ارنست لودویگ کیرشنر، نقاش و گرافیست و یکی از بنیادگذاران اکسپرسیونیسم آلمان گفته بود: «درست نیست دربارهی نقاشیهای من با معیار وفاداری آنها به طبیعت داوری شود، زیرا آنها عکسبرداری از اشیا یا موجودات معین نیستند، بلکه ارگانیسمهایی مستقل از خطوط، سطوح و رنگها هستند و اشکال طبیعی را تنها تا جایی بازمیتابند که برای درک آنها ضروری است».
با قدرتگیری نازیها، ۶۳۹ اثر کیرشنر از موزههای آلمان حذف و مصادره شد. بسیاری از این آثار نابود و برخی نیز در خارج از آلمان فروخته شد. نازیها در سال ۱۹۳۷ برخی از آثار هنرمندان آوانگارد آلمان را برای تحقیر آنان در نمایشگاهی به نام «هنر منحط» به تماشا گذاشتند. ۳۲ اثر از کیرشنر نیز در این نمایشگاه دیده میشد. این مقاله به مناسبت ۱۴۰مین زادروز کیرشنر تهیه شده است.
مختصری از زندگینامه
ارنست لودویگ کیرشنر در تاریخ ۶ مه ۱۸۸۰ در آشافنبورگ آلمان در خانوادهی یک شیمیدان زاده شد. دورهی کودکی را در زادگاهش و نیز در شهرهای فرانکفورت و کمنیتس گذراند. در دورهی تحصیلات ابتدایی آموزش طراحی دید. پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۹۰۱ به درسدن رفت و در مدرسهی عالی فنی این شهر در رشتهی معماری پذیرفته شد. اما همزمان در پی علایق هنری خود بود و در یک مدرسهی هنر آموزش میدید. در سال ۱۹۰۳ خود را به مدرسهی عالی فنی مونیخ منتقل کرد. در مونیخ از نمایشگاهی دیدن کرد که آثاری از نقاشان نئوامپرسیونیست فرانسوی را به تماشا گذاشته بود. کیرشنر شدیدا تحت تاثیر این آثار قرار گرفت.
او در سال ۱۹۰۴ به درسدن بازگشت و یکسال بعد فارغ التحصیل شد، ولی به کار معماری نپرداخت، بلکه در همان سال با گروهی از هنرمندان جوان چون اریش هکل، فریتس بلیل و کارل اشمیت ـ روتلوف، «انجمن هنرمندان بروکه» را در درسدن بنیاد گذاشت. امیل نولده، دیگر نقاش آلمانی نیز پس از اندکی تعلل به این انجمن پیوست.
تصاویری که کیرشنر در این سالها آفرید، بیشتر مناظر طبیعی و شهرهای بزرگ را نشان میدهد. او همچنین در این ایام پرترههایی کشید که یکی از آنها خود او را با پیپ نشان میدهد. تابلوی «خیابان در درسدن» (۱۹۰۷) اوج دورهی آغازین تکامل هنری کیرشنر است. سبک نقاشی او در این سالها از «پستامپرسیونیستها» متاثر است.
کیرشنر تا سال ۱۹۱۱ در درسدن بود و سپس به همراه دیگر اعضای «انجمن بروکه» به برلین رفت. در برلین در آثار کیرشنر دگرگونیهایی پدید آمد. در حرکت قلممو هیجان بیشتری به چشم میخورد، کنتراست میان مناظر طبیعی و شهرهای بزرگ بیشتر شده و از قدرت رخشندگی رنگها کاسته شده بود. او در این دوره آثاری آفرید که خیابانهای شلوغ پایتخت را نشان میدهند و امروزه در میان آثار کیرشنر طرفداران زیادی دارند. بیهوده نیست که کیرشنر را تصویرگر و تحلیلگر کلانشهر خواندهاند.
کیرشنر با آغاز جنگ جهانی اول، داوطلبانه به جبهه رفت. نخست رانندهی یک رستهی توپخانه شد. یکسال بعد به عنوان سرباز به هاله فرستاده شد، ولی تنها چند ماه توانست دورهی سخت آموزشی را تحمل کند و به دلیل بیماری عصبی مرخص شد. پس از آن تحت مداوای روانشناسان قرار گرفت و به داروهای آرامبخش و الکل روی آورد.
کیرشنر در سال ۱۹۱۷ به سوئیس نقل مکان کرد. در او آثار فلج پدیدار شده بود و میترسید که دیگر هرگز نتواند نقاشی کند. در همین ایام همسرش موفق شد بسیاری از آثار او را بفروشد و زمینهی استقلال مالی او را فراهم کند.
کیرشنر در سوئیس توانست با یاری دو تن از پزشکان نزدیکش اعتیاد خود را ترک کند. این آغاز مرحلهای تازه در زندگی او بود و به آفرینش آثاری ماندگار انجامید. کیرشنر در تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۳۸ چند ماه پس از برگزاری نمایشگاه اهانتآمیز «هنر منحط» توسط رژیم نازی در آلمان، در سن ۵۸ سالگی در سوئیس به زندگی خود پایان داد.
«انجمن بروکه» و اکسپرسیونیسم آلمان
«بروکه» که در زبان آلمانی به معنی «پل» است، نام انجمنی از نقاشان جوان بود که در سال ۱۹۰۵ در درسدن تشکیل شد. دقیقا معلوم نیست که علت انتخاب این نام از طرف هنرمندان گروه چه بوده است، اما گفته میشود که این نام را یکی از اعضای گروه به دلیل فراوانی پلهای شهر درسدن بر روی رودخانهی «البه» پیشنهاد کرده است.
ارنست لودویگ کیرشنر نیز از اعضای نخستین این گروه بود. این گروه در آغاز دارای گرایشهای امپرسیونیستی بود و وینسنت ونگوگ نقاش نامدار هلندی را الگوی خود میدانست. برگزاری نمایشگاهی از ونگوگ در همین سال در شهر درسدن، با استقبال همگانی روبرو شده و هنرمندان جوان این شهر را به شوق آورده بود، به گونهای که امیل نولده یکی از هنرمندان «انجمن بروکه»، پیشنهاد کرده بود که نام گروه را «ونگوگیها» بگذارند.
ولی گروه «بروکه» تدریجا راه مستقل خود را یافت و نقاشان آن سبک اکسپرسیونیسم آلمان را به عنوان سهم ارجمند خود به هنر مدرن قرن بیستم هدیه کردند. این قرن تازه آغاز شده بود و گویی همهی آوانگاردیستها در بیشتر کشورهای اروپایی میخواستند با آثارشان به استقبال آن بروند. موجی از آفرینش هنری و از جمله در زمینهی هنرهای تجسمی سراسر اروپا را فراگرفته بود. دورهی تاثیرگذاری اکسپرسیونیسم، دو دههی نخست قرن بیستم است.
اکسپرسیونیسم نیز مانند دیگر سبکهای نقاشی این دوره چون امپرسیونیسم و فاویسم، عمدتا جنبشی در برابر گرایش ناتورالیستی بود. در سبک اکسپرسیونیسم، سویهی دریافتی و احساسی بر سویهی زیباییشناختی برتری دارد و هنرمند بیشتر میکوشد درک و برداشت خود را به بیننده منتقل کند. این سبک بیش از هر کشوری در آلمان و فرانسه رواج یافت.
هدف اصلی برای نقاش اکسپرسیونیست، بیان بلاواسطهی حس درونی خود بود. تا آن زمان در هنر، مشاهدهی ناب بیرونی احساسات مرسوم بود. اما اکسپرسیونیستها به این باور رسیده بودند که سبک امپرسیونیسم در این زمینه دچار تحجر شده و به اندازهی کافی با بیان ذهنی هنرمند رابطه ندارد. برای آنان بیان امپرسیونیستی، صرفا لحظهای گذرا و سطحی را بازتاب میداد. اما نقاشان اکسپرسیونیست میخواستند با هنر خود بیننده را از نظر حسی تکان دهند و با او ارتباطی درونی برقرار کنند.
نقاشان اکسپرسیونیست میکوشیدند اشتیاق و تجربیات حسی بنیادین خود را بیواسطه در آثارشان نشان دهند. سرخوردگی، اندوه، شادی، خستگی، درد و ترس نمونه احساساتی بود که در نقاشیهای آنان رخ مینمود. آثار اکسپرسیونیستی از طریق خودانگیختگی قلمموی هنرمند و فرمهای کلی مشخص میشوند. رنگهای مسلط با فرمها کنتراست برقرار میکنند و بیانی بیواسطه مییابند. واقعیت، مطابق طبیعت بازتاب داده نمیشود، بلکه تعبیری انتزاعی از آن ارائه میگردد.
اکسپرسیونیسم در نقاشی با رنگهای نیرومند مشخص میشود. آنچه اکسپرسیونیسم را با فاویسم پیوند میدهد، کاربرد آزاد فرم و رنگ برای دستیابی به دستنخوردگی و اصالتی تازه است. در واقع در اکسپرسیونیسم چرخشی به سوی رنگ ناب و کاهش فرم به چشم میخورد. به همین دلیل «انجمن بروکه» در سال ۱۹۰۶ اعلام کرد: «هر هنرمندی که اصیل و بیواسطه آن چیزی را در آثار خود بازتاب میدهد که محصول جوششی درونی است، به گروه ما تعلق دارد».
اکسپرسیونیسم گروه «بروکه» بیش از هر جریان هنری آغاز قرن بیستم، تحت تاثیر شوری است که بیپروا امور متعارف و متداول را نفی میکند. نمایندگان برجستهی این سبک افزون بر اعضای گروه «بروکه»، نقاشان گروه «سوارکار آبی» در مونیخ بودند که هنرمندانی چون آگوست ماکه، پاول کله، واسیلی کاندینسکی و فرانتس مارک را دربرمیگرفت.
گروه «بروکه» در سال ۱۹۱۱ به برلین نقل مکان کرد. دلیل این جابه جایی را عدم استقبال کافی از آثار این گروه در درسدن دانستهاند. نمایشگاه آثار «انجمن بروکه» حتی در شهر پیشرو و آوانگاردی چون برلین نیز جنجالآفرین شد. عدهای معترض بودند و نقاشیهای اکسپرسیونیست را تحریکآمیز میدانستند. معترضان حتی در مواردی به آثار هنرمندان آسیب رساندند. ولی برای گروه «بروکه» روشن بود که دیگر نمیخواهد به نقاشیهای متعارف سالنی عصر ویلهلم پایبند باشد.
گروه «بروکه» در برلین به موتیفهای تازهای دست یافت. برای نمونه، کیرشنر در احساسی میان بهت و اضطراب، کلانشهر را به عنوان موضوع اصلی نقاشی خود برگزید و تصاویر زیبا و بدیعی آفرید. کیرشنر به جنبههای تاریک زندگی کلانشهر توجه ویژهای نشان میداد. نمادهای زوال اشرافیت در آثار او حضوری محسوس دارند. خیابانهای پررفتوآمد، روسپیان، زنان و دختران برهنه در آتلیهی نقاشی، رقاصان در واریتهها و سیرکبازان، همگی موتیفهای اصلی زندگی پرتپش و پرجنبش در کلانشهری هستند که ابرهای سیاه جنگ جهانی در افق آن ظاهر شده بود.
با این همه، آثار کیرشنر در این دورهی آفرینندگی، فقط از زندگی شهری متاثر نیست. کیرشنر بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ تابستانها را در «فهمارن» جزیرهای در دریای بالتیک گذراند. آثار او در این دوره درست نقطهی مقابل نقاشیهای شهر بزرگ هستند و در آنها دریافتی هنرمندانه از مناظر طبیعی و جستجوی او برای آرامش و هماهنگی با طبیعت و شاید یافتن بهشتی زمینی به چشم میخورد.
تاثیر ویرانگر جنگ جهانی
کیرشنر در سال ۱۹۱۳ تاریخچهای از «انجمن بروکه» منتشر ساخت که در آن به کار خود در میان هنرمندان این انجمن جایگاه ویژهای بخشیده بود. این امر به ناخشنودی دیگر هنرمندان گروه و شکاف در آن انجامید و در پی آن کیرشنر این گروه را ترک کرد. خروج او به فروپاشی این انجمن هنری انجامید. کیرشنر پس از انحلال «انجمن بروکه» تصاویر دیواری بزرگی از صحنههای خیابانی خلق کرد که یکی از معروفترین آنها «صحنههای خیابانی برلین» نام دارد.
جنگ جهانی اول، بر روان هنرمند جوان تاثیری ویرانگر داشت و تعادل روحی او را برهم زد. او پس از بازگشت از خدمت سربازی، دیگر هرگز تندرستی کامل خود را بازنیافت. منازعات زمانه با زندگی او، دیگر فقط به یاری هنر حلشدنی نبود. با این همه سالهای بعدی زندگی او با دورههایی همراه بود که از آفرینندگی سرشارند. یکی از آثار ارزشمند او به نام «برج سرخ هاله»، محصول یکی از این دورههاست. در این اثر که یک سال پس از آغاز جنگ جهانی اول خلق شده، برخلاف تصاویری که کیرشنر پیشتر از خیابانهای شلوغ کشیده بود، هیچ عابری در خیابانها دیده نمیشود. رنگآمیزی سرد در این اثر، از حس تنهایی و از دسترفتگی هنرمند حکایت دارد.
کیرشنر از سال ۱۹۱۷ شهر داووس در سوئیس را به عنوان محل زندگی برگزید. او در سوئیس بر روی تابلوهای قدیمی خود تصاویری تازه کشید و تاریخ آنها را تغییر داد. او از این طریق میخواست نشان دهد که پس از مهاجرت به سوئیس از نظر هنری دورهی تاریخی تازهای در زندگی او آغاز میشود.
کیرشنر از آغاز دههی بیست در جمهوری وایمار دیگر نامی آشنا در محافل هنری آلمان بود و در سال ۱۹۲۱ در «ناسیونال گالری» برلین آثار او به نمایش گذاشته شد. با این همه خود او بر این باور بود که در آلمان به اندازهی کافی ارزش کارهای او را نمیدانند. از این رو، با نام مستعار «لویی د مارسال» مقالههایی در معرفی و ستایش آثار خود منتشر ساخت.
کیرشنر در سال ۱۹۲۴ آثاری خلق کرد که شماری از آنها مانند «گربهی سیاه» و «پیش از طلوع خورشید» جزو مهمترین آثار او هستند و تغییراتی را در کارهای او نشان میدهند که به تنوع موضوعی و صوری بازمیگردد.
کیرشنر در سال ۱۹۲۵ برای دیداری به آلمان بازگشت. سفر او نزدیک به سه ماه به درازا کشید و در جریان آن از کمنیتس، درسدن و برلین دیدن کرد. همهجا از او استقبال شایستهای شد. کیرشنر ماندن خود در آلمان را به گرفتن کرسی استادی در دانشگاه مشروط کرده بود. ولی از آنجا که چنین امکانی به او داده نشد، بار دیگر به سوئیس بازگشت.
سبک نقاشی کیرشنر از اواخر دههی بیست و اوایل دههی سی تا اندازهای انتزاعیتر شد. در آثار او در این دوره فرمهای سادهای به چشم میخورند که شتابزدگی و دستپاچگی کلانشهر را تصویر میکنند. این آثار نشان میدهند که کیرشنر نگرندهی دقیقی است که دریافتهای خود را در آثارش به شیوهای اکسپرسیونیستی بازتاب میداده است.
توتالیتاریسم و هنر آوانگارد
با برآمد نازیسم در آلمان (۱۹۳۳)، عرصه بر آفرینشگران هنر مدرن تنگ شد. کیرشنر در آغاز کماکان عضو «آکادمی هنر پروس» باقی ماند، اما سرانجام در سال ۱۹۳۷ از آن اخراج شد. همزمان ۶۳۹ اثر او از موزههای آلمان حذف و مصادره شد.
اوج حملات تبلیغاتی نازیها علیه هنر مدرن، برپایی نمایشگاهی به نام «هنر منحط» از ژوئیه تا نوامبر ۱۹۳۷ در مونیخ بود. یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم نازی، مبتکر برگزاری این نمایشگاه بود. آثاری که در این نمایشگاه به تماشا گذاشته شد و عمدتا از سبکهای اکسپرسیونیسم، کوبیسم، دادایسم و سورئالیسم بود، قطب مخالف «هنر ناب آلمانی» به شمار میرفت که رژیم نازی از آن پشتیبانی میکرد.
گفتنی است که در سالهای پیش از آن، «کارشناسان هنری» رژیم نازی، بیش از بیست هزار اثر هنری مدرن را از موزههای آلمان حذف و مصادره کرده بودند. هر اثری که برای آنان «غیرقابل فهم» بود و در آن از «ملیت آلمانی»، «نژاد آریایی» یا «قهرمانی» نشانی دیده نمیشد، «منحط» و «ناآلمانی» به شمار میرفت و بیارزش بود. بسیاری از این آثار نابود یا در خارج از آلمان فروخته شد. نازیها نام این اقدام خود را «پاکسازی معابد هنری آلمان» گذاشته بودند.
نازیها در نمایشگاه مونیخ، حدود ۶۵۰ اثر به زعم خود «منحط» را به تماشای همگانی گذاشتند. ۳۲ نقاشی از کیرشنر نیز در میان این آثار بود. آنان برای تحقیر هنر مدرن، در کنار این آثار، طرحها و تصاویری از معلولان ذهنی و جسمی آویختند تا به بیننده القا کنند که مفهوم هنر آوانگارد چیزی بیمار و معیوب است. رسانههای رژیم نازی از این نمایشگاه و شمار بالای بازدیدکنندگان آن گزارشهای جنجالی و مفصلی تهیه کردند که غالبا لحنی تحقیرکننده و اهانتآمیز داشت. این نمایشگاه بعدها شکل سیار به خود گرفت و در چند شهر بزرگ دیگر آلمان نیز برگزار شد.
نازیها همزمان در مونیخ اقدام به برگزاری «نمایشگاه هنر بزرگ آلمان» کردند که باید «هنر ناب آلمانی» را نشان میداد. این نمایشگاه یک روز پیش از نمایشگاه «هنر منحط» توسط شخص هیتلر گشایش یافت. هدف از برگزاری این نمایشگاه، همساز کردن مردم آلمان با ایدئولوژی نازیسم و درکی بود که رژیم نازی از مفهوم «هنر» داشت. با این همه شمار بازدیدکنندگان نمایشگاه «هنر منحط» چند برابر بازدیدکنندگان نمایشگاه «هنر بزرگ آلمان» بود.
۱۲۰ هنرمندی که آثارشان در نمایشگاه «هنر منحط» به تماشا گذاشته شده بود، با مصائب و ناملایمات زیادی روبرو شدند. به آنان ممنوعیت شغلی دادند و اجازه نداشتند آثار خود را به تماشا بگذارند، از آکادمیها و انجمنهای هنری آلمان اخراج و منزوی شدند، دائم با رفتار تبعیضآمیز حکومت و توهین رسانهها روبرو بودند، بسیاری از آنان جلای وطن کردند، برخی خودکشی کردند و شماری نیز تحت پیگرد قرار گرفتند و در اردوگاههای کار اجباری جان باختند.
کیرشنر چند ماه پس از این نمایشگاه در ۱۵ ژوئیهی ۱۹۳۸ در داووس سوئیس با شلیک گلولهای به قلبش به زندگی خود پایان داد. گفته میشود که رفتار اهانتآمیز با آثارش در آلمان به افسردگی شدید و او انجامیده بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آثار کیرشنر در نمایشگاههای گوناگونی در شهرهای مختلف اروپا به تماشا گذاشته شد. در سال ۱۹۹۲ در شهر داووس سوئیس، «موزهی کیرشنر» گشایش یافت که در خارج از آلمان بیشترین آثار او را در خود گردآورده است.
از کیرشنر آثار پرشماری به یادگار مانده که پرآوازهترین آنها عبارتاند از: پرترهی شخصی (۱۹۰۷)، مارسلا (۱۹۱۰)، زنی در برابر آینه (۱۹۱۳)، صحنههای خیابانی (۱۹۱۳ تا ۱۹۱۵)، پوتسدامر پلاتس برلین (۱۹۱۴)، تصویر گردا (۱۹۱۴)، زنان در خیابان (۱۹۱۵)، برج سرخ هاله (۱۹۱۵)، مهتاب زمستانی (۱۹۱۹)، گربهی سیاه (۱۹۲۴)، انجمن هنری (۱۹۲۶)، سوارکار (۱۹۳۱)، ویولونیست (۱۹۳۷) و گلهی گوسفندان (۱۹۳۸).
از همین نویسنده: