یکی از خیابانهای مرکزی و اصلی شهرِ مریوان در میانِ مردم این شهر، به خیابانِ هورامیها یا «گوزهری ههورامیهکان» شهرت یافته است. خودِ مردمِ هورامیزبانِ این شهر هم این خیابان را با همین نام شناختهاند. در این مقاله به بررسی معناهای این نامگذاری میپردازیم. آن هم با نظر به تجربه خاصِ مردمِ هورامی در شهرِ مریوان و به طور کلی در کردستان که غالباً آمیخته به «طرد» بوده است.
ورود به خیابان
خیابانِ هورامیها ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر خیابانها و فضاهای شهری مریوان متفاوت کرده است. این را به محضِ قدم گذاشتن در آن و مقایسهاش با جاهای دیگر میتوان تشخیص داد. محدودهای که با این عنوان نامگذای شده از چهارراه بیمارستان فجر تا نزدیکی بازارِ سرپوشیده را در برمیگیرد. مشخصه اصلی بازارِ این خیابان را میتوان حاکمیتِ «ضرورت» دانست، یعنی غلبه نیازهای ضروری زندگی. بیشترین تعداد مغازههای این گذر، فروشگاههای فروش وسائلِ کشاورزی، خوار و بار، مرغ و دیگر وسائل مورد نیاز برای یک زندگی غیرپیچیده هستند. در روبروی این نوع فروشگاهها هم دستفروشانی مشغول به کار هستند که بیشترشان یا میوههای محلی همچون انار، انجیر، آلو، سیب و مابقی میوههای فصلی میفروشند یا با چرخهایشان خردهوسائلی همچون ژیلت، وسائل واکس کفش، نخ و سوزن، باتری و از این دست وسائل. تیپها و چهرههای غالب در این خیابان، خیلی شباهتی مثلاً به خیابان شبرنگ در بالادستِ همین گذرگاه ندارد.
لباسها بیشتر لباسهای کُردی است و موضوعِ گفت و گوها هم بیشتر قیمت وسائل مورد نیاز و کارهای روزمره مردمی است که به طور مشخص برای انجام کاری به این جا آمدهاند، نه برای پرسهزنی. در حالیکه خیابان شبرنگ با فاصلهای نزدیک از این خیابان بیشتر محلی برای پرسهزنی است. تعداد زیادی از پاساژها و فروشگاههای لوازم خانگی، وسائل آرایشی و بهداشتی، سینما، کافهها، لباس، ظرف، موبایل و بیشتر جنسهای لوکس در همین خیابان واقع شده. بیشترِ جوانانِ و زنانِ طبقه متوسط و مرفه شهر این خیابان را برای گشت و گذار انتخاب میکنند.
چرا که در اینجا میتوانند احساس کنند که به محیطی پا نهادهاند که فراتر از خرید برنج و روغن و غیره، میتوانند کارهای دیگری هم در آن انجام دهند. مثلاً میتوانند در کافهای باکلاس یک نوشیدنی امروزی بنوشند و همزمان به موسیقی هم گوش دهند. اما در خیابان هورامیها چنین امکانی وجود ندارد. این خیابان در مقایسه با محیطهای پاساژی و لوکسِ شهری یک خیابانِ خشنتر محسوب میشود. کمتر بوی عطر و ادکلُن به مشام میرسد و بیشتر بوی چایی، برنج، بنزین، سبزی و میوه و ترکیبی از آنها به مشام میرسد.
نامگذاری خیابان
نامگذاری این خیابان به زمانی بازمیگردد که ماشینهای تویوتای روستاهای منطقه هورامان، صبحِ زود مردم را به این شهر میرساندند. در همین خیابان آنها را پیاده میکردند و منتظر میماندند تا کارهایشان را انجام دهند و آنها را همراه با مسافرهای احتمالی دیگر به روستا بازگردانند. این رویه هنوز هم تداوم دارد.
از ساعتِ حدود هفت صبح کمکم ماشینهای مسافری و باربری هورامان به این خیابان میرسند. یعنی زمانی که شهرِ میزبانشان هنوز در خواب است. آنهایی که کار اداری دارند، منتظر باز شدن ادارهها میمانند. افرادی هم که برای فروشِ میوه یا دیگر محصولاتشان آمدهاند همانجا بساط میکنند تا بازار کارش را شروع کند. رانندهها هم ماشینهایشان را پارک میکنند و تا ظهر باید منتظر بازگشت مسافران باشند.
صاحب مغازههای این خیابان هم بیشترشان هورامیهایی هستند که در مریوان ساکن شدهاند و توانستهاند در بازارِ شهر جایی برای خود دست و پا کنند. به این ترتیب در توافقی ناگفته مردمِ هورامیزبان برای انجام کارهایشان در این خیابان گِرد هم میآیند تا این خیابان به پاتوقی شهری برای آنها تبدیل شود و با همان نام هم شناخته شود.
سویههای منفی نامِ خیابان
این نامگذاری البته جنبههای دیگری هم دارد. آمار دقیقی از ترکیبِ جمعیتی شهر مریوان وجود ندارد اما میتوان حدس زد حداقل نزدیک به ۴۰ درصد جمعیت شهر را مردمِ هورامیزبانی تشکیل میدهند که از منظرِ بومیهای شهر، یعنی سورانیزبانها مهاجر محسوب میشوند. همین امر باعث شده تا عموما به نسبت این هویتِ تازه شهری، زاویهای به وجود آید. این را میتوان از جوکهایی که معمولا مردمِ سورانِ شهر مریوان برای مردم هورامان درست میکنند تشخیص داد.
نامگذاری خیابانِ موردبحث هم با نام «گوزهری ههورامیهکان» ناگفته به این معنا است که در قلبِ یک شهرِ سورانی، یک دیگریِ غیرِسوران سبز شده که رفتار و کردارش متفاوت از الگوی زندگی در این شهر است. در میان برخی از مردمی که خود را بومیِ شهر مریوان میپندارند، تصوراتی شکل گرفته که هرچه بیشتر باعث میشوند گرایشهای همانندخواهی و دیگریستیزی تقویت شوند. از جمله این تصور که هورامیها بیشترِ پُستهای اداری شهر را اشغال کردهاند و جایی برای بقیه نگذاشتهاند. یا این که آنها در حال تصرف بازار شهر هستند. این تصورات اگرچه تا حدودی هم ریشه در واقعیت دارند اما نتیجهگیری حاصل از آنها نمیتواند درست باشد.
مردم هورمان نوعا انسانهایی سختکوشاند. به همین دلیل در بیشتر حوزههای زندگیشان هم موفق بودهاند. چه در بازار و چه در تحصیلات. منشِ سختکوشی آنها هم ریشه در محدودیت منابع و دشواری زندگی در مکان و تاریخی دارد که در آن زیستهاند. در حالی که اقتصادِ مرزی حاکم بر شهر مریوان مانع از آن شده که جوانان آن بتوانند به تحصیل بپردازند تا پُستهای اداری را هم اشغال کنند. همچنین غلبه این نوع زیستِ اقتصادی و پولهای بادآورده آن، امکانِ توجه به تولید و یا سرمایهگذاری در شغلهای پایدارتر را از مردمِ شهر سلب کرده است. چیزی که در هورامان بیشتر به آن توجه شده. به عنوان مثال باغبانی یک شغل پایدار در این منطقه است. آن هم در شرایطی دشوار که باید در یک منطقه کوهستانی با زورِ بازو زمینهایی برای کاشتِ درخت فراهم کنند.
فراموششدگان
با وجودِ سابقه نزدیک به قرن گفتمانِ ناسیونالیسمِ کُرد، جای خالی بسیاری از گروهها و دستههای اجتماعی در صورتبندی این گفتمان دیده میشود. مردم و فرهنگِ هورامان از جمله این موارد است.
فعالیتِ دو حزبِ اصلی کردستانِ روژههلات به شکلی تاریخی در منطقه موکریان و شهرهای سنندج، سقز، مریوان و بانه متمرکز بوده است. به همین دلیل زبانِ بیانِ حق حاکمیتِ کُردها هم زبانی مختص به این مناطق بوده، هم از لحاظِ لغوی و هم از جهتِ محتوا و معنا و جهانبینی. بقیه مناطقِ کُردنشین از جمله هورامانات و مردمِ کُردِ منطقه کرمانشاه و ایلام و حتی کُردهای شیعه قروه در این صورتبندی حذف شدهاند.
در نبودِ جذب و ادغام در صورتبندی ناسیونالیسمِ سکولارِ کُرد، این حزبِ «رستگاری اسلام» مشهور به «رزگاری» بود که در دهه ۵۰ و ۶۰ مردمِ هورامان را با توسلِ به یک جهانبینی مذهبی که «شیخ» در مرکزیت آن بود، مسلح کرد، هر چند عُمرِ آن بسیار کوتاه بود و به زودی از هم پاشید. از آن زمان تاکنون هم هیچکدام از حزبهای کلاسیک در کردستان توجهی به هورامان نکردهاند و در بهترین حالت آنجا را یک مرکزِ فرهنگی و یا جاذبه توریستی قلمداد کردهاند. تنها اخیرا حزب «پژاک» است که در رویکردی نو، خواسته از میانِ جوانان این منطقه نیرو جذب کند و حتی با زبانِ آنها برنامه اجرا میکند. برخلافِ حزبهایی که مرکزیت آنها سنندج، مهاباد و دیگر شهرهایی بوده که عمدتا در تقسیمبندی زبانی کُردستان متعلق به حوزه زبانی «کرمانجی خوارو» هستند، اینبار پژاک موجودیت و هویتی سیاسی برای هورمان و مناطق کرمانشاه و ایلام قائل است. چه این هویتِ سیاسی مقبول باشد و چه نباشد به هر حال در حال شکلگیری و تثبیت است و به واسطه آن اکنون جمعیت زیادی از مردم منطقه هورامان با پیشآهنگی «پژاک» خود را بخشی از پروژه میهنی و سیاسی «کُردایهتی» میدانند. این موضوع به خودی خود، توانسته است اندکی از حسِ «طرد» در میان مردم هورمان را کاهش دهد.
به خیابان بازگردیم
چکیده این تاریخ را میتوان در خیابان موسوم به «هورامی»ها در مرکزِ شهرِ مریوان مشاهده کرد. جایی که مردمی با تاریخِ خاصشان از یک طرف سهمشان از پروژه «ملتسازی» رضاشاهی برداشتنِ اجباری کلاههایشان از سر بوده و از طرف دیگر در صورتبندی گفتمانی ناسیونالیسمِ فرودستِ کُرد هم غائب بودهاند. همین باعث شده بیشتر توجه و تمرکزشان را روی کار و تلاش برای یک زندگی آبرومندانه متمرکز کنند. همچنین زندگی سخت و عادت کردن به تلاش بیوقفه برای زندگی ویژگیهایی به خیابانی بخشیده که آنها از آنِ خود کردهاند. خیابانی که سادگی، راحتی، ضرورت و سرزندگی مشخصههای اصلی آن است.