حمله روسیه به اوکراین منجر به کشته شدن دهها غیرنظامی، تخریب منازل مسکونی، هدف قرار دادن و از بین رفتن زیرساختهای شهری و خروج ناگهانی و آواره شدن روز افزون بسیاری از این کشور شده است.
چنین وضعیتی که به گزارش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) سبب “سریعترین رشد بحران پناهجویی از زمان جنگ جهانی دوم” به این سو شده، با ادامه تهاجم روسیه میتواند پیامدهای به مراتب ناگوار و جبرانناپذیری را به دنبال داشته باشد.
همزمان با شدت گرفتن حمله روسیه به اوکراین، در شبکههای اجتماعی، تصاویری از مخروبههای شهر، پناه بردن زنان و کودکان وحشتزده به زیرزمینها و پناهگاهها، اجساد رهاشده در کف خیابان، گورهای دستهجمعی و صفِ آوارگان جنگیِ در حالِ فرار از کشور در ایستگاههای قطار و مرز کشورهای همجوار، با فاجعه هولناکِ روزهای پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز مقایسه شده است.
اما آغاز جنگ و تهاجم روسیه به اوکراین با فرمان ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری این کشور که با خروج شرکتهای بینالمللی و تحریمهای بیسابقه از سوی کشورهای غربی روبهرو شده، واکنشهای دیگری را هم به همراه داشته است؛ واکنشهای ویرانگر نژادپرستانه و رفتارهای تبعیضآمیز علیه شهروندان روسی، ساکن در کشورهای اروپایی.
اعتراض و مخالفت با جنگ و تهاجم روسیه به اوکراین که تاکنون به بازداشت صدها شهروند روسی نیز از جمله؛ یلنا آسیپووا، زن فعال و کهنهکار روس در خیابانهای روسیه منجر شده، احتمالا تصویر گویا و روشنی باشد برای آن دسته از کسانی که با یکی انگاشتن حکومتهای مستبد و مردم، در دام گفتمان نژادپرستی، دیگریسازی و حذف مردم و جامعهای میافتند که خود یا مخالف جنگ هستند یا هیچ نقشی در آن ندارند.
دامن زدن به رفتارهای نژادپرستانه
پس از حمله روسیه به اوکراین، حدود ۷ هزار دانشمند و دانشآموخته روس در نامهای سرگشاده به ولادیمیر پوتین مخالفت خود با جنگ علیه اوکراین را اعلام کردند.
در همین ارتباط، فمینیستهای روس هم به عنوان یکی از جنبشهای اعتراضی در روسیه که در تظاهرات ضد جنگ روزهای گذشته حضور داشتند، در بیانیهای با تاکید بر اینکه جنگ، به تشدید نابرابری جنسیتی، خشونت، آوارگی، تجاوز به زنان، فقر و ناامنی بیشتر دامن میزند، حمله روسیه به اوکراین را محکوم کردند.
همچنین به دنبال افزایش موجی از تظاهرات خیابانی در شهرهای روسیه در اعتراض با جنگ اوکراین، پارلمان روسیه قانونی را روز چهارم مارس/ ۱۳ اسفند تصویب که بر اساس آن منتقدان حمله نظامی این کشور به اوکراین ممکن است به ۱۵ سال زندان محکوم شوند.
ولی با وجود این، چنین شرایطی نه تنها موجب ایجاد همبستگی با شهروندان روسی که خود از قربانیان نظام و حاکمی مستبد و جنگطلب هستند، نشده است که به اشاعه دیدگاههای نژادپرستانه و روسستیزی نیز انجامیده است.
از حمله به برخی از فروشگاههای روسی در کشورهای غربی تا ممنوعیت ورود شهروندان روس به شماری از رستورانهای آلمان، از حذف واژه “روس” از شیرینی Russischer Zupfkuchen در یکی از شیرینیفروشیهای زنجیرهای آلمان تا تعلیق تدریس داستایوفسکی در دانشگاه ایتالیایی و لغو کنسرت پیانیست روسی در نیویورک، از اخراج رهبر ارکستر فیلارمونیک مونیخ تا اخراج دانشجویان و ممنوعیت ورزشکاران روس از تمامی رقابتهای بینالمللی.
اما چه دلایلی در به وجود آمدن رفتارهای نژادپرستانه علیه شهروندان روس به ویژه در کشورهای غربی، دخیل بوده است؟
علیرضا منافزاده، جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ، در پاسخ به این پرسش، به زمانه میگوید، در شرایط جنگی، افکار عمومی معمولا به دشواری میتواند حساب مردم یک کشور را از حساب دولت آن کشور جدا کند:
«تبلیغات به ویژه نحوه پخش اخبار جنگ، افکار عمومی را تحت تاثیر قرار میدهد. البته رسانههای غربی اخبار مربوط به معترضان به جنگ را در روسیه به آگاهی مردم کشورهای غربی رساندند و همواره اخباری از این دست را در لابهلای خبرهای جنگ پخش میکنند، اما برای اینکه افکار عمومی بتواند حساب شهروندان روس را از پوتین و ارتش روسیه جدا کند، کافی نیست. افکار عمومی معمولا کلینگر است. جزئینگری کار فرد است. افکار عمومی را میتوان دستکاری کرد به ویژه هنگامی که ملتهب است.»
در همین ارتباط، مهرداد درویشپور، جامعه شناس و استاد دانشگاه ملاردالن در سوئد، به زمانه، میگوید، ما همواره به لحاظ تاریخی شاهد «دیگرسازی» از دیگران یا کسانی که غیر خودی محسوب میشوند، بیگانگان، مهاجرین، اقلیت ها یا گروههایی که هنجارها و رفتارهایشان شبیه به ما نیستند، بودهایم:
«این دیگرسازیها معمولا تا سر حد انسانزدایی از آن گروهها و حتی اینکه آنان به عنوان دشمن و آفت جامعه تلقی شوند، پیش میرود. به این ترتیب نژادپرستی بر بستر این دیگرسازی از انسانها و تفکیک “ما” از “انها” شکل میگیرد. در جنگ با توجه به اینکه احساسات ناسیونالیستی تحریک میشود، این دیگرسازی از آنچه که به نام دشمن شناخته میشود، اوج میگیرد و بیدلیل نیست که نژادپرستی در جنگها همیشه بیشترین زمینه رشد اجتماعی را دارد.»
به گفته درویشپور، تجاوز نظامی روسیه که باید با قاطعیت آن را محکوم کرد، به احساسات ضد روسی در کشورهای غربی شدت بخشیده و گروههای گوناگون به ویژه گروههای راست ناسیونالیست از این مساله بهرهبرداری خواهند کرد:
«روسیه همواره به لحاظ تاریخی جایگاهی داشته چه در دوره تزار و شوروی استالینی و چه در دوران جنگ سرد و روسیه پوتین که کمتر به آن به عنوان همکار یا عضو یک کشور اروپایی نگاه شده است. به طور کلی به دلیل سابقه دیرپای خودکامگی و جنگها و درگیریهای نظامی آن با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و آلمان، نوعی فاصله گذاری علیه روس ها وجود دارد.»
این جامعهشناس، اما معتقد است، وجود نوعی از فاصله نسبت به جامعه روسی صرفا برخاسته از عملکرد حکومتها نبوده است، به این خاطر که نمیتوان انکار کرد که شکست فاشیسم توسط اتحاد شوروی صورت گرفت:
«ولی اینکه آیا این روسهراسی نسبتا قدرتمند بوده یا تا چه اندازه جنبه نژادپرستانه داشته است، در تحقیقات مربوط به نژادپرستی کمتر با آن روبهرو بودهایم. هرچند می توان از وجود یک نوع تنش تاریخی بین آنگلوساکسونها (Anglo-Saxons) که خود را نماد آزادی می دانستند با اسلاوها (Slavs) و به خصوص روسها که آنها را نماد استبداد می خوانند سخن گفت، اما در اساس ریشه این تنشِ امروز، برخاسته از حمله پوتین است.»
نژادپرستیِ عریان
همچنین در روزهای اخیر، بروز آشکار نژادپرستی و رفتارهای تبعیضآمیز علیه پناهجویان و شهروندان کشورهای آفریقایی و آسیایی، و محتوی برخی رسانههای غربی با سویههای پررنگ نژادپرستی در میان خبرنگاران و کارشناسان، روی دیگر جنگ اوکراین بوده است.
تفاوت گذاشتن و رفتارهای دوگانه با پناهجویان و اولویت دادن به رنگ پوست، نژاد، مذهب، از دیگر رویکردهای نژادپرستانهای بوده که بارها در طی هفتهها و ماههای قبل به وضوح قابل مشاهده بوده است.
شهروندان روسی هم پس از شروع جنگ اوکراین با اشکال مختلفی از روسستیزی ناشی از اقدامات پوتین مواجه شدهاند.
اما آنچه که امروز شاهد آن هستیم، به گفته درویشپور، گسترش تعصبات ملی و نژادپرستیست، هرچند اشکال آن از برخی جهات متفاوت است:
«برخورد منفی با صاحبان مغازه یا افراد روستبار در فنلاند و برخی کشورهای غربی دیگر یا تلاش برخی از استادان در ایتالیا برای حذف داستایوفسکی از ادبیات کلاسیک دانشگاهی که در اثر اعتراضات عقب نشستند نمونههایی از آن است. حال اینکه همه شهروندان روسیه یا روسی تبارهایی که در کشورهای غربی زندگی میکنند، مسئول سیاستهای پوتین نیستند. این نوع برخوردها آشکارا مصداق رواج نابردباری (anti tolerante) و ایجاد هیستری علیه یک ملت است. این در حالی است که بخش گسترده ای از مردم و به ویژه جوانان روسیه خود پرچمدار جنبش ضد جنگ و اعتراض به پوتین و تجاوز به اوکراین هستند. بنابراین مساله اعتراض و محکوم کردن حمله نظامیِ پوتین را باید از اینکه یک ملت آماج حملات قرار گیرند، به شدت تفکیک کرد.»
این جامعهشناس میگوید، همانطور که عربستیزی، یهودیستیزی، ستیز با غیر سفیدها و بیگانهستبزی به طور کلی در رده نژادپرستی کهن و نوین قرار میگیرد و باید آن را محکوم کرد، چنین برخوردهایی نسبت به جامعه روس در هر گوشهای از جهان، نشانهای از یک رفتار نژادپرستانه است.
آلمان در روزهای اخیر یکی از کشورهایی بوده که شهروندان در اعتراض به جنگ روسیه علیه اوکراین به خیابانها آمدند و تظاهرات وسیعی را در اغلب شهرها سازماندهی کردند.
همچنین در شماری از شهرهای آلمان گزارش شده بود، به اماکن کسب و کار شهروندان روس حمله شده است.
منافزاده، اما در این باره میگوید، در همه کشورهای اروپایی واکنشها علیه روسها یکسان نبوده:
«در فرانسه به فروشگاهی روسی حملهای صورت نگرفته. رهبران سیاسی این کشور هم میکوشند فقط به سیاستهای پوتین حمله کنند. اما همانطور که گفتم افکار عمومی توانایی و فرصت جدا کردن سره از ناسره را ندارد. متأسفانه رسانهها نیز تنها به انتشار اخبار جنگ میپردازند.»
استانداردهای دوگانه
اکنون که با مجموعهای از رفتارهای به شدت تبعیضآمیز و سیاستهای نژادپرستانه بر اثر جنگ اوکراین مواجه بودهایم، این احتمال وجود دارد که یکی از پیامدهای اصلی این جنگ، گسترش نژادپرستی خواهد بود.
اما آیا این نوع از رفتارهای نژادپرستانه و تبعیضآمیز علیه شهروندان روسی در کشورهای غربی را میتوان نتیجه سالها سیاستهای دوگانه آموزشی در آن جوامع و همچنین سازمانها و نهادهای حقوق بشری در مواجه با حقوق بشر دانست؟
منافزاده، در همین رابطه میگوید، تبعیض و برخوردهای تبعیضآمیز را در جامعههای انسانی نمیتوان ریشهکن کرد، اما میتوان آن را تعدیل کرد و شخصیتها، جریانها، سازمانها و نهادهای ضد تبعیض میتوانند با مبارزه بیامان از شدت تبعیض بکاهند:
«جنبشهای ضد تبعیض در کشورهای غربی ریشهدار و باسابقهاند. اما چون این کشورها چند دههای است دچار انواع بحرانها هستند، جنبشهای ضد تبعیض نمیتوانند مانند مثلاً دهه ۷۰ یا ۸۰ میلادی اثرگذار باشند. جامعههایی که دچار بحران هستند به آسانی میتوانند از جاده اعتدال و عقل سلیم دور شوند. بسیاری از سیاستمداران این جامعهها نیز در پی “جلب مشتری”اند. سازمانها و نهادهای حقوق بشری امکانات محدود دارند. از این گذشته، همه آنها درک و تعبیر یکسان از اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن ندارند..»
به گفته منافزاده، از نظام آموزشی نیز نمیتوان انتظار داشت که بار سنگین مبارزه با تبعیض را به تنهایی به دوش بکشد:
«رهبران سیاسی بیش از همه مسئول هستند. باید در حیات سیاسی کشورهای دموکراتیک خط قرمزهایی تعیین شوند و هر کسی یا جریانی از آنها عبور کرد، به عنوان پایمال کننده اصول اساسی دموکراسی معرفی شوند تا اهل سیاست از راست و چپ نتوانند به سادگی با آنها مماشات کنند.»
استانداردهای دوگانه و تبعیضهایی که در برخورد با پناهجویان و جنگهای گوناگون وجود دارد، به عبارتی برخاسته از نهادینه شدن یک نوع نژادپرستیای است که اصل و اساس آن را نژادپرستی کلاسیک میتواند تشکیل دهد.
درویشپور، در همین زمینه، معتقد است، که با پایان عصر نازیسم و فاشیسم پس از جنگ جهانی دوم و پایان عصر استعمار، سیطره نژادپرستی عریان و کلاسیک برچیده شده، ولی ردپای آن در عصر پسا استعمار همچنان به چشم می خورد:
«امروز این گفتمانهای نژادپرستیهای نوین یا “نژادپرستی فرهنگی” که بنابر آن مردم غرب و اروپا را نسبت به سایر مردمان برتر میداند، در نهادینه کردن تبعیضها نسبت به غیر سفید ها یا مردم کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به چشم می خورد. حتی تفاوت در برخورد و نگاه تحقیرآمیز اهالی بخش غربی آلمان با بخش شرقی یا در انگلیس نسبت به کارگران لهستانی و کلا نسبت به مردم اروپای شرقی سابق محسوس است. اما اگر به رفتارهای نژادپرستانه و تبعیض آمیز با پناهجویان غیر سفید نگاه کنیم، به مراتب چهره عریانتری از نژادپرستی دیده میشود. یک نمونه آن را در برخورد به پناهجویان آفریقایی تبار در خود اوکراین و یا رویکرد تبعیضآمیز به حق پناهندگی اوکراینی ها با پناهجویان جنگ سوریه و افغانستان و عراق و… می توان دید.»
اما اینکه تا چه اندازه روسستیزی را میشود با آن نژادپرستیهای کلاسیک یا با نهادینه شدن برتریطلبیهای غربی و اروپا محوری مرتبط دانست، به باور این جامعهشناس، چندان دقیق نیست؛ به این دلیل که روسها به هر روی خود جزو سفیدها محسوب میشوند و روسیه اساسا یک کشور اروپاییست. بنابراین بیش از آن که برخاسته از یک گفتمان سیستماتیکِ نژادپرستانه باشد ارتباط مستقیمی با حمله نظامی روسیه به اوکراین دارد که در گسترش تعصبات و پیشداوریهای قومی/اتنیکی و ملی هم نقش بسیار برجستهای دارد.
درویشپور، در ارتباط با موضوع روسهراسی، به چند رویداد ایران، از جمله روی کار آمدن خمینی، اشغال سفارت آمریکا و جنگ هشت ساله ایران و عراق، اشاره میکند و میگوید، در آن زمان، فضایی در جهان غرب ایجاد شد که بلافاصله به سمت یکیانگاشتن مردم ایران با حکومت، گام برداشته شد و با ساختن فیلمهایی نظیر، “بدون دخترم هرگز”، تبلیغات ایرانهراسی شکل گرفت، که آن هم در یک معنا بخشی از گفتمانهای نژادپرستی بود:
«به گمان من امروز کمتر چنین تصویر پابرجا است، اگرچه مسلمان ستیزی و نظر منفی به کل مردم خاورمیانه بسیار گسترده است، ولی به نظر میآید تب ایران هراسی نسبت به گذشته کمرنگتر شده است. در دوران گسترش تنشها، امکان بالا گرفتن و تبدیل تنشِ بین حکومتها به تنش بین ملتها وجود دارد و این بخشی از پیامدهای تنشهای سیاسی و جنگافروزی است. اکنون احساسات ضد روسی گسترش یافته است که بیتردید باید به شدت همچون بخشی از گفتمان نژادپرستی محکوم شود، اما تصور نمیکنم که اگر این جنگ پایان بپذیرد، باز هم شاهد تداوم روسهراسی در این ابعاد باشیم.»
علیه جنگافروزیِ پوتین
تحریم حوزههای موسیقی، ادبیات، ورزش و محرومیت شهروندان از دسترسی به برخی از خدمات اجتماعی، میتواند زمینه روسهراسی و نژادپرستی را به طور چشمگیری افزایش و همزمان به فرصتی برای نمایش بیشتر گروههای راست افراطی به ویژه در کشورهای اروپایی بیانجامد؛ مسالهای که حتی احتمال آن میرود اهمیت پرداختن به موضوع مخالفت با جنگافروزیِ پوتین را نیز کمرنگتر و به حاشیه ببرد.
منافزاده، در همین باره میگوید، باید نفس جنگ و جنگطلبی را در هر شکلی محکوم کرد:
«باید اصل را بر این گذاشت که مردم کشوری که دولتی تجاوزگر بر آن حاکم است، لزوماً همآواز و همراه دولت جنگطلب خود نیست. این را رسانهها باید همواره برای افکار عمومی یادآوری کنند. ژورنالیست ها چه در مطبوعات، چه در رادیو، چه در تلویزیون و چه در شبکههای اجتماعی باید کار خود را بیطرفانه و شرافتمندانه انجام دهند»
درویشپور، به عنوان یک فعال جنبش ضد جنگ و همچنین فعال و محقق ضد نژادپرستی که سالها درباره اشکال مختلف نژادپرستی تحقیق داشته، از رابطه جنبش صلح با عقب راندن نژادپرستی میگوید دولت روسیه و پوتین بیشک میبایست مورد گستردهترین تحریمها قرار گیرند تا به عقب رانده شود، اما سیاستهای تحریمیِ بیمرزی که ستیز با یک حکومت را به کل جامعه تعمیم میدهد، مسالهبرانگیز است:
«امروز اصلیترین نیروهای ضد جنگ، مردم روسیه هستند که شبانهروز در خیابانهای روسیه تظاهرات میکنند. بسیاری از دانشمندان، هنرمندان و فرهنگیان و روزنامهنگاران روس، در اطلاعیهها و بیانیهها جنگ علیه اوکراین را محکوم کرده و بهای سنگینی علیه جنگافروزی پوتین میپردازند. از این رو آنان را نیز مشمول همه گونه تحریم ها کردن عملا به معنای مجازات دو سویه نیروی اصلی جنبش صلح است که هم قربانی حکومت خود و هم تحریمهای بیمرز کشورهای غربی می شوند.»
به گفته این جامعهشناس، دامنزدن به یک “جنبش جهانیِ صلح” بسیار کلیدی است، برای اینکه به جای تولید نفرت قومی/ اتنیکی، توسعه نژادپرستی و گسترش میلیتاریسم، صدا، صدای سوم مردم صلحطلبی باشد که به شدت با تجاوز روسیه نیز مخالف هستند:
«از سوی دیگر قربانیان تقویت سیاستهای میلیتاریستی در هر گوشه از جهان نیز مردم هستند؛ با تقویت میلیتاریسم بودجههای کلانی که باید صرف خدمات پزشکی، درمان و رفاه و آموزش و… شود، خرج تسلیحات و تجهیزات نظامی خواهد شد. جنگافروزی نیز منجر به محو رفاه، محدود شدن آزادیها و دموکراسی، گسترش فقر، ناامنی، تبعیض جنسیتی بیشتر و فشار بیشتر علیه اقلیتهای جنسی و گسترش نژادپرستی و بالاخره به حاشیه رانده شدن جنبشهای ترقیخواه میشود.»
اما آنچه که میتواند از این همه و به ویژه گسترش نژادپرستی و گرفتار شدن مردم در رویدادهایی از این دست جلوگیری کند، جنبش جهانی صلح است.
درویش پور، با اشاره به اینکه، امروز نوک تیز حمله هر جنبش صلحِ جهانیای که شکل بگیرد، محکوم کردن پوتین و خواست خروج بیقید شرط ارتش روسیه از اوکراین و پایان بخشیدن به این جنگ خواهد بود، میگوید:
«تقویت گفتمان ضد جنگ و خواست صلح به عنوان یک گفتمان بینالمللی، یکی از مهم ترین گام ها در حال حاضر است که میتواند با این نوع نژادپرستیها و گسترش تعصبات و شکافهای قومی/ اتنیکی و ملی مقابله بکند. جنبش جهانی صلح صفبندی دیگری می آفریند؛ یعنی مردم صرف نظر از تعلق مکانی و ملی و قومی و… خواستار خروج روسیه از اوکراین، پایان بخشیدن به این جنگ و میلیتاریسم و استقرار صلح هستند. این همبستگی بینالمللی در برابر ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستانه و شووینیسمی، مهمترین ابزار نزدیک کردن انسانها به یکدیگر است.»
اوضاع و حوال شکل گرفته در اروپا بخصوص در مردم اروپای غربی در زمان حمله روسیه به اکراین بعلت عدم اطلاع افکار عمومی از علت واقعی این جنگ وتجاوز روسیه به اکراین میباشد. و مبلغین و نفرت پراکنندگان در بین کشورای اروپایی کسانی هستند که اوصولا این جنگ را سازمان داده اند و روسیه را درمقابل انتخاب مرگ و زندگی قرارداده اند. واین هدف واقعی امریکا و ناتو علیه روسییه در بین تبلیغات عظیم این گروهای وابسته بامریکا بزیر پرچم دفاع از جان مردم اوکراین پنها شده است. یکی دیگر از اهداف نفرت پراکنی بخصوص در داخل اروپای غربی جدا کردن ملت روس از دنیای اروپا میباشد.تا روسیه بعنوان یک ک
رضا عاملی / 14 March 2022
به نظر من اکثر مردم روسیه طرفدار سیاست های پوتین هستند.به هیچ وجه این جامعه مثل ایران نیست که برعکس بیشتر مخالف رژیم هستند. چند سال پیش هنگام انتخابات روسیه ، سه تا روس در کلاس زبان آلمانی بودند که با شور و هیجان خاصی از خود پوتین و رای به پوتین حرف می زدند و وقتی من به اونها میگفتم دیکتاتور است ، اصلا تاب نمی آوردند.ممکنه بر اثر تحریم های جدید از این جمعیت کمی کاسته شده باشد ولی در مجموع هنوز هم با نگاه مغرورانۀ یک کشور پهناور ، دارای تسلیحات جنگی و اتمی قوی با منابع عظیم نفت و گاز به بقیه نگاه می کنند.مسلما در هر کشوری فعالان حقوق بشری و فمنیست ها وجود دارند ولی اینها خواص هستند و نمیشه کارهای اونها رو به پای مردم عادی ریخت. درست مثل همین جامعه آلمان که مردم اون روزگار طرفدار هیتلر بودند. فقط زور و تحقیر تونست اونها رو کم کم به عقب براند.
مهرداد / 15 March 2022
نویسنده مطلب عنوان می کنند : “شبانهروز در خیابانهای روسیه تظاهرات میکنند…”. من که اصلا همچین چیزی رو نمیبینم. بله دو هزار نفر در سن پترزبورگ و دو هزار نفر در مسکو بازداشت شدند منتها اینها تظاهرات کننده نبودند بلکه مخالف جنگ بودند. فرق است بین مخالف جنگ و تظاهرات ضد جنگ که عملی است گروهی و دسته جمعی. بعنوان نمونه تظاهرات رو در شهرهای اروپائی مثل آلمان دیدیدم نه در روسیه.
فرهاد / 15 March 2022
آقای رضا عاملی اگر مردم سراسر اوکراین بخواهند به مد اروپای غربی زندگی کنند، یعنی آزاد یعنی همانند همان کشوری که شما شاید درش زندگی میکنید باید چه کسی را ببینند! اگر اینطور نباشد این دفاع جانانه را چه کسی میکند! من یک چپگرای ساکن کشور جهنمی زیر نفس نحس ملایان زندگی میکنم و هر آینه بتوانم از ایران فرار کنتم حتما به یک کشور کمونیستی نخواهم رفت. من مطمئنم که تمامی چپی های مدعی در ایران خاظر نیستند که در کوبا و کره ی شمالی و چین و روسیه زندگی کنند. برای همین باید گفت نظر دهندگان و حتا این مقاله رفتار برابر گفتار نیست و به احتمال بیش از نود درصد همگی در کشورهای اروپای غربی و یا آمریکا زندگی میکنند. ایکاش من هم بتوانم بیایم. درستی و راستی کاری ست درخور احترام!
افسانه از تهران / 15 March 2022
روسستیزی مخالفت با جنگ نیست؛ نژادپرستی است!!!
عجب عنوان مشکوکی! جنگ بین دو نیروی نظامی ست! جنگ جنگ است! این جنگ نیست! آنچه در اوکرین میگذرد جنایت ضد انسانی یک کشور است. هر کشوری جنایت بکند، این مردمش هستند که پشت و زمینه این جنایتند. حتما مردم ایران در جنایات مستمر سپاه پاسداران در سوریه و در عراق و در یمن و در لبنان شریکند!چرا که مردم جهان و منطقه چه گناهی کرده اند که باید کفاره بی عملی و هم عمل ایرانیان را بپردازند!! صددرصد مردم روسیه در این ماجرا مقصر اصلی هستند. چرا که پوتین به پشتگرمی مردم روسیه دست به چنین جنایتی زده. مردم اوکراین که هرگز اعلام جنگ نکرده اند! به روسیه حمله نکرده اند! همچنین من با نظر خانم افسانه نیز موافقم. این مقاله واقعا عجیب است! در مورد اسلام هراسی دروغین نیز همینطور است. شما بروید کارهای اسلامیون را مطالعه کنید و آنگاه جایگاه اسلامیون و اسلامشان را در اروپا و آمریکا ارزیابی نمائید. روس ستیزی وجود ندارد، آنچه وجود دارد بی عملی ستیزی روسهاست در برابر این جنایات که واقعا باید آنرا جنایاتی همسنگِ جنایات هیتلریسم و هیتلر نام نهاد. در صورتی که هیتلر لندن و پاریس را این چنین نابود نکرد! من سرباز پزشک وظیفه سابق جنگ ایران و عراق هستم. برای همین جنگ ایران و عراق را جنگ میدانم، چرا که خمینی چند ماه پیش از حمله ی عراق از سربازان عراقی خواست تا صدام را سرنگون کنند و انقلاب اسلامی را به عراق صادر کند. و عراق این دعوت به جنگ را پذیرفت. اما در مورد اوکراین نه مردذم و نه حکومتش هرگز اعلام جنگ نکردند! حتا پوتین نیز مرتب اطمینان میداد که حمله ای در کار نیست! برای همین این مقاله که میخواهد وانمود کند مستقل است. اصلا و ابدا مستقل نیست. می بخشید فرصت بازخوانی ندارم امیدوارم غلط ها زیاد نباشد.
سرباز پزشک وظیفه سابق از تهران / 16 March 2022