۳۲ سال از کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ میگذرد. این اعدامها پس از صدور فرمان روحالله خمینی، رهبر وقت جمهوری اسلامی و تشکیل هیأتی چهار نفره مشهور به «هیأت مرگ» آغاز شد. کار این هیأت رسیدگی دوباره به پرونده زندانیان سیاسیای بود که اغلب پیشتر محاکمه و به حبس محکوم شده بودند.
خمینی در دستور خود صراحتا به این هیأت تأکید کرده بود با هر کدام از زندانیان سیاسیای که همچنان «بر سر موضع نفاق» هستند، با «با خشم و کینه انقلابى» برخورد کنند و اعدام شود.
محل دفن و آمار دقیق کشتهشدگان تابستان ۶۷ هرگز منتشر نشد. در گزارشهایی که مبنای آنها اظهارات حسینعلی منتظری، قائممقام رهبری جمهوری اسلامی ایران در دهه ۶۰ است، تعداد قربانیان بین دو هزار و ۸۰۰ تا سه هزار و ۸۰۰ نفر اعلام کرده اما برخی سازمانهای سیاسی همچون سازمان مجاهدین خلق این رقم را تا ۳۰ هزار قربانی نیز گزارش کردهاند.
- در همین زمینه: منتظری خطاب به “هیات مرگ”: شما جنایتکار هستید
مقامهای جمهوری اسلامی در طول ۳۲ سال گذشته درخواست همه فعالان و نهادهای حقوق بشری داخلی و بینالمللی را برای فراهم کردن امکان تحقیق مستقل درباره اعدامهای دهه ۶۰ و به ویژه تابستان ۱۳۶۷ بیپاسخ گذاشتهاند.
بازماندگان و خانوادههای قربانیان این کشتار دسته جمعی اما در دهههای گذشته همواره با دادخواهی در مجامع بینالمللی، خواستار محاکمه عاملان و آمران این کشتار شدهاند.
میهن روستا، فعال مدنی ساکن برلین که همسرش را در جریان اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دست داده، از جمله فعالانی است که در ۳۲ سال گذشته همواره به فعالیتهای دادخواهانه خود ادامه داده.
رضا عصمتی، همسر این فعال مدنی، عضو یک گروه چپگرا به نام «آرمان خلق» بود که به دلیل باور به اندیشههای مارکسیستی در شهریور ۱۳۶۰ از سوی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در منزل شخصی خود در تهران بازداشت و پس از هفت سال زندان در شهریور ۱۳۶۷ همراه هزاران زندانی سیاسی دیگر به جوخههای اعدام سپرده شد.
تاریخ دقیق اعدام این زندانی سیاسی مشخص نیست اما بنا بر شواهد، حکم اعدام او احتمالا در هفتم شهریور ۱۳۶۷ و در زندان اوین به اجرا درآمده است.
آنچه در ادامه میآید، روایت میهن روستا از سالهای دشوار دهه ۶۰ و همچنین چگونگی پیشبرد امر دادخواهی از سوی این فعال مدنی در سالهای گذشته است.
- زمانه: ماجرای به زندان افتادن همسرتان و دلایل اعدام او چه بود؟
میهن روستا: در بحبوحه درگیریهای شهریور ۱۳۶۰ مأموران امنیتی نیمه شب به منزل شخصی ما یورش آوردند و همسرم، رضا عصمتی را بازداشت کردند. تا بهمن ماه همان سال ما از دلایل بازداشت و همچنین محل نگهداری او بیخبر بودیم. پس از گذشت چهار ماه و نیم یعنی در اوایل بهمن ماه همان سال موفق شدیم در زندان اوین او را ملاقات کنیم.
در طول این چهار ماه و نیم، یک بار از طرف زندان اعلام کردند که برای همسرم پتو و مبلغی پول ببریم. دو هفته پس از تحویل این اقلام، مسئولان زندان قبضی که مربوط به پرداخت پول بود به ما نشان دادند که در پشت آن همسرم نوشته بود مبلغ تحویل داده شده به زندان را دریافت کرده است.
این تنها نشانهای بود که ما در طول چهار ماه و نیم از همسرم داشتیم و میدانستیم او هنوز زنده است.
رضا عصمتی در زندان چندین بار محاکمه شد. بار اول محکوم به اعدام شد، بار دوم محکومیتش به ابد تقلیل یافت و در نهایت به ۲۰ سال حبس محکوم شد. او شهریور سال ۱۳۶۷ در فاجعه اعدامهای دسته جمعی اعدام شد.
در ۱۳ آذر ۱۳۶۷ پدر همسرم برای کسب اطلاع از سرنوشت پسرش به دادستانی انقلاب واقع در زندان اوین رفت. به او آدرس کمیتهای را دادند و فردای آن روز پس از مراجعه خانواده همسرم به آن آدرس، مأموران به آنها اعلام کردند پسرشان اعدام شده و وسایل شخصی او را به آنان تحویل دادند.
ساعت مچی رضا در میان وسایلی بود که در کمیته به خانواده همسرم تحویل داده بودند. این ساعت در تاریخ ۹ شهریور از کار افتاده بود و ما بر اساس پرسوجوهایی که انجام دادیم متوجه شدیم او احتمالا در تاریخ هفت شهریور ۱۳۶۷ در زندان اوین اعدام شده است. تا امروز علت اعدام و محل دفن او معلوم نیست.
– فعالیتهای شما در زمینه دادخواهی از کی آغاز شد؟
– پیش از اینکه ایران را ترک کنم، به دلیل شرایط امنیتی به مدت یک سال و نیم در ایران زندگی مخفی داشتم اما در واقع فعالیتهای من از همان زمان بازداشت همسرم شروع شد.
از طریق یکی از همسایگان مادرم که پسر ۱۴ سالهاش را بازداشت کرده بودند و این مادر از محل بازداشت پسرش بیخبر بود، مطلع شدیم حدودا ۳۰۰ نفر از خانوادههای زندانیان در تهران هر روز جلوی لونا پارک و در محوطه روبهروی هتل هایت در منطقه پارک وی جمع میشوند تا اطلاعاتی در مورد اعضای خانواده خود که در زندان بودند، کسب کنند.
کمی بعدتر همراه خانوادهها جلوی زندان اوین تجمع میکردیم. در آن زمان دادستانی انقلاب هنوز به صورت فعلی شکل نگرفته بود. بدترین صحنههایی که من و تمام خانوادههایی که آنجا بودند شاهدش بودیم این بود که صفی تشکیل میشد و کسی میآمد و یک لیست را میخواند و این لیست به این معنی بود که هر روز تعدادی از خانوادههای حاضر در آنجا، مطلع میشدند که زندانی آنها اعدام شده است.
چند روز پس از آخرین ملاقات با همسرم، مأموران امنیتی برای بازداشت من به خانه مادرم مراجعه کردند اما به دلیل زندگی مخفی، من منزل نبودم و مأموران برادرزاده مرا به عنوان گروگان بردند. از آن روز زندگی مخفی من سختتر شد و شش ماه بعد، بالاجبار از ایران خارج شدم.
– فعالیتهای دادخواهانه شما در تبعید چگونه پیش رفت؟
– از زمانی که از ایران خارج شدم، فعالیتهایم به مسأله زندان و زندانی محدود شد. من از همراهان وبسایت «بیداران» هستم ولی از سازماندهندگان اصلی آن نیستم. همراه دوستانی همچون جعفر بهکیش و رضا معینی و چند تن از فعالان دیگر، فعالیتهای خود در زمینه دادخواهی را در خارج از کشور ادامه دادهایم و در طول روند این فعالیتها، تعداد دیگری نیز با وبسایت بیداران همراهی کردهاند.
زمینه فعالیت بیداران امر دادخواهی است و بر اخبار مربوط به دادخواهی متمرکز است، اما به طور مشخص روی فعالیت دادخواهانه مادران خاوران و موضوع کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ کار میکند.
به همراه فعالان سیاسی تبعیدی که در طی سالهای گذشته به مرور به خارج از ایران آمدند، فعالیتهایی مثل برگزاری «شبهای همبستگی با زندانیان سیاسی ایران» انجام شده. همچنین فعالیتهای بسیار دیگری از جمله افشای جنایاتی که در زندانهای ایران اتفاق افتاده است با کمک کسانی که زبان میدانستند و امکان ترجمه داشتند و با همراهی شاهدان ماجرا و خانوادهها و بازماندگان جانباختگان دهه ۶۰، به عنوان یک کار مداوم از طرف اپوزیسیون خارج از کشور در دستور کار قرار گرفته است.
– شما گویا با رینالدو گالیندوپل، گزارشگر وقت حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران هم ملاقات کردهاید. ماجرای آن ملاقات چه بود و پس از ملاقات چه اتفاقی افتاد؟
– سال ۱۳۶۸ من همراه دو تن دیگر از فعالان «کمیته زنان» به مقر سازمان ملل در ژنو رفتیم و پیش از سفر گالیندوپل به ایران با او ملاقات کردیم.
در این ملاقات به گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران درباره خاوران که محل دفن جانباختگان تابستان ۱۳۶۷ است، خبر دادیم و حتی عکس تهیه کردیم و او پذیرفت که در سفر به ایران، در محل دفتر سازمان ملل در تهران با خانوادهها و بازماندگان زندانیان اعدام شده، ملاقات کند. ما این خبر را از طریق رادیو بیبیسی به اطلاع عموم رساندیم اما در موعد مقرر به جای اینکه خانوادهها این امکان را پیدا کنند که در محل تعیین شده با گالیندوپل دیدار کنند، خانواده پاسداران و عوامل حکومتی جمع شدند و از ملاقات خانوادههای اعدام شدگان با نماینده سازمان ملل جلوگیری کردند.
سه نماینده تعیین شده از سوی کمیته زنان اما قبل از سفر دوم گالیندوپل به ایران، ملاقات دیگری هم با او داشتند.
– آیا از ادامه دادخواهی بازماندگان و خانوادههای جانباختگان دهه ۶۰ در ایران به ویژه «مادران خاوران» اطلاعی دارید؟
– در حال حاضر متأسفانه شیوع ویروس کرونا در کشور ملاقاتهای گروه «مادران خاوران» را که شبهای جمعه در خاوران صورت میگیرد، متوقف کرده است اما این مادران همواره در طی دهههای گذشته با همت و مقاومت خود، یاد زندانیان مدفون در خاوران را زنده نگه داشتند. به نظرم مادران خاوران آنچه را که باید انجام میدادند، انجام دادهاند و از این به بعد فعالیتهای دادخواهانهای که آنها پیریزی کردهاند، باید توسط نسل بعد تداوم یابد.
در تاریخ ایران مقاومت «مادران خاوران» برای دادخواهی بینظیر بود و حکومت جمهوری اسلامی علیرغم تمام فشارهایی که به آنها وارد کرد، نتوانست مقاومت و پایداری این مادران و خانوادهها را از بین ببرد.
مسأله دادخواهی اما تنها مربوط به خانوادههای اعدام شدگان نیست. مسأله آزادی است و وظیفه اجتماع است که در دفاع از حقوق هر انسانی که وجودش و عقایدش با شرع اسلام مغایرت داشته، تلاش کند.
- در همین زمینه