فرخزاد در تابستان همان سال جامعه تبعیدی ایرانیان را به تلاطم افکنده بود.

هنگامی که پلیس آلمان خانه یکی از متهمان حمله به میکونوس را تفتیش می‌کرد به فهرستی از نام‌های یکصد نفر از فعالان سیاسی، نویسندگان و هنرمندان تبعیدی ایرانی دست یافت که به «فهرست ترور» مشهور شد. نام نسیم خاکسار و رضا علامه‌زاده در این فهرست بود. رضا علامه‌زاده دست به کار شد و فیلم «جنایت مقدس» را ساخت. علامه‌زاده در مصاحبه با زمانه گفته است:

«آن زمان من مشغول ساخت فیلم دیگری برای تلویزیون هلند بودم ولی همان زمان، پیشنهاد ساخت این فیلم را دادم. گفتم چون اسم خود من هم در فهرست قرار دارد، برایم جالب است که آن را دنبال کنم. بلافاصله این طرح در تلویزیون هلند تصویب شد و من تحقیق جامعی را در این ارتباط شروع کردم. آن زمان اطلاعات زیادی منتشر نشده بود. نه تنها در مورد میکونوس، بلکه در مورد تمام قتل‏هایی که ریشه‏ی آن دستگاه‏های امنیتی جمهوری اسلامی و در خارج از ایران رخ داده بود. این تحقیقات، شامل اطلاعاتی که منتشر شده بود می‌شد تا یافتن فیلم‏هایی که در این رابطه وجود داشت. من می‏خواستم فیلم بسازم و باید تصویر کافی پیدا می‏کردم. از طرف تلویزیون هلند با همه‏ی کشورهایی که این حوادث در آنها رخ داده بود، تماس گرفتیم و فیلم‏های‏شان را گرفتیم. هم‏چنین با افرادی که در جریان این اتفاق‌ها قرار داشتند و یا خانواده‏هایی که صدمه دیده بودند، صحبت کردم و به این ترتیب، توانستم این طرح را ظرف پنج/شش ماه آماده کنم. فیلم را زمانی ساختم که دادگاه میکونوس هنوز در جریان بود. در نتیجه فیلم روی جریان دادگاه میکونوس هم تأثیر گذاشت. چون فیلم آن زمان در آلمان هم نمایش داده شد. » [منبع نقل]

ترور دولتی جمهوری اسلامی یا دست‌کم جناح‌هایی در حکومت در هم‌آوایی با برخی دولت‌های متخاصم که در پی تنش‌آفرینی‌اند، همواره در چالش‌های ژئوپولیتکی و ملاحظات اقتصادی به فراموشی سپرده شده است تا بزنگاه بعدی که مجدداً به ضرورت خبرساز شود. یکی از این بزنگاه‌ها نمایشگاه کتاب فرانکفورت در سال ۲۰۱۵ بود. توافق هسته‌ای به امضا رسیده بود و دولت روحانی در پی جلب سرمایه‌گذاران غربی بود. رمان تازه‌ای با عنوان «دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب» از رشدی منتشر شده بود و قرار بود به این مناسبت رشدی در افتتاحیه نمایشگاه کتاب فرانکفورت سخنرانی کند. وزارت ارشاد اسلامی دولت روحانی از حضور ایران در نمایشگاه انصراف داد. وزارت ارشاد اسلامی نوشته بود:

«تجلیل و تقدیس از چهره  ای که احساسات صدها میلیون انسان را جریحه دار و به ارزش ها و عناصر مورد احترام آنان بی حرمتی و توهین می کند، نه تنها به نفع آزادی بیان نیست بلکه نوعی بازی سیاسی با ارزش های انسانی و دینی است.»

یورگن بوس، مدیر نمایشگاه کتاب فرانکفورت هم پاسخ داده بود:

«یکی از بنیان های تمدن بشری آزادی بیان است. به همین دلیل هم امکان معامله بر سر آزادی بیان اصولاً وجود ندارد.»

همین دینامیسم اکنون به شکل دیگری تکرار شده است. در سالی که آیت‌الله روح‌الله خمینی فتوای قتل رشدی را صادر کرد، هنوز حلقه کیان شکل نگرفته بود. اما اکنون که ۳۴ سال از صدور فتوا می‌گذرد همچنان عبدالکریم سروش از اجل نویسندگان آن حلقه، هرچند تکفیر و سوءقصد به رشدی را نکوهش می‌کند، اما به این بهانه که باید ابتدا تفاوت بیان و عمل را بدانیم، حمله به رشدی را تلویحاً توجیه می‌کند. سروش می‌گوید:

«آزادی بیان هم توضیح لازم دارد .چه چیزی بیان است. چه چیزی عمل است. اهانت کردن عمل است. بیان نیست. فحش دادن عمل است، بیان نیست. تحریک کردن عمل است بیان نیست. این‌ها از جنسِ عمل هستند،  از جنس بیان نیستند.» [منبع نقل]

غافل از آنکه عمل نویسنده همانا بیان اوست. در همان حال نباید فراموش کرد که گروهی از روشنفکران دینی نیز با انتشار بیانیه خفیفی حمله به رشدی را محکوم کردند. این گروه از روشنفکران به یاد دارند که تکفیر ممکن است دامن خود آن‌ها را هم بگیرد. به یاد داریم که هاشم آقاجری، استاد دانشگاه پس از سخنرانی در همدان در سال ۱۳۷۹ به اتهام «توهین به اسلام» به اعدام محکوم شده بود.

حسن یوسفی اشکوری از امضاکنندگان بیانیه نواندیشان دینی در محکومیت سوءقصد به رشدی نیز پس از خلع لباس به اعدام محکوم شده بود. این گروه از روشنفکران در بیانیه اخیرشان به درستی یادآوری کرده‌اند که سوءقصد به رشدی «نشانه بحران در تفسیر بنیادگرایانه از اسلام» است.