حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضائیه زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ / ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.
سهشنبه ۲۸ سپتامبر / ۶ مهر بیستمین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسههای فوقالعاده) در دادگاه استکهلم برگزار شد. این جلسه به شهادت احمد ابراهیمی، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ اختصاص داشت.
احمد ابراهیمی یازدهمین زندانی سیاسی دهه ۶۰ است که به عنوان شاکی و شاهد در دادگاه حمید نوری شهادت میدهد.
ابراهیمی در این جلسه از بازداشت خود در تهران و زندگیاش در قم گفت و در فرازی از روایتش اشارهای داشت به اولین و آخرین ملاقات با مادرش در سال ۱۳۶۱ در زندان اوین. او گفت مادرش در این ملاقات بارها از او درباره شکنجه شدنش پرسیده و همین مسأله باعث برخورد پاسدارها با او شده است.
این اولینبار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود.
جلسه ارائه شهادت احمد ابراهیمی هم همانند دیگر شاهدان آغاز شد و پیش رفت. ابتدا رئیس دادگاه روند دادرسی را شرح داد، سپس وکیل مشاور ابراهیمی صحبت کرد و بعد دادستان با طرح سوالهای خود از احمد ابراهیمی دادگاه را پیش برد. ابراهیمی به سوالهای دادستان پاسخ داد و سپس به شرح روایت خود پرداخت.
ابراهیمی پیش از این در گفتوگویی رادیویی گفته بود مادرش در این روز با قنداق تفنگ هدف حمله یک پاسدار قرار گرفته است. او همچنین در دادگاه از قول پدرش روایت کرد که مادرش هنگام بازگشت به خانه گفته:
«وقتی با ما چنین کردند ببین با پسرم احمد چه میکنند.»
ابراهیمی گفت مادرش یکی دو روز بعد از این ملاقات فوت میکند.
او در ادامه به انتقالش به زندان گوهردشت، چهار ماه پیش از آغاز اعدامهای سال ۶۷ اشاره کرد و سپس به جریان اعتراض زندانیان سیاسی به جابهجایی و قرار گرفتنشان در نزدیکی بند زندانیان عادی پرداخت.
احمد ابراهیمی در ادامه شهادتش به حضور در مقابل هیأت مرگ پرداخت و گفت که وقتی از اتاق هیأت مرگ بیرون میآید، روی برگه انزجارنامه تنها یک جمله مینویسد: «من منافقین را محکوم میکنم.» او در ادامه گفت:
«همین حمید عباسی (حمید نوری) آمد بالای سرم و گفت منافق خبیث! باید معلوم کنی منافق کیست چون تو به ما میگویی منافق.»
احمد ابراهیمی همچنین گفت در فاصله نزدیک او زندانی دیگری به نام مجید مشرف نشسته بوده که ناصریان (محمد مقیسه) بالای سر او میرود:
«من نزدیک مجید مشرف نشسته بودم…وقتی ناصریان رفت بالای سر او صدایش را شنیدم. او با یک لحن لمپنطور به مجید گفت این چیزی که نوشتهای به درد عمهات میخورد. مجید هم گفت همینیست که هست. آن روز ناصریان مجید را با خودش برد ….»
دادگاه حمید نوری پس از تنفس با ادامه سوالهای دادستان از شاهد و شاکی ادامه یافت.
دادستان از احمد ابراهیمی خواست درباره فعالیتهای هر کدام از زندانبانان از جمله حمید نوری توضیح دهد. ابراهیمی گفت:
«از اینجا شروع میکنم که فاضلاب در هواخوری زد بالا. پنج شش روز قبل از اینکه به ما بگویند میخواهیم منتقلتان کنیم به بند جهاد این اتفاق افتاد. بعد آمدند گفتند که به دلیل این مشکلی که برای فاضلاب پیش آمده، میخواهیم منتقلتان کنیم به بند جهاد. ما میگفتیم که خب چرا میخواهید ما را منتقل کنید به بند جهاد؟ ما را ببرید به جای دیگر. اما من فکر میکنم میخواستند ما را منتقل کنند به آن جای پرت تا در جریان اعدامها قرار نگیریم. اعتراض بچهها ادامه پیدا کرد از جمله مهدی فریدونی معترض بود که او را بردند و زدند. ما ۱۶۰-۱۷۰ نفر بودیم در یک بند و اگر اتفاقی در اول بند میافتاد کسی که در آخر بند بود ممکن بود خودش مستقیم نبیند و در جریان قرار نگیرد اما بچهها به هم خبر میدادند. در این زمان هم حمید عباسی (حمید نوری) رفت و آمد داشت به بند و ما در جریان برخوردهایش با بچهها قرار میگرفتیم.»
او از حمید عباسی (نوری) به عنوان دست راست ناصریان و دادیار زندان گوهردشت یاد کرد و ناصریان را نفر اول زندان معرفی نمود. ناصریان، عباسی و لشکری سه نفر اصلی زندان از نظر احمد ابراهیمی هستند. او البته از یک زندانبان به نام “فرج” هم نام برد و گفت که او هم نقش و جایگاه متفاوتی داشته است.
ابراهیمی در پاسخ به سوال دادستان گفت در طول چهار پنج ماه قبل از اعدامها شاید پنج شش بار با حمید نوری برخورد کرده است اما تعداد دقیق دفعات این برخوردها را به خاطر ندارد.
ابراهیمی سپس و باز در پاسخ به سوال دادستان درباره ویژگیهای فردی و ظاهری حمید عباسی (حمید نوری) در مقایسه با دیگر زندانبانان توضیح داد و او را از زاویه دید خودش تشریح کرد. او گفت حمید عباسی (نوری) فردیست که در دادگاه نشسته و در مقایسه با ۳۳ سال پیش، شکستهتر شدهاست.
احمد ابراهیمی در ادامه گفت که چهره امروز حمید عباسی (حمید نوری) بسیار شبیه و نزدیک به آن تصویری است که او از این فرد در ذهن و خاطر دارد.
ابراهیمی در ادامه بار دیگر به شرح روابط درون زندان پرداخت، از برخی زندانیان نام برد و و با اشاره به نام برخی از پاسدارها به ماجرای احمد نعلبندی (زندانی) اشاره کرد:
«او تازه از مرخصی برگشته بود و من هنوز با او حرف نزده بودم که از هواخوری صدایش کردند. پاسداری به نام محمدعلی او را برد و من میدیدم که حمید عباسی جلوی در ایستاده و منتظر اوست. این چیزی بود که من توی حیاط از دور دیدم و دیگر هرگز احمد نعلبندی را ندیدم.»
ابراهیمی با این روایت به جایگاه و نقش حمید عباسی (حمید نوری) در زندان و در جریان اعدامهای تابستان ۶۷ اشاره کرد. در ادامه دادستان از احمد ابراهیمی خواست که تا حد ممکن زمانها را دقیق کند.
احمد ابراهیمی در فراز دیگری از شهادتش در پاسخ به سوال دادستان گفت که ناصریان (محمد مقیسه) بعد از جمع کردن و صف کردن بچهها (زندانیان) در خود بند جهاد، از آنها نام، نامخانوادگی و اتهامشان را میپرسیده:
«وقتی نوبت من شد، من دیدم که هیچکدام از بچهها اتهامشان را “منافق” نگفتهاند. پیش از این اگر چنین اتفاقی میافتاد و ما اتهاممان را منافق نمیگفتیم و “مجاهد” میگفتیم، هدف ضرب و جرح قرار میگرفتیم اما این بار چنین اتفاقی نیفتاد و کسی به دلیل مجاهد گفتن، کتک نخورد.»
احمد ابراهیمی تأکید کرد که این اتفاق در درون “بند جهاد” افتاده و او و دیگر زندانیان در این پرسش و پاسخ چشمبند به چشم نداشتهاند.
دادستان در ادامه درباره عدد و نام زندانیان پرسید و احمد ابراهیمی گفت که درباره تعداد نمیتواند پاسخ دقیق بدهد اما برخی نامها را به خاطر میآورد و میتواند به آنها اشاره کند. ابراهیمی در ادامه از یک پاسدار نام برد و گفت که زندانیان این پاسدارِ زندانبان را به نام “ربوت” میشناختهاند، چون وارد بند که میشده با هیچ چیز کاری نداشته و فقط قفسههایی را که “بچهها” درست میکردهاند، خراب میکرده است. او سپس در پاسخ به سوال دادستان درباره خوانده شدن اسامی گروه اول زندانیان در راهروی مرگ گفت:
«یادم نمیآید چه کسی نامها را صدا زد اما یادم میآید چه کسانی را صدا زدند: غلام عبدالحسینی، قاسم محبعلی، محمد جنگزاده، اکبر بکعلی، ناصر بچهمیر، محمد کرامتی، حسین خوشگفتار، عباس پورساحلی (تازه تیروئیدش را عمل کرده بود و دور گردنش زخم بود)، هادی دهنادی و …. شاید بیشتر از ۲۰ نفر بودند اما من این نامها را به خاطر دارم. من دیگر این افراد را ندیدم و هیچ خبری از آنها ندارم.»
او در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان بار دیگر به ماجرای عباس یگانه جاهد اشاره کرد و گفت:
«وقتی عباس را که در بند به نام عباس ارومیهای معروف بود صدا زدند، او بلند داد زد که “بچهها! خوبی، بدی دیدید حلال کنید.”ما معمولا این جمله را وقتی میگوییم که در حال مرگ یا رفتن به طرف مرگ هستیم. عباس هم با گفتن این جمله میخواست به بچهها خبر بدهد که جریان چیست و چه اتفاقی دارد میافتد.»
پس از این توضیح، دادستان به اطلاع حاضران در دادگاه رساند که نام عباس یگانه در اسناد دادگاه در کدام بخش و کدام ردیف آمده و سپس تقاضا کرد دادگاه در نوبت صبح تعطیل و ادامه آن به پس از صرف ناهار موکول شود.
پس از حدود یک ساعت و نیم تنفس دادگاه حمید نوری از حدود ساعت ۱۳:۳۰ به وقت محلی در نوبت بعدازظهر از سر گرفته شد.
با شروع دادگاه در نوبت بعدازظهر یکی از وکیلان مشاور درباره زمان برده شدن احمد نعلبندی از بند سوال کنترلی پرسید و نسبت به ترجمه انجام شده ابراز تردید کرد. رئیس دادگاه از دادستان خواست که اگر لازم میداند در سوالاتش به این موضوع بپردازد. دادستان هم روند سوالهای خود در نوبت بعدازظهر را با همین سوال شروع کرد. احمد ابراهیمی که شاهد و شاکی جلسه امروز است در پاسخ به این سوال گفت که او زمان را به اشتباه تیر ماه گفته است اما زمان درست مرداد است؛ اوایل مرداد:
«شاید چهارم پنجم مرداد یا ششم. دقیق نمیتوانم بگویم اما او وقتی از مرخصی برگشت تنها دو سه ساعت در بند بود. بعد بردندش و من دیگر او را ندیدم. بعدا که نامش را در میان قتلعام شدگان دیدم، تعجب کردم (بعد ازبازجویی پلیس) و از دوستم “فاضل” دربارهاش پرسیدم.»
پس از پاسخ به این سوال، دادستان از احمد ابراهیمی خواست بار دیگر به نامهایی برگردد که در راهروی مرگ شنیده و پیش از پایان دادگاه در نوبت صبح به دادگاه اعلام کرده بود. دادستان نامها را یکی یکی تکرار کرد و ابراهیمی درباره آنان توضیح داد. دادستان سپس پرسید: «شما چطور نام این هشت نفر را اینقدر خوب به خاطر دارید؟» احمد ابراهیمی پاسخ داد:
«من و این بچهها در اتاقهای مختلفی بودیم در یک بند. بند بزرگ بود، ۱۶۰-۱۷۰ نفر بودیم در ۱۶ اتاق. اما در حیاط و در محیط بند هم را میدیدیم مثلا پای تلویزیون. در حیاط فوتبال بازی میکردیم با هم…»
دادستان گفت استنباطش این است که احمد ابراهیمی با این افراد دوست بوده است. ابراهیمی در پاسخ گفت:
«بله! دوست بودیم. ما علاوه بر اینکه همبند بودیم هماتهامی هم بودیم. یعنی چون اتهاممان هواداری از مجاهدین بود یک ارتباط و نزدیکی بیشتری با هم داشتیم.»
احمد ابراهیمی در ادامه درباره حضور این افراد در راهروی مرگ گفت که نام این افراد را خواندند و آنان را به راهی بردند که از آن نیامده بودند: «یعنی آنها را در ادامه همان مسیر بردند.»
ابراهیمی گفت که پس از چند ساعت از حاضران در راهروی مرگ تنها سه نفر باقی میمانند:
«من بودم، صادق عزیزی و یک نفر دیگر به نام اصغر که چون در ایران است من فامیلش را نمیگویم.»
احمد ابراهیمی در ادامه دادگاه حمید نوری نام یک زندانی دیگر را نیز آورد که به نوعی درباره جریان راهروی مرگ به ابراهیمی هشدار داده است:
«نامش را گفتم که فرشید بود. فامیلی او را هم نمیتوانم بگویم چون در ایران است.»
احمد ابراهیمی در ادامه درباره حضورش در مقابل هیأت مرگ و فضایی که پس از آن در راهروی مرگ تجربه کرده گفت:
«گفتند که این را ببرید بنویسد …. وقتی من را آوردند بیرون که بنویسم، در همان راهرو (کریدور) کوچک مقابل اتاق هیأت مرگ قرارم دادند تا بنویسم. یعنی من در راهروی کوچک بودم نه در راهروی بزرگ (راهروی مرگ). آنجا نوشتم که “من از منافقین اعلام انزجار میکنم.” اینجا حمید عباسی (حمید نوری) آمد بالای سرم و گفت که منافق خبیث! منظورت از منافقین ما هستیم. باید روشن کنی با که هستی. باید بنویسی مسعود رجوی، باید بنویسی مریم رجوی، باید از سازمانت اعلام انزجار کنی ….»
ابراهیمی سپس (بار دیگر) به ماجرای مجید مشرف و ناصریان (محمد مقیسه) اشاره کرد و در پاسخ به سوال دادستان که پرسید این وضعیت را چگونه میدیده و آیا چشمبند داشته یا نه، گفت:
«برای نوشتن کمی چشمبند را بالا زده بودم اما چشمبند داشتم. من حمید عباسی (حمید نوری) را نمیدیدم اما صدایش را کاملا میشناختم و تشخیص میدادم.»
احمد ابراهیمی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان که پرسید او صداهای مسئولان زندان را چگونه تشخیص میداده است، گفت:
«تشخیص میدادم، همانطور که شما وقتی یک نفر آشنا صدایتان میزند صدای او را تشخیص میدهید. من صدای مسئولان زندان و آن پاسدارهایی را که زیاد با هم سر و کار داشتیم تشخیص میدادم ….»
در ادامه جلسه شهادت احمد ابراهیمی، دادستان درباره نوبت دوم حضور او در راهرو و هیأت مرگ پرسید. ابراهیمی گفت:
«شاید چهار یا پنج روز بعد بود. بعد از آن بود که دو نفر نفوذی را فرستاده بودند به اتاق ما و وقتی ما را بردند، دو نفر از ما را صدا زدند به نزد هیأت مرگ -که من نام کوچکشان را میتوانم بگویم اما نام بزرگشان را نه. میانههای روز بود یعنی صبح زود نبود که ما را بردند و این بار به نسبت بار قبل راهرو تاریکتر بود و خلوتتر بود. آن دو نفر را صدا زدند و وقتی آنها برگشتند، ما را دوباره (همه با هم) برگرداندند به فرعی. ما آنجا فقط خودمان بودیم و با زندانیان دیگری “میکس” نشدیم.»
احمد ابراهیمی گفت که پس از حضور در راهروی مرگ، ۲۰ دقیقه مانده به رفتن نزد هیأت مرگ، از هشدار آن دو دوست که قبلا نامشان -را آورد میفهمد که جریان چیست و اعدامهایی در حال انجام است:
«به همین دلیل موضعم را پایین آوردم و نوشتم “منافقین” اما مشخصش نکردم که با چه کسانی هستم. قبلا هم پیش میآمد که اگر کسی نمیگفت منافقین، کتک میخورد و شکنجه میشد ….»
احمد ابراهیمی در ادامه شهادت خود در پاسخ به سوال دادستان درباره نحوه لباس پوشیدن حمید عباسی (حمید نوری) گفت:
«من به یاد ندارم که او را با لباس پاسداری دیده باشم. فکر میکنم کت میپوشید و زیرش شاید پیراهن یقه آخوندی. شاید هم این ناصریان بود که یقه آخوندی میپوشید و عباسی پیراهن معمولی میپوشید. جزییات یادم نیست اما کلیتش چنین چیزی بود.»
ابراهیمی گفت که از شهریور ۶۷ و به دنبال انتقال به زندان گوهردشت با حمید عباسی (حمید نوری) برخورد داشته است. او برای توضیح کار و فعالیت حمید نوری در زندان به عنوان دادیار، به ماجرای مرگ مادر خود در سال ۶۱ اشاره کرد و گفت که پس از این اتفاق برای طرح موضوع و سپس برای ماجرای تقسیم ارث به دادیاری مراجعه کرده که این البته ارتباطی با حمید نوری نداشته است. ابراهیمی گفت نوری هم کارهای مشابهی در زندان گوهردشت میکرده است.
احمد ابراهیمی سپس درباره شنیدن خبر بازداشت و دیدن عکس حمید نوری به سوالهای دادستان پاسخ داد. او گفت که به طور مشخص پس از بازداشت نوری خبر این بازداشت را در اینترنت شنیده و عکس او را دیده و از بازداشتش بسیار خوشحال شده است:
«من تا پیش از بازداشت نوری در سوئد نمیدانستم که این فرد همان حمید عباسی است و بعدش فهمیدم.»
احمد ابراهیمی در ادامه گفت که پیش از بازداشت حمید نوری از ماجراهای مربوط به او بیخبر بوده است. او همچنین گفت پیش از این در نشستی در سوئیس درباره کشتار سال ۶۷ صحبت کرده و آنجا هم درباره هیأت مرگ گفته است.
در ادامه جلسه شهادت احمد ابراهیمی، او به پرسشهای دیگر دادستان درباره مواجهه با حمید عباسی (حمید نوری) در دوران زندان پاسخ داد. سپس و با پایان سوالهای دادستان، وکیل مشاور ابراهیمی سوالهایی را از او پرسید. ابراهیمی در پاسخ به یکی از این سوالها گفت:
«باورم نمیشد که در یک روز ۶۰-۷۰ نفر از دوستانم را از دست بدهم…»
او در ادامه گفت در سال ۱۹۹۹ مجبور شده که از ایران فرار کند، چون جانش در خطر بوده است:
«خیلی از کسانی که آزاد شدند، در سالهای بعد ناپدید شدند. دایی همسر من یکی از این افراد بود.»
او سپس در پاسخ به سوال وکیل مشاور که از آسیبهای وارد شده به او پرسید، منقلب شد و گفت:
«خیلی سخت است … (گریه میکند)، من و مجید مشرف با هم بزرگ شده بودیم، با هم میرفتیم فوتبال، با هم مجله مجاهد میفروختیم، با هم آمدیم تهران …. آخرین باری که من صدای مجید را شنیدم وقتی بود که به ناصریان گفت همینیست که هست …. دیگر او را ندیدم. وقتی آزاد شدم یک روز رفتم خانهشان. پدرش پنج دقیقه من را گرفته بود و گریه میکرد. میگفت احمد میدانی به ما اجازه ندادند برایش مراسم بگیریم؟ میدانی قبرش را هم به ما نشان ندادند؟ … بعد گفت یادت میآید آن خانه را که تو و مجید و اصغر رنگ کردید؟ خانه خودشان را میگفت و اصغر مدنی را که سال ۶۱ اعدامش کردند. فوتبالیست خیلی خوبی بود و وقتی در قم بازی میکردیم به تیم نوجوانان دعوت شده بود … من نمیتوانم حال خودم را بیان کنم و آنچه میخواهم بگویم به کلام نمیآید …»
پس از این شرح، وکیل مشاور احمد ابراهیمی گفت که دیگر سوالی از او ندارد. رئیس دادگاه ضمن اعلام تنفس گفت: «دیگر وکیلان مشاور هم از شما سوال دارند اما سوالهای آنها را میگذاریم برای بعد از تنفس.» دادگاه بار دیگر برای ۱۵ دقیقه تنفس تعطیل شد و با پایان تنفس، احمد ابراهیمی ارائه شهادت را از سرگرفت.
احمد ابراهیمی در آذر سال ۶۰ بر سر یک قرار تشکیلاتی بازداشت میشود، در حالی که خود او میگوید “هیچ کاری” نکرده بوده است. او در پاسخ به سوال یک وکیل مشاور که درباره حکم «اعدام تعلیقی» او پرسید، گفت:
«من هیچ کاری نکرده بودم و هیچ چیزی از من نداشتند اما خمینی خودش را نماینده خدا روی زمین میدانست و به مخالفانش محارب میگفت. حکم محارب هم اعدام بود. وقتی من را سال ۶۰ به آن دادگاه چند دقیقهای بردند، چون چشمبندم خیلی سفت بود به پاسدار همراهم گفتم که باید بروم دستشویی [توالت] تا شاید کمی سردردم بهتر بشود. آنجا چند نوجوان را دیدم. من آنوقت ۲۰ سالم بود و آنها که کوچکتر از من بودند از هم میپرسیدند که به تو چی گفت، به تو چی گفت …. آنها هم به هم میگفتند که به آنها گفتهاند محارب.»
با پایان سوالهای وکیلان مشاور، وکیل مدافع حمید نوری سوال و جواب از احمد ابراهیمی را آغاز کرد. او ابتدا به موردی که دادستان خارج از دستور (سخنرانی ابراهیمی درباره اعدامها در سوئیس) به آن پرداخته اعتراض کرد و گفت این حق را برای خود محفوظ میداند که آنان هم به آن بخش استناد کنند. رئیس دادگاه در این مورد از دادستان سوال کرد و دادستان اینگونه توضیح داد که ارجاع او به صفحههای الحاقی مورد نظر رئیس دادگاه در این مورد مشابه اظهارات در اداره پلیس است. او در ادامه به وکلای نوری گفت که “شما” هم کار مورد نظرتان را انجام دهید. در ادامه وکیل حمید نوری خودش را به احمد ابراهیمی معرفی کرد و مطابق چند جلسه گذشته از او درباره تعقیب روند دادگاه پرسید. ابراهیمی گفت کار میکند اما دادگاه را هم تا جایی که فرصت داشته تعقیب کرده و با دوستانش هم درباره آن حرف زده است. او سپس درباره کتابهای مرتبط با اعدامهای ۶۷ گفت:
«من برخی از کتابها را نگاه کردهام از جمله آفتابکاران (نوشتهی محمود رویایی) را. اما اینکه دقیق بخوانمشان و در آنها دنبال چیزی باشم، نه.»
وکیل مدافع حمید نوری در مورد دیگر کتابها هم از ابراهیمی پرسید و او پاسخ مشابهی داد. او در ادامه به یک مورد خطا در تاریخ، در سخنرانی احمد ابراهیمی در سوئیس اشاره کرد. ابراهیمی گفت این خطا در برگرداندن تاریخ شمسی به میلادی رخ داده و تاریخ مورد نظر او ۱۸ مرداد بوده است. وکیل مدافع حمید نوری گفت: «با وجود این همه جزییات دقیق، این خطا چطور اتفاق افتاده؟ شما آنجا دارید از روی نوشته میخوانید…» احمد ابراهیمی در پاسخ گفت:
«دقیقا همینطور است. من در تبدیل تاریخ دچار اشتباه شدم اما هیچجا نگفتهام ۱۷ مرداد. همه جا ۱۸ مرداد است.»
وکیل مدافع حمید نوری گفت: «من چون برخی اسمها را شنیدم که مثلا در یک مورد ایرج مصداقی در کتابش آن اسم را در جریان روز ۱۵مرداد آورده من میخواهم این مورد برای من روشن بشود.» ابراهیمی که پیش از این گفته بود برخی کتابها را در نمایشگاههایی که با مجاهدین میگذارند دیده اما نمیداند که آنها را دارد یا نه، گفت: «آنچه گفته شده غلط است و آنچه من میگویم درست است…»
در ادامه جلسه شهادت احمد ابراهیمی، وکیل مدافع حمید نوری به یک مورد مشخص در اظهارهای او در دادگاه و در نزد پلیس پرداخت.
او درباره محل بند و خروج از آن پرسید و به دنبال پاسخ ابراهیمی، گفت که این اظهارات با آنچه او در نزد پلیس گفته، فرق دارد و با اجازه رئیس دادگاه آن بخش را میخواند.
احمد ابراهیمی در پاسخ گفت که در این مورد همچنان مطمئن نیست و پاسخی که به پلیس داده هم چندان دقیق نیست. او چند جمله دیگر درباره این وضعیت با تأکید بر دقیق نبودن احتمالیشان گفت و وکیل مدافع حمید نوری گفت که از این موضوع میگذرد. او سپس درباره نشسته یا ایستاده بودن احمد ابراهیمی در راهروی مرگ از او پرسید و ابراهیمی گفت فکر میکند ایستاده بوده چون تا جایی که یادش میآید، صندلیای برای نشستن آنجا نبوده است.
در ادامه جلسه شهادت احمد ابراهیمی بحث میان او و وکیل مدافع حمید نوری بر سر شناختن اعضای هیأت مرگ بالا گرفت. وکیل مدافع حمید نوری از احمد ابراهیمی پرسید:
«شما گفتهاید که [مصطفی] پورمحمدی را شناختهاید. همینطور است؟»
احمد ابراهیمی پاسخ داد:
«بله، پورمحمدی تنها کسی بود که در جمع لباس آخوندی داشت و من فکر میکنم که عکس او را قبلا در روزنامه دیده بودم.»
اینجا بود که بر سر اینکه آیا احمد ابراهیمی پیش از ورود به اتاق هیأت مرگ و در آن اتاق، پورمحمدی را میشناخته یا پس از خارج شدن از اتاق عکس او را دیده و فهمیده چه کسی/کسانی را دیده است، بحث درگرفت. ابراهیمی گفت که برایش روشن نیست و دقیق یادش نمیآید این اتفاق به چه ترتیبی پیش رفته و افتاده اما جریان اینطور بوده که هم با دیگر زندانیان درباره اعضای هیأت مرگ حرف زدهاند و هم بعد که عکس افراد -از جمله و مثلا- عکس ابراهیم رئیسی را دیده، پی برده که او هم از اعضای هیأت مرگ بوده است.
در ادامه این بحث، وکیل مدافع حمید نوری بخشی از اظهارات احمد ابراهیمی در نزد پلیس را در دادگاه خواند که او گفته پیش از رفتن نزد هیأت مرگ، عکس پورمحمدی را در روزنامه دیده و او را میشناخته است. احمد ابراهیمی تأیید کرد و گفت میتوانسته همینطور بوده باشد.
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه همچنین بار دیگر به سخنرانی احمد ابراهیمی در سوئیس پرداخت و از او پرسید از مجموعه افرادی که با او نزد هیأت مرگ رفتهاند و در راهروی مرگ بودهاند، چند نفر زنده ماندهاند؟
احمد ابراهیمی گفت که اکثر آن افراد اعدام شدهاند. وکیل نوری به سخنرانی ابراهیمی در سوئیس ارجاع داد و از روی آن به انگلیسی خواند که ابراهیمی گفته است از آن جمع تنها چهار نفر باقی ماندهاند. احمد ابراهیمی در پاسخ گفت که تا پیش از برگزار شدن این دادگاه فکر میکرده که تنها چهار نفر باقی ماندهاند اما اکنون و پس از جلسههای دادگاه فهمیده است که اینطور نیست.
وکیل حمید نوری در ادامه پرسشهایش از ابراهیمی از او درباره ظاهر و قد “حمید عباسی(نوری)” پرسید و ابراهیمی به او پاسخ داد. وکیل نوری در ادامه درباره اختلاف در مورد تاریخ ذکر شده برای اعدام برخی زندانیان پرسید (از جمله در کتاب آفتابکاران نوشته محمود رویایی) و احمد ابراهیمی در این مورد هم پاسخ داد و گفت که محمود رویایی در بند دیگری زندانی بوده است. او همچنین در مورد عدد ذکر شده در مورد اعدامهای زندان اوین در یک روز (۱۰۰ اعدام) گفت که این عدد را از یک زندانی دیگر که با او در راهروی مرگ بوده است شنیده است. وکیل مدافع حمید نوری پرسید: «او خودش به طور مستقیم مطلع شده بوده؟» احمد ابراهیمی گفت: «نه! او خودش هم با چشمبند در راهروی مرگ نشسته بود و احتمالا از زندانی دیگری شنیده بوده است.»
بیستمین جلسه دادگاه حمید نوری با جملاتی از احمد ابراهیمی در باب عدالتخواهی و تشکر از دادگاه سوئد به پایان رسید. جلسه بعدی دادگاه نوری قرار است پنجشنبه ۳۰ سپتامبر/۸ مهر با شهادت فریدون نجفی آریا پی گرفته شود.