«فیلم-فلسفه» یا «فیلم به مثابه فلسفه» یکی از نوشاخهها در پژوهش فلسفی است و بر این دیدگاه استوار است که برخی فیلمها ارزشِ فلسفی دارند، یعنی نوعی فلسفیدن را در خود دارند یا ما را به فلسفیدن وامیدارند.
اگر کارِ فلسفه این باشد که پرسشها و تردیدهایی درافکند و پاسخهایی برای آنها نشان دهد، آنگاه بیشک دستکم برخی فیلمهایی که صرفاً سرگرمکننده نیستند نیز برای ما همین کار را میکنند. برای نمونه فیلمِ «ماتریکس» در این زمینه مثالزدنی است، فیلمی که تاکنون به بسی بحثهای فلسفی دامن زده است. افزون بر ماتریکس، فیلمهای دیگری چون «یادگاری» به کارگردانیِ کریستفر نولان و «درخششِ ابدیِ یک ذهنِ پاک» به کارگردانیِ میشل گوندری نیز توجهِ فلسفهدوستان را به خود جلب کردند و بحثهایی فلسفی برانگیختند.
خوانشِ فلسفی-زیستمحیطی از فیلمها اما کاری است که چندان سابقهای ندارد. این کار را نویسنده در کتابِ «فیلم-فلسفهی محیطِ زیست و روشنگری» بر عهده میگیرد. این کتاب را نشر راتلج در سال گذشته منتشر کرده است.
نویسنده در این کتاب خوانشهایی فلسفی از برخی از فیلمهای فاخر ارائه میکند به این هدف که زمینهای فراهم کند تا نگرشِ انسانها در زمینهی محیط زیست تغییر کند. نویسنده بهجد بر این باور است که فیلمها میتوانند رهاییبخش و آزادیفزا باشند. این کاری ست که فیلمها با تغییرِ نگرش یا نگاهگردانی انجام میدهند. آنها به ما کمک میکنند جورِ دیگر بنگریم.
نویسنده فلسفیدن را هم چیزی جز تغییرِ نگرش نمیداند و این دیدگاه را البته او از فلسفهی متأخرِ ویتگنشتاین گرفته است. دومین دستگاهِ فلسفی که ویتگنشتاین ارائه کرد بر این بنیاد استوار بود که کارِ فیلسوفان این نیست که حقایقِ تازه را کشف کنند بلکه فلسفه نوری بر چیزها میتاباند و باعث میشود ما آنها را جوری ببینیم که تاکنون نمیدیدهایم. از همین رو ست که ویتگنشتاینِ متأخر ما را فرا میخواند که «فکر نکنیم» بلکه «نگاه کنیم».
«والس با بشیر»، «آخرالزمان»، «هیروشیما عشقِ من»، «سالِ گذشته در مارینباد»، «هرگز رهایم مکن»، «جاده»، «مالیخولیا»، «سولاریس»، «اربابِ حلقهها»، «آواتار»، «ادیسهی فضایی»، و «جاذبه» فیلمهایی هستند که در این کتاب بررسی شدهاند. کتاب نویسشی خوشخوان دارد و بحثهای فلسفی را هم به زبانی ساده طرح میکند طوری که خواننده برای فهم این کتاب نیازی به آشنایی تخصصی با بحثهای فلسفی ندارد. پژوهشگران و دانشجویان در رشتههای فلسفه و مطالعات محیط زیست و نیز کسانی که به نقد فیلم علاقه دارند این کتاب را اثری خواندنی خواهند یافت.
در پیشگفتارِ کتاب میخوانیم:
«در این کتاب فیلمها را چونان پژوهشهای فلسفی لحاظ میکنیم و پیشنهاد میکنیم که این پژوهشها هم خود نمونههایی از آزادیِ فکری و نیز نمونههایی از خردِ زیستمحیطی هستند و هم آزادیِ فکری و خردِ زیستمحیطی را تقویت میکنند، و اینکه این دو کار در حقیقت دو رویِ یک سکه اند.
مهمترین دیدگاهی که به این کتاب جان میبخشد این است که برخی فیلمها (از آن میان آنهایی که در این کتاب برگزیده شده از بهترینها هستند) باعث میشوند نگاهِ ما به جهان در جهتی که لازم است تغییر کند، و این تغییر به تغییری در شیوهی زیستنِ ما و کردارِ ما میانجامد. با این حال اما این فیلمها نه یک مشت «پیام» یا شعار بلکه فراخوانی به «گفتگو» و ژرفاندیشی اند.
یکی از نوآوریها در این کتاب این است که بهطور جدی به این موضوع میپردازد که چگونه برخی فیلمها میتوانند و باید رابطهی ما با «محیطِ زیست» را تغییر دهند (یا بهتر بگوییم: رابطهی ما با دیگر موجودات، که ما و آنها باهم جهانِ زیستی را شکل میدهیم ). این فیلمها دربارهی نقشِ انسانها در جهان بسیار روشنگر اند و زینرو به ما کمک میکنند خود را بخشی از سامانهی زیستی بدانیم. بهطور خلاصه، این فیلمها ما را از پیشداوریها و تعصبهای خطرناکی که در جهانِ معاصر رواج یافتهاند آزاد میکنند و از توهمهای آزادی میرهانند، توهمهایی که باعث میشوند گمان کنیم از محدودیتهای زیستی و بومشناختی، در حقیقت یعنی از خودِ واقعیت، رها و آزاد هستیم.
این کتاب از فلسفهی ویتگنشتاین الهام گرفته است، بهویژه این ایدهی ویتگنشتاینی که اندیشهی فلسفی چیزی کشف نمیکند بلکه نوع نگرشِ ما را به چیزهایی که هست تغییر میدهد یعنی به ما کمک میکند چیزها را جوری دیگر ببینیم. من هم در این کتاب میخواهم دقیقاً کاری از این دست بکنم. میخواهم نشان دهم که در این فیلمها چه چیزی هست، به این هدف که نشان دهم در جهان چه چیزی هست. درست همان سان که هست، و چنانکه ممکن است باشد، خوب باشد یا بد. (ص۲-۱)»