در یک معنا، تاریخ اندیشه‌ی غربی در دوران جدید تاریخ گسستن‌ها و جداکردن‌های بنیادین است. این از‌هم‌جدا کردن‌ها و گسستن‌ها به هدفِ فهمیدن و شناختن انجام شده و هم‌زمان روابطی سلطه‌آمیز را پدید آورده است. و بنیادی‌ترین گسست در این دوره همان است که میان انسان و طبیعت، میان سوژه و ابژه، برقرار شده است. انسان خود را در مقام شناسنده از طبیعت جدا دانسته و این نگرش آشکارا راه را بر نوعی سلطه‌ی انسان بر طبیعت باز کرده است. کتاب «فنِ شعرِ زمین» که کتابی در حوزه‌ی فلسفه‌ی محیط زیست است می‌کوشد راهی برای از بین بردن چنان گسستی نشان دهد.

کتاب «فنِ شعرِ زمین» علیه تفکیک طبیعت و فرهنگ استدلال می‌کند ــ عکس: آرشیو

عنوان کتاب اشاره‌ای دارد به کتاب «فن شعر»، اثر پرآوازه‌ی ارسطو. این کتاب پیش‌تر به زبان فرانسه منتشر شده بود و انتشارات راتلج امسال ترجمه‌ی این کتاب به انگلیسی را منتشر کرده است.

نویسنده در این کتاب اندیشه‌ی غربی و شرقی را به هم می‌آمیزد و با نظر به پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که روندهای فرگشت و تاریخ هردو بر طبق اصول واحدی عمل می‌کنند. نویسنده تفکیک طبیعت و فرهنگ را رد می‌کند و معتقد است بحران‌های زیست‌محیطی ریشه در چنین تفکیکی دارند.

در این کتاب فرایندی سه‌مرحله‌ای پیشنهاد می‌شود به این هدف که اندیشه‌ی غربی درباره‌ی طبیعت و فرهنگ به هماهنگی و توازنی پایدار درآید. نخستین مرحله «دوباره با جهان یکی شدن» است. این مرحله به معنای فاصله گرفتن از فردیت و تکینگی و بخشی از جهان مشترک شدن است؛ دومین مرحله «دوباره عینیت‌بخشیدن» است. در این مرحله لازم است معنا و تکامل تاریخیِ واژه‌ها و چیزها را بفهمیم؛ و سرانجام سومین مرحله «دوباره درگیر شدن» است. در این مرحله باید دوباره‌ ارتباط میان تاریخ و ذهنیت (سوبژکتیوته) را در همه‌ی سطوح هستی در نظر بگیریم.

این کتاب برای دانشجویان و پژوهشگران در رشته‌های علوم طبیعی، مطالعات زیست‌محیطی، فلسفه‌ی محیط زیست، و مطالعات آسیایی خواندنی خواهد بود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

“توران منطقه‌ای در فرانسه است. می‌گویند زبان فرانسه در این منطقه هنوز خلوص خود را حفظ کرده است. در مسافرتی به آنجا در کناره‌ی جنگل، در بقایای سرزمین جنگلی گال، مردی را ملاقات می‌کنید که به شما می‌گوید:‌ «من رنه دکارت هستم.» اگر با اندیشه‌ی فرانسوی در دوران جدید آشنا باشید، خواهید دانست که این همان مردی است که جایی دیگر گفته است «می‌اندیشم پس هستم». به جنگل که پا می‌گذارید در ذهن شما تأملی آغاز می‌شود درباره‌ی این هم‌ساخت عجیب؛ تشخیص می‌دهید که این مرد هویت‌اش را، مستقل از وضعیت‌ و موقعیت‌، با ضمیری اول‌شخص و تغییرناپذیر بیان می‌کند: «می‌اندیشم …»، «هستم». شما هم در گذشته در موقعیت‌های گوناگون چنین کرده‌اید. هیچ‌گاه جور دیگری به خود ارجاع نداده‌اید، مگر زمانی که با فرزندتان صحبت می‌کنید و بجای آنکه بگویید «من» می‌گویید «بابا» یا «مامان»؛ شاید هم گاهی از روی شوخی گفته باشید «خدمتکارِ شما».

به فضایی باز می‌رسید و در ادامه‌ی تأملاتتان درمی‌یابید که در برخی موقعیت‌ها و وضعیت‌ها مجبور نیستید «من» باشید بلکه می‌توانید کسی دیگر باشید. شاید حتا بشود گفت، چنان‌که شاعر فرانسوی آرتور رمبو می‌گوید، «من دیگری است». اما آن دیگری کیست؟ هستی‌مندی است که جز این اول‌شخص است، جز این «نقاب‌ اول‌شخص» است که بازیگر زبان بر چهره می‌زند؟ این نقاب، نقابِ «من»، نقابی است برای همه، با اینکه هرکسی با دیگران تفاوت دارد، همه مفرد و تکین هستند و هیچ‌گاه در موقعیت‌های کاملاً همسان سخن نمی‌گویند.

اینجا حس می‌کنید شگردی شعبده‌بازانه در کار باشد. کتاب «گفتار در روش» را از کیف خود بیرون می‌آورید تا بخوانید و به کنه موضوع پی ببرید. در آنجا می‌خوانید «از این نکته درمی‌یابم که من جوهری هستم که سرشت و ذاتش جز اندیشیدن نیست، جوهری که هستی‌اش نه نیازی به مکان دارد و نه به هیچ چیز مادی وابسته است.»

به خود می‌گویید: همین است. این اول‌شخص، «من»، از هر مکان و هر چیز مادی مستقل است زیرا در هر وضعیت‌ و موقعیتی هویت خود را حفظ می‌کند، مستقل از بدن، زن بودن، مرد بودن، جوان یا پیر بودن. این «من» همه‌جا هست، جهان‌شمول است و ترافرازنده. در حقیقت شخصیتی نمایشی است، نقاب شخصیت است، نقابی است که هرکس می‌تواند تکینگیِ چهره‌اش را پشت آن پنهان کند، هرکه باشد … . پس قضیه چیست؟

به تاریکناهای جنگل پا می‌گذارید و احساسی ناآشنا و عصبی‌کننده شما را فرا می‌گیرد. این خانه که با هستیِ شما چنین آشنا ست، این «من» که از دوران کودکی با شما بوده، کم‌کم دارد شما را گیج و سردرگم می‌کند و به‌طور عجیبی رازآلود می‌شود. آیا ممکن است دکارت، که اهل توران بود، به خطا «جوهر» یا «ذات» یا «سرشت» و هویت بی‌همتای خود را در چیزی جسته باشد که اکنون معلوم می‌شود نقابی بیش نیست؟”


تازه‌ترین کتاب‌ها در حوزه محیط زیست