جای تعجب دارد که کلماتی مثل «سکولاریسم» (لائیسته)، «مذهب» و «یکتاپرستی» ستونهای روزنامهها را پر میکنند بدون آنکه محتوایتشان از معانی تحمیل شده، رسوب یافته و سفت و سنگ شده ایٔدئولوژی غالب زدوده شده باشد (حداقل تا امروز که به نظر من اینطور است). چنین چیزی جای تعجب دارد، چرا که ماموریت روزنامهنگاران باید حل کردن جرمهای ایدئولوژی در اسید اندیشه باشد (البته اگر بتوان جرأت کرد و واژه ماموریت را به کار برد). در هر صورت این موضوع تعجبآور است و البته مانعی بر سر تفکر و بازاندیشی.
اینکه کلمه «لائیسیته» مستقیما از فرهنگ لغت مسیحی میآید تنها یک کنجکاوی تاریخی نیست، بلکه معرف نام و «برند» مفهوم است. «لائیک» (به انگلیسی Layman) در کلیسای کاتولیک به مردم (laos) مومن اشاره دارد. لائیک با روحانی مذهبی فرق میکند و لائوس (laos) یعنی مردمی که گردهم میآیند، نه برحسب جغرافیا، نه تبار و نه شرایط پستشان، بلکه بر حسب یک تعهد مشترک. لائوس نه demos است، نه genos و نه plebs است؛ نه توده، نه قبیله و نه قشر فرودست، بلکه یک مجمع یا یک دسته است.
در پرتو آنچه کلیسای روم، مجیستریوم (magisterium/ مرجعیت) مینامد، آدم لائیک موقعیتی تابع و فرودست (در برابر روحانیون) دارد، اما در پرتو گفتار «قوم خدا»، لائیک معنایی ندارد جز سوژه ایمان [هرکسی میخواهد باشد]. بدون شک، اصلاحات دینی [در قرن شانزدهم] نقش زیادی در تشدید و ریشهای شدن این دوگانگی داشته است. این تضاد و دوگانگی تنها در مسیحیت کاتولیک حاکم نیست، بلکه در هر سه دین توحیدی (در سطحی قانونی) نقش بازی میکند: مردم، اجتماع یا امت، برسازنده فضای ایمان و کنشگران آن است؛ در مقابل، هر مرجع اقتداری صرفاً بازنما و وسیله این اجتماع است. به بیان دیگر، ایمان مربوط به همهکس و همگان است و ربطی به رعایت یک متن، حکم یا آئین تحت اقتدار کشیشان و روحانیان ندارد.
جای تعجب ندارد که « سکولار یا لائیک». بودن یک دولت یعنی ممنوعیت حمایت آن از اقتدار هر گونه سلسله مراتب مذهبی و در مقابل یعنی ضرورت آزاد کردن فضای ایمان برای همگان.
این اصل وضعیت و آرایشی را محقق میسازد که در قلب یکتاپرستی حک شده، یعنی وضعیت تمایز میان قیصر و مسیح (خدا)، میان ملک و ملکوت، میان این جهان و آن جهان دیگر.
تمایز این دو نظم – علی رغم سوءاستفادههایی که از این اصل شده و سردرگمیهای که بعضاً این آموزه ایجاد کرده – هم در یهودیت، هم در مسیحیت و هم در اسلام اعتبار دارد و موثق است. تنها تفسیرهای متعصبانه در پی عقبنشینی از این اصل به یک تئوکراسی مطلق اند، اصلی که اصولاً و در تحلیل نهایی بر جدایی دو قلمرو آسمان و زمین تاکید دارد، خواه در سلطنت اسرائیل، خواه در حاکمیت «مسیحیترین پادشاه» و خواه در خلافت اسلامی. (و اما در مورد اصطلاح «الهیاتی-سیاسی»، — چه در معنای اسپینوزایی و چه در معنایی اشمیتی آن – اغلب فراموش میکنیم که این ترکیب بیشتر به تفکیک اصولی دو نظم آسمان و زمین اشاره دارد تا به همجوهر بودن آنها).
حال اما این وضعیت و گرایش عمیق و اساساً مشترک میان سه دین توحیدی با وضعیت دیگری ترکیب شده که آن هم مورد غفلت ایدئولوژی نبوده است، وضعیت تئوکراتیک.
تئوکراسی الاهيتی را پیشفرض میگیرد که با الاهیت خدای واحد و یگانه فرق میکند. خدای یگانه دینهای توحیدی «یک» به معنای «واحدی صرف در برابر دیگران» نیست. او «واحدی» است مازاد بر هر نوعی انتساب عددی و هر نوع مکانیابی. او «یگانهای» است مستقل و منفک از هر نوعی در دسترسبودگی به مثابه حضور، هویت یا بودن یا از هر جنسی. در واقع، «خدای» یکتاپرستی «یک خدا» نیست. به همینخاطر است که شلینگ مینویسد: «توحید نوعی الحاد است.» [خدای یکتاپرستی را بدینترتیب روی زمین و در قصرها و بارگاهها و دولتهای زمینی نمیتوان یافت.]
در واقع، مهمترین وجه مشترک سه مذهب «اهل کتاب» چیزی نیست جز عدم امکان بنیادی شناسایی و تشخیص «خدا».
او خدایی است که ما باید «دعا کنیم که ما را از وجود خودش آزاد و پاک کند»(مایستر اکهارت). او خدایی است که در پاسخ به سؤال «تو کیستی؟» جواب میدهد «من، تو ام.» (منصور حلاج). و هنگامی که صحبت میکند، «صدایش سکوت محض» است. (الیاس).
اینکه دم و دستگاه کلیسا و دیگر سلسلهمراتب مذهبی، با تشخیص آنچه تشخیصناپذیر است (یعنی خدا)، دایماً در کار به گروگان گرفتن مومنان را به نفع خود بودهاند، البته مانع آن نبوده و نیست که غرب از طریق همین «خدای» بیگانهسازی، تخصیصناپریری و اسطورهزدایی (…) یکی از خط بارز تفکر و کردار خود را شکل بدهد.
سه دین توحیدی، بدون شک، کاملاً و مطلقاً قابل ترجمه به همدیگر نیستند و در ترجمه آنها به یکدیگر همیشه مازادی ناگفته باقی میماند، اما وجه مشترک آنها ، بیهیچ حرف ناگفته، به چیزی از جنس «مذهب» ترجمهناپذیر است. درست به همین خاطر است که نوعی گشودگی «لائیک» در این سه آئین معنوی وجود دارد: گشودگی به فضایی عاری از هر اقتدار مقدس و تهی از هر گونه مقدسسازی هر شکلی از اقتدار و از جمله اقتدار قانونی. و البته گشوده برای شهادت به اینکه نوعی تباین و قیاسناپذیری در ما و میان ما با تمام قوانین بشری و الهی وجود دارد.
منبع: لوموند
دست کم صد سال پیش می باییستی این اندیشه ها مورد توجه روشنفکران ایرانی
قرار می گرفت. اما روشنفکران ما یا اهمیت این نوع نظرات را دست کم
گرفته بودند و یا از عمد و برای حفظ منافع نامشروع یا از سر کج فهمی
سکولاریزم را ضد دین معرفی کردند و به شکست انقلاب مشروطه و بازتولید
تئوکراسی تا به امروز یاری رساندند. دست کم صد سال از فهم درست سکولاریزم
و به تبع آن از فهم تئوکراسی( استبداد دینی )عقب ماندایم. امیدوارم متن هایی
اینچنین بتواند معنی درست سکولاریزم را برای دینداران ایرانی روشن کند
و کج اندیشی های روشنفکران دینی را برای دینداران روشن کند.
جوادی / 19 February 2022