ویروس کرونا واکنش‌های مختلفی را در سراسر جهان و در درون کشور میان قشرهای گوناگون برانگیخته است. اگرچه مراجع عمومی در این خصوص توصیه پزشکان بوده است اما واکنش سیاسیون و علمای دین در این میان بر حیات جمعی تاثیر گذاشته است. تاخیر اعلام شدن خطر ابتلای عمومی در ایران نشان واضحی است از تاثیرگذاری جدی سیاستمداران بر این امر.

واکنش‌های دولتمردان و صاحب منصبان دینی به شیوع ویروس جامعه ایرانی را متحیر کرده است. در باور عمومی، دولت ایران نه به دنبال مراقبت از افراد ملت، بلکه به دنبال کنترل روایت‌های موجود در باب بیماری است تا مبادا به ساحت دین و دولت لطمه‌ای وارد شود.

«درد از اوست درمان نیز هم.» از دوره قاجار تا کنون نگاه ملایان به مشکلات چندان متحول نشده است.

در این میان اما نحوه شروع این ویروس و برخورد مسئولین، بسیاری از تاریخ خوانان را به مقایسه بین دوره قاجار و جمهوری اسلامی ترغیب کرد، چرا که به وضوح شباهت‌های بسیاری میان این دو دوره می‌توان یافت. اما در کنار شباهت‌های موجود، تغییرات به وجود آمده در این ۱۵۰ سال کمتر مورد اشاره قرار گرفت. در این مقاله خواهیم کوشید تا واکنش‌ فقها، دولتمردان و پزشکان را به بیماری در دوره قاجار (وبا) و جمهوری اسلامی (کرونا) با هم مقایسه کرده و شباهت‌ها و تفاوت‌ها را در کنار هم برجسته کنیم.

دوره قاجار

وبا در ایران اولین بار چند سال بعد از تاسیس قاجار در سال ۱۸۲۱ دیده شد[1]. سپاه ایران به فتح بغداد رفته بود و این سپاه هنگام برگشت با خود وبایی را که در بغداد پدید آمده بود به داخل مملکت کشاند. در شیراز حاکم وقت تلاش‌هایی برای انجام نوعی قرنطینه انجام داد. اما جزئیات چندانی از آن در دسترس نیست. در سال‌های بعد نیز قرنطینه‌هایی در نواحی مختلف ایران چه توسط حکام محلی و چه به دستور صدراعظم‌ها صورت گرفت. اما چنان که فلور گوشزد کرده است این اقدامات، استثنا بودند.

اما به هر روی در قاجاریه به واسطه رساله‌هایی که در دارالفنون چاپ شد، اولین واکنش‌های پزشکی به این وقایع نشان داده شد و حتی در روزنامه «وقایع اتفاقیه» شماره‌هایی به شرخ بیماری وبا و نحوه پیشگیری از این بیماری پرداخته شد. در سال ۱۸۶۸ تولوزان (Tholozan) فرانسوی پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، مجلس حفظ الصحه را برپا می‌دارد و در این مجلس وی برای مداوای وبا برنامه‌ای ترتیب می‌دهد که مفاد آن در «روزنامه ملت» مندرج است. از آن جمله می‌توان به ایجاد قرنطینه در محل رویت وبا اشاره کرد. نمونه موفقی از این قرنطینه در سال ۱۸۷۶ در بوشهر اجرا شد آن هم بعد از آنکه ۲۵۰۰ نفر جان خود را از دست داد.

اما همزمان با نگارش ایده قرنطینه، در ۱۸۶۹ در تبریز، وبا چنان کرد که اگر جنگ می‌شد این میزان کشته بر جای نمی‌ماند. در بروز این بیماری‌های قحطی نیز بی اثر نبود. ابراهیم زنجانی در شرح وقایع پیش از آن روزها می‌نویسد که «قطحی چنان بود که مردم چرم کفش هایشان را کباب کرده و می‌خوردند». این قحطی‌ها سبب بی طاقت شدن مردم و از دست دادن مقاومت در برابر بیماری می‌شد. نبودن نان و گندم نیز عاملی بود برای عصیان مردم.

امین الضرب می‌گوید که در وبای سال ۱۸۹۰ تهران وضعیت چنان بود که اگر کسی می‌مرد کس دیگری برای برداشتن جنازه‌اش از زمین نبود. در این دوره در تهران هر روز بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفر طلف می‌شد. هما ناطق بر آن است که در آن روزگار ۲۳ هزار نفر مردند.

درمان وبا در دوره قاجار سرد کردن بدن بیمار بود، یا که به وی سرکه و نمک می‌خوراندند. برخی اطبا بر آن بودند که روغن کرچک درمانگر بیماری است. گاه نیز عده‌ای بر درب شهر رفته و هیاهو می‌کردند که بیماری بترسد و از شهر بگریزد. یا در کوچه‌ها قرآن آویزان میشد تا عابر را در امان نگه دارد.

محمدحسن مامقانی یا ممقانی (۱۲۳۸ق - ۱۳۲۳ق) از فقهای شیعه که پس از وفات میرزای شیرازی به مرجعیت رسید. شهرت او: در بازگشت از سفر حج با خود وبا به ایران آورد
محمدحسن مامقانی یا ممقانی (۱۲۳۸ق – ۱۳۲۳ق) از فقهای شیعه که پس از وفات میرزای شیرازی به مرجعیت رسید. شهرت او: در بازگشت از سفر حج با خود وبا به ایران آورد

در سال ۱۸۹۹ زمانی که وبا به بوشهر آمد انگلیسی‌ها در آنجا قرنطینه تشکیل دادند، اما چون علمای شهر خبردار شدند که زائران از حج برگشته در این قرنطینه‌ها گرفتار افتاده‌اند، در شهر عصیانی برپا کردند و عمل انگلیس‌ها را حمله به اسلام شمردند و اینگونه تلاش در آزاد کردن این افراد کردند و اینگونه وبا در منطقه فراگیر شد. دولت اما خبری از این واقعه را در روزنامه منتشر نکرد.

در واقعه‌ای دیگر آیت الله ممقانی که از حج سال ۱۹۰۴ بر می‌گشت در قصرشیرین به قرنطینه‌ای که بلژیکی‌ها در مرز برپا کرده بودند می‌رسد. پیش از این ماموران بلژیکی از دولت خواسته بودند که با پرداخت پول به ممقانی از ورود وی به ایران جلوگیری کنند، اما دولت عین الدوله توان این را نداشت. به هر روی، کاروان ۸۰۰ نفره وی از مرز بی توجه به قرنطینه گذشت و وبا در ایران فراگیر شد، چنان که مظفرالدین شاه از تهران گریخت.

در این دوره نه دولت توان انجام قرنطینه را در تمام مناطق ایران داشت و نه به سبب موقعیت اقتصادی‌اش اراده‌ای برای این امر. چرا که قرنطینه هم مستلزم هزینه است و هم موجب توقف تجارت. از سوی دیگر دولت نه نظارتی بر رفتار ملایان می‌کرد و نه چنین خواست و نیتی داشت. حتی کارمندان دولت گاه بر خلاف فرمان نظام اداری دست آنها را برای اداره عموم باز می‌گذاشت.

در برآورد بیماری در دوره قاجار باید چندین مسئله را در نظر آورد. پزشکان ایرانی خود را وارثان سنتی مهم می‌دانستند و از این رو با پزشکی غربی مخالف بودند، گمانشان آن بود که پزشکی غربی مسئله مزاج را در نظر ندارد. در این زمینه رساله‌هایی در دست است که نشان می‌دهد پزشکان ایرانی نظیر فخرالاطبا (پزشک مظفرالدین شاه) داروهای غربی را نمی‌پذیرند. روش معاینه میان این دو گروه نیز متفاوت بود، عموم پزشکان ایرانی از دست زدن به بیمار پرهیز می‌کردند، حال آنکه غربیان شیوه آزمایش را برگزیده بودند. در دیگر سو مسئله‌ای برجسته شدن هویت ملی روی داده بود که اسباب پرهیز از روش پزشکی غرب می‌شد. مورد آخر را می‌توان شفادهندگان سنتی یعنی معصومان و یا مردگان مقدس و همچنین زندگان واسط بین امر مقدس و فرد بیمار دانست. آنها نیز به نوبه خود در مقام مخالفت با ایده‌های پزشکان غربی بر آمدند[2].

به هر روی، حضور طب جدید در ایران از یک سو اسباب تجدد سیاسی شد، چنانکه توکلی طرقی گفته است «تجدد‌ دولتی در دوره قاجار در اصل کوششی برای پیشگیری از بـیماری‌های مـسری‌ همچون‌ وبا‌ بود». اما از سوی دیگر سبب شد تا باورهای جدید پزشکی در رساله‌های دوران ظاهر شود و جدلی میان فیثاغورثیون و بقراطیون از یک سو و از سوی دیگر با طب اروپایی درگیرد. اولین رساله‌های پزشکی در باب وبا از سوی پزشکان دارالفنون در زمان امیرکبیر ترجمه شد. بعدها اما پزشکان ایرانی به صورت جدی تری به این مسئله پرداخته و نگاه خود را در باب این بیماری نوشتند. از آن جمله می‌توان به رساله «سفینه نوح» ملا سیف الدین استرآبادی اشاره کرد که در آن به نقد طب اروپایی می‌پردازد. اما اثر وی در بخش وبا به دو قسمت «دعا» و «حفظ» تقسیم شده که با هم در تضاد است. وی در عین حالی که معتقد بود دلیل بیمای‌های واگیردار گناه مردم است و وبا مجازاتی بود که خدا برای گناهکاران روا داشته، معتقد بود که همپای دعا باید برای رفع آن به شیوه‌های مراقبتی دست یازید و این شیوه‌ها غربی بودند[3]. در این دوره رساله‌هایی که برجای مانده است عموماً از زاویه طب سنتی نوشته شده است و نگاه پزشکی مدرن به این امر را رد می‌کنند.

جمهوری اسلامی

دوره جمهوری اسلامی را باید دوره‌ای دانست که تفوق پزشکان بر تدابیر علمای دین برای عموم ایرانیان ثابت شده است. اما با وجود این باور، ایمان مذهبی مبنای سازوکاری معرفی شده که می‌تواند به همراه این اقدامات پزشکی راهی به سلامت مدام فراهم آورد. در واقع ما در این دوره به ترکیبی از ایمان مذهبی و باور به نظام پزشکی رسیده‌ایم که در آن پزشک وضعیتی هژمونیک دارد و ایمان عاملی است که فرد را از مراجعه به پزشک بازداشته و یا در لحظه ناتوانی امر پزشکی همچون معجزه تلالو می‌کند.

این مهم، نتیجه روند تخصص‌محوری است که در دوره میان دو انقلاب مشروطه و ۱۳۵۷ چیره شد و باز هم علی‌رغم ایمان‌محوری نظام ولایی ادامه پیدا کرد. بعد از تثبیت انقلاب شاهدیم که گفتمان طب اسلامی ادعاهای آغازین خود را در باب رابطه دین و بیماری مجددا مطرح کرد. اما این ورود چندان به جایگاه تخصصی پزشکی لطمه نزد. یا حداقل تلاش کرد که در کنار آن جایی برای خود پیدا کند. چرا که تاثیر پزشک در ساحت سلامت اجتماع اثبات شده بود. از سوی دیگر مقاومتی نهادی نیز در برابر آن وجود داشت. چنان که برجسته شدن مقوله طب سنتی در اوایل دهه ۷۰ صورت می‌گیرد و در دهه ۸۰ جدی می‌شود.

وضعیت فوق اما لحظه‌ای به مسئله تبدیل شد که در آن سیاست و دین در همدستی به تمشیت امور پرداختند. می‌توان این امر را در دوره پایانی هاشمی رفسنجانی دید. ارکیده بهروزان، نشان داده است که در دهه ۶۰ زمانی که اولین ویروس ایدز در ایران شناسایی شد، مقامات ۱۰ سال در باب آن سکوت پیشه کردند. در آن دوره واکنش جمهوری اسلامی به صورت ایدئولوژیک در راستای انکار واقعه بود. بعدتر اما مقامات به پذیرش واقعه پرداخته و برنامه‌ای دیرهنگام برای آن تدارک دیدند. اما این امر در اثر مذاکرات مدام میان پزشکان و ملایان صورت گرفت.

اما برخی از امور همچنان با مذاکره نیز حل ناشده باقی مانده است. شاهد هستیم که وقوع زلزله‌ها و بلایای طبیعی در ایران از سوی ملایان همواره با معصیت مردم گره خورده است. آنها نسبتی مستقیم میان بلای طبیعی و گناه برقرار کرده‌اند. ناگفته نماند که در این دوران شاهد نگاه‌های معتدل تری از سوی ملایان به این بلایای طبیعی نیز هستیم. به عنوان مثال حجت الاسلام رضا محمدی بر آن است که: «رخ دادن بلا‌هایی مثل سیل و زلزله مربوط به عوامل طبیعی و عوامل انسانی است و اگر خطا‌های انسانی نبود ممکن بود این اتفاقات مهار شود، ولی نکته مهم اینکه نسبت دادن این بلا‌ها به یک علت کار درستی نیست، علل و عوامل متعددی دست به دست هم می‌دهند تا این اتفاقات بیفتد. حال ممکن است علل‌ها انسانی باشد یا طبیعی و یا حتی ماورایی. بله گناه کردن در روی دادن این چنین بلا‌هایی تأثیر دارد، ولی علت تامه رخ دادن آن‌ها نیست».

نظرهای مترقی و متقاوت در میان ملایان و آیت الله‌ها همواره وجود داشته است و آنها گاه با اموری موافقت کرده‌اند که هنوز برخی از علمای اهل سنت با آن مخالف‌اند[4]. از جمله انجام عمل تغییر جنسیت که امروزه عموم مراجع فقهی ایران در مورد تغییر جنسیت نظر مثبتی دارند. یا در مورد سقط جنین علیرغم تاکیدات جدی اسلامی برخی همچون آیت الله صانعی با سقط جنین هنگامی که جان مادر در خطر است و یا در زمانه ازدیاد جمعبت موافق‌اند. اما همه اینها مواردی است که جنبه اجتماعی فراگیر ندارد و ناظر بر زندگی فردی است. قضیه زمانی که تبدیل به امر جمعی می‌شود، علما عموما به سبب موقعیت سیاسی‌شان به مصلحت کشور نظر دارند.

پیدا شدن بیماری کرونا را باید در این چهارچوب فهم کرد. کرونا وارد ایران شد، در حالی که مسئولان جمهوری اسلامی می‌گفتند اوضاع را تحت کنترل دارند. از ابتدا این گمان شایع بود که به سبب راهپیمایی ۲۲ بهمن و انتخابات این مسئله پنهان خواهد ماند. اما ناگهان در ۱ اسفند خبر فوت دو نفر در قم مخابره شد. رسانه‌ای شدن خبر به اسرار فردی از انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران[5] که برادرش را به خاطر این بیماری از دست داده بود صورت گرفت. این به معنای آن بود که دولت همچون دوره قاجار، تصمیم به عمومی نکردن موضوع جهت منافع خود دارد. اما افکار عمومی در این دوره باعث شد که دولت مواضع جدی‌ای اتخاذ کند، اگرچه مواضع آن پر از ابهام و در قامت دُن کیشت بود.

بعدتر اما با فراگیرتر شدن و سرایت بیماری به استان‌های مختلف کشور، دولت تدابیر جدی‌تری در مورد محل شیوع بیماری یعنی قم گرفت. اما این تدابیر اگرچه دیرهنگام به نظر می‌رسد اما آن نیز با مذاکرات بسیار با علمای دین به دست آمده است. چرا که شاهدیم تولیت آستان مقدس درباب بستن حرم گفت که «معماری حرم ایمانی» است و امام جمعه مشهد در مورد تعطیل کردن نماز جمعه عنوان کرد «تعطیلی فریضه الهی توجیهی ندارد». تدابیر اتخاذ شده نشان می‌دهد که جهان بینی دینی در این مورد به نفع خرد عمومی گامی به عقب برداشته است.

نتیجه

دولت قاجار قدرت اجرایی قابل توجهی نداشت و اگر حتی اراده‌اش بر آن بود که اقدامی برای مقابله با بیماری انجام دهد، این عمل عموما به واسطه منصوبان کشورهای خارجی انجام می‌شد. اما در دوره جمهوری اسلامی این امر متفاوت است. جمهوری اسلامی بارها به خاطر اقدامات بهداشتی‌ جمعی‌ای که انجام داده تقدیر شده است. این امر که نشان از تواناتر شدن دولت دارد، امکان‌های بسیار دولت جدید را در مقابل بحران نشان می‌دهد. مسئله اما امتداد یافتن جهان‌بینی دینی در مجاری خرد جمعی‌ای است که دولت باید نماینده آن باشد.

آموزه‌های دینی‌ای نظیر مجازات، ابتلا و استدراج سبب شده تا فقیهان در مقابل امور طبیعی از اتخاذ تدابیر جدی پرهیز کرده و منفعلانه عمل کنند. مشخص نبودن اینکه بلای طبیعی آمده امتحان الهی است یا نه سبب شده است که آنها عموما این امر را نتیجه اراده الهی بدانند. اما همزمان در دل آموزه‌های دینی سفارش بسیاری به تعقل در باب بلایای طبیعی وجود دارد؛ اما به صورت عجیبی در دوره‌های بلا، کمتر می‌توان سراغی از آنها گرفت. برای مثال در مواجه با وبا سفارش محمد (ع) آن بود که اگر شنیدید که در مکانی وبا وجود دارد به آنجا نروید و اگر دیدید که در محل حضور شما وبا وجود دارد از آنجا بیرون نروید. علمای سنی در دوره عثمانی این حدیث را به مثابه قرنطینه تفسیر کرده بودند.

الهی دیدن بلای حاصله، هم در نزد علمای دوره قاجار وجود داشت و هم در نزد فقیهان جمهوری اسلامی. اساساً علما مسئله بیماری را با مرکزیت «الله» توجیه کرده و فهمیده‌اند. به نظر می‌رسد که نگاه فقهی موجود در این دو دوره تفاوت چندانی نکرده است. از این رو تغییر در نگرش فقهی به مسائل جهان به ضرورت احساس می‌شود تا اینکه فهم خدامحور از جهان به پرسش گرفته شود. در میان اهل سنت نیز می‌توان تعلیق خدا را در فهم جهان مشاهده کرد. در باب ابوحنیفه گفته‌اند که وی عقل را در تقید خدا نمی‌دانست (لا یعقلو لله عقلهو). شاید اگر این بینش در میان فقیهان شیعه امروز نیز پا بگیرد بتوان طرحی نو در الهیات شیعه در انداخت. اما شاهدیم که حتی روشنفکر دینی که قصد گذر از بحران‌های موجود در الهایت شیعه را داشتند، در باب بلایای جمعی چندان چیزی برای عرضه در چنته ندارد.

همین کاستی‌ها سبب شده است تا امکان‌های فقها برای فهم خیر جمعی در سایه باورهای فقهی محدود مانده است و در حدوث بلایا، آنها اگرچه بیشتر به صحنه می‌آیند اما فراگیری جمعی ندارند. هم جایگاه فقها در نزد عموم مردم به پرسش گرفته شده و هم اعتبار سخن آنها در مسائل اینچنینی کاهش یافته است. اگر چه به اختصار؛ اما، نشان دادیم که چگونه پزشکی مدرن، چه در نزد مردم و چه در نزد دولت برای تمشیت امور جایگاه بالادستی یافته و نگاه دینی تنها جنبه‌ای تقویتی برای افراد پیدا کرده است.


پانویس‌ها

[1] تاریخ های آمده در مقاله برای دوره قاجار به صورت میلادی و برای دوره جمهوری اسلامی به صورت هجری شمسی است.

[2]  ﻓﻠﻮﺭ، ﻭﻳﻠﻢ . ﺳﻼﻣﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻗﺎﺟﺎﺭ . ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﺮﺝ ﻧﺒﯽ ﭘﻮﺭ . ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﺑﻮﺷﻬﺮ. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻋﻠﻮﻡ ﭘﺰﺷﮑﯽ و ﻣﺮﮐﺰ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎی ﺳﻼﻣﺖ ﺧﻠﻴﺞ ﻓﺎﺭﺱ؛. ١٣٨٦

[3] برای خواندن رساله مراجعه کنید به Ebrahimnejad, H. (2005). Religion and medicine in Qajar Iran. In R. Gleave (Ed.), Religion and Society in Qajar Iran (pp. 401-428). New York: RoutledgeCurzon.

[4] در اینجا قصد آن نیست که بگوییم کدام مذهب امروز مترقی تر است. تنها مقایسه ای است موردی تا نشان دهد که پیشرفت های فقهی ای در شیعه وجود داشته است. گرنه در میان علمای اهل تسنن پیشرفت های جدی ای در امور فقهی وجود دارد.

[5] این انجمن اگرچه امور پزشکی را دنبال می کند اما با اهداف سیاسی پدید آمده است


از همین نویسنده