احسان سنایی – در بخش قبلی این مقاله، گفتیم که پیشبینیهای عجیب نظریه کوانتوم از رفتار ذرات زیراتمی به تأیید تجربهای رسیدهاند و لذا:
“… هیچ چیز از جهان ریز ذرهها بعید نیست. اما واقعاً اینها چه ربطی به جهان آشنای پیرامون ما دارد؟ این جهان هم از الکترونها و پروتونها و سایر ذرات زیراتمی شکل گرفته؛ حالآنکه محال است اصل علیت در آن نقض بشود. فیزیکدان کمی فکر میکند و دعوتمان میکند تا دور میزش بنشینیم. او از قبل یک حسگر ذرهای طراحی کرده که به محض ثبت الکترون، به جای بوق زدن، یک چکش ایستاده را رها میکند. او تفنگ الکترونی را خاموش میکند و این حسگر را به جای یکی از دو حسگر ذرهای واقع در اطراف شکافها میگذارد. بعد، از توی کشو یک مین ضدنفر را با کمال احتیاط خارج میکند و آن را دقیقاً زیر چکش ایستاده میگذارد. اگر فیزیکدان، تفنگ الکترونی را دوباره به راه بیاندازد، از آنجاکه دیدیم حسگرها همزمان فعال نمیشوند؛ دو سرنوشت کاملاً متفاوت پیش روی ما خواهد بود. شاید حسگر صوتی بوق بزند و هیچ اتفاقی نیفتد، و شاید هم حسگر چکشی فعال شود (که در اینصورت هردویمان از بین میرویم). میپرسیم: نظریه کوانتوم چه میگوید؟ فیزیکدان میگوید: هیچ”. (نگاه کنید به اینجا)
در تکاپوی توضیح «هیچ»
پس نظریه کوانتوم راجع به سرنوشت مین و البته سرنوشت ما سکوت میکند. در واقع آزمایش خیالی بالا را «اروین شرودینگر» (Erwin Schrödinger)، فیزیکدان برجسته اتریشی برای یک گربهی بختبرگشته طراحی کرده بود و به همین واسطه هم این معضل را گاهی به «گربه شرودینگر» ارجاع میدهند. منظور او و دانشمندان دیگری نظیر اینشتین از طرح چنین مبحثی این بوده که نظریه کوانتوم، بهواسطه همین ناتوانی (که بوی مرگ و زندگی هم میدهد)، نظریه جامع و مانعی برای توصیف جهان منطقی پیرامون ما نیست و هنوز پیشرفتهای زیادی میطلبد. اما برعکس، فیزیکدانانی همچون نیلز بور و «ورنر هایزنبرگ» (Werner Heisenberg)، نظریه کوانتوم را ناقص نمیشمردند؛ بلکه میگفتند نهتنها یک الکترون، بلکه حسگر چکشی و کلیه اجسام ماکروسکوپیک جهان هم با تابع موج توصیف میشوند. به عبارت دیگر، این ذات طبیعت است که هیچگونه توضیح قطعیای راجع به انفجار مین نمیدهد و تنها میتواند احتمال وقوعش را برایمان پیشبینی کند. حسگر چکشی بهمحض فعالسازی تفنگ الکترونی، «تصادفاً» یکی از احتمالات موجود (یعنی انداختن، یا نیانداختن چکش) را برمیگزیند و لذا تابع موجش تنها به یکی از همین دو حالت خاص فرومیپاشد؛ اما به نحوی کاملاً تصادفی. با این حساب هیچ ابزاری نمیتوان ساخت که ماهیت موجی و ذرهای الکترون را همزمان به ما نشان بدهد؛ چراکه ما با مبادرت به طراحی یک حسگر ذرهای، در واقع تابع موجش را چنان محدود میکنیم که فقط چهرهی ذرهای الکترون را به ما نشان خواهد داد. مثلاً اگر چکش را از حسگر باز کنیم و آن را محکم به روی مین بکوبیم، توابع موج حاکم بر مین و چکش را به قدری محدود کردهایم که احتمال انفجار مین، مثلاً ٩٩ درصد میشود؛ اما هیچوقت این احتمال صد در صد نخواهد شد، چراکه طبیعت، «ذاتاً» احتمالاتی عمل میکند. شاید بپرسید حالا حق با آن ١ درصد است (که میگوید احتمال دارد اصلاً مین عمل نکند؛ یا ماهیچه دستمان ناگهان بگیرد و …)، یا ٩٩ درصد؟ بور و هایزنبرگ خواهند گفت: “تا چکش را نزنی، معلوم نمیشود؛ چون واقعیت، همان چیزیست که تو خواهی دید”.
طرحی از نحوه توجیه آزمایش ذهنی گربه شرودینگر توسط تعبیر جهانهای چندگانه نظریه کوانتوم. در این آزمایش، یک منبع رادیواکتیو (که آهنگ واپاشیاش تابع قوانین کوانتومی، و لذا غیرقابل پیشبینی است)، به یک حسگر چکشی متصل شده تا به محض وقوع واپاشی چکش را رها کند. در اینصورت شیشه زهری که روبروی گربه قرار دارد، خواهد شکست و بدینترتیب گربه خواهد مرد. اما سؤال شرودینگر از نظریه کوانتوم این است که سرنوشت قطعی گربه بعد از گذشت مدتی مشخص چه خواهد بود؟ پاسخ نظریه کوانتوم این است که گربه با احتمالاتی که در طول زمان تغییر میکند، هم مرده است و هم زنده. توجیهی که تعبیر جهانهای چندگانه برای این گزاره فراهم آورده میگوید: گربه در یک جهان زنده میماند و در یک جهان خواهد مرد
عقاید بور و هایزنبرگ و جمع دیگری از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم را به اصطلاح «تعبیر استاندارد»، یا پیرو نام محل هماندیشی فیزیکدانانی که به این تعبیر شکل بخشیدند، «تعبیر کُپنهاگی» نظریه کوانتوم هم مینامند. اما اینشتین با چنین تعبیری مخالف بود و به «تعبیر آماری» این نظریه که توسط «ماکس بورن» (Max Born) ارائه شده بود، بیشتر گرایش داشت. اگر از او میپرسیدیم که چه بر سر مین و ما خواهد آمد؛ میگفت اگر تابع موج حسگرمان بگوید احتمال مرگ و زندگی تان ٥٠-٥٠ است؛ در واقع دارد میگوید اگر ١٠٠ حسگر داشتیم، در ٥٠ تایشان انفجار رخ میداد و در باقی موارد هم هیچ اتفاقی نمیافتاد. پس نظریه کوانتوم، فقط به درد توصیف رفتار یک مجموعه از سیستمهای فیزیکی (مثلاً چندین حسگر مشابه) میخورد؛ نه یک سیستم تنها. از اینرو نظریه کاملتری را باید ارائه داد تا رفتار یک سیستم تنها را نیز به قطعیت برایمان معلوم کند.
«جان فوننیومن» (John von Neumann)، ریاضیدان بزرگ مجار، از طرفی معتقد بود که نهتنها یک الکترون، و نهتنها اجسام ماکروسکوپیک (مثل حسگر ما)؛ بلکه کل جهان هستی تحت سیطره یک تابع موج واحد است. از آنجا که برای فروپاشی تابع موج و رسیدن به یک نتیجه قطعی هم باید چیزی وجود داشته باشد که دستکم خودش تحت سیطره تابع موج نباشد (یعنی تماشاگر فروپاشی تابع موج باشد)، پس این «ذهن» انسان است که تعیین میکند چه چیزی واقعیت دارد. هرآنچه که بیرون از ذهن ماست، در یک سوپرپوزیشن چندحالتی واقع شده است. مثلاً فرض کنید مین را دوباره با احتیاط به درون کشو برمیگردانیم و تفنگ الکترونیمان را هم کوک میکنیم تا ١٠ دقیقه دیگر عمل کند. فون نیومن میگوید با خروج از اتاق، بعد از ١٠ دقیقه نباید پرسید آیا چکش افتاده یا نه؟ چون چکش، هم افتاده و هم ایستاده (درست مثل الکترون که هم موج است و هم ذره). فقط زمانی این وضعیت دوگانه، به شکل «افتاده» یا «ایستاده» فروپاشیده میشود که درب اتاق را باز کنیم و آن را با چشم خودمان ببینیم. این تعبیر، اصطلاحاً «تعبیر ذهنی» نظریه کوانتوم نامیده میشود.
جان فون نیومن؛ واضع تعبیر ذهنی نظریه کوانتوم
تعبیر دیگری که بد نیست اشارهای هم به آن داشته باشیم، «تعبیر جهانهای چندگانه»ی نظریه کوانتوم است که میگوید تابع موج هرگز فروپاشیده نمیشود، بلکه تمام احتمالاتش عملاً محقق میشوند، اما ما تنها یکی از آنها را میبینیم. آنچه که نمیبینیم، در جهانهای موازی دیگری رخ داده که قادر به خبر گرفتن از آنها نیستیم. این تعبیر که توسط فیزیکدان آمریکایی، «هوگ اورت» (Hugh Everett) مطرح شده؛ میگوید ازآنجاکه حسگر ما پای دو حالت را بیشتر پیش نمیکشد (یعنی انفجار، یا عدم انفجار مین)؛ پس یکی از این دو که عملاً بعد از روشن شدن تفنگ الکترونی محقق نمیشود، در جهان دیگری محقق شده که همان لحظه از جهان ما منشعب شده بود. پس طبق این تعبیر، بالاخره ما زنده میمانیم، حتی هم اگر در این دنیا نباشیم.
تنوع تعابیری که از نظریه کوانتوم ارائه شده، به قدری زیاد است که اشاره به یکایکشان، مقاله مجزایی را میطلبد. اما هدف ما در اینجا تنها اشاره مختصری به گستره توضیحاتی بود که فیزیکدانان بزرگ جهان برای حل معضل محاسبه و همچنین تعیین سرنوشت مین و چکش ارائه کردهاند. اگر شما هم تعجب کردهاید که چگونه تعابیری مثل «تعبیر ذهنی» یا «تعبیر جهانهای چندگانه» ممکن است سر از مباحث کاملاً علمی و جدی درآورده باشند، در این احساستان با اکثر دانشمندان همعقیدهاید. این دانشمندان به تبعیت از عقاید فیلسوف اتریشی، «کارل پوپر» (Karl Popper) میپرسند: “بر فرض هم اگر تعبیر ذهنی، یا جهانهای چندگانه صحیح باشد، چطور میشود این موضوع را به اثبات رساند؟” در تعبیر استاندارد، دستکم میتوان گفت اگر حسگری میساختیم که همزمان ماهیت موجی و ذرهای یک الکترون را به ثبت میرسانْد، دیگر این تعبیر (یا دستکم بخشی از این تعبیر) اعتباری نداشت (چراکه طبق تعبیر استاندارد، محال است الکترون را در یک لحظه به شکل موج و ذره ببینیم). در واقع هفت سال پیش، شهریار افشار، استاد فیزیک دانشگاه روئن آمریکا موفق به طراحی چنین آزمایشی در خصوص ماهیت موجی-ذره ای واحدهای سازنده نور – یا فوتونها – شد. گرچه هنوز بحث و جدلها بر سر صحت آزمایش افشار ادامه دارد، اما مشخص شده که تعبیر استاندارد، «بطلانپذیر»تر از تعابیری مثل تعبیر جهانهای چندگانه است. بطلانپذیریْ همان معیار هوشمندانهایست که پوپرْ آن را تضمینگر قوام و جدیت یک نظریه علمی معرفی کرده بود. مثلاً شهرت و اعتبار نظریه نسبیت عام اینشتین، مدیون دهها آزمایشیست که در طول یک قرن، از هر سو به سمتش حمله بردهاند و با این وجود هنوز هیچ لطمهای ندیده است. اما شما هیچ آزمایشی را سراغ دارید که بتواند مثلاً صحت تعبیر جهانهای چندگانه را ثابت کند؟
تعبیر کیهانشناختی نظریه کوانتوم
در سال ١٩٨٣، «تامس گولد» (Thomas Gold)، ستارهشناس نامآشنای آمریکایی، کنفرانسی راجع به «ماهیت علم» برگزار کرد، که کیهانشناسان و فیزیکدانان بزرگی از جمله «هرمان بوندی» (Hermann Bondi)، «سابرامانیان چاندراسکار» (Subramanian Chandrasekhar – برنده نوبل ١٩٨٣)، «ریچارد فاینمن» (Richard Feynman – برنده نوبل ١٩٦٥)، «مارتین هارْویت» (Martin Harwit)، «راجر پنروز» (Roger Penrose)، «فیلیپ موریسون» (Philip Morrison) و جان ویلر (John Wheeler) نیز در آن شرکت داشتند. در آن کنفرانس، دیوید لیزر (David Layzer) برای نخستین بار فرضیهای را مطرح کرد که بعدها سنگ بنای «تعبیر کیهانشناختی» نظریه کوانتوم شد.
این تعبیر هم مثل تعبیر آماری می گوید “نظریه کوانتوم، نظریهای برای توصیف رفتار یک مجموعه از سیستمهای فیزیکی (مثلاً چندین حسگر مشابه) است؛ نه رفتار یک سیستم تنها”. اما لیزر همچون اینشتین نمیگوید “پس نظریه کوانتوم، یک نظریه ناقص است”؛ بلکه میگوید این قوانین آماری هستند که بر کل جهان حکم میکنند، چراکه ما اصلاً «یک سیستم تنها» یا اصطلاحاً «بیدر رو» در جهان پیدا نمیکنیم. از این لحاظ او با فوننیومن هم موافق است که کل جهان هستی تحت سیطره تنها یک تابع موج واحد است. اما لیزر برخلاف او ذهن انسان را هم در زمره این مجموعه میآورد و لذا تمام درها را به روی فروپاشی تابع موج جهان میبندد. به عبارت دیگر، تعبیر کیهانشناختی نظریه کوانتوم رویهمرفته می گوید: “جهان تحت سیطره تنها یک تابع موج پایدار است، که پدیدهها را به صورت آماری توصیف میکند“.
اگر یادتان باشد، تابع موج توپ فوتبال این بود: “توپ به همان جایی رفته که باید احتمالاً رفته باشد”. طبق تعبیر کیهانشناختی نظریه کوانتوم، اگر از تابع موج کل جهان بپرسیم: توپ کجاست؟ به همان شکل خواهد گفت: “توپ به همان جایی رفته که باید احتمالاً رفته باشد”. اگر بخواهیم واضحتر برایمان توضیح بدهد، مثلاً خواهد گفت: “٣٢ درصد احتمال دارد که توپ به «این» طرف برود، و ٦٨ درصد هم به «آن» طرف”. به نظر شما، اگر تابع موج جهان میگفت “توپ ١٠٠ درصد به «این» طرف میرود”، هم هیچ گرهای از کارمان باز میشد؟ البته که خیر؛ چون ما میخواهیم بدانیم «این» طرف به چه معناست. تعبیر کیهانشناختی خواهد گفت: به هیچ معنا! چراکه کلماتی مثل «چپ و راست» و «بالا و پایین»، مثلاً برای فرد فیلمبرداری که صحنه گل را به ما نشان میدهد و همچنین تماشاگران و بازیکنانی که در جایجای استادیوم به توپ خیره شدهاند، معانی مختلفی دارد. حال تصور کنید که تابع موج جهان، تمام این زوایا را زیر پوشش خود دارد. پس این تابع موج، هیچ سمت و سویی را نمیتواند «تشخیص» بدهد.
شاید در نگاه نخست، این تعبیر، گنگترین و بطلانناپذیرترین تعبیری باشد که تاکنون شنیدهاید. اما خوشبختانه یک پیشبینی بزرگ هم دارد: اگر تنها یک تابع موج بر جهان حکم کند و جهان هم فاقد مرز باشد، آنگاه عباراتی مثل «این طرف» و «اینجا» برایش بیمعنیاند؛ چراکه این تابع موج، اصلاً قابلیت تشخیص هیچ نقطه یا جهت خاصی از فضا را ندارد. پس ما به هر طرف از جهان که بنگریم و در هر جایش که بایستیم، باید چشمانداز مشابهی ببینیم (درست مثل اینکه مه سنگینی جهان را فراگرفته باشد). کافیست سرتان را نیمدور بچرخانید تا چنین تعبیری باطل شود. اما پیش از این کار، بهتر است از یک کیهانشناس هم مسأله را جویا شویم؛ چراکه آنها بالغ بر ٨٠ سال است که میگویند: جهان در مقیاسهای بزرگ، در همهجا و از همهسو یکسان دیده میشود.
ادامه دارد …
در همین زمینه:
بخش اول: راز ژرف ماده
بخش دوم: شعبدههای زیراتمی
توضیحات تصاویر:
۱ – نیلز بور و آلبرت اینشتین، دو تن از بنیانگذاران نظریه کوانتوم در جریان مباحثات معروف بور-اینشتین که محترمانه تا پایان عمر اینشتین ادامه یافت. او معتقد بود که نظریه کوانتوم، نظریه کاملی نیست و باید در آن تجدید نظر شود. اما به اعتقاد نیلز بور، این نظریهْ کامل است و این ماییم که باید از ذهنیت سنتیمان راجع به فیزیک کلاسیک، رویگردان شویم. بعدها مشخص شد که حق با بور بوده است. این عکس را پاول ارنفست (Paul Ehrenfest)، فیزیکدان اتریشی (که نقش مهمی را هم در پیشبرد نظریه کوانتوم ایفا کرد)، در خانه خود واقع در شهر لیدن هلند؛ حین مباحثه این دو فیزیکدان بزرگ قرن بیستم گرفته است (مربوط به سال ۱۹۲۵)
۲ – طرحی از نحوه توجیه آزمایش ذهنی گربه شرودینگر توسط تعبیر جهانهای چندگانه نظریه کوانتوم. در این آزمایش، یک منبع رادیواکتیو (که آهنگ واپاشیاش تابع قوانین کوانتومی، و لذا غیرقابل پیشبینی است)، به یک حسگر چکشی متصل شده تا به محض وقوع واپاشی چکش را رها کند. در اینصورت شیشه زهری که روبروی گربه قرار دارد، خواهد شکست و بدینترتیب گربه خواهد مرد. اما سؤال شرودینگر از نظریه کوانتوم این است که سرنوشت قطعی گربه بعد از گذشت مدتی مشخص چه خواهد بود؟ پاسخ نظریه کوانتوم این است که گربه با احتمالاتی که در طول زمان تغییر میکند، هم مرده است و هم زنده. توجیهی که تعبیر جهانهای چندگانه برای این گزاره فراهم آورده میگوید: گربه در یک جهان زنده میماند و در یک جهان خواهد مرد / منبع: دایرهالمعارف ویکی
۳ – جان فون نیومن؛ واضع تعبیر ذهنی نظریه کوانتوم / منبع: LANL
کارل یویر در فصول پایانی کتاب منطق اکتشافات علمی می کوشد از طریق نظریه احتمال کلاسیک تابع موج احتمالی همراه با ذرات زیر اتمی در نظریه کوانتم را توضیح دهد
توضیحی که بعدها انرا غلط می شمارد و از ارائه ان عذرخواهی می کند و اذعان می کند که نطریه احتمال کلاسیک که می کوشید با ان پدیده های کوانتمی را توضیح دهد در مواردی کاربرد دارد که پدیده های همگون در شرایط همگون رخ می دهند وپدیده های مورد نظر بطورمکرر یا با تعداد بیشماری رخ می دهند .کاربرد نظریه احتمال در باره مولکولهای یک توده گاز اولین کاربرد ان درحوزه فیزیک است که چنانکه پوپر توضیح می دهد نشان از ان دارد که نظریه احتمال کلاسیک با نظریه توده عظیم و اعداد بزرگ گره خورده است .
پوپردرپی نوشت های کتاب منطق اکتشافات علمی کتاب دیگر با عنوان “جهان باز نظریه کوانتم ” انتشار می دهد و توضیح می دهد که برای توضیح موج احتمال همراه با ذرات کوانتمی نیاز به نظریه ای است که احتمال وقوع پدیده ای یکتا را توضیح دهد و نظریه احتمال کلاسیک که به توصیف توده ای از پدیده های همسان می پردازد قادر به توضیح پدیده کوانتمی نیست .
در این کتاب پوپر به بازبینی نظریه احتمال می پردازد و می کوشد نظریه ای احتمالی ارائه بدهد که درمورد یک پدیده یکتا کاربرد داشته باشد . پوپرابتدا توضیح می دهد که کل جهان زیر اتمی و جهان کنونی ما ناموجب و احتمالی است و یکسره موجبیت جهان را بر خلاف نگرش انیشتین رد می کند
پوپر مثالی می زند: وقتی شخصی در ازمون دانشگاهی مشخص قبول می شود اینده زندگی او با احتمالات جدیدی همراه می شود و زمانی که با نمره معینی از دانشگاه فارغ التحصیل می شود زمینه احتمالات بیشتری باز می شود و احتمالات دیگر و دیگر . سرنوشت هر شخصی را مجموعه ای از احتمالات شکل می دهند .از اینرو جهان ما همچون جهان زیراتمی باز و ناموجب است
انگاه پوپر می پرسد ایا می توان نظریه ای احتمالی ارائه داد که در مورد پدیده های یکتا و شرائط نا یکسان کاربرد داشته باشد
سپس پوپر از شرطبندی در مورد اسب های مسابقه به عنوان موردی نام می ببرد که نظریه احتمالی جدید که می کوشد ارائه دهد درباره ان کاربرد دارد !وقتی کسی به شرطبندی در مورد اسب مشخصی در مسابقه فردا می پردازد موارد گوناگونی را درنظر می گیرد اینکه اسب از کدام نژاد است اینکه سوارکار چه کسی است اینکه سلامت اسب در چه شرائطی است وحتی اینکه اسب امشب چه علیقی می خورد .اما وزن احتمالی همه این احتمالها یکسان نیست و همواره یکسان نمی ماند مثلا نژاد اسب وزن احتمالی بیشتری از علیق شب اسب دارد اما اگر اسب موردنظر شب مسابقه علیقی مسموم بخورد وزن احتمالی علیق اسب در احتمال برد مسابقه فردا از وزن احتمالی نژاد اسب بیشتر می شود. کسی که درباره اسب های مسابقه شرطبندی می کند می کوشید اطلاعات لازم در مور اسب مورد نظر و وزن احتمالی هریک از احتمالات را بر مسابقه کسب کند تا بهترین شرط بندی را انجام دهد
پوپر می گوید در مورد کل پدیده های جهان احتمالی ما اطلاعات معین در اینباره که چه عواملی بر رخ دادن پدیده موثر اند اینکه هر عامل با چه وزن احتمالی بر رخ دادن پدیده موثر است را از گذشته بدست می اوریم و سپس در مورد اینده پدیده پیش بینی می کنیم.
اکنون می توانیم درباره رخ دادن واقعه ای که در جهان عادی مان مکرر رخ می دهد بگوییم که اکثر “رخ دادن ها” در میانه یک منحنی اماری اتفاق می افتد چون وزن احتمالی عوامل موثر و شرایط بر هم کنش این اوزان احتمالی در و قوع اکثر پدیده های فیزیکی جهان ماکروسکوپیک ما چنان است که یک وزن احتمالی نزدیک به صد درصد است .مثلا وزن احتمالی گرانش خورشید بر چرخش زمین بر گرد ان (یا منحنی کردن فضا زمان برگرد خورشید) اما اگر بطور ناگهانی امواج عظیم گرانشی از جایی دیگربه منظومه شمسی برسد انوقت وزن احتمالی گرانش خورشید کاهش می یابد.
اما درجهان زیر اتمی به دلیل خصوصیت این جهان و اوزان احتمالی که بر رخ دادن هر پدیده ای موثر است ما چنان با توزیع و سیع اوزان احتمالی وتاثیر انها بریکدیگر روبروییم که اساسا قادر به پیش بینی نیستیم وهرعملی برای دقیق تر کردن ازمایش مان خود وزن احتمالی جدیدی فرا می اورد .از اینرو در جهان کوانتمی احتمال رخ دادن یا رخ ندادن هر پدیده ی ای به پنجاه به پنجاه نزدیک می شود.
پوپر اذعان دارد که نظریه احتمالی که ارائه داده است قادر به توضیح پدیده کوانتمی نیست اما می تواند پرتو ی بر مساله کوانتمی بیاندازد واجازه دهد مسائلی که این نطریه برای عقل سلیم ما پدید اورده است در پرتو نظریه ای عقل سلیمی توضیح داده شود.
پوپر چند مورد ذیل را بر می شمارد.
او نگرش ذهنی گرای هایزنبرگ –بور را که ناموجب بودن جهان زیر اتمی را به ناظر مربوط می داند رد می کند.پوپر می گوید . نظریه بور هایزنبرگ جهان کوانتمی را شبیه کلاسی تصور می کند که شاگردان در ان مشغول شیطنت هستند ونظم یا بی نظمی انان به نگاه معلم بستگی دارد .پوپر اما می گوید که جهان کوانتمی و غیر کوانتمی ذاتا ناموجب است و حضور ناظر ققط وزن احتمالی جدیدی را به اوزان قبلی احتمال رخ دادن پدیده اضافه می کند. و این امر در جهان کوانتمی بدان معنا است که کل شرایط رخ دادن پدیده را تغییر دهد .
درموردن نظریه جهان های موازی نیز پوپر انررد می کند و می گوید تابع موجی امری واقعی است که با هر پدیده ای همراه است اما به محض رخ دادن واقعه تابع موج صفر می شود از اینرو ما یک جهان داریم که پدیده ها در ان با توابع موح همراهی می شوند اما به محض رخ دادن یک واقعه تابع موج قبلی ازیین می رود وتابع موج جدیدی شکل می گیرد
وسرانجام پوپر می گوید نظریه جهان ناموجب هم نگرش ما در باره جهان وهم نگرش ما در باره علم راتغییرمی دهد
در نظریه جهان ناموجب حهان دیگر ژاکت فلزی تنگی نیست که ما در ان گیر افتاده باشیم بلکه جایی است که رفتار ما می تواند اثرات خوب یا بد در ان بجا گذارد بنابراین این نگرش برای اخلاق مسئولیت جایی واقعی باز می کند.
درمورد علوم نیز می نوانیم به درک بهتری از وحت علوم برسیم چون علم دیگربه دو دسته علوم دقیقه که درباره جهان موجب سخن می گویند و علوم غیر دقیقه که به پدیده های ناموجب می پردازند تقیسم نمی شوند بلکه برخی ازعلوم به پدیده های می پر دازند که احتمال های اندکی بر پدیده های مورد بحث انان موثر است و برخی دیگر به پدیده هایی که احتمال های بسیار بر انها موثر است
کلام اخر پوپر این است :جهان کوانتمی یا غیر کوانتمی جهان ناموجب وجهان باز است.
پیام / 26 February 2013
کاشکی در مورد نظریۀ بوهم هم حرفی بزنید. این نظریه، یک تعبیر کاملاً علّی از مکانیک کوانتومی فراهم می کند و قائل بوجود مسیر مشخص برای ذره هاست
کامران / 26 February 2013