کووید-۱۹ جدیترین اخطار و شاید یکی از آخرین اخطارها باشد برای بازپسگرفتن خدمات عمومی. اخطار بر اینکه همبستگیهای درهم شکستهمان در برابر آیین مالکیت، ما را به وضع طبیعی بازگردانده است.
بحرانهای حاصل از نابخردیِ سرمایهداری نئولیبرال زمانی در مرکز توجه رسانههای جریان مسلط قرار میگیرند که مستقیما کشورهای توسعهیافته (بهویژه کشورهای توسعهیافتهی غربی) را تحت تاثیر قرار دهند..
فجایع در بخشهای دیگر از جهانِ توسعهنیافته عمدتا به جزئی جداییناپذیر از زندگی روزمره تبدیل شدهاند و در نظر ساکنان جهان توسعهیافته از آنها عادیسازی شده است. این عادیسازی به مدد منفکسازیِ نقاط دائما در بحران، از سیاستهای غارتگرانه و مداخلهگرایانهی بلوک قدرت و ثروت اعتبار مییابند. بدینشکل که انباشتِ بحران و فاجعه در نقاطی از جهان نه بهعنوان تالی جهانیسازی نئولیبرالیسم بلکه بهمثابه مازاد مستقیم خصائل فرهنگی جا زده میشوند. عدم دسترسی روزانهی صدها میلیون از جمعیت از جهان به آب آشامیدنی و در نتیجه ابتلای آنان به انواع و اقسام انگلهای رودهای نتیجهی بیاعتباری علوم، بهداشت و درمان است نه مکیده شدن سفرههای آب زیرزمینی توسط شرکتهایی که الگوهای سلب مالکیت بدوی را برای پذیرفته شدن در بازارهای جهانی در دستور کار قرار دادهاند. دست و پنجه نرم کردن صدهامیلیون مادر برای نجات جانِ فرزندانشان بر تل کثافت و عفونت حاشیهی کلانشهرها نه ثمرهی بلافصل سیاستهای فرموله شدهی شهرسازی نئولیبرال بلکه نتیجهی بیمبالاتی در زاد و ولد محسوب میشود و البته که به پولیسازی آموزش و محرومیت تهیدستان از تحصیل نیز اشاره نمیشود.
لولیدن فقرای جهان توسعهنیافته در آشغالدانی، مرگ دستکم روزانه ۱۵هزار کودک تنها بهعلت سوءتغذیه، رشد ناموزون جسمی و مغزی بهدلیل فقر غذایی، بدنهای آش و لاش دپو شده در اردوگاههای جنگزدگان، تامین غذا از سطل زباله، فروش اعضای بدن برای بستن دهان صاحبخانه یا خرید چرخدستی برای دستفروشی، کار تماموقت در کارخانه و ماهها عدم دریافت دستمزد، مثله شدن انسانهای از همهجا بیخبر در جنگهای نیابتی، جابهجایی مستمر مستبدینِ خونخوار و سازمانهای تکفیریِ آدمخوار و انبوهی از فجایعی اینچنینی از فرط فراوانی به اخبار زرد فروکاسته شدهاند.
جغرافیای محذوفان، سرزمین وسیعیست از حومههای ریودوژانیرو تا زاغههای بمبئی، سرزمینی که هر ساعت آن استثنائیست. ماشین سرکوب با دقت، منظم و بیوقفه کار میکند و در یک کلام جاییست که از وضعیت استثنائی، استثنازدایی شده است.
وقتی عملیات انتحاریِ زامبیهای جهادی در پاریس یا استکهلم − ولو بدون برجای گذاشتن کشته − در قیاس با نسلکشیِ همین گروهها در غرب آسیا، واجد ارزش خبری-تحلیلی فزونتری است، بدیهیست که ویروس مرگآفرینِ کرونا نیز تنها با عزیمت به غرب میتواند محل اعتنای ویژه قرار گیرد. اگر پاندمیِ کرونا از یک غول صنعتی آغاز نشده و امتداد آن سرحدات غربِ صنعتی را درنوردیده بود − ولو با قربانیانی بهمراتب بیشتر در مقایسه با آمار کنونی − نه بهعنوان اضطرار تلقی میشد و نه از تخصیص بودجههای ویژه و تکاپوهای عالمانه نصیب میبُرد. برای روشنتر چرائیِ این سخن قطعی کافیست میلیونها یمنی را لحاظ کنیم که پیشِ چشم ناظران سازمان ملل در اثر شیوع بیسابقهی وبا جان میکنند ولی هرگز به تیتر یکِ خبری رسانههای جریان اصلی راه نمییابند (گرچه همین حضور نیمبند نیروهای امدادی بینالملی در یمن نیز بیش از آنکه متاثر از تعهد به نجات جان انسانها از طریق مهار و کنترل وبا باشد، برآیند محاسبات سوداگرانه برای جلوگیری از شیوع وبا به خارج از این کشور است).
ارجاع مکرر به انباشت نکبت در سرزمینهای جنگزده و زاغههای جهان، نمیتواند چشم ناظران و شهروندانِ جهان امن را که با استانداردی دوگانه وضعیت را میبیند، بهروی سقوط آزاد انسانیت بگشاید. حتی در نگاه برخی از هوشیاترین و آگاهترینهای ساکنین این جغرافیا، خطر دیرپا شدن “وضعیت استثنائی” زمانی جدی گرفته میشود که شرایط عادیسازیشده در جغرافیای محذوفان در هیبت رانههای استثنائی ظاهر شوند.
جغرافیای محذوفان، سرزمین وسیعیست از حومههای ریودوژانیرو تا زاغههای بمبئی، سرزمینی که هر ساعت آن استثنائیست. ماشین سرکوب با دقت، منظم و بیوقفه کار میکند و در یک کلام جاییست که از وضعیت استثنائی، استثنازدایی شده است.
شهروندِ بافرهنگ با نخستین هشدارها، جامهی شهروندی را از تن خارج کرده و با طعنه به هابز نشان میدهد که انسان کماکان گرگ انسان است، خاصه در اینجا، جاییکه مالکیت خصوصی از مرحلهی تکوین و تثبیت به مرحلهی بتوارگی رسیده است.
کافیست از آن ” حیات برهنه”ی استثنازداییشدهی هوموساکرها و مازادها چیزی به درون مرزهای حیاتِ مقدس و امنِ توسعهیافتگان پای بگذارد:
اتاقهای خواب به انبار آذوقه بدل میشوند و هجوم به قفسههای فروشگاهها سرعت گرفته، برای تملک تعداد بیشتری از بستههای دستمال توالت زد و خورد درمیگیرد، بازار سیاه مواد ضدعفونیکننده داغ میشود و در آن قدسیترین ساحتِ مالکیت خصوصی، صفوف فشردهی خرید اسلحه شکل میبندد.
آن سیمای قدیسگونهی شهروندِ “با فرهنگ” مخدوش و بنای فاخر دولت-ملت مدرن لرزان میشود. شهروندِ بافرهنگ با نخستین هشدارها، جامهی شهروندی را از تن خارج کرده و با طعنه به هابز نشان میدهد که انسان کماکان گرگ انسان است، خاصه در اینجا، جاییکه مالکیت خصوصی از مرحلهی تکوین و تثبیت به مرحلهی بتوارگی رسیده است،جاییکه تقدیس مالکیت بر همهچیز و همهکس بدیلِ “وضع طبیعی” تلقی شده است و دولتِ کوچکِ دوستداشتنی ضامن رقابت است و لاغیر.
حالاست که آشکار میشود همپایِ توسعهی هوش مصنوعی، انسانیترین خصائل در لبهی پرتگاه قرار گرفتهاند. اینجاست که مشخص میشود وضع طبیعی در بافرهنگترین و مرفهترین جغرافیای جهان تنها به مدد “امپریالیسم در خارج و دموکراسی در داخل” موقتا مهار شده است. اینجاست که مشخص میشود تامین حداقلِ رفاه همچون باجیست برای سکوت در برابر جنگهای بشردوستانهی دولت کوچک دوستداشتنی و شرکای کارآفریناش در صنعت تسلیحات نظامی.
شهروندان بافرهنگِ جهان توسعهیافته با پذیرش آیین مقدس مالکیت خصوصی در برابر تهاجم روزافزون نئولیبرالیسم به درمان و آموزش و مسکن سکوت کردند و دولت کوچک دوستداشتنی را بهعنوان پاسبان متعهد این آیین بهرسمت شناختند. آنها در ابعادی چنین گسترده تجربه نکرده بودند (یا آنهه که سونامیِ پسابحران والاسکرین را تجربه کردهاند فراموش کردهاند) که در بحرانی از ایندست است که دولت به زبان دونالد ترامپ در توئیتر خواهد نوشت: بسیار خب! هرکجا هستید توقف کنید، دستهایتان را به سمت آسمان بگیرید و از پروردگاری که هرگز ما را تنها نگذاشته یاری بخواهید. (نیویورک پست روز یکشنبه ۱۵ مارس تیتیر زده بود: “پروردگارا، به دادمان برس” چیزی نمانده که مسیحوار ناله کنند که پدر چرا مرا تنها گذاشتی.)
حال آنها پشت درب اسلحهفروشیها به خط شدهاند و اگر کمی اوضاع بدتر از چیزی که هست شود، خود را در “شب مردگان زنده” خواهند یافت، پشت پنجرههای میخکوبشده در انتظار شکار همسایگانِ از گرسنگی زامبیشده.
بودریار در کتاب آمریکا نوشته بود: اینجا در خیابانها شمار افرادی که به تنهایی فکر میکنند، به تنهایی آواز میخوانند، و به تنهایی غذا میخورند و حرف میزنند حیرتآور است. ولی با وجود این، با یکدیگر جمع نمیشوند. کاملا برعکس، از یکدیگر تفریق میشوند و شباهتشان به یکدیگر بیثبات و نامحقق است.
ولی انزوای معینی وجود دارد که شبیه هیچ انزوای دیگری نیست − انزوای انسانی که غذایش را در ملاءعام بر روی دیواری، یا بر روی کاپوت اتومببلش، یا در کنار نردهای، به تنهایی آماده میکند. همیشه این منظره را میبینید. این غمانگیزترین منظره در جهان است.
گرچه دیگر بهمیانجیِ جهانیسازی سرمایهداری این انزوا نیز مانند اپل و مکدونالد به چهارگوشهی عالم تعمیم یافته اما بحران است که سویههای رعبانگیز این انزوا را متبلور میکند. جاییکه نهتنها در انزوا غذا میخورند بلکه ضامن اسلحهشان را نیز کشیدهای تا از مالکیت بر بشقاب غذا دفاع کنند.
شاید وقتی طاعونِ کامو را − با آن جزئیات تکاندهنده از انزوا و خاطرهزدایی − میخواندند گمان نمیکردند که روزی − نه در جزیرهای خیالی و دورافتاده − بلکه در قلب امپراتوری سرمایه، شرایطی هولناکتر به استقبالشان بیاید. شرایطی که همواره بوده ولی به تکانهای جدی برای فوران نیاز داشته است؛ بیمارستانِ خصوصی آمبولانس خصوصی، نعشکشِ خصوصی، پلیسِ و بیمهی خصوصی.
اینجاست که آن دست نامرئیِ بیکفایتی و ناکارآمدی خود را بیش از همیشه به نمایش میگذارد، دستی که پیشتر سایر اجزایِ خدمات عمومی را به قویترین رقبای بخش خصوصی برونسپاری کرده است، جاییکه بیمهها و مردهریگِ نهادهای خدمات عمومی از کار میافتند، روزمزدها گرسنگی میکشند و پشت درب بیمارستانها تلانبار میشوند و آنها که قدرت خرید برای پر کردن گاریهای خرید را ندارند پیشاپیش از دایرهی محاسبات مالکان شهر خارج میشوند. (حتی در آن شهر کوچکِ طاعونزدهی کامو اوضاع اینچنین نبود و دکتر در حین معالجهی رایگان بیمار با او همدلی میکرد.)
کووید-۱۹ جدیترین اخطار و شاید یکی از آخرین اخطارها باشد برای بازپسگرفتن خدمات عمومی. اخطار بر اینکه همبستگیهای درهم شکستهمان در برابر آیین مالکیت، ما را به وضع طبیعی بازگردانده است. محیطزیستمان در آستانهی نابودی کامل است، همنوعانمان در هزاران گتو پستتر از انسانِ پیشاتاریخ زندگی میکنند، هوش مصنوعی و الگوریتمها ما را صرفا بر حسب ساعت کار، عایدی و قدرت خرید محاسبه و در نظام ارزشگذاریهای اجتماعیشان جاسازی میکنند، در حالیکه مازاد غذا برای ایجاد تعادل در نظام قیمتگذاری دور ریخته میشوند، صدها میلیون نفر به یک وعده غذا نیاز دارند، درحالیکه واکسن، دارو یا دانش برای محو کردن بسیاری از سادهترین انگلهای رودهای در انبارهای انحصارات مهر و موم شدهاند، صدها هزار انسان به بیرحمانهترین شکلی بعد از سالها زجر میمیرند و از همه هولناکتر ویروس فاشیسم مجددا و اینمرتبه در ابعادی جهانشمولتر احیا و تکثیر شده است.
کووید-۱۹ نشان داد چشم فرو بستن بر وضعیت استثنازداییشده در سومالی، کنگو، سوریه، یمن، بنگلادش، لیبی، ایران و … کاملا مهیای دود کردن و به هوا فرستادن فرهنگ و امنیت کذایی در جغرافیای توسعه است. کرونا بهرغم تلخ بودن و از پای در آوردن هزاران انسان، هشداری مهیب است از جانب خودِ کالا به کسانی که درپی کادرسازی همهچیز و همهکس هستند.
نبشتاری واقعا بدیع و نیک.
آکنده از مشاهداتی پرمغز و دانا.
پاراگراف کوتاه ذیل برای من یکی از جالبترین این مشاهدات است:
“جغرافیای محذوفان، سرزمین وسیعیست از حومههای ریودوژانیرو تا زاغههای بمبئی، سرزمینی که هر ساعت آن استثنائیست. ماشین سرکوب با دقت، منظم و بیوقفه کار میکند و در یک کلام جاییست که از وضعیت استثنائی، استثنازدایی شده است.”
“وضعیت استثنائی، استثنازدایی شده است”
یکی از شاعرانه ترین توصیفات دوران ما.
———————–
اگر اشتباه نکنم در متن شاید یکی دو اشتباه جزئی تایپی موجود باشد.
پاراگراف ۱۲
” آنها در ابعادی چنین گسترده تجربه نکرده بودند (یا آنهه که سونامیِ پسابحران والاسکرین را تجربه کردهاند فراموش کردهاند)”
عوض شود به
(یا آنها که سونامیِ پسابحران وال ستریت را تجربه کردهاند فراموش کردهاند)
آخرین پاراگراف
“کرونا بهرغم تلخ بودن و از پای در آوردن هزاران انسان، هشداری مهیب است از جانب خودِ کالا به کسانی که درپی کادرسازی همهچیز و همهکس هستند.”
عوض شود به
“… از جانب خودِ کالا به کسانی که درپی کالا سازی همه چیز و همه کس هستند.”
ویرژیل / 23 March 2020