وقتی راجر استون، کارمند کمپین ترامپ به چهل ماه زندان محکوم شد، دونالد ترامپ با رفتاری مشابه ریچارد نیکسون در خلال تجسسهای واترگیت، در یک عصر جمعهْ راجر استون را مورد عفو ویژهی ریاست جمهوری قرار داد. برخلاف آن دوران، خبر عفو دوشنبه صبح بعد از دو روز منتشر نشد. عصرِ ارتباطات، عفوِ عصرِ جمعه را بیاثر کرد و رسانههای آمریکا تمام آخر هفته را صرف بازنمایی دو تصویر عمده از راجر استون کردند: ژست پیروزی نیکسونی بعد از آزادی و نیز عکسی برهنه از او در سواحل فلوریدا که روی کمرش تصویر خندان ریچارد نیکسون تتو شده بود.
ترامپ در کمپینهای سال ۲۰۱۶ و در خلال دوران ریاستجمهوریاش تاکید ویژهای بر «نظم و قانون» ورزیده است و به عنوان کسی که از بیرون از عرصهی سیاست به این حوزه وارد شده، همواره سیاست را یک سر عرصهی بینظمی و بیقانونی خوانده است.
تابستان سال ۱۹۶۸، پس از قتل دکتر مارتین لوتر کینگ به دست یک سفیدسالار، خیابانهای ایالتهای جنوبی آمریکا در آتش و خشم میسوختند. پس از تصویب قوانین حقوق مدنی به دست لیندن جانسون، جنبش حقوق مدنی کمر به تحقق مادی قوانین تصویب شده بسته بود چرا که میراث دوران بازسازی، پس از جنگ داخلی، شاهد این مدعا بود که تصویب قوانین برابریمحور به تنهایی کافی نیست. تجربهی سیاهپوستها به آنها فهمانده بود که دمکراسی و برابری تنها در گرو حضور مردم و مشارکت آنها در نظارت بر اجرای قوانین تحقق مییابد. چند سال پس از اینکه دکتر کینگ در واشینگتن گفت:
«آمریکا به سیاهان چک بیمحل داده است. این چک برگشت خورده و رویش نوشته شده: موجودی کافی نیست. ما امروز به واشینگتن آمدهایم تا این چک را نقد کنیم… تا ثابت کنیم که بانک عدالت ورشکسته نیست.»
قتل وی برای سیاهپوستان شاهد دیگری بود که بانک عدالت ورشکسته است.
در همان تابستان، گردهمایی جمهوریخواهان پیش از انتخابات ریاست جمهوری در فلوریدا برگزار میشد. ریچارد نیکسون، نامزد انتخاباتی حزب جمهوریخواه در سخنرانی پذیرش نامزدی به شورشها و تظاهراتهای پیوستهی جنبش حقوق مدنی و مخالفین جنگ ویتنام اشاره کرد و – با وام گرفتن از اصطلاح فرانکلین روزولت – گفت:
«موج جرم و جنایت موج آیندهی آمریکا نیست. ما رهایی از ترس را از نو در آمریکا مستقر خواهیم ساخت تا آمریکا بتواند باز سردمدارِ رهانیدنِ جهان از ترس باشد.»
او به اهمیت حاکمیت «قانون و نظم» تاکید ویژهای ورزید و خود را نمایندهی مردمی معرفی کرد که از بیقانونی و هرج و مرج به تنگ آمدهاند و توسط دستههای معترض به سکوت واداشته شدهاند:
«به این صدا گوش فرا دارید. این صدای دیگریست. صدایی ساکت در میان آشوب و فریاد. صدای اکثریت قاطع آمریکاییها، از یاد رفتهگان، فریادنزنندهگان، تظاهراتنکنندهگان. آنها نژادپرست یا بیمار نیستند. آنها بابت طاعونی که این سرزمین را درمینوردد مقصر نیستند.»
نیکسون با این حرف، معترضین را کنار زد و آنها را ناچیز و بیمقدار شمرد و با ایجاد دوگانهی معترض و غیرمعترض، لیندون جانسون و حزب دمکرات را همدستِ معترضین دانست و خود را نمایندهی کسانی که در تظاهرات و ناآرامیها شرکت نمیکردند معرفی کرد.
- بیشتر بخوانید: ادامه اعتراضها به خشونت پلیس آمریکا علیه سیاهپوستان
تکرار دوگانگی نیکسونی
اتفاقات اخیر بین پلیس و شهروندان آفریقایی-آمریکایی در شهرهای مختلف ایالات متحده و تظاهراتهایی که از قِبَلِ این اتفاقات شکل گرفتهاند، شباهت ویژهای با سال ۱۹۶۸ را تداعی میکنند.
ترامپ در سال ۲۰۱۵ چند بار از اصطلاح اکثریت خاموش استفاده کرده بود اما این کاربردْ بسامدِ مدنظرِ ترامپ در فضای عمومی را تولید نکرد. با داغ شدن کمپینهای انتخاباتی سال ۲۰۲۰ و بالاگرفتن تنشهای نژادی در آمریکا ترامپ مجددا به استفاده از این اصطلاح مبادرت ورزید و این بار برآیند آن کاملا فرق میکرد. ترامپ در کمپینهای سال ۲۰۱۶ و در خلال دوران ریاستجمهوریاش تاکید ویژهای بر «نظم و قانون» ورزیده است و به عنوان کسی که از بیرون از عرصهی سیاست به این حوزه وارد شده، همواره سیاست را یک سر عرصهی بینظمی و بیقانونی خوانده است. همچنین، علیرغم اینکه آمارها نشان از کاهش اکیدا نزولی جرم و جنایت در آمریکا داشتندْ ترامپ با تاکید بر نرخ بالای جرم، به اهمیت استقرار «قانون و نظم» اشاره میکرد.
حالا با وجود اتفاقات جاری در خیابانهای آمریکا و جنبش «جان سیاهان مهم است» ترامپ به همان دوگانگی نیکسونی دست برده و خود را نماد قانون و حزب مقابل را مظهر بیقانونی و بینظمی ترسیم میکند.
حتی برای به بار نشاندن این استراتژی نیز، ترامپ سراغ همان ابزاری رفته که نیکسون در سال ۱۹۶۸ رفته بود: «طبقهی متوسط حاشیهنشین» همان قشری که در هر انتخاباتی نقشی اساسی ایفا میکند. حاشیهی شهرها در آمریکا خاستگاه ویژهای دارند و از لحاظ تاریخی، سکنی گزیدن طبقهی متوسط شهری در حاشیه شهر به دو اتفاق عمده برمیگردد: تهدید جنگ اتمی و حضور سیاهپوستان در مرکز شهر.
طبقه متوسط حاشیهنشین
برای سالهای متمادی پس از جنگ جهانی دوم، سایهی بمب اتم همواره بر سر مردم آمریکا ترسیم میشد. طبقهی متوسط شهری که به مدد سیاستهای فرانکلین روزولت از رفاه اقتصادی برخوردار گشته بود، برای فرار از حملهی اتمی احتمالی – که قاعدتا در مرکز شهرهای بزرگ رخ میداد – از مرکز شهر فاصله گرفتند و به حاشیهها رفتند.
ترامپ، همانند سلف خویش، به سراغ رایدهندگان در حاشیهی شهرها رفته است و به آنها هشدار میدهد که اگر حاکمیت «قانون و نظم» مستقر نشود، آشوب روانهی حاشیهی شهرها میشود.
به مقتضای آن روزگار طبقهی متوسط عمدتا سفیدپوست بود و با سیاستهای توسعهی شهری که مانع سکونت سیاهپوستان در حاشیهی شهر میشدند، این نواحی به سکونتگاههای خانوادههای صرفا سفیدپوستی بدل شدند که در آنها مرد شاغل و زن نیز به خانهداری مشغول بود. حاشیهی شهرها مناطقی بودند که امنیت ویژهی آنها این امکان را فراهم میکرد که زنان تمام روز در خانه تنها بمانند! مهاجرت آفریقایی-آمریکاییهای ساکن ایالات جنوبی، که با قوانین به شدت نژادپرستانه – موسوم به جیم کرو – اداره میشدند، به سمت ایالتهای شمالی و غربی، کوچ طبقهی متوسط به حاشیهی شهر را شدت بخشید. زندگی حاشیهی شهر بدل به نماد خانوادهی خودکفای آمریکایی شد و بدین سان، حاشیهی شهرها بدل به کانونی برای سیاستمدارانی شدند که با تاکید بر اهمیت حفظ این فضا از تهدیدهای خارجی، اقوام و نژادهای غیرسفید را – بدون اینکه از آنها نام ببرند تا محکوم به نژادپرستی شوند – هدف قرار میدادند. نیکسون که به تمامیت این ماجرا واقف بود در سخنرانی سال ۱۹۶۸ گفت: «آنان که معتقدند قانون و نظم به منزلهی کد برای نژادپرستیست بدانند که ما به دنبال عدالت برای همهی آمریکاییها هستیم.»
ترامپ، همانند سلف خویش، به سراغ رایدهندگان در حاشیهی شهرها رفته است و به آنها هشدار میدهد که اگر حاکمیت «قانون و نظم» مستقر نشود، آشوب روانهی حاشیهی شهرها میشود و آنچه در این سالها نماد آمریکا و زیست آمریکایی بوده استْ از بین میرود.
در خلال تجمعاتِ «جان سیاهان مهم است» در سینت لوییس (میزوری) راهپیمایان از مقابل خانه مجللی عبور میکردند که زن و شوهر ساکن آن با سلاح گرم از خانه خارج شدند و معترضین غیرمسلح را تهدید به تیراندازی کردند. این زوج – که صاحب یک دفتر وکالت در سینت لوییس هستند – به گردهمایی جمهوریخواهان دعوت شدند و از اتاق نشیمن منزلشان به مخاطبین گفتند که دمکراتها درصدد «نابودی حاشیهی شهرها» هستند.
فرجام کار ریچارد نیکسون و آنچه در سه و اندی سال گذشته از ترامپ شاهد بودهایم شاید نشانی عینی از عملکرد روسای جمهوریست که «قانون و نظم» را به صورت موکد سرلوحهی کارشان قرار میدهند اما تفاوت اساسی در اینجاست که حاشیهی شهرها در سال ۲۰۲۰ دیگر حاشیههای سال ۱۹۶۸ نیستند. تنوع قومی حاشیهی شهرها دستخوش تغییر عمده شده و توییت دونالد ترامپ خطاب به «خانمهای خانهدار حاشیهی شهر» مخاطبان بسیار اندکی دارد. کارآمدیِ این استراتژی را باید در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو ببینیم.
با سلام
اگر اشتباه نکنم در اینجا واژهء Suburb ترجمه شده است به “حاشیهء شهرها” که شاید گویا ترین ترجمه به فارسی نباشد.
در دیکشنری انگلیسی-فارسی آریان پور, Suburb ترجمه شده است به: شهرک, فراشهر, حومه.
در زبان فارسی حاشیهء شهرها عموما مترادف با حاشیه نشینی, زاغه نشینی و حلبی آبادها میباشد.
در حالیکه شهرک های آمریکایی, در دورهء پس از جنگ جهانی دوم (اواخر دههء ۴۰ به اینسو) عمدتا مناطق فرار ثروتمندان و طبقات متوسط مرفه سفید آمریکایی از شهرهای بزرگ بوده است.
هر چند که در ده سال اخیر جمعیت شناسی این شهرک ها نیز تغییر پیدا کرده است و ساکنین آنها دیگر (مانند قرن بیستم) آنچنان یکدست سفید نیستند.
هوشنگ / 09 September 2020