بنیاد پژوهشهای زنان ایران (IWSF) امسال (۲۰۱۹) ۳۰ ساله شد؛ پدیدهای کم نظیر در تشکلیابی و نهادسازی مدنی ایرانیان در خارج از کشور. کنفرانس سه روزه بنیاد در شهر فلورانس ایتالیا (مهد روشنگری و رنسانس) به ارزیابی دستاوردهای آن پرداخت.
کمبود پژوهشی همه جانبه در این زمینه مرا واداشت تا چگونگی و چرایی ماندگاری این نهاد را جستوجو کنم. برای پاسخ به کنجکاویام از تجربه و حس شخصی خود استفاده میکنم، به عنوان یک شرکتکننده و عضوی از کمیته برگزاری کنفرانس ۲۰۱۱ بنیاد در هلند. کنفرانس امسال هم فرصت خوبی بود تا ارزیابی سخنرانان و دوستان دیگر را هم بشنوم. در این بررسی کوتاه، به دنبال دلایل کارکردی تداوم و پایداری بنیاد هستم. بررسی کاستیهایش را به دوستان منتقد میسپارم تا با نقدی سازنده به ادامه راه و پویایی هر چه بیشتر آن یاری رسانند.
در ابتدا به دنبال پاسخ به این پرسش هستم: کدام نیاز مرا برای رفتن به این کنفرانسها، به وجد میآورد. سپس ساختار، ارزشها و هنجارهای این نهاد را بررسی میکنم.
در فضای کنفرانس
امسال هنگامیکه به ارزیابی سخنرانان با دقت گوش میدادم، خرد نقادم در تلاش بود تا مفاهیم را تجزیه و تحلیل کند. گفتهها را یادداشت میکردم برای مروری دوباره. اما زمانی که پرستو فروهر لب به سخن گشود، بی اختیار قلم را رها کردم. همه وجودم در تکاپوی درک حس فضایی بود که او با هنرمندی تصویرش میکرد. هنگامی که از” بحران ایرانی بودن در این روزگار”میگفت انگار چالشهای روزانه زندگی مرا برمیشمرد. وقتی از زنده یاد مادرش، پروانه فروهر، سخنران ۲۵ سال پیش بنیاد، یاد میکند، جنبش توامان اندیشه واحساسم مرا به سکوتی فریاد گونه میبرد. شعلههای نهفته آتشی در من به رقص میآید که خاکستر سردش وجودم را میآزارد. همان حس عدالت خواهی که هویت اجتماعیام را وامدارش هستم. به جمعیت در سالن نگاه میکنم. انگار همه در سکوتی سحرآمیز محو شدهاند. چنین حسی را سالیانه در کنفرانسهای بنیاد، با شنیدن برخی از سخنرانیها، تجربه میکنم. زمانی که اندیشه و احساسم به وجد میآیند. پدیدهای که من آن را روح بنیاد مینامم.
شبهای کنفرانسها به موسیقی و گاه هنرهای نمایشی اختصاص دارد، که پربینندهترین برنامهها است. جایی که شور و شعور توامان به رقص میآیند. به عنوان نمونه امسال دریا دادور با خواندن ترانههای خاطره انگیز شرکت کنندگان را به وجد میآورد. از سرودههای مادرش برای کودکان کار میخواند و ما را با خود به ناکجاآبادهای دور میبرد. هانی مجتهدی با آوازهای زیبای خود صدای رسای زنان کرد میشود. در پایان کار کنفرانس شیرین مهربد صمیمانه، بدون گروه موزیک، شوری به پا میکند. وقتی داستان چگونگی شکلگیری ترانه «او یک زن است» را در سالهای سیاه دوران زندانش تعریف میکند، مرا در حسی دوگانه فرو میبرد: شادی از حضور توانمندش و اندوه بیدادی که بر او و یارانش رفته است.
دیدار یاران را از مهمترین عوامل شوقبرانگیز تداوم بنیاد به حساب میآورم. یارانی که تجربیات مشترک، گاه هولناک، پیوندی میانمان ایجاد کرده، که زمان و مکان قادر به گسست آن نیست. به هم که می رسیم انگار همان دانشجویان کنجکاو و عدالت خواهی میشویم که در جستوجوی شناختها و تجربیات جدیدی هستند. به دنبال زنگ تفریح هستیم تا با عهدی نانوشته، شادی مشترک را، با حفظ هویت فردی، تجربه کنیم. همزمانی اشک شادی و اندوه دیدنی است. بیپروا از کلیشههای زنستیز، میخندیم و میرقصیم.
صدیقه فخرآبادی از آمریکا میگوید که سالیانه دو هفته مرخصی کاری دارد. ۲۹ سال است که آن را برای سفر به کنفرانسها استفاده میکند. برای بیان چرایی این کار از نوشته تابلوی دیوارخانهاش کمک میگیرد: «نیمی از عمرم در وطنم بودم و نیمی دیگر وطن در من.» صحبتهای صمیمانهاش یاریام داد تا چرایی شوق آمدنم به کنفرانسها را بیابم. انگار من هم به دنبال آن «نیمه دیگر» هستم، نه در مفهوم دوگانه جنس و جنسیتی آن، بلکه فضایی که تجلیگاه وحدت هویتهای چندگانه سیالم میشود؛ به عنوان یک ایرانی – هلندی که جهانی میاندیشد. یگانگی خوشایندی که شادی آفرین است. انگار به ایران کوچکی می روم که مرزی نمی شناسد، جایی که هنوز میشود از آرمانهای انسانی سخن گفت. افسانه نجم آبادی در شماره نهم فصلنامه «نیمه دیگر» (۱۳۶۹-۱۹۹۰) در جنبش زنان ایران به دنبال زبان سومی بود که انکار تفاوتها نباشد و خواهان برابر حقوقی. کنفرانسهای بنیاد تلاشی است برای دستیابی به چنین گفتمانی.
ساختار بنیاد
بنیاد پژوهشهای ایران درسال ۱۹۸۹ با همکاری افسانه نجم آبادی، گلناز امین و شهلا حایری در آمریکا تاسیس شد. از ابتدا گلناز امین، مدیر ارشد اجرایی این بنیاد غیر انتفاعی بوده. بنیاد به هیچ گروه و سازمان سیاسی و مذهبی وابسته نبوده و نیست. هدف آن ایجاد فضایی برای تبادل نظر در رابطه با زنان، با زبانی زنانه، ایجاد شبکه ارتباطی در بین زنان ایرانی و فارسی زبان و تشویق پژوهش حوزه زنان و انتشار نتایج آنها بود. دو کنفرانس اولیه بنیاد در دانشگاه هاروارد برگزار شد. نتایج پژوهشهای سال اول، با هزینه و ویراستاری افسانه نجم آبادی در فصلنامه «نیمه دیگر» انتشار یافت. از سال دوم، سالنامه کنفرانسها، به صورت مستقل منتشر شد. از سال سوم به بعد با نقل مکان افسانه نجم آبادی برای تدریس به دانشگاه بارنارد و شغل شهلا حایری در پاکستان، گلناز امین با همکاری کمیتههای گوناگون در شهرهای مختلف امریکا، کانادا و اروپا، کنفرانسها را برگزار کرد. ادامه بنیاد با یک عضو، برای برخی از دوستان و منتقدان آن، پرسشهایی را به همراه داشت. چنین کاری از نظر حقوقی امکانپذیر است اما دمکراتیک به نظر نمیرسد.
در ارزیابی امسال، امیر یعقوبعلی، پژوهشگر جوان از ایران، تلاش میکند تا بنیاد پژوهشها را در ساختار بنیادهای کاریزماتیک بگنجاند. در چنین بنیادهایی فرد نقش محوری دارد، تصمیمگیری یک جانبه هست و تنش درونی به شدت پایین است. به قول نیره توحیدی: «بنیاد به رغم کمبودها و مشکلات ساختاری، کارکرد داشته است.» دلیلش را هم شخصیت خود گلناز امین میداند که با پشتکاری چشمگیر بنیاد را به ۳۰ سالگی رسانده، کسی که از ادامه کار بنیاد انگیزه فردی و استفاده مالی ندارد، گاه از جیب هم باید بدهد. ایشان در پی نام و فام نیست، بهندرت تن به مصاحبه میدهد. پس انگیزههای ادامه کاری چنین دشوار را در اهداف انسانی بنیاد باید جستوجو کرد.
عامل مهم دیگر، رابطه عاطفی قوی گلناز امین با بنیاد است که دیگر برایش فقط یک سازمان نیست. نوزادی است که با یاران قدیمیاش به دنیا آورده و در روند کار، مسئولیت حفظ، رشد و سلامتش را به عهده گرفته. به نظر نیره توحیدی “هر چند رابطه عاطفی از توانمندی بنیاد میکاهد، اما عامل حفظ و دوامش هم بوده و کارکرد دارد”
بنیاد با انتخاب شیوه همکاری با کمیتههای محلی برای برگزاری کنفرانسها، در سومین سال تاسیس آن، در عمل از ساختار تک محوری فاصله میگیرد. چون نتیجه کار، یعنی برگزاری کنفرانسها، حاصل همکاری مشترک است که فرمی دمکراتیک به خود میگیرد. این ویژگی پاردوکسال بنیاد، از طرفی سبب ریزش برخی از یارانش میشود و از طرف دیگر عامل ثبات و تداوم آن.
ارزشها و هنجارها
ارزشهای حاکم بر بنیاد زنان را در اهدافش باید جستجو کرد که در بخش ساختارها بیان کردم. کنفرانسهای سالیانه و سه روزه بنیاد تلاشی است برای تجلی این اهداف. هنجارها و نرمهای برگزاری این کنفرانسها در سندی ۲۲ صفحهای، به نام “روش کار” تنظیم شده، که حاصل تجربیات کمیتههای برگزارکننده است. این سند اساس کار مشترک بنیاد و کمیتهها در کشورهای مختلف را شکل میدهد. گلناز میگوید “من حامل انتقال این تجربیات هستم”. در صورت نیاز تجربیات جدید به این روش کار اضافه یا کم میشود. پذیرش مسئولیت برگزاری معمولا به پیشنهاد افراد یا انجمنی از ایرانیان ساکن در یکی از کشورهای خارج از ایران صورت میگیرد. با بررسی و پذیرش گلناز و امضای روش کار به وسیله کمیته جدید، روند همکاری مشترک به مدت لااقل یک سال برای برگزاری کنفرانسی سه روزه شروع میشود. به دلیل گستردگی کار، کمیته اصلی به زیر گروههای کاری تقسیم میشود: از جمله کمیته مالی، سخنرانی، هنری و تدارکات.
اعضای کمیتهها را زنان توانمندی تشکیل میدهند، که معمولا سابقه مبارزاتی دارند و به مهاجرتی ناخواسته تن دادهاند. ساختن زندگی از نو در سنین بالا، همراه با تجربههای گاه سهمگین، کاری است کارستان که بسیاری از این زنان به خوبی از عهده آن بر آمدهاند. به عنوان نمونه اعضای کمیته هلند، نه تنها همه شاغل بودند، بلکه در کنار مسولیتهای خانوادگی، فعال اجتماعی هم بودند. انگیزه پذیرش کار بنیاد در کنار سایر مسئولیتها را در آرمانهای انسانی این یاران باید جستجو کرد. بدینگونه هر ساله شهری در یکی از کشورهای قاره اروپا یا امریکا، پذیرای کنشگران و پژوهشگران در حوزه زنان و جنسییت از کشورهای مختلف میشود.
متاسفانه گاهی سنگینی کار سازماندهی کنفرانسی جهانی، از دیدهها پنهان میماند. داشتن انتظاراتی به دور از واقعیت و خارج از توان کارهای داوطلبانه، سبب برخوردهای نامهربانی میشود که خستگی کار را بر جان و تن میگذارد. از طرف دیگر شنیدن رضایتمندی برخی دیگر و سپاس آنان، دیدن نتیجه زحمت یک ساله و تجربه لذتبخش توانستن، خاطرهای جانبخش به جا میگذارد.
روند همکاری مشترک اعضای کمیته محلی با همدیگر و با گلناز امین مسئول بنیاد، چالشبرانگیز است. به نظر من دشوارترین آن، تمرین کار دموکتراتیک در ابعاد گسترده آن است، روشی که در ما نهادینه نشده. جالب توجه این است که اکثر ما تجربههای مثبتتری از کار مشترک با افراد هلندی داشتیم تا همکاری با جمع ایرانیان. این سخنی بود که از دوستان سایر کشورها هم شنیده میشد. بررسی این پدیده نیازمند پژوهشی دیگر است.
دستیابی به اهداف بنیاد
به نظرم انتخاب شیوه همکاری با کمیتههای مختلف بزرگترین دستاورد بنیاد است. با این روش بنیاد توانست به اهدافش، تا حد امکان، دست یابد. در ادامه به برخی از این دستاوردها اشاره میکنم.
استقلال و همگرایی تفاوتها: اعضای کمیتههای برگزاری، به صورت کلی، وابستگی سیاسی و یا مذهبی به سازمانها و احزاب ندارند. عضو و یا همکاری با انجمنهای مدنی نافی استقلال نیست. در قسمت مالی اجاره سالن کنفرانس، هزینههای سفر و سکونت سه روزه سخنرانان/هنرمندان و هزینه چاپ سالنامه کنفرانس (تا سال ۲۰۱۳) بیشترین هزینههای برگزاری هستند. مبلغ ورودی شرکتکنندگان فقط بخشی از این هزینهها را تامین میکند. برای پوشش مالی، کمیتهها با اختیارات محدود، تقاضای سوبسیدی از موسسات غیروابسته و افرد نیکو کارمیکنند. در پایان کار این کمیتهها هستند که جوابگوی تمامی هزینهها به بنیاد و به مراکز سوبسید دهنده میشوند. کمیته مالی در اصل کاری حرفهای و پرمسئولیت است. بزرگترین سرمایهگذاری اجتماعی، کار داوطلبانه اعضای کمیتهها است که گاهی باید ازجیب خود هم بپردازند. در روند همکاری، بنا به تجربه من، گلناز امین به دو اصل بنیاد به شدت پایبند است: استقلال و چند صدایی بودن!
سازماندهی کنفرانس در سه روز، فرصت مناسبی است برای دستیابی اهداف گوناگون بنیاد. دعوت از هنرمندان دررشتههای مختلف نشان توجه کنفرانسها به توانمندیهای گسترده زنان است. دعوت از پژوهشگران کشورمیزبان و کشورهای دیگر، ازجمله افغانستان برای سخنرانی و شرکت در پنلهای گفتگو، تلاشی است برای ایجاد شبکه ارتباطی بین زنان ایران، منطقه و جهان.
انتخاب سخنرانان حاصل پروسهای طولانی است که پس از بررسی چکیده مقالات از کشورهای مختلف درباره موضوع کنفرانس صورت میگیرد. بنا به روش کار بنیاد، تکرار یک سخنران پس از پنج سال ممکن میشود. روشی مناسب برای جلوگیری از نخبهگرایی و استفاده از پژوهشگران ناشناخته. هر ساله، لااقل دو سخنران از ایران دعوت میشوند. گرفتن ویزا دربرخی از سالها کاری است دشوار و زمان بر. بدین گونه بنیاد تلاش میکند، پلی ارتباطی باشد برای انتقال تجربه بین زنان در ایران و خارج از آن. در ضمن هر ساله ازخدمات ویژه یک زن یا گروهی از زنآن با دادن لوح سپاس قدردآنی میشود.
کنفرانسهای بنیاد در آنتخاب موضوعهای تابو شکن، پیشرو بوده که در برخی از سالها حاشیه ساز میشود. فضای حاکم هنگام پرسش و پاسخها، سنگ محکی است برای آندازهگیری فرهنگٍ روامداری شرکتکنندگآن در کنفرانس. چالشی است برای تمرین دیالوگ و گفتمان سازنده با دگراندیشان. اگر در این زمینه بررسی تاریخی انجام شود، میتواند نمایانگر رشد این فرهنگ در شرکتکنندگان کنفرانس باشد. گاه هم حاشیهسازیها چنان برمتن غلبه میکند که سبب ریزش دایمی گروهی از دوستداران میشود.
شرکتکنندگان درکنفرانسهای بنیاد ترکیبی از کنشگران و پژوهشگران هستند. برای حفظ تعادل و تشویق کنشگران به کارهای پژوهشی، تلاش میشود از کنشگران برای سخنرانی و شرکت در پنلهای گفتگو استفاده شود. حضور و حمایت هر چند اندکٍ مردان فمینیست وهوادار برابر حقوقی، دلگرم کننده است. از دستاوردهای دیگر کنفرانسها ایجاد ارتباطات جدید و تشویق زنان دیگر برای حضور توانمند در فعالیتهای اجتماعی است. اثرات این کنفرانسها بر مردم شهر میزبان مثبت ارزیابی میشود. به عنوان نمونه در کنفرانس هلند، شرکت گسترده زنآن ایرانی در یک کنفرانس جهانی، برای ناظران هلندی شگفتآور بود. چون در نگاه منفی بسیاری از آنان به زنان شرقی و پناهنده، این حضور توانمند جایی ندارد. نگاهی که که آنان را پناهندگانی ستم دیده و قربانیانی میبینند قابل ترحم یا شامل خشمی ناشی از خارجی ستیزی.
در پایان امیدوارم نسل جوانتر بتواند با مشارکت هرچه بیشتر، اهداف بنیاد را با نیازمندیهای خود وفق دهد و با استفاده از تجربیات نسل پیشین، راه را با توانمندی و پویایی بیشتر ادامه دهد.
در همین زمینه:
نویسنده با قلم شیوای خویش عمیق ترین تارهای روحم را چنگ میزند، آنچنان که صدای ناله آنها اشکهایم را چون سیل روانه گونه ام کرده.
او آنچنان حق مطلب را ادا کرده که هیچ نمی توانم بگویم ، مگر: جانا سخن از زبان ما می گویی.
فاطمه فرپور / 13 August 2019
الان همه مقاله را خواندم. مرسی بسیار بی طرفانه و بدون غرض ورزی دست آوردها و چالش های بنیاد را فرا فکنی کردی. من نیز همانند شما فکر میکنم که دستآوردهای بنیاد بسیارند، از جمله ادامه و تداوم گفتمان پیرامون دستآوردها و مشکلات زنان ایران است. مسلما ایده و راه کار برای برگزاری بهتر مراسم می تواند بسیار باشد، والبته این بسته به ارزشهای دمکراتیک و درونی بودن آن نزد برگزار کنندگان آن دارد. ما می توانیم ارزشهای بسیار انسانی، عادلانه و زیبا داشته باشیم اما خروجی این باورها چه است. خروجی بنیاد مشخص است اما خروجی و عملکرد آنان که خویش را کنشگر مقال و منافع زنان ایرانی می دانند ویا اینکه با چه هدفی در کنفرانسها بنیاد شرکت می کنند، سوالی است که بیشتر به آن پرداخت. با مهر
Nasrin esfandiai / 14 August 2019
متشکر از اطلاعات مبسوط و مفید. بررسی بسیار جالب، بی غرض و مثبتی بود. نویسنده با قلم شیوا یش خواننده را با خود همراه میکرد. عنوان مقاله گویای حال ما ، جوانان نسل انقلاب که مهاجرت کرده و نیمه مان در وطن و نیمه دیگران با وطن ایت. جالب توجه اینکه به درستی از سختی ها و غیر ممکن هابی سخن میرود که بعضی ها به آن دقت نمیکنند و تیغ انتقادش چنان تیر است که انگار برگذار کنندگان چنین کنفرانسی باید همه چیز را صد در صد بی نقص و بنا به سلیقه آنها ترتیب دهند. بنا بر این ضرب المثل آب گود نشسته میگویند لنگش کن.
باشد که این مقاله سر آغازی باشد تا تاثیرات این کنفرانس بر جامعه ایرانیان در خارج و داخل برسی و تحقیق شود. ی
نسرین / 21 August 2019
من بنیاد پژوهش های زنان را نیک میشناسم و به تداوم پیروزمندانه کار و اثرگذاری آن بر جنبش های زنان ایران و منطقه، از ته دل آرزومند و معتقدم. نگاشته گویا و زنده پروین عزیز از سی سال مبارزه و تلاش شما و سرنوشت این نهاد پر طپش و جستجوگر که در نوع خوداش یگانه است، تصویر جالبی بدست میدهد. من دو سه سال اخیر نتوانستم شرکت مستقیم داشته باشم.
بگذارید بگویم خسته نباشید دوستان نهایت عزیزام از این سفر پربار و سرشار از تجربه های سود مند برای زنان ایران و منطقه. بگزارید برای همه شما و خانم امین عزیز، راه سپید و پیروز آرزو کنم.
با مهر
جمیله پلوشه
جمیله پلوشه / 25 August 2019