فریدریش دورنمات – یکی از مهم‌ترین مشکلات یک نویسنده این است که مدام از او می‌پرسند چرا می‌نویسی؟ این پرسش به این دلیل در میان می‌آید که ظاهراً نویسندگی را به عنوان یک حرفه به‌رسمیت نمی‌شناسند.

اگر من در پاسخ بگویم می‌نویسم به این دلیل که می‌بایست خرج خودم و خانواده‌ام را درآورم، یا بگویم می‌نویسم به این دلیل که مردم را بخندانم و مهم‌تر از آن: می‌نویسم که آن‌ها را خشمگین کنم، پرسنده آن پرسش بی‌تابانه پرسش بعدی را در میان می‌گذارد. او می‌پرسد با این قصد که پاسخی دیگر بشنود. او می‌خواهد بشنود که من به دلیل یک نیاز درونی می‌نویسم. با این‌حال، از من بپذیرید که حتی اگر این مسأله «نیاز درونی» صحت هم داشته باشد، هیچکس، از روی نزاکت هم شده از آن سخن نمی‌گوید. این پاسخ که: «من می‌نویسم به این دلیل که خرج خودم و خانواده‌ام را درآورم»، یک پاسخ اخلاقی‌ست. با این‌همه با چنین پاسخی به شکلی کاملاً سطحی به مشکلات نویسندگی در عصر حاضر پرداخته‌ایم. زیرا این پرسش که معنای نویسندگی چیست و نویسنده چرا می‌نویسد در پیوند تنگاتنگی قرار دارد با این عقیده عام که نویسنده وقتی دست به قلم می‌برد، می‌بایست حتماً چیزی برای گفتن هم داشته باشد؛ و در این میان طبعاً فقط کسی حرفی برای گفتن دارد که حرف خارق‌العاده‌ای برای گفتن داشته باشد. با این‌همه این پرسش متعارف از یک شهروند معمولی که چرا کسی می‌نویسد، به شکل دیگری در نقد ادبی هم که در پی یافتن پیام اثر است، تکرار می‌شود. معنی اثر ادبی چیست و چه پیامی دارد؟ این پرسش مرا بیش از هر پرسش دیگری به زحمت می‌اندازد و حتی باعث می‌شود که دست و پایم را گم کنم. ناگزیریم به این موضوع دقیق‌تر بپردازیم:

اگر کسی از من بپرسد که مفهوم داستان‌هایم چیست، در اغلب مواقع پاسخ می‌دهم که اگر از مفهوم داستان‌هایم اطلاع داشتم، فقط آن مفهوم و پیام اثر را در چند خط می‌نوشتم و خودم را به زحمت نمی‌انداختم. آیا ادعا می‌کنم که داستان‌ها و نمایشنامه‌های کمدی‌‌ام بی‌مفهوم‌ و بی‌معنا هستند؟
 

گمان نمی‌کنم.
 

● نویسندگان اصولاً نیاز دارند به دخالت کردن در امور، به هشدار دادن و به دگرگونی ایجاد کردن.
● پیام اثر می‌بایست نمایانگر چگونگی اندیشیدن نویسنده باشد. هم‌ازین‌روی هر چه شیوه اندیشیدن نویسنده‌ای عامیانه‌تر باشد، درک پیام او هم به همان اندازه ساده‌تر است.
● هرچه فردیت نویسنده‌ای برجسته‌تر و شیوه اندیشیدن او ذهنی‌تر باشد، به همان اندازه هم پیام او پیچیده‌تر و دیریاب‌تر خواهد بود.
●حقایق پیش‌پاافتاده وقتی به‌راستی پیش پاافتاده‌اند که من نویسنده خود را در خدمت یک حزب یا یک ایدئولوژی قرار دهم.

اعتقاد دارم که اگر در پی مفهوم طبیعت باشیم و از یک دانشمند مفهوم طبیعت را پرس و جو کنیم، قاعدتاً او هم از پاسخ دادن به ما طفره می‌رود. وظیفه او این نیست که پیرامون مفهوم طبیعت کاوش کند. وظیفه او این است که پیرامون خود طبیعت، قانون‌مندی‌های پدیده‌‌های طبیعی، رفتار این پدیده‌ها و ساختار طبیعت کاوش کند. بیش از این طبیعت خودش را افشاء نخواهد کرد. به این جهت معنا و مفهوم طبیعت اصولاً خودبسنده و ذاتی طبیعت است. به دیگر سخن معنا و مفهوم طبیعت یک پرسش فلسفی‌ست. به همین ترتیب هم معنا و مفهوم یک اثر ادبی، برای مثال یک نمایشنامه هم خودبسنده و فلسفی‌ست. این پرسش را پس نباید با نویسنده در میان گذاشت. این پرسش را باید از منتقد پرسید که معمولاً برای هر پرسشی یک پاسخ آماده هم در آستین دارد.

مفهوم اثر هنری ورای اثر و در یک سطح دیگر نهفته است و همچنین یک نویسنده هم حق دارد ادعا کند که او به معنا و مفهوم اثر و به پیام آنچه که نوشته است هیچگونه علاقه‌ای ندارد. این حق از آنِ آفریننده است. با این‌حال متأسفانه موقعیت نویسندگان به این سادگی هم‌ نیست. آن‌ها مفهوم اثر را که لازم نیست با آن آشنا باشند، با آثارشان درآمیخته‌اند. دلایلشان هم برای این‌کار متفاوت است: این دلایل ممکن است معطوف باشد به بیرون از متن یا به زمانه‌ای که اثر در آن شکل می‌گیرد. ممکن است نویسنده را به گونه‌ای تربیت کرده باشند که به برخی مسائل ملزم است، ممکن است که او به عنوان یک نویسنده می‌خواهد بداند که دارد چه می‌کند و برای کاری که انجام می‌دهد به یک معنا و مفهوم خاص نیاز دارد.

باید توجه داشت که نویسندگان اصولاً نیاز دارند به دخالت کردن در امور، به هشدار دادن و به دگرگونی ایجاد کردن. یک نویسنده التزام اجتماعی را وظیفه خود می‌پندارد. همه این‌ها قابل درک است. اما در اینجا باید پرسید که به‌راستی ماهیت آنچه که یک نویسنده می‌نویسد چیست؟ یعنی در مورد خاص من، از خودم می‌پرسم ماهیت نمایشنامه‌ای که می‌نویسم چیست؟ پیش از آنکه به این پرسش پاسخ بدهیم باید ابتدا از خودمان بپرسیم که آیا یک اثر ادبی یا هنری به‌راستی می‌بایست متعهد باشد؟ آیا اثر می‌بایست دربردارنده پیامی باشد برای دیگران؟ شایسته است که با دقت این پرسش را واکاویم.

منظور ما از پیام، چیزی‌ست که در وهله نخست عمومیت داشته باشد. این ادعا که یک اثر، برای مثال یک نمایشنامه می‌بایست دربردارنده پیامی باشد، نمایانگر این توقع است که هر چیز ویژه‌ای، برای مثال واقعه‌ای که در یک نمایشنامه اتفاق می‌افتد، می‌بایست به یک شناخت عام و به یک نتیجه مشخص بینجامد. اما اگر یک اثر مشخص، مثلاً آنتیگون از سوفکلس را بررسی کنیم، به راحتی پی می‌بریم که سویه عمومیت‌یافته یک اثر در یک جمله نهفته نیست، بلکه در مورد آنتیگون در آن سویه غیرشخصی و کلیت یونانی‌اش و در ذهنیت مذهبی و هلینیستی سوفکلس نهفته است و به این جهت هم مشکلاتی که ما در درک این اثر داریم به بی‌اطلاعی ما از پیش‌زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در یونان قدیم ربط دارد. پیام سوفوکلس هم طبعاً خارج از این محدوده فرهنگی قابل درک است.

پیام اثر می‌بایست نمایانگر چگونگی اندیشیدن نویسنده باشد. هم‌ازین‌روی هر چه شیوه اندیشیدن نویسنده‌ای عامیانه‌تر باشد، درک پیام او هم به همان اندازه ساده‌تر است. یک نویسنده کاتولیک را کاتولیک‌ها به سادگی می‌توانند درک کنند، در حالی‌که اگر نویسنده‌ای به یک سکت مذهبی تعلق داشته باشد، پیام او را فقط وابستگان به آن سکت به‌سادگی می‌فهمند. بنابراین هرچه فردیت نویسنده‌ای برجسته‌تر و شیوه اندیشیدن او ذهنی‌تر باشد، به همان اندازه هم پیام او پیچیده‌تر و دیریاب‌تر خواهد بود.

اما باید توجه داشت که این‌ها همه به این معنا نیست که حقایق پیش پاافتاده واقعاً پیش‌پاافتاده‌اند. حقایق پیش‌پاافتاده ممکن است بسیار تکان‌دهنده باشند و ما را به شناختی ژرف برسانند یا این‌که برعکس در حد یک امر پیش‌پاافتاده باقی بمانند. بستگی دارد که پیام اثر از چه کلیتی برآمده باشد. همواره کلیت اثر و پیش‌زمینه‌ها از تک تک جملات مهم‌ترند. حقایق پیش‌پاافتاده وقتی به‌راستی پیش پاافتاده‌اند که من نویسنده خود را در خدمت یک حزب یا یک ایدئولوژی قرار دهم. به خوبی می‌دانم که این جمله تا چه حد خطرناک‌ است و تا چه حد می‌تواند سوءتفاهم به وجود آورد. من نمی‌گویم که نویسنده نباید سیاسی باشد. یک نویسنده این‌روزها فقط می‌تواند سیاسی باشد، اما دقیقاً به همین دلیل است که او نمی‌تواند در خدمت یک حزب یا یک ایدئولوژی قرار بگیرد. او نه فقط به خاطر اثرش که می‌بایست فراتر باشد از مجموعه‌ای از پیام‌های درست، اندیشه‌ها و نظرات، بلکه به خاطر یک امر بنیادین‌تر نباید خود را در خدمت ایدئولوژی‌ها قرار دهد: ما همه وقتی می‌توانیم وظیفه‌مان را درست انجام دهیم که فقط به کار خودمان بپردازیم. نویسندگی با فلسفیدن یا اعتراض به نابسامانی‌ها و حماقت‌ها تفاوت دارد. البته باید توجه داشت که نویسنده فقط هنگام نوشتن است که باید این محدودیت‌ها را بپذیرد. کارش را که تمام کرد، می‌تواند به هر آنچه که دلبستگی دارد عمل کند و به هر حزبی که به آن علاقه دارد بپیوندد.

مأخذ ترجمه:
Duerrenmatt, literatur und kunst, Essays und Reden, Diogenes, 1986