یک نظام سرمایه‌داری که با برآورد بیشترین میزان سود، صرف نظر از هزینه‌های اجتماعی و اکولوژیکی تحمیلی که در ذات‌اش هدایت می‌شود، چگونه می‌تواند با آینده‌ای عادلانه و پایدار سازگار باشد و توسعه‌ای عدالت‌محور را در افق برنامه‌ریزی خود قرار دهد؟ این یک پرسش اساسی است، اما در یک نظام سیاسی غیردمکراتیک تبدیل به یک بحران می‌شود. 

نظام سیاسی و اقتصادی که نگاه بهزیستی اجتماعی و اکولوژیکی را اولویت خود قرار می‌دهد، سازگار با پیوندهای بین استثمار نیروی کار و بهره‌برداری از محیط زیست، یا یک اکولوژی بازار محور و صرفا تولیدگرایانه نخواهد بود. تنها با پذیرفتن الگوی جدیدی از برنامه‌ریزی قوی و دمکراتیک است که جامعه می‌تواند مسیر و چگونگی فرآیند تولید و سرنوشت خود را کنترل کند.

ساعات کار کوتاه‌‌تر و تمرکز بر نیا‌زهای واقعی بیش از مصرف‌گرایی، می‌تواند ارتقا “بودن” نسبت به “داشتن” و دستیابی به یک احساس عمیق‌تر از آزادی و بهبود کیفیت زندگی را برای همگان فراهم کند. برای تحقق بخشیدن به این چشم انداز، طرفداران محیط زیست و سربازان خط مقدم تولید یعنی کشاورزان و کارگران نیازمند هستند مبارزه مشترک خود و چگونگی ارتباط آن با «حرکت این جنبش‌های مدنی»  را گسترده‌تر و هم‌سوتر دنبال کنند.

بخش زیادی از مطالبات و خواستگاه‌های جنبش‌های محیط زیستی در پیوند با تغییر سازوکارهای اساسی سیاست و نگاه اقتصادی است، متفاوت در جغرافیای مختلف و متناسب با مجموعه مشکلات و ویژگی‌های آن. به این ترتیب کارگران و کشاورزان که در معرض و مواجه مستقیم با بازوهای استثمار و مقابله با آن هستند، خواهند توانست در این دگرگونی و تغییر، نقش مهمی داشته باشند. آنها نقطه شکست و قدرت توامان تولید ثروت هستند.

نظام سرمایه‌محور تنها یک شیوه اقتصادی نیست. راهی‌ست برای تعریف زیرسا‌زهای مورد نیاز، حتی در سپهر اجتماعی یک جغرافیا و موازنه دستیابی به آن زیرسازها و همچنین تعیین کننده مناسبات میان گروه‌‌ها و طبقات اجتماعی است.

انباشت نامحدود سرمایه، کالایی شدن همه چیز از جمله منابع طبیعی و انسانی، بهره‌برداری بی‌رحمانه از کارگر و طبیعت، و رقابت وحشیانه شرکت‌کنندگان در این بهره‌برداری، پایه‌های آینده پایدار را تضعیف می‌کند. بنابراین بزرگ‌نمایی نخواهد بود اگر بگوئیم این نگاه می‌تواند حتی بقای گونه انسانی را در معرض خطر قرار دهد. همان‌طور که بقای گونه‌های دیگر حیات بر سیاره را در خطر قرار داده است.

نظام سرمایه‌داری در ایران ساز و کاری به مراتب پیچیده‌تر از این دارد. نشسته بر شانه‌های مافیا و انحصار طلبی است. وضعیتی که امروز در ایران با آن مواجه هستیم، در واقع تعریفی از پیشرفت ارائه می‌دهد که مبتنی بر رشد بازار و گسترش کمی آن است. ارجاع می‌دهم به سیاست‌های سد سازی یا تلاش برای خودکفایی در تولید گندم به بهای از میان رفتن بخشی از منابع آب زیرزمینی و همچنین سیستم‌های تبلیغی رشد جمعیت برای فراهم کردن نیروی کار و کارگر ارزان بدون در نظر گرفتن پتانسیل و قابلیت اکولوژیکی سرزمینی در ایران.

شعارهای مانند «اقتصاد مقاومتی» نیز نشان می‌دهد تصمیم‌سازی در حوزه توسعه و محیط زیست چگونه در پیوند با ایدئولوژی نهادینه شده‌ای در سیستم، پیوند با تبیین امنیت و خودکفایی دارد. مطمئنا این نظام با سیاست‌های مبتنی برمعیارهای غیر پولی، مانند تامین و تضمین رفع پایدار نیازهای اجتماعی، رفاه فردی و دسترسی عادلانه به توسعه و برنامه‌های کلان در حفظ زیست بوم و سرزمین، در تناقض است.

انحصار و رانت در صنایع (خصوصا صنایع مادر مانند نفت، پتروشیمی، فولاد، سیمان و…) آنها را بر قله‌ای نشانده که از هرگونه پاسخ‌گویی مبرا هستند. صنایعی که نه در تامین توسعه عدالت‌محور و رفاه‌آور دغدغه‌ای دارند و نه در مورد تخریب‌ها و مصرف در پیوند با منابع و سرمایه‌های طبیعی پاسخگو هستند. آنچه امروز کارگران این صنایع را به ستوه آورده، در حقیقت نه گفتن و ایستادن در مقابل این سیستم مصرف‌شدگی و موقتی دیدن همه منابع انسانی و طبیعی است. 

اما این تبعیض عمیق و فراگیر شده اقتصادی و اجتماعی، با موقعیت جغرافیایی و پتانسیل‌های اقلیمی و تاثیرات تغییر اقلیم آشکارتر می‌شود. مشکلات و بحران‌های آلودگی محیط زیست بیشتر متوجه ناتوان‌ترین گروه‌های جامعه در مقابله با این مشکلات است. گروه‌های حاشیه‌نشین و مهاجران اقلیمی و ساکنان شهرک‌های کارگری در مجاورت این صنایع اغلب از زیرسازها، کمک‌ها و حمایت نهادها و سازمان‌های رسمی دولت برخوردار نیستند و به این ترتیب با افزایش این مشکلات آسیب‌ها نیز بیشتر می‌شود.

یکی از مهم‌ترین گام‌ها برای حذف قدرت نفوذ سرمایه‌داری ارجعیت دادن «هستی و بودگی» بر «داشتن» است. به این ترتیب که مردم به جای جستجوی بی‌پایان کالا و خرید، توان و امکان مالی و دسترسی مطلوب برای برنامه‌ریزی در اوقات فراغت را دنبال کنند و دستاوردهای شخصی و معنایی که می‌تواند از طریق فعالیت‌های فرهنگی، ورزشی، تفریحی، علمی، اروتیک، هنری و سیاسی به دست آورد را کسب کنند و آن را حق شهروندی خود بدانند. در واقع مصرف‌گرایی در نقطه انتهای مسیر تولید کننده – مصرف کننده در پیوند با حق کارگران است.

تولید با قیمت پایین و پر شمار با تاریخ مصرف‌های کوتاه تنها مطلوب فروشندگان و سرمایه گذاران است. در این مسیر ارزان‌سازی و پر شمارسازی تولید، حقوق کارگر، افزایش ساعت کار، استفاده بیشتر و کم هزینه‌تر از منابع، دقیقا مواردی‌ست که منافع سرمایه‌گذاران را تمدید می‌کند. 

ارنست ماندل، اقتصاددان و نظریه‌پرداز بلژیکی، نکته مهم دیگری را نیز طرح می‌کند؛ مرز میان نیازهای واقعی و غیرواقعی که جهت بازار و سیاست‌های زیر بنایی مصرف و بازار تولید را تعیین مسیر می‌کند. او ضرورت ادامه نیاز به تولید یک کالا بعد از تعطیلی تبلیغات را یکی از معیارهای این سنجش می‌داند و مثال روشن‌اش محصولات کمپانی کوکاکولا است. در این روند اما یکی دیگر از مشکلات، وجود این صنایع به عنوان ابزار توجیه اشتغال‌زایی است، قدرت یافتن این صنایع با فراگیری و پراکندگی‌شان آنها را از بار نقد و پاسخ‌گویی تبرئه می‌کند و این روند از حقوق کارگاران تا دسترسی گسترده به مواد اولیه و تولید بی کنترل پساب و زباله‌های صنعتی و غیر صنعتی را در بر دارد.

تحقیقات نشان می‌دهد که سرمایه و پول‌های فراوان حتی قادر است شیب، حوزه و موضوع تحقیقات و گزارش‌ها را نیز مخدوش کند یا تحت تاثیر قرار دهد. به‌طور مثال می‌توان به گزارش شکایتی که سال ۲۰۱۹ توسط دانشگاه کمبریج علیه شرکت کوکا کولا طرح شد، اشاره کرد. یک گروه بین‌المللی به سرپرستی دانشگاه کمبریج با بررسی بیش از سه هزار صفحه این موضوع را طرح کرد که شرکت‌هایی مثل کوکاکولا که برای پروژه‌های تحقیقاتی سرمایه‌گذاری می‌کنند، می‌توانند با حمایت مالی نکاتی از تحقیقات را تحت تاثیر قرار دهند و به عبارتی حبابی بر تحقیقات داشته باشند برای موارد و نتایجی که ممکن است ضرری را متوجه این شرکت‌ها کند.

تقلیل تاثیرات تغییر اقلیم از طرف برخی رسانه‌های وابسته به دولت‌ها نیز از موارد مهمی است که بخشی از محققان و پژوهشگران به آن معترض هستند. این‌ها مثال‌های محدودی از تاثیر سرمایه و سرمایه‌گذاری بر محدود و مخدوش کردن جریان باز اطلاعات است.

به این ترتیب سرمایه و دسترسی انحصاری به آن تبدیل به ابزاری می‌شود که منافع کوتاه مدت و کم هزینه سرمایه‌داران را تضمین کند. فرآیندی که نه تنها منابع طبیعی که مصرف کننده و تولید کننده را نیز به شدت متضرر می‌کند.