«بدترین آدم دنیا» در بخش اصلی جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. این فیلم کمدی عاشقانهی شمال اروپایی، یک کلاسیک واقعی است و داستان زنی را روایت میکند که در دنیای پیچیده امروز به دنبال یافتن هویت واقعی خودش است.
رناته رینسوه در این فیلم نقش زنی جوانی را بازی میکند که نظرش در رابطه با معشوقانش دائم تغییر میکند. این فیلم زنانه از نظر منتقدان بسیاری، یکی از بهترینهای بخش اصلی جشنواره کن و یکی از گزینههای قوی برای بردن نخل طلای کن ۲۰۲۱ است. داستان فیلم درباره زنی در دهه سوم زندگیاش است که تلاش میکند جایگاه خودش را پیدا کند.
یوآخیم تریر، کارگردان نروژی با اسکیل ووگت، فیلمنامهنویس قدیمیاش، مخاطبان را شوکه کرد تا متوجه شوند که این فیلم یک ماجرای ساده نیست. تریر یکی از سختترین ژانرهای ممکن، یعنی درام عاشقانه را انتخاب کرده و آن را با سبکی بسیار پیچیده (داستان بلوغ فکری یک زن) ترکیب کرده تا اثری باشکوه و دوستداشتنی بسازد.
رناته رینسوه بازیگر این نقش، در فیلم همچون ستارهای درخشید. او به راستی لیاقت این را دارد که به خاطر ایفای نقشی بسیار پخته، پر از حساسیت و دلسوزی، با لیلی جیمز یا آلیسیا ویکاندر رقابت کند.
حال قضیهی عنوان فیلم چیست؟ مطمئنا منظور خود جولی نیست؛ خودش اعتراف میکند که در جریان فیلم به دو مرد جواب رد داده و به دومی خیانت کرده و دروغ گفته است، اما ما تنها به او به چشم شخصی آسیبپذیر، دارای کاستی و در یک کلام، یک انسان نگاه میکنیم. مانند هر کس دیگری در دههی بیست سالگیاش، او نیز از انتخابهای ترسناک و غیر قابل تغییر زندگی وحشت دارد.
شاید عنوان فیلم به دوست پسر وحشتناک دومش اشاره دارد؛ اکسل، نقاش کتابهای کمیک، انسانی فوقالعاده اما متکبر (بازیگر همیشگی تریر، یعنی آندرش دانیلسن لی نقش او را بازی کرده است) که به خاطر مجموعه رمانهای گرافیکی به شدت خشن و جنسیاش به سبک رابرت کرامب، معروف است؛ رمانهایی که به خاطر نسل جدید فمینیستها برای او مشکل ایجاد میکنند.
جولی دربارهی اینکه میخواهد با زندگیاش چه کند، به شکل مضحکی نامطمئن است. او قبلا دانشجوی پزشکی بوده اما بالاخره با قاطعیت به مادر بیمارش میگوید که قصد دارد رشتهاش را به روانشناسی تغییر بدهد و مغرورانه اعلام میکند که به نظرش ذهن از جسم به مراتب جالبتر است، و بعدتر به این نتیجه میرسد که عکاسی را بیشتر دوست دارد. او با مردی جوان و برازنده رابطه برقرار میکند و او را وسط پروژه عکاسیاش به شکلی غیرمنتظره میبوسد و سپس در یک مهمانی او را به خاطر اکسل که به شدت فریبنده است، ترک میکند.
ولی همانطور که سنش بالاتر میرود، درمییابد که اکسل هر روز مشهورتر میشود، در حالی که خودش همچنان در یک کتابفروشی کار میکند، و به خاطر عقاید مبهمی راجع به عکاسی ژورنالی به سبک کاری برادشاو، یا ادبیات اعترافی، عکاسی را رها کرده است. اوضاع زمانی به طور جدی تغییر میکند که او آخرین مهمانی ناهار اکسل را زود ترک میکند و به طرز پرشوری با مردی به نام ایویند (هربرت نوردرام) روبرو میشود که در مغازه کار میکند. ظاهرا با ناامیدی از خود میپرسد که آیا شخصی در دنیای خودش پیدا کرده است؟
«بدترین آدم دنیا» درامی عاشقانه است که در خلال داستان لایه بیرونی خود، سعی دارد روایتگر زندگی و تلاشهای یک زن برای شکل دادن به زندگی و هویتش از طریق علایقش و تجربه کردن همه چیز باشد. دو خط داستانی احساسی در فیلم وجود دارد: اول آن که جولی بالاخره شهامت به خرج داده و به اکسل میگوید که میخواهد او را ترک کند، و هنگامی که در خیابانهای اسلو میدود تا ایویند را پیدا کند و او را ببوسد، تمام دنیا در یک فریم ثابت میشود. دومی هنگامی رخ میدهد که همراه ایویند و دوستان او مواد مخدر مصرف میکند، و در رویاهای توهمآمیزش همه چیز متوقف میشود و او پدر لاابالیاش که با او قطع رابطه کرده را میبیند.
این فیلم به شیوههایی که بدون شک متداول و همچنین بسیار واقعی هستند، جذاب، ملایم و خندهدار است. از همان نوع فیلمهایی است که همه میدانیم اصلا خوب نیستند، و هنگامی که میبینیم این یکی خوب از آب درآمده و متوجه میشویم که تمهای بسیار مهمی نیز دارد، برایمان غیرمنتظره است! تمهای فیلم از این قرارند: عاشق چه کسی میشوی؟ نیمه گمشدهات چه کسی است؟ چه زمانی در مییابی که در حال سر و سامان گرفتن هستی؟