این گزارشی است برپایه شهادتها و شنیدههایی یقینآور در مورد یک متهم به تجاوز که نامش در کانون روایتهای اخیر درباره تجاوزگری است: کیوان اماموردی.
اسم کیوان اماموردی در این گزارش به صورت کامل و روشن ذکر شده، با اینکه اصل بر این است که اسم ذکر نشود، مگر در موردی که اتهام از نظر رویه حقوقی اثبات شده است. اما استثناهایی وجود دارد، از جمله در موردهایی که اسمی شهرت یافته و گزارش به شهادتهایی مطمئن اتکا دارد.
چند قدم بالاتر از میدان انقلاب، سمت چپ خیابان کافهایست به نام لمیز. سالها پیش، این مکان اسمش قهوهچی بود. زمانی که اسپرسوی هزار تومانی میداد و جایی بود ارزان و مناسب، بهخصوص برای قرارهای دانشجوها و جوانانی که در آن حوالی تردد میکردند.
در یکی از روزهای پاییز ۹۳، کیوان اماموردی دانشجوی باستانشناسی پردیس هنرهای زیبای تهران، ۲۷ ساله، در کنار دختر ۲۰ سالهای نشسته است. آنطور که دختر جوان روایت میکند، در اولین «قرار»، کیوان دستش را روی ران دختر میگذارد و در خلال معاشرت، به بهانههای مختلف بدن دختر را مورد اشاره قرار میدهد… [1]
در روزهای انتهایی مردادماه نام کیوان امام در بیش از پنج هزار توئیت تکرار شد. غالب این نوشتههای کوتاه به روایتهایی اختصاص داشتند که این فرد در آنها در موقعیت متجاوز توصیف میشد. تعدد روایتها باعث شد که یکی از بیسابقهترین همراهیها در شبکههای اجتماعی در راستای حمایت از قربانیان تجاوز شکل بگیرد. در این میان افرادی بودند که پس از سالها برای اولین بار فرصت و جسارت گفتن تجربههایشان را یافتند. کم کم نامهای دیگری هم به میان آمد و بحث و جدلی حول این روایتها شکل گرفت، که هنوز هم ادامه دارد.
این یادداشت با هدف بازسازی چهرهای باورپذیر از فرد متهم به تجاوز، با نگاهی به شبکههای اجتماعی، و در گفتوگوی مستقیم با کسانی نوشته شده است که به شکلهای مختلف کیوان را میشناختند؛ یا در مقاطعی از نزدیکان او بودند، یا در موقعیتهایی با او روبهرو شدهاند. توصیف این موقعیتها، میتواند تا حدی بستری را نشان بگیرد که اجازه میدهد فردی در مقام عامل تجاوز بهطور مکرر دست عمل بزند.
آیا صدا دادن به قربانیان تجاوز میتواند روایتهای خاموش را صدادار کند؟
داستان او را (بدون ذکر نام متجاوز) پیش از مطرح شدن نام کیوان امام از زبانش شنیده بودم. میدانستم که دو سال پیش پسری به او تجاوز کرده بود. بهانههای زیادی باعث میشد که به یادش بیاید. سکانسی از یک فیلم، یک خبر، نگاههای معنادار مردی در خیابان، یا تردد در مسیرهای خلوت. با اینحال، صحبت کردن در مورد این تجربه برایش همیشه اضطرابآور بود. تا آنکه در واپسین روزهای مرداد ماه روایتهایی در توییتر ترند شد در مورد کسی که به شیوهای مشابه به افرادی تجاوز کرده بود.
«این همون متجازیه که گفته بودم.»
مردد بود، که آیا او هم باید داستانش را بگوید؟ خودش را بهعنوان قربانی معرفی کند؟ کار سادهای نبود. میگفت همه آنچه بوده را گفتهاند. اما مگر اهمیتی دارد؟ مگر داستانها باید همیشه نکته تازهای در بر داشته باشند؟ آن هم در مورد تجربهای که با اینکه فراگیر است، معمولا روایت نمیشود. در خلال صحبت کردنها، نتیجه گرفتیم که حرف زدن در مورد تجاوز باید دستکم دو هدف را دنبال کند.
یک: ترغیب کردن دیگران به صحبت بیپروایانه در خصوص تجربههاشان.
دو: ساختن روایتی واقعگرایانه همراه با جزئیات، که با تصور کلیشهای عجیب و غریب بودن متجاوز مقابله کند. به عبارت ساده این که بدانیم فرد متهم به تجاوز شاخ و دم ندارد. میتواند هر کسی باشد.
«این روزا که در خیابون راه میرم، آدمهایی که ماسک دارن برام ترسناک شدن، انگار پشت هر ماسک یک متجاوز بالقوه وجود داره. مثل فیلم They live[2]»
کیوان اماموردی چند روز پس از دستگیری توسط پلیس ایران با قبول اتهامات وارد شده شاکیان، حداقل بر بخشی از روایتهای مطرح شده در خصوص تجاوزگری خود صحه گذاشت. با استناد به این گفتهها او در این یادداشت متهم به تجاوز نامیده میشود. برخی از فعالان حوزه جرم و حقوقدانان این استدلال را مطرح میکنند که تا پیش از اثبات جرم در دادگاه، نباید از عبارت «متجاوز» برای نامیدن فرد مظنون استفاده کرد. برای احتیاط، عبارتهای مورد استفاده در این گزارش با رعایت پیشنهادهای دو مقاله نگاشته شده است: (واژهنامه «فرهنگ تجاوز»/چطور درباره تجاوز بنویسیم).
زمینهها
بعید است فارغالتحصیلها احساسی که روزهای اول دانشگاه داشتند را فراموش کنند؛ هیجان و اضطرابی که با قدم گذاشتن در محیطی متفاوت با آنچه در سالها یکنواختی کشدار مدرسه بر فرد گذشته است، فضایی که در آن بازی قدرت دیگری در جریان است. تازهواردان بهطور طبیعی در میان بدنهای بزرگترِ سالبالاییها احساس کوتاهقامتی میکنند و این فاصله در رفتار، گفتار و عکسالعملهای آنها، و در روابطشان با دیگر دانشجوها مؤثر است.
قربانی تجاوز احساس امنیت نمیکند. ارادهاش تحلیل رفته. در اتفاقی که افتاده کمترین مشارکت را داشته. از همین رو نمیتواند حرف بزند. سه سال (و برای برخی بیشتر) زمان میبرد تا بتواند در مورد این اتفاق حرف بزند. زمانی احساس امنیت میکند، وقتی میبیند در روایتش تنها نیست. کسان دیگری هم هستند تا در برابر انگشتهای اتهام مقاومت کنند. همین گفتنها زبان دیگران را هم باز میکند.
این فاصلهها میتواند با عوامل دیگری مانند سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خانوادههای افراد به شدت تشدید شود. برخی جامعهشناسان -مانند پیر بوردیو- تفاوت پشتوانه خانوادگی افراد را از عوامل تعیینکننده در تمامی کنشها و واکنشهایشان در عرصه اجتماعی دانستهاند.[3]
در کنار سرمایههای پیشینی افراد، سن و جنسیت -بهخصوص در محیطی سر تا پا مردسالارانه مانند فضاهای آموزشی ایران- میتواند عامل تعیین کننده دیگری در میزان تسلطپذیری تازهواردان به محیط آموزشی باشد. سعی کنیم از نگاه یک تازهوارد محیطی را ببینیم، که مملو از انواع اتوریتههای جنسیتی، علمی و اقتصادیست و این عوامل را در بازسازی موقعیتی دخیل بدانیم که با حضور دختر جوان و یک دانشجوی سال بالایی پسر شکل گرفته است. موقعیتی که بنا به روایتها[4]، به کرات میان کیوان و دانشجوها، «خصوصا سالپایینیها» پیش آمده؛ دو نفر روبهروی هم نشستهاند. پسر قد بلندتر است و انتظار دارد آتوریته ذهنی و فیزیکیاش بر دختر جوان اثر بگذارد. حتی اگر نتواند در اولین ملاقات خودش را آدم مطلعی نسبت به فلسفه و ادبیات نشان دهد، ابزارهای بسیاری به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه به شکلگیری این نسبت عمومی کمک میکنند. دانشجوی باستانشناسی ویژگیها و خصوصیتها را نمایش گذاشته است؛ روابط اجتماعی خوبی دارد. تعداد زیادی دوست تئاتری و موزیسین دارد، در محفلهایی با حضور آنها رفت و آمد میکند و بسیار هم سفر میکند. همینطور یک واحد آپارتمان مستقل در طبقه چهارم ساختمانی تازهساخت در محله حبیبالله، در کوچه کوکب؛ بسیار تمیز و مرتب، با یک کتابخانه نسبتا بزرگ. در آشپزخانه چند کابینت که شرابهایش را در آنها نگه میدارد.
گویی این دو نفر تنها روی نیمکت ننشستهاند، المانهایی از سرمایههای فرهنگی و اقتصادی، پدر و مادرها، تمامی معلمها و استادها، با تمامی مناسک و مناسبات موجود در نهادهای آموزشی کنار آنها حضور دارند. در این راستا، فردی که مقابل دختر جوان قرار دارد، نمود بارز به عمل آمدن تسلطی طبیعیشده است. گویی میلیونها نشانه در قالب زبان و علائم نادیدنی که در همه قطعات پازل فرهنگی جای گرفتهاند، در این تسلطگری او را همراهی میکنند. این عاملیت در زمینهای وسیع رشد میکند. زمینهای که کموبیش از خانواده و نهادهای آموزشی آغاز شده و در فضای عمومی تسریع یافته؛ دختر احتمالا در خانوادهای بزرگ شده مانند میلیونها خانواده دیگر، که او را به سوی یک تسلطپذیری همیشگی نسبت به جنس دیگر سوق دادهاند. تمامی جامعه با همه شکلهای فرهنگی، و تمامی قطعات بوروکراتیک خود، این فرودستی را به رسمیت شناختهاند و آن را تشدید میکنند. موقعیت توصیف شده طی سالها به شکلهای گوناگون تکرار میشود.
«تازهدانشجوها همیشه براش جالب بودن. مخصوصا توی کتابفروشی خیلی دور و اطرافش میپلکیدن. اگر تازه به تهران اومده بودن، میگفت بهشون کمک میکنه، در مورد مثلا پیدا کردن خونه یا چیزهای دیگه. خیلی پیش اومده بود که به خونهاش بریم و یکی دو تا دختر کم سن و سال ببینیم که قراره براشون خونه پیدا کنه یا قرار مدار سفر بذاره.»
در دانشگاه، شبکههای اجتماعی و محیطهای دوستانه با چهرههای تازه آشنا میشود. به «قرار»های مکرر میرود. تا روزهای در مرداد ماه ۱۳۹۹، که یکباره جرقهای باعث میشود روایتهای مختلفی در مورد ادامه این قرارها در شبکههای اجتماعی سرریز کند. این روایتها همگی او را در مقام یک متجاوز و متعرض توصیف میکنند.
پسلرزهها − او و دوستانش
کیوان عصبانی، مضطرب و پریشان به تکاپو میافتد. به دوستانش زنگ میزند. برخی از آنها حالا از او رو گرداندهاند. از سمت خانوادهاش تحت فشار قرار گرفته. برخی از دوستانش با شک و ترس جوابش را میدهند. آنهایی که همدیگر را میشناسند، مدام با هم تماس میگیرند و در مورد اینکه چه واکنشی داشته باشند گفتوگو میکنند.
یکی از مخاطرات ساختن سیمای متجاوز به عنوان فرد جامعهستیزی که اختلالات روانی دارد، «استثناانگاری» روایتهای مطرح شده، و در نتیجه غیرقابلباورشدن روایتهای تجاوز و تعرض از سوی آدمهایی است که در اطراف ما حضور دارند، کسانی که ممکن است به دلیل ویژگیها و تواناییهایشان تحسینشان کنیم، کسانی که شاید خودشان در موقعیتهای دیگری مورد سلطه واقع شدهباشند.
عصبانی است. رفتار عصبیاش در موقعیتهای مشابه برای اطرافیانش آشناست. کلیشه فرد پریشان و عصبی، مثل برخی نقشهای نوید محمدزاده در سینما: فریادهایی با چهره درهم کشیده، فریاد زدن با دستهای گشوده، و مدام به این سو و آن سو جنبیدن. تشابهی که خودش چندان به آن بیعلاقه نبوده. این مدل کشمکشها بارها میان او و دوستانش دیده شده بود.
با زبان تهدید و خواهش از دوستانش میخواهد که در فضای مجازی از او دفاع کنند. میگوید همه این ماجراها را چه کسی راه انداخته. بار دیگر میگفت وکیل گرفته و درحال تنظیم شکایت از مدعیان است.
«تو که منو میشناسی، من که هیچوقت با تو بد نبودم، حالا وقت اینه که چیزای خوبی از من بگی.»
گاهی که روایتهای جزئیتری از سوی فردی منتشر میشود، کیوان به برخی از دوستانش شک میکند و تهدیدشان میکند. اما روایتها زیاد هستند، آن قدر زیاد که افرادی هم که از نزدیک او را میشناختند اگر با روایتها همراه نشوند، دستکم آنها را تکذیب هم نمیکنند. اغلب دوستانش، حتی صاحب کلبه شمال -همانی که در برخی از روایتهای قربانیان به آن اشاره شده-، حاضر به گفتوگو در مورد او نمیشوند.
«خواهش میکنم من رو از گفتوگو معذور کنید، قصد صحبت کردن در موردش رو ندارم، در شوک هستم، شاید بعدا.»
اما سکوت به درد کیوان نمیخورد. حالا حرفهایی که یکوقت فقط زمزمه و پچپچه بوده، به صداهای بلند و شنیدنی بدل شدهاند. اینطور نبود که کیوان تا پیش از مردادماه ۱۳۹۹ هیچگاه مورد شک و تردید اطرافیانش قرار نگرفته باشد. برخی از دوستانش، در دورههایی به شدت با او درگیر شدهاند.
«با الف.ش، که یکی از دوستای نزدیکش بود یه دعوای خیلی جدی کرد. حتی کتک کاری کردن. عموما جمعهای دوستانهای که درشون بود خیلی دوام نداشتن. مثل ی.ق. که با اونم دعوای سختی کردن.»
در یک مورد این درگیریها، پای دوست مشترکی در میان بوده که ادعا میکرده مورد تعرض قرار گرفته. یا بسیار پیش میآمد که در بحث و دعوا کسی از کوره در برود و او را متجاوز خطاب کنند.
«اولین بارهایی بود که میدیدیمش، که یکبار تو یه دورهمی سر یه چیز خیلی بیخود یکی از دوستاش سرش داد کشید و بهش گفت ریپیست [متجاوز]، کیوان سرخ شد و شروع کرد داد و هوار کردن.»
هرچند که این روایتها همیشه از سوی اطرافیانش پذیرفته نمیشود.
«چند سال پیش، یکبار ع. بهم گفت به فلان مهمونی بریم، گفتم کیوان امام اونجاست، ریپیسته، من پام رو اونجا نمیذارم. ع جواب داد من که تا حالا چیزی ازش ندیدم».
با اینحال حتی حالا که روایتهای متعدد امکان مبرا کردن او از اتهام تجاوز را به غیرممکن نزدیک کرده، بازهم پیدا میشوند کسانی که به قطع اتهام را نپذیرند.
«خب اگر این همه بودند، چرا باز هم به خونهش میرفتند؟ چرا ازش شکایت نمیکردند؟ »
«واقعیت من هیچ وقت چیزی ازش ندیدم. یه سری شایعه بوده، ولی در مورد خیلیهای دیگه هم بوده. این روایتها واقعا به نظر من عجیب میان.»
چهره معمولی یک متهم به تجاوز
یکی از مخاطرات ساختن سیمای متجاوز به عنوان فرد جامعهستیزی که اختلالات روانی دارد، «استثناانگاری» روایتهای مطرح شده، و در نتیجه غیرقابلباورشدن روایتهای تجاوز و تعرض از سوی آدمهایی است که در اطراف ما حضور دارند، کسانی که ممکن است به دلیل ویژگیها و تواناییهایشان تحسینشان کنیم، کسانی که شاید خودشان در موقعیتهای دیگری مورد سلطه واقع شدهباشند. کیوان اماموردی، که تا پیش از این در جمعهای دوستانه بسیاری رفت و آمد میکرد، به فاصله کمتر از یکهفته به تصویر کلیشهای فرد متجاوز با روحیه و شخصیتی استثنایی تبدیل میشود.
روزی با دوستانش در خیابان ولیعصر قدم میزد. حوالی ساختمان فرهنگی هنری صبا، که ناگهان کیوان غیب میشود و پس از حدود بیست دقیقه با ظاهری نامرتب و صورتی که ردی از خشونت در خودش دارد باز میگردد. راوی حدس میزند که از یک درگیری شدید بازگشته که احتمالا به شایعه تعرضاش به دوست یکی از دوستان بیربط نبوده. ظاهرا برادران فرد مورد تعرضقرار گرفته با کیوان گلاویز میشوند و او را کتک میزنند.
«واقعا بازیگر خوبی بود. خیلی خوب میتونست در برابر اتهامها از خودش دفاع کنه.»
برای اطرافیانش، نشانهها همیشه وجود داشته، اما عموما چندان جدی گرفته نشده. تاکید بر این ندیدن نشانهها از سوی برخی از اطرافیانش، باور به وجود چهره شیطانی و اهریمنی فرد متجاوز را توجیه میکند.
«قبلا خیلی شده بود که کیوان دیگران رو تهدید کنه، که با چاقو سراغشون میره. چون سابقه چاقوکشی هم داشت، چیز عجیبی بهنظر نمیاومد. حتی یه بار توی خود دانشگاه تهران روی یکی چاقو کشیده بود.»
فضای عمومی به جای توجه به زمینهها، دست به ساختن چهره استثنایی میزند.
«آدم دعوایی بود و اصلا از زدوخورد وحشت نداشت. خودش همیشه حالت تهاجمی داشت».
زمینه پرخاشگرانه، و نشانههایی از پیش موجود باعث میشود که بخش عمده اطرافیان او خیلی زود واقعیت روایتهایی را که به سرعت در شبکههای اجتماعی دست به دست شد قبول کنند، هر چند برخی از آنها در عین حال تایید میکنند که این روایتها تنها وجوه شخصیتی کیوان نبود. با کمابیش همگی تایید میکنند که پیش از این چیزهایی دال بر تعرض کیوان به دیگران شنیده بودند.
همانطور که روایتهای اطرافیانش نشان میدهد کیوان اماموردی میتواند فرد خشونتورزی باشد، اما نکته قابل توجه رویکرد فضای عمومی به چنین چهرهای است؛ فردی که علیالظاهر شبیه باقی آدمهاست ممکن نیست دست به تجاوز، آن هم به این صورت وسیع زده باشد. اما در روایتهای برخی آشنایان علاوه بر خشونتورزیاش زندگی عادیای دارد، میخندد، شوخی میکند، غذا میخورد، گاهی فوتبال میبیند. مثل سایرین به آینده فکر میکند. در موسسه اوکااف زبان آلمانی یاد میگیرد. تئاتر میبیند. کتاب میخواند. خودش را از حامیان میرحسین موسوی معرفی میکند و حتی در شبکههای اجتماعی در مورد «ستم به زنان سرزمینم» مینویسد. همزمان با اینکه بنا به روایتها بهطور وحشتناکی دخترهای جوان را مورد تجاوز قرار داده، به سفارش دکتر ع به موسسه فرهنگی ایکوموس ایران معرفی میشود. مدتی دستیار یک طراح لباس نسبتا شناخته شده به نام ل.ک بوده. با برخی از اهالی تئاتر که امروز نامهای نسبتا شناخته شدهای هستند رفت و آمد میکند.
سوالی که باید مکررا پرسید این است که نقش و مسئولیت این افراد و فضاهایی که او در آنها تردد میکرده، در وقایعی که این روزها روایت میشوند چیست؟ آیا فرهنگ فضاهای یادشده، آن اندازه که باید با رفتارهای واپسگرایانه، و غیرانسانی در تضاد هستند؟ چرا بهجای توجه به عواملی که استعداد افراد برای تجاوزگری را میپروانند، فضای عمومی دست به ساخت چهره استثنایی از متهم به تجاوز میزند؟
و دستآخر لیوانهایی از شراب پر میشوند
سال ۹۶ است. حوالی پاییز. کیوان اماموردی به چشمان طرف صحبتش نگاه نمیکند. روی کاناپه نشسته و با گوشی نوکیای قدیمیاش بازی میکند. هنوز آثار تلخی بحث و جدل در صورتش مانده. جر و بحثی که به کنسل کردن پیاپی قرار از سوی طرف مقابل مربوط بوده. دختر جوانی که حالا در کنارش نشسته است و سعی دارد دلخوریها را رفع کند.
«چند سال پیش من توی فیسبوک داشتمش، بعد یهباری بیبهانه بهم پیام داد. میگفت باستانشناسی خونده و کار تئاتر میکنه و هر از گاهی از این حرفا میزد یا موزیکی چیزی میفرستاد. ازم خواست که شماره اکانت تلگرامم رو بدم. اونجا بهم گفت دارن به صورت جمعی میرن هرمز و منم میتونم همراهشون برم. نرفتم، یکمی ناراحتی نشون داد، ولی بعد از برگشتنش چند بار اصرار کرد که ببینیم هم رو. توی خونهاش…»
هر دو روی کاناپه نشستهاند و صلح نسبیای برقرار است. موقعیت دونفره توصیف شده را بهیاد بیاوریم؛ حالا عامل جدیدی به همین موقعیت اضافه شده؛ لیوانها از شراب پر میشوند. کم حرف میزنند. پشت پلکهای دختر سنگین میشود. کیوان دستانش را میگیرد و سرش را روی شانهاش میگذارد. چند روز طول میکشد تا اتفاقی که افتاده را درست به خاطر بیاورد. باید ماجرا را حداقل برای یکی از دوستان بگوید. کسی که سرزنشاش نکند. باید کاری بکند. اما میداند که حریفش نمیشود. زورش نمیرسد.
بدیهی است که قربانی تجاوز احساس امنیت نمیکند. ارادهاش تحلیل رفته. در اتفاقی که افتاده کمترین مشارکت را داشته. از همین رو نمیتواند حرف بزند. سه سال (و برای برخی بیشتر) زمان میبرد تا بتواند در مورد این اتفاق حرف بزند. زمانی احساس امنیت میکند، وقتی میبیند در روایتش تنها نیست. کسان دیگری هم هستند تا در برابر انگشتهای اتهام مقاومت کنند. همین گفتنها زبان دیگران را هم باز میکند.
پرونده کیوان اماموردی پروندههای بسیاری را باز کرد که این روزها بهطور خاص در شبکههای اجتماعی بحثبرانگیز شدهاند. چنانچه روایتهای قربانیان را صادق فرض بگیریم، عاملان این اتفاقها عموما به سرمایههای فرهنگی و اجتماعی و آموزش عالی دسترسی داشتهاند. فرض بر این است که تردد در فضاهایی که در خود حامل نوعی فرهنگ مترقی هستند، باید با تجاوز و تعرض به دیگران در تضاد باشد. اما داستان کیوان و قربانیانش، و اسامی دیگری که هر کدام بهنوبه خود تلخ و شوکهکننده هستند، نشان میدهد که در چنین فضاهایی چنین تعارضی ضروری نیست.
در این روزها همچنین سوالهای بسیاری در خصوص روایتهای تجاوز مطرح میشود. چگونه میتوان در مورد روایتهای قربانیان داوری کرد؟ آیا باید کسانی که به تجاوز و تعرض متهم شدهاند را به دستگاه قضایی جمهوری اسلامی -که کارنامه چندان درخشانی در رسیدگی به پروندههای مشابه ندارد- سپرد؟ اما در کنار این پرسشها توجه به اینکه عاملیت تجاوز در چه بستری شکل گرفته میتواند پرسشی راهگشا باشد. میتوان گفت که تکثر موقعیتهای تجاوز و تعرض، و مصونی از تبعات قضاییش، امتداد فرهنگی است که در آن پدر/برادر/شوهر بهطور طبیعی در موقعیت فرادست قرار گرفتهاند؟ آیا آنطور که بهنظر میرسد فضاهای فرهنگی، آموزش عالی، آنطور که باید و شاید بستر نقد چنین رابطهی فرادستانهای را فراهم نمیکنند و در نتیجه چندان هم با آن در تضاد نیستند؟
پانویسها
[1] تمامی روایتهای مورد اشاره به نقل از گفتوگوی مستقیم من و افرادی است که کیوان اماموردی را میشناختند. لازم به توضیح است که این افراد الزاما مورد تعرض یا تجاوز قرار نگرفتهاند، که برخی از آنها از دوستان و اطرافیان او بودهاند.
[2] فیلمی ساخته جان کارپنتر در سال ۱۹۸۸. مخالفان دولت آمریکا عینکی ساختهاند که وقتی کسی آن را بر چشم بزند، سیمای واقعی صاحبان قدرت را میبیند.
[3] شاید یک مقایسه این فاصله را باورپذیرتر کند: دو نفر، یکی فرزند استاد دانشگاه، و دیگری فرزند یک کفاش، اولی به راحتی و دومی به سختی -همزمان- در دانشگاه تهران قدم میگذارند. اولی در مقابل استادها، سر کلاس گویی با عمو یا خاله خودش صحبت میکنند، چون افرادی با چنین پشتوانه علمیای را بهطور مرتب در خانهاش دیده است. آنها دوستان پدر و مادرش هستند. اما دومی، اولین بار است که از چنین فاصلهای یک شخصیت بلندپایه علمی و فرهنگی را میبیند. بعید نیست وقتی مورد پرسش قرار میگیرد چهار ستون بدنش بلرزد.
[4] تمامی روایتهای مورد اشاره به نقل از گفتوگوی مستقیم من و افرادی است که کیوان اماموردی را میشناختند. لازم به توضیح است که این افراد الزاما مورد تعرض یا تجاوز قرار نگرفتهاند، که برخی از آنها از دوستان و اطرافیان او بودهاند.
راهکار رهایی مردمان ایران:
1- پایان دادن سادومازوخیسم یعنی خودآزاری و دیگرآزاری (از زبانی مثل تمسخر و تحقیر گرفته اجحاف و کلاهبرداری)، باید ایرانیها آزادیخواه با همدیگر مهربان باشند، به حقوق شهروندی و حریم خصوصی همدیگر احترام بگذارند، نگذارند یکی از آنها تنها بماند (بجای هرزگی جنسی، اجازه ندهند مجردها با تبلیغ خرافات شیعه کدایی ولایی تنها بماند (تشیع هر چه هست ربطی به نظام ولایی ندارد، جمهوری اسلامی همه اش دروغ است از جمله نوع تشیع تبلیغی حکومت جاهلی و ظالم ولایی)، هیچ مجردی نباید تنها بماند چون نمیتواند ازدواج کند! ازدواج تحت شرایط فعلی برای همه میسر نیست، اتفاقا باید جلوی تنهایی را گرفت، حاکمیت عامدا دارد میلیونها مجرد با گناه انگاری رابطه سرکوب و بیمار وانی میکند/ اینجا مجردها باید هرزگی نکننند و هر کی فقط یک شریک عاطفی/هرزگی متوفق شود و زوجهای عاطفی تشکیل شود/ این دیگر خرجی ندار، حلال خداوند حرام نکنید/ تنهایی عامل بیماری روانی و اعتیاد و مهمترین عامل بی علایقگی است، مجرد بودن گناه نیست، این حکومت جاهلی ولایی است که میخواهد با تحمیل ازدواج گران مجردها بیچاره کند و دکان کاسبان ازدواج رونق دهد/ امیدوارم با این اندک توضیح متوجه اصل داستان جنایت ضد بشری نظام ج-ا بشوید)، همدلی کنند، نظام ظالم ج-ا قصد دارد با سوءاستفاده تبلیغات کرونائیستی، مردم از یکدیگر دور نگه دارد.
راهکار رهایی مردمان ایران / 09 September 2020
– هر ایرانی، یک مابراز است حتی اگر در کنج خانه ای باشد، باید از هر راه ممکن اعتراض کند، حتی شده با عدم تحریم و خرید کالاهای دولتی و شبه دولتی مشخصا سهام بورس، خودرو، ارز و سکه، برخلاف تصور برخی، نظام ظالم جمهوری اسلامی از همین کالاها (بورس،خودرو، ارز، و سکه) ارتزاق میکند، بخصوص هنوز اندکی شک دارند در مورد طلا و الخصوص سکه، این کالاهای گرانفروشی و کلاهبردرای حکومتی هستند، تا میتوانید هیچ کالایی که نفش مستقیمش به جی حکومت ظالم است نخرید.
3- بدانید مزدوران ضد بشری نظام ج-ا علاوه بر سپاهی و اطلاعاتی و بسیجی، عوامل اداری و کارمندان اغلب مختلس و غارتگر بیت المال و جاسوس و ایرانفروش در همه ادارت هستند، ادارت مملو از خائنین هستند، تجار محتکر و پارتیبازان که دستشان با حکومتی در یک کاسه است برای اجحاف و غارت و تضعیف مالی وروحی مردمان ایران.
4- موارد سه گانه مبارزه مدنی-مکسالمت امیز بالا، هیچ خطری ندارد، اگر هر ایارنی که خواهان تغییر و نابودی نظام ظالم است ختی همین اندک انجام ندهد، همکار و همراه نظام ظالم است.
راهکار رهایی مردمان ایران / 09 September 2020