در چند هفته‌ی گذشته رویدادهایی در ایران اتفاق افتاد که انعطاف‌پذیری ایرانیان از طیف‌های گوناگون سیاسی را به صورت پررنگی علنی کرد و در مقابل، شاهد رفتاری از سوی حکومت بودیم که قدر این انعطاف‌پذیری را نشناخت و ماه عسل را کاملا جاهلانه به کام خود و مردم تلخ کرد.

صحنه پس از سقوط هواپیمای اوکراینی ــ عکس: فواد اشتری، تسنیم

ایرانیان رفتار اجتماعی‌شان غیرقابل پیش‌بینی است. از این رو گاهی بر خلاف انتظار، در زمانی که انتظارش نمی‌رود، حاکمان را از قله‌ی رفیع قدرت پایین می‌کشند و گاهی برخلاف انتظار، در برابرشان کرنش می‌کنند.

اما فرض سومی هم متصور است و آن اینکه گاهی به انگیزه‌ی مخالفت با قدرت‌های خارجی، چنان هیستریک به صحنه‌ی سیاست ورود می‌کنند که از نگاه دیگران، به نظر می‌رسد عاشق حکومت جابری هستند که زیر کنترل و سلطه‌ی آن دارند له می‌شوند، حال آن که اکثریت جمعیت شوریده حال، لزوما طرفدار حکومت نیستند.

در این فرض، جهانی را گمراه می‌کنند و حکومت با بهره‌برداری از آن، به قولی با نمایش “جمعیت دوربینی” از وسایل ارتباطی که مثل اسباب‌بازی از “دشمن غربی” خریداری کرده، برای حکومت خود مشروعیت جهانی خریداری می‌کند.

این بار اخیر هم ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا ایرانیان مخالف را به تظاهرات در کنار ایرانیان وفادار به حکومت راهی خیابان‌ها کرده و شعار ضد آمریکایی بدهند.

درست در لحظات تاریخی خاصی که اوج قهر فرودستان و طبقات متوسط پایین با حکومت بود (آبان ۹۸)، دستگاه حکومتی آمریکا، قاسم سلیمانی، مهره‌ای نظامی و دراز دست در منطقه را به قتل رساند و جمعیت‌هایی که تن به ورود به پروپاگاندهای جمعیتی نمی‌دادند، وارد میدان‌های اعتراضی شده و با حکومتی که دوستش ندارند، هم نوا و هم شعار شدند.

ماه عسل احساساتی اما زود عمرش به پایان رسید. هواپیمای مسافری اوکراینی را ایران به موشک بست و ۱۷۶ نفر کشته شدند. دو سه روزی با دروغ روی تردیدها و پرسش‌ها را پوشاندند اما حقیقت از پشت ابر دروغ بیرون شد و جمهوری اسلامی را جامعه‌ی بین‌الملل وادار ساخت تا بیانیه منتشر کند و راست بگوید. راست گفتن برای دروغگوی به عادت اما در حکم تن دادن به مرگ است و پس از آن باری دیگر چرخه‌ی دروغ به راه می‌افتد تا آن سخن راستی را که به اجبار گفته‌اند، در میان کلی دغل‌بازی، دیگر بار ببرند به سوی دروغی دیگر.

اینک حکومت در این موقعیت است و مردم همچنان در شوک سخن راستی که حکومت به جبر بر زبان رانده است، خشمگین‌اند.

مهرانگیز کار

در این روزگار سخت و بحرانی، پرسش‌های حقوقی هم طرح می‌شود که چون جنبه‌ی بین‌المللی رویداد بر جنبه‌ی ملی آن می‌چربد، جمهوری اسلامی نمی‌تواند به سهولت جامعه‌ی بین‌الملل را دور بزند و بی‌اعتنایی کند.

هواپیما به خطوط هوایی اوکراین تعلق داشته. مسافران اتباع چند کشور مختلف بوده‌اند، اما عمدتا دو تابعیتی‌های کانادایی ایران تبار را تشکیل می‌داده‌اند که به همت دولت کانادا عمده شده‌اند. اکنون همه‌ی مسافران و کادر خدماتی هواپیما با بدن متلاشی شده یا زیر خاک خفته‌اند یا هنوز شناسایی نشده و به خاک نرسیده‌اند.

پرسش‌های حقوقی بسیار است. حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، آستین‌ها را بالا زده و با صدای بلند اعلام کرده که این واقعه نمی‌تواند فقط ناشی از خطای همان یک شخصی باشد که دست برده روی ماشه و هواپیمای مسافرتی را با موشک کروز عوضی گرفته است. به این ترتیب رئیس جمهوری حقوقدان خواسته تا یک دادگاه خیلی خاص با یک قاضی خیلی خاص و بسیار کارشناسان برجسته به صورت علنی تشکیل شود تا حقیقت روشن بشود. معلوم نیست منظور روحانی چیست؟ آیا قرار است موضوع را منتسب کنند به مزدوران آمریکا و اسرائیل که نفوذی‌های آنها در نیروهای نظامی برنامه‌ی عملیاتی خاصی را به اجرا گذاشته‌اند یا به راستی قرار است به پرسشی پیچیده که می‌تواند چند جوابی باشد، یک پاسخ منطقی بدهند.

حرف و نقل حقوقی بسیار است. اوکراین کار مشخصی ندارد. جوابش را گرفته است. جمهوری اسلامی پذیرفته که “خطای انسانی” بوده است. طبعا ایران با این پذیرش خظا باید به اوکراین غرامت کلان بدهد. دادگاه مورد نظر حسن روحانی هم به هر سمت و سویی برود، نمی‌تواند بیانیه‌ی صادره مبنی بر خطای انسانی را انکار کند. اعم از این که خطای انسانی را فقط یک نفر مرتکب شده باشد یا چندین نفر و یک شبکه‌ی به هم پیوسته، بازماندگان از ایران می‌توانند حق‌شان را مطالبه کنند.

اما در این فاجعه آن‌چه بی‌جواب باقی خواهد ماند و پرسشی است کلیدی، این است:

آیا شرایط جنگی نبوده است؟ آیا ایران به صراحت اعلام نکرده بوده که به زودی انتقام سختی از آمریکا می‌گیرد و به منافع آمریکا به علت قتل قاسم سلیمانی صدمه می‌زند؟ آیا برای صدمه زدن به منافع آمریکا در منطقه غیر از مسیرهای هوایی، مسیرهای دیگری متصور بوده است؟ پس در یک چنین شرایطی و در حالی که بی‌گمان نظام دفاعی و تهاجمی کشور در حال آماده‌باش است و مقامات بلند پایه‌ی نظامی و سپاهی و سیاسی، بی‌تردید خبر دارند که آن شب، شب واقعه است، تراکم پروازهای مسافری در آسمان ایران چه معنایی داشته؟ کسی می‌داند؟

وقتی قرار است موشک‌هایی منافع آمریکا را در عراق در هم بکوبند و قبلا با هماهنگی دو کشور “متخاصم ایران و آمریکا” مقرر شده تا:

اول- انتقام‌جویی فقط در یک حمله خلاصه بشود

دوم- یک قطره خون از دماغ یک آمریکایی نریزد

سوم- هدف معین باشد و آمریکا با اطلاع کامل از هدف، پایگاه‌های خود را تخلیه کند

جایی باقی می‌ماند تا حکومت ایران (نه فقط اشخاصی که در شلیک موشک به هواپیمای مسافرتی مشارکت داشته‌اند)، در جای دولت سهل‌انگار و ولنگاری که به معامله با آمریکا به دقت توجه داشته و به حق حیات مسافرانی که در آسمانی ناامن معصومانه پرواز می‌کرده‌اند اعتنا نداشته، خود برگزارکننده‌ی یک محاکمه‌ی بزرگ و علنی جهانی علیه کارمندان و نظامیان و پدافند سپاه و مانند آن بشود؟

در این قصه، دزد حاضر و بز حاضر است. چرا موضوع را می‌پیچانند؟ بی‌گمان می‌خواهند “خطای حکومتی” را به صورت “خطای انسانی” تثبیت کنند تا جهان فراموش کند که در این ماجرا یک حکومت مرتکب خطا شده است. چه بسا مرتکب خطا هم نشده و بلکه خط مشی و هدف کاربردی خاصی را دنبال می‌کرده و در نظر داشته با پر کردن آسمان ایران با هواپیماهای مسافرتی، احیانا دست امریکا را برای تجاوز به فضای ایران ببندد.

به سخن دیگر درست مثل جنگ ایران و عراق که ایران کاستی‌های تجهیزاتی خود را با تهییج جوانان کشور برای جهیدن روی مین‌های عراقی در خطوط اول جبهه جبران می‌کرد، اینجا هم جان انسان‌ها را به خطر انداخته تا برای خود ایمنی فراهم کند.

اعلام انتقام‌جویی قریب‌الوقوع همان “اعلام جنگ” است. اعلام جنگ لوازمی دارد. یکی از این لوازم ایجاد حداکثر امنیت برای غیرنظامیان است. حال آن که در فرضی که به آن می‌پردازیم، برای غیرنظامیان مسافر در شرایط جنگی نه تنها امنیت در نظر گرفته نشده، که جان هزاران مسافر در آن شب به مخاطره افتاده است.

حال به فرض که بحث حقوقی را از ضرورت مراعات اصل آینده‌نگری برای امنیت غیرنظامیان جدا کنند و حکومت ایران بابت خالی نبودن آسمان کشور از هواپیماهای مسافرتی، خاطی شناخته نشود؛ اگر غرامتی هم نصیب بازماندگان قربانیان دوتابعیتی ایرانی تبار بشود، همان دیه یا خون بهاست که به تومان تعیین و در تبدیل به دلار مبلغ چندان قابل توجهی نمی‌شود. حال آن که بازماندگان قربانیان خارجی، مبلغی را به دلار دریافت می‌کنند. علت آن است که دولت ایران وقتی می‌خواهد یک دوتابعیتی ایرانی تبار را دستگیر کند به سهولت فقط تابعیت ایرانی او را ملاک قرار داده و استناد می‌جوید به اینکه در هنگام ورود به کشور گذرنامه‌ی ایرانی‌اش را ارائه داده است.

طبیعی است در فرض پرداخت غرامت به دو تابعیتی‌ها همین رویه را انتخاب می‌کند و آنها را در جای فقط تبعه‌ی ایران به رسمیت شناخته و مشمول دیه قرار می‌دهد.

در این رویداد شگفت انگیز، هر چند جان‌های عزیز خارجی‌ها و ایرانی تبارها تلف شد و دل‌ها را شکست، ولی زیان عمده‌ی ملی و بین‌المللی متوجه حکومتی است که با اشاعه‌ی دروغ، خروار خروار اعتماد از دست داد.

“خطای حکومتی” مصداق مجرمانه‌ی دقیق‌تری است از “خطای انسانی”! در هر دو حال تنها مجازات قابل اجرا، پرداخت غرامت است اما اگر روی “خطای کلان حکومتی” بحث‌های حقوقی بیشتری بشود، سلب اعتماد از جمهوری اسلامی در سطح ملی و بین‌المللی، غرامت سنگین سیاسی و حیثیتی است که دامان جمهوری اسلامی ایران را می‌گیرد و مجازات تاثیرگذارتری است.


  • در همین زمینه