آیا استقلال مالی زنان میتواند سکویی باشد برای رهایی آنان از ستم جنسی؟ فعالان و نظریهپردازان حوزه جنسیت و زنان به این سوالها، پاسخهای متفاوتی میدهند. نگاهی به تجربه برخی از زنان شاغل در ایران.
«در سالن رختکن فقط خانمها حضور دارند که اکثر آنان طبق آیین اسلامی لباس پوشیدهاند، همه لباسها بلندند، تا قوزک پای آنها میرسند، و سر و شانههایشان نیز با مقنعههای ابریشمی و قهوهای، پرتقالی و آسمانی رنگ پوشیده است. بعضی از آنها محافظهکارانهتر لباس پوشیدهاند، مقنعهها چهرههایشان را مثل قلبهای قهوهای رنگ کاملا در قاب گرفتهاند.»
ویلیام گریدر اقتصاددان هنگام بازدید از کارخانه موتورولا شعبه کوالالامپور، نکتهای را از زبان مدیر شعبه به زبان میآورد: «زنان به خانه میرفتند و به پدران خود میگفتند: از امروز حقوقم را همراه خود به خانه نمیآورم، بلکه به حسابم واریز میشود.»
هرچند که انگیزه حضور شرکت موتورولا در کشور مالزی آشکارا کاهش هزینه تولید و استفاده از نیروی کار ارزان قیمت است − «کار مشابه، دستمزد متفاوت» −، اما اولینباری است که زنان کوالالامپور از کارت اعتباری شخصی برخوردار شدهاند.
اما آیا درآمد مالی مستقل، خللی بر سلطه جنسیتی حاکم بر این جامعه وارد کرده است؟
یا به عبارت دیگر، آیا استقلال مالی زنان میتواند سکویی باشد برای رهایی آنها از ستم جنسی؟
فعالان و نظریهپردازان حوزه جنسیت و زنان به این سوالها، پاسخهای متفاوتی میدهند. این گزارش، با نگاهی به تجربه برخی از زنان شاغل در ایران، چالشها و تردیدهای حول این صورت مسئله را مطرح میکند.
کار رهاییبخش است؟
بنا به آمارهای سال ۹۷، در بین جمعیت حدود ۲۴ میلیونی شاغل، ۲۰ میلیون و ۳۳۱ هزار نفر از آن را مردان، و چهار میلیون و ۴۲۰ هزار نفر را زنان تشکیل دادهاند. مردان از این میزان ۸۲ درصد وزنان ۱۸ درصد را تشکیل دادهاند. این نیروی کار بخشی از جمعیت بالای ۱۵ سال ایران است؛ از نزدیک به ۶۲ میلیون نفر جمعیت بالای ۱۵ سال، حدود ۳۱ میلیون نفر مرد و همین تعداد زن هستند.
به گزارش مرکز آمار ایران، از هر چهار زن تحصیل کرده حداقل یک نفر بیکار است. یعنی ۲۵ درصد از دانشآموختگان زن، که حدوداً دو برابر آمار مردان در این زمینه است. در عین حال، زنانی که جویای کار هستند، چنانچه فاقد مدرک دانشگاهی باشند با چالشهای بیشماری روبهرو خواهند شد.
مهناز ۳۶ ساله، از سال ۱۳۸۶ تاکنون شاغل است. ابتدا دو سال در یک فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی، و پس از آن در یک سالن آرایشی مشغول به کار بوده است. شیدا ۴۴ ساله است و ۴ فرزند دارد، او هم تجربه فروشندگی دارد و در حال حاضر در یک سالن آرایشی و بهداشتی فعالیت میکند.
«در ۱۴ سالگی به اجبار خانواده ازدواج کردم. ده سال بعد از زندگی مشترک، همسرم به دلیل اعتیاد شغلاش رو از دست داد و مجبور شدم کار پیدا کنم. چند سال فروشنده بودم، حالا هم آرایشگرم.»
استقلال مالی چه تاثیری در زندگی آنها داشته است؟
مهناز و شیدا هر دو از همسرانشان جدا شدهاند. هر دوی آنان در طول زندگی مشترک بارها مورد خشونت فیزیکی و کلامی قرار گرفتهاند، و هر دو تأکید میکنند که اگر شاغل نبودند، بعید بود بتوانند به سادگی از همسرشان جدا شده و زندگی مستقلی تشکیل دهند.
زنان زیادی هستند که تجربهای مشابه تجربه مهناز و شیدا دارند. بهطور خاص، کسانی که از پشتوانه مالی و سرمایه پیشینی برخوردار نیستند، پس از ورود به فضای کار امکانها و انتخابهای بیشتری پیش پای خود میبینند؛ همزمان که اعتماد به نفس و شهامت دوچندانی برای تغییر و دگرگونی در زندگی احساس خواهند کرد. با این حال، موانع زیادی بر سر راه زنان است تا بتوانند استقلال مالی ناشی از کار را به مطالبهای عمومی و همهگیر بدل کنند. یکی از این موانع مسئله کار خانگی بیمزد است.
کار خانگی همیشه هست
شش روز هفته، روزانه هشت تا ده ساعت کار میکند، و هربار که به خانه برمیگردد، گویی که وارد محل کار اصلیاش شده است. این تجربه اکثریت زنان شاغل در ایران است.
«وقتی شاغل شدم، زمان زیادی بیرون خونه بودم، اما وقتی که برمیگشتم خونه، کارای خونه رو میکردم؛ مرتب کردن خونه، درست کردن شام و رسیدگی کردن به دخترمون، کار هر روز من بعد از به خونه بود و هنوز هم هست».
مهناز، شیدا، نسترن و فاطمه تجربه مشابهی دارند؛ همگی از همسرهایشان جدا شدهاند و در حالحاضر زندگی مستقلی دارند. با اینحال پس و پیش از جدایی، همیشه مسئولیت کار خانگی بر عهده آنان بوده است.
فارغ از جایگاه طبقاتی و اجتماعی، کار خانگی وظیفه بیچون و چرای زنان فرض میشود. در این میان طبیعتا وضع زنان غیرمتخصص، فاقد مدرک تحصیلی و بدون سرمایه پیشینی اقتصادی و اجتماعی پیچیدهتر و سختتر است. آنها در صورت اینکه بتوانند جایگاهی در بازار کار بیایند، به عنوان نیروی کار ارزان مورد استفاده قرار میگیرند، همزمانی که در خانه بدون دستمزد به کار مشغول هستند. همانند کارگران زن شرکت موتورولا که روزانه ۸ تا ۱۰ ساعت کیتهای الکترونیکی را مونتاژ میکنند و پس از آن به خانه میروند و مشغول نظافت، آشپزی، مراقبت از پدر و مادر و یا بچههایشان میشوند. با این حساب چگونه میتوان از کار و استقلال مالی بهعنوان یک مطالبه عمومی و همگانی سخن گفت؟
در کنار این مسئله، محدودیت شغلی زنان در جامعه ایران یک مانع سفت و سخت دیگر است. با وجود بیشمار محدودیتها، زنان چگونه میتوانند در فضای تبعیضآمیز ایران با مردان به رقابت بپردازند و به استقلال مالی دست یابند؟
مانعی به سختی دیوار
مامور آتش نشانی، مشاوره املاک، سالنکار در کافه، حفاری، کار در کشتی و دریا، پیک موتوری و برخی دیگر از جایگاهها برای حضور زنان منع قانونی دارد. بسیار از مناصب در ارتش و نیروهای مسلح برای زنان ممنوع تلقی میشود. همچنین از ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به موجب «ماده واحده شرایط انتخاب قضات دادگستری»، زنان از اشتغال به قضاوت محروم شدند. در نوشتاری در وبسایت میزان، وبسایت رسمی قوه قضائیه ایران، توضیحاتی در خصوص منع زنان از برخی مناصب عالی حکومتی درج شده است.
«در این زمینه [مناصب عالی حکومتی] محدودیتهایی در رسیدن زنان به برخی نهادهای حکومتی در قوانین ایران مشاهده میشود. در اینباره میتوان به ممنوعیت زنان در تصدی پستهای ریاست جمهوری، مجلس خبرگان رهبری، ریاست قوه قضاییه، رهبری و تمام پستهای دیگری که شرط فقاهت در آن شرط است مانند نیمی از اعضای شورای نگهبان، دادستان کل کشور و… اشاره نمود.»
در این نوشتار همچنین آمده است که:
«استخدام زنان در ارتش جمهوری اسلامی ایران منع قانونی ندارد، اما طبق ماده ۳۲ قانون ارتش جمهوری اسلامی ایران ارتش میتواند برای مشاغل درمانی و بهداشتی زنان را استخدام کند. نقل و انتقالات زنان شاغل در ارتش باید حتی الامکان تابع شرایط خدمتی همسر باشد.»
این توضیحات میگوید که ممنوعیت زنان در مناصب عالی حکومتی در نتیجه آرا برخی از فقها نظیر آیتالله طباطبایی و مکارم شیرازی، و به دلایلی از جمله «احساساتی بودن» و «میزان عقل و قدرت تعقل متفاوت» است که معتقدند از «زمان خلقت انسان» با آنها بوده است.
هرچند که دستگاههای مختلف دولتی مرتب شعار استفاده از زنان در سطوح مدیریتی را سر میدهند، با این حال اما بنا به آمارها مردان حداقل ۵ برابر بیشتر از زنان در دستگاههای دولتی در جایگاه مدیر نشستهاند. هرچه به نهادهای موثر در سیاستگذاری در عرصههای مختلف نزدیکتر شویم، این فاصله بیشتر خواهد شد. با این حساب پرسش اصلی اینبار به شکل دیگری تکرار میشود: با وجود تبعیضهای بنیادین و سفت و سخت در بازار کار ایران، زنان چگونه میتوانند در تغییر سیاستهای تبعیضآمیز مشارکت کنند، وقتی نمیتوانند وارد نهادهای تاثیرگذار شوند؟
طبقه، عاملی که تفاوتها را رقم میزند
استقلال مالی در اینجا به این معنی «خودسرپرستی» است. یعنی فرد میتواند بدون حمایت دیگری به زندگیاش ادامه دهد. هرچند در تعمیم تبعات آن به گروههای اجتماعی مختلف باید احتیاط کرد. چرا که استقلال مالی برای همه گروههای اجتماعی فراوردههای یکسانی به همراه ندارد. زنانی که از خانوادههای با پشتوانه مالی آمدهاند و یا واجد تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند، طبیعتا انتخابهای بیشتر و مناسبتری برای ورود به بازار کار دارند، اما در عینحال الزاما این مسئله برای آنها استقلال مالی به همراه نمیآورد.
نسبت طبقه و جنسیت همواره مسئلهای بحثبرانگیز بوده است. بسیاری از جامعهشناسان، از مارکس و انگلس تا آلیس کلارک (۱۸۷۴ –۱۹۳۴) به شکلهای گوناگون این استدلال را مطرح کردند که زنان طبقات فرودست، کمتر از طبقات بالایی جامعه تحت سلطه مردان قرار میگیرند؛ چرا که آنان نسبت به زنان طبقات متوسط و بالایی جوامع نقش اقتصادی فعالتری دارند. در گروههای اجتماعی فرودست، سرمایه اقتصادی و اجتماعی متمرکزی وجود ندارد که نابرابری را بیشتر تشدید کند. در حالی که در خانوادههای طبقه متوسط و بالایی جامعه، تراکم سرمایههای اقتصادی و اجتماعی -که بهطور عمده در دستان مردان قرار دارد- نابرابری را تشدید میکند.
نازنین ۳۷ ساله است و در محله کامرانیه تهران زندگی میکند. او در حوزه آسیبهای اجتماعی فعالیت میکند. از ۲۱ سالگی، کار کرده اما میگوید به دلیل توانمندی و حمایت خانوادهاش همان زمان هم از سرمایه پسانداز پیشینی برخوردار بوده است.
«در ۱۷ سالگی ازدواج کردم. خیلی زود و در ارتباط ما، همیشه خشونت شدیدی وجود داشت. من با پسانداز وارد زندگی شدم، و عموما به لحاظ مالی مشکلی نداشتم. و خشونتی که تجربه کردم، عموما در سطح زبانی و رفتاری، در خانه تا محل کار همیشه وجود داشت و ارتباط چندانی با استقلال مالیام نداشت.»
استقلال مالی برای بسیاری تنها گزینه است
هرچند که کار خانگی بیمزد و تبعیض ساختاری حاکم، کار زنان را به عنوان مطالبهای رهاییبخش در این برهه از زمان با چالش مواجه میکند، با اینحال نمیتوان تاثیر استقلال مالی را در زندگی بسیاری از زنان انکار کرد.
نسترن ده سال است که از همسرش جدا شده است. او ۱۵ سال است که کار میکند.
«قبلا، همیشه پول رو او [همسرم] میآورد خونه و همهچیز هم با او بود. وقتی اولین حقوقم رو گرفتم، احساس کردم دیگه مجبور نیستم سر کوچکترین تصمیمهام از او دستور بگیرم، یا رفتارهای بدش رو تحمل کنم. دیگه مجبور نبودم. اگر درآمد نداشتم حتی نمیتونستم ازش جدا شم.»
آرزو نیز در همین رابطه میگوید:
«خشونت کلامی از همسر داشتم و دارم، چون همسرم کلا کلام خوبی نداره و همیشه منو تحقیر کرده بابت خانوادهم و شخصیت خودم. و دقیقا زمانی یکم خشونتش کمتر شد که من مستقل شدم، و دستم تو جیب خودم رفت… تونستم جوابشو بدم، و این یکم تاثیر مثبت داشته، برای خودم…»
همانطور که باربارا ارن رایش و دیردر اینگلیش «در مسئله زن» (۱۹۷۴) میگویند، تبعیض و محدودیت در فضای کار برای زنان وجود دارد، اما استقلال مالی همچنان برای بسیاری از آنان تنها انتخاب است.
«با فروپاشی نظم کهن، اندکی حق انتخاب هرچند دور از دسترس برای بیشتر زنان ظاهر شد. اینک این امکان برای زن وجود داشت که خودش وارد بازار شود و نیروی کارش را در ازای دستمزدی برای امرار معاش مبادله کند (ولو به میزان کمتر از مردان). ورود به بازار به عنوان زن کارکن میتوانست به معنی مزد کم و شرایط اسفناک کاری، بیپناهی و ناامنی باشد، ولی به معنی امکان استقلال از سلطه خانواده نیز بود.»[1]
برای بسیاری از زنان که بدون حمایت مالی پیشین وارد زندگی شدهاند، و بهطور خاص کسانی که خشونت کلامی و فیزیکی را تجربه میکنند کار، تنها مسیر رهایی محسوب میشود. آنها میتوانند به ساختن شکل دیگری از زندگی فکر کنند، چرا که در شرایطی که نه قانون و نه عرف استقلال آنها را به رسمیت نمیشناسد، کار و درآمد مستقل به آنها امکانها و قدرت و جسارت انتخاب میدهند.
پانویس
[1] به نقل از کتاب صورتبندیهای مدرنیته. ویراستار استوارت هال. نشر آگه ۱۳۹۰.