محمدرضا قدیر، رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم اولین کسی است که روز چهارم اسفند ماه آمدن ویروس کرونای جدید را به ایران تایید کرد. از آن زمان تا کنون مقایسه آمارهای رسمی با تجربههای انسانی، بیاعتمادی را افزایش داده و اتهام پنهانکاری دولتی موضوع روز است. پنهانکاری دولتی در مواجه با بیماریهای واگیردار موضوعی تازه نیست. اکنون که با کرونا گرفتار شدهایم، چگونه از تاریخ مدیریت اپیدمیهای مشابه در گذشته و در مواجه با پنهانکاری دولتی میتوانیم درس بگیریم؟
در چین
پیش از آن که محمدرضا قدیر، بگوید «زنگ خطر پخش بیماری کرونا در قم به صدا درآمده است» و بیافزاید که «از سوی وزارت بهداشت دستور رسیده آماری در خصوص بستریشدگان و مبتلایان به کرونا اعلام نشود»، پادکست روزانه نیویورکتایمز یک قسمت را به شهر ووهانِ چین اختصاص داده بود با عنوان «وحشت، خشم و ویروس کرونا». در این برنامه مجری این پادکست با خبرنگار نیویورک تایمز در چین صحبت میکند و او از تصویرهایی میگوید که در ووهان همراه گسترش ابتلا به بیماری کرونا دیده است.
از جمله تصویرهای این پادکست، مصاحبه این خبرنگار با خانمی است که به کووید-۱۹، یا بیماری تازه ویروس کرونا مبتلاست. ابتدا پدر این خانم بیمار میشود و میمیرد. خانم میگوید مقاماتی که برای تحویل گرفتن جنازه پدرش آمدند سرتاپا پلاستیک سفید پوشیده بودند – «آمدند و پدرم را مثل یک حیوان در یک پلاستیک انداختند و بردند». سوخته جنازه را هنوز به او ندادهاند، هشداری هم ندادند و نگفتند چه شده است. بعد همه خانواده به جز همسر این خانم بیمار میشوند. این پیش از آن است که چین جهان را سرگرم دوربینهایی کند که ساختن یک بیمارستان هزار تختخوابی بزرگ را در ده روز زنده پخش میکردند.
این خانم بیمار به دلیل اینکه بیمارستان جا نداشت در خیابان و در ماشینش نشسته و با خبرنگار نیویورکتایمز صحبت میکرد. بیمارستان به او سِرُم داده بودند که در بیرون بیمارستان بنشیند. خبرنگار به مجری پادکست میگوید: «تنها نبودیم. دیگر مردمانی که در خیابان درمان میشدند، دور ما جمع شده بودند».
شهردار ووهان برای چند هفته نخست، نسخه تازه کرونا را پنهان کرده بود. درست شبیه به وقتی که سارس به چین آمد و در چند روز نخست، مقامات محلی گسترش آن را به دولت مرکزی گزارش نمیدادند تا مبادا رزومه کاری حزبی مدیران محلی، خدشهدار شود. انگار تاریخ در کمتر از یک دهه در چین تکرار شده باشد اما با یک تفاوت بزرگ، حالا اینترنت در آن کشور در دست همه است. بهرغم اینکه اینترنت چین در کنترل کامل دولت مرکزی است و همهچیز در آن بررسی میشود، اما این جلوی این را نگرفته تا خشم عمومی در فضای مجازی عیان شود.
خشم از اینکه دولت مرکزی نه تنها نمیتواند جلوی گسترش یک اپیدمی را بگیرد بلکه بهگونهای نظام را طراحی کرده تا بتوان تمامی جنبههای گسترش آن را پنهان کرد، سانسور کرد. و اگر کسی صحبتی از پنهانکاری دولتی کرد، بتوان او را «دستیار دشمن» خواند، بازداشت و بازجوییاش کرد که چرا به آرمانهای جامعه پشت کرده است. خشم از این است که زمان گسترش سارس در چین همین روند بود و دولت قول داده بود که این برخورد امنیتی با بیماری را تکرار نمیکند. اما حالا دوباره همان روند تکرار شده است.
در ایران
در مورد ایران هم روایتهای مردمی از پنهانکاری دولتی مدام در شبکههای اجتماعی بیان میشود. با اینکه کیانوش جهانپور، رئیس مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت، روز چهارشنبه ۱۴ اسفند اعلام کرده است که تا کنون ۲۹۲۲ نفر در ایران به کرونا مبتلا شدهاند، برخی بر این باور هستند که آمار مبتلایان و کشتهها بالاتر است.مسعود مردانی، متخصص بیماریهای عفونی و عضو کمیته کشوری آنفلوانزا تخمین زده که ۳۰ تا ۴۰ درصد جمعیت تهران تا آخر اسفند به ویروس کرونا مبتلا خواهند شد. چندین سیاست مدار از جمله سعود پزشکیان، نایب رئیس مجلس و غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی، نماینده رشت در مجلس هم همراه با نگرانیهای مردمی گفتهاند که آمار و ارقام مربوط به مبتلایان به ویروس کرونای جدید بالاتر از رقمهای رسمی است.
وقتی جان انسانها برای حکومتها ارزش ندارد
تکرار تاریخ پنهانکاری دولتی در مورد بیماریها محدود به ویروسهای گروه کرونا مانند سارس یا منحصر به چین نیست. پیشتر نمونههای این پنهانکاری دولتی را در مدیریت اپیدمیها، در مثال گسترش بحران اچآیوی / ایدز از آمریکا تا ایران دیدهایم. در ۱۹۸۱ میلادی، روزنامه نیویورک تایمز، این تیتر را بر یک مقاله خود گذاشت: «سرطانی نادر در ۴۱ همجنسگرا دیده شد» – این یکی از اولین گزارشهای منتشر شده در رابطه با آنچه بعدها به عنوان ویروس HIV و بیماری ایدز شناخته شد است. در زمانی که نیویورک تایمز این گزارش را در سال ۱۹۸۱ منتشر کرد هنوز کسی نمیدانست عامل این بیماری که دارد مردان همجنسگرا را میکشد چیست.
در یک صحنه از فیلم «قلب معمولی» (The Normal Heart) که ظهور بحران اچآیوی-ایدز را در شهر نیویورک بین سالهای ۱۹۸۱ و ۱۹۸۴ به تصویر میکشد، نمایندگان گروههای همجنسگرا به دفتر شهرداری نیویورک آمدهاند تا با نماینده شهردار دیدار کنند. آنها را ولی به زیرزمین هدایت میکنند و در یک انباری کثیف، ساعتها منتظر نگه میدارند. عاقبت یک نفر میآید تا با آنها حرف بزند اما او یک کارمند معمولی است نه یک مدیر شهرداری.
این صحنه پس از چندین ماه است که این گروهها صدای اعتراضشان را در شرق و غرب آمریکا بلند کرده بودند که یک بیماری ناشناخته سراغ ما آمده است اما دولت کاری برایشان نمیکرد. مشکل در این بود که وقتی بیماری ایدز در دهه ۱۹۸۰ میلادی به آمریکا آمد و ابتدا سراغ مردان همجنسگرا رفت، دولت مرکزی رابطه جنسی با همجنس را به عنوان یک گرایش جنسی به رسمیت نمیشناخت. در نتیجه آن دولت خودش را موظف نمیدانست کاری برای این بخش از جامعه انجام دهد. از دید سیاستمداران وقت، همجنسگرایان انسانهایی «بیمار و مطرود خانواده و جامعه بودند». در خیال آنها، «این بیماری فقط از طریق رابطه همجنس مرد با مرد» منتقل میشد، برای همین کاری برای آنها نمیکردند.
دولت آمریکا در شروع بحران ایدز، بودجهای ملی برای مبارزه با آن اختصاص نداد. رسانهها را موظف به آموزش همگانی نکرد و خود نیز هشداری به جامعه نداد. در حقیقت، سکوت دولت به گروههای اغلب مذهبی اجازه میداد تا رابطه با همجنس را به عنوان “عامل بیماری” سرزنش کنند (چیزی که بعدها علم رد کرد). این فضای سنگین در آن زمان به ایران نیز رسیده بود و در سکوهای نماز جمعه شبیه به کلیساهای آمریکا، «سقوط فرهنگی جامعه» را با گسترش «بیماری همجنسبازها» مثال میزدند.
ویروس اچآیوی که میتواند فرد مبتلا را به مرحله ایدز برساند – یا مرحلهای که سیستم ایمنی بدن از کار میافتد و دیگر بیماریها مثل سل، آنفولانزا یا سرطان میتوانند جان فرد را بگیرند – وابسته به هویت یا گرایش جنسی افراد نیست. ویروس اچآیوی از طریق روابط خون وفراوردههای آن با خون آلوده، از طریق تزریق مشترک، در حین رابطه جنسی مانند سکس واژینال و مقعدی و از طریق مادر به جنین منتقل میشود. برای همین ویروس اچآیوی راه خودش را به دیگر بخشهای جامعه آمریکا باز کرد، همانطور که با خون آلوده فرانسوی در۱۳۶۶ به ایران رسید و ابتدا سراغ بیماران هموفیلی رفت.
امروزه این بیماری مانند چهاردهه پیش مهلک نیست. اگر فرد بهموقع تست خون بدهد و از ابتلای خودش به ویروس اچآیوی مطلع شود، با مصرف صحیح دارو میتواند تعداد ویروس در خون خودش را بهحدی کاهش دهد که دیگر در تستهای خون او را مبتلا نشناسند و بهاصلاح به مرحله ناپیدایی (undetectable) برسد. در این مرحله او دیگر شاهد گسترش بیماری در بدنش نیست و به مرحله ایدز نخواهد رسید، همچنین از طریق آمیزش جنسی محافظتنشده (بدون کاندوم) هم نمیتواند ویروس را به دیگران منتقل کند.
داروهای درمان ترکیبی اچآیوی (triple therapy) در دهه ۱۹۹۰ میلادی و پس از آن کشف شدند که ویروس اچآیوی از مردان همجنسگرا عبور کرده بود و جان میلیونها نفر را در سراسر زمین گرفته بود. درست است که رییسجمهوری وقت آمریکا ریچارد نیکسون در «قلب معمولی» اجازه دیدار به نمایندگان گروههای همجنسگرا نداد، اما این گروهها وجود داشتند. لری کرامر، نویسنده نمایشنامه «قلب معمولی» که سپس تبدیل به نسخه سینماییاش شد، خود عضو یکی از این گروهها بود.
در نمایشنامه (و فیلم) او چهره اصلی روایت است (در نسخه سینمایی با بازی مارک روفالو) که مقاله نیویورکتایمز را در مورد بیماری نادر در ۴۱ مرد همجنسگرا میبیند و همزمان شاهد بیماری عزیزان زندگیاش است و سراغ این میرود که چه کار میشود کرد؟ او یکی از دهها گروهی را شکل میدهد که از مردمان همدرد درست شده بود گروههای کفجامعهای یا گرسروتس (grassroots) که کارشان این بود که از پایین به آنها که در قدرت هستند فشار مردمی بیاورند که جان افراد مبتلا به ویروس اچآیوی را ارزش بنهند.
چگونه از طاعون نمیری
ماجرای دو گروه عمل کن (Act Up) و گروه عملیات درمانی (تگ یا Treatment Action Group / TAG) که از گروههای عمده آگاهی رسانی در مورد بحران ایدز در آمریکا بودند در مستند «چگونه از طاعون نمیری» (How to Survive a Plague) شرح داده شده است. این گروههای اولین گروههایی بودند که مبارزات مردمی و بسیج مردم علیه ویروس اچآیوی و بیماری ایدز را در فعالیتهایشان گنجاندن و جای خالی وظیفه حکومتی را تا حدی پر کردند.
وقتی دولت آمریکا، چه دولت ایالتی نیویورک و کالیفرنیا و چه دولت فدرال در واشنگتن و همچنین دولتهای محلی مثل شهرداری نیویورک و لسآنجلس، حاضر نشدند تا گسترش اچآیوی را بهرسمیت بشناسند، برای آن بودجه مشخص کنند و نسبت به گسترش آن هشدار دهند و خبررسانی دقیق کنند، گروهها و شبکههای مردمی این جای خالی را پرکردند.
این گروهها و شبکههای مردمی ابتدا از انسانهایی همدرد شکل گرفتند: افراد همجنسگرا که خواه خودشان به اچآیوی مبتلا شده بودند یا آنکه شاهد بیماری و مرگ دوستان، آشنایان و شریکهای زندگیشان بودند. هم در «قلب معمولی» و هم در «چگونه از طاعون نمیری»، مخاطب شاهد چنددستگیها، اختلافنظرها و جدلهای این گروههاست اما این گروههای مردمی جای خالی اطلاعرسانی را پر کردند. توانستند به تدریج و در گذر زمان، اطلاعات درست را پیدا کنند و بهدست مخاطب برسانند و همچنین اعتراضات خیابانی شکل دادند.
این اعتراضات همراه این شدند که اپیدمی اچآیوی و بیماری ایدز به دیگر بخشهای جامعه راه یافته بود و از کودک تا سالمند را مبتلا میکرد. پرهیز از گفتگو در موضوع اپیدمی اچآیوی محدود به چهار دهه پیش نمیشود و همچنین بخشهای مختلف جامعه امروزی از آن پرهیز میکند.
نتیجه همانی است که در اجلاسهای جهانی اچآیوی / ایدز نسبت به آن هشدار میدهند: جوامع بشری با پیشرفت داروهای اچآیوی نسبت به آن نرمخو شدهاند و درنتیجهاش موج تازهای از ابتلا در کشورهای مختلف جهان شکل گرفته است. در آمریکای شمالی، این موج ابتلا بیشتر سراغ نوجوانان و جوانان، از جمله زنان رفته است/ ایران سالهاست شاهد هشدار گسترده نسبت به موج تازهای از ابتلا به اچآیوی و این مرتبه از رابطههای جنسی محافظتنشده (بدون کاندوم) است.
انگیزههای پنهانکاری
همین شیوه پنهانکاری دولتی را در هفتههای اخیر میتوان نسبت به گستروش ویروس کرونای جدید و بیماری کوید- ۱۹ در ایران دید. پنهانکاریهای دولتی هچوقت بدون دلیل نیستد. بیماریهای که اپدیمی میشوند – از جمله ویروسهایی که درمان ندارند – تنها جان مردم را نمیگیرند بلکه اقتصاد محلی را هم به شدت تحت تاثیر قرار میدهند. کسانی که در قدرت هستند، واکنش اولشان پنهانکاری و دست بردن در آمار و ارقام مبتلایان است. اما پشت این پنهانکاریها بیمسئولیتی دولتی و حکومتی است که برای جان افراد مبتلا و آنها که در آینده قرار است به ویروس مبتلا شوند ارزش قائل نیست. منتشر نکردن دادهها، عمومی نکردن واقعیت، آگاه نکردن عموم مردم از شیوههای پیشگیری همه به گسترش اپیدمی کمک میکنند.
مثال بارز پنهانکاری دولتی در اپیدمی کنونی ویروس جدید کرونا در ایران، گسترش آن است. خبر درگذشتگان و بیماران محدود میآید. شهروندان دست به دامن شبکههای اجتماعی شدهاند تا به بقیه خبر بدهد که عزیزانشان از کرونا یا چیزی شبیه به ویروس جدید کرونا فوت کردهاند. گروههای همدرد داوطلب درست مانند بحران ایدز در آمریکا و درست ماند بحران سارز در چین در حال شکلگیریاند.
اکنون پرسش این است که: چقدر انتقال تجربه لازم است تا این گروههای مردمی با فشار از پایین، دولت و حکومت ایران را مسئول بشناسند تا شاهد تغییر شیوه مدیریت اپیدمی کرونا باشیم؟