کارگران صنعتی ایران همراه با بسیاری از کارمندان دولتی شاغل و بازنشسته، بیکاران، کارکنان بخش خدمات و انواع کارگران قراردادی در یکسال اخیر به شکل روزانه علیه سیاستهای اقتصادی حکومت اعتراض میکنند. با این حال، حسن روحانی در آستانه یکم ماه مه در سخنانی کارگران را به افزایش تولید فراخواند و گفت: «باید با افزایش شیفتهای کاری، تا چند برابر، ظرفیت را افزایش دهیم». فراخوانی به تشدید استثمار.
اینبار بهانه رئیسجمهوری ایران تحریمها است. اما اسطوره بهرهوری همیشه راهی برای سرکوب مطالبات کارگران فراهم آورده. در واقع، سوی دیگر حکمدادن به افزایش شیفتهای کاری کارگران معترض و ناراضی، این حکم معروف است: «ایرانیها تنبلاند». در این یادداشت به این حکم و حاکمانش خواهیم پرداخت و استدلال خواهیم کرد که تنبلخواندن کارکنان و کارگران ایرانی نشانه همان ستمی است که هدفش سرکوب هرچهبیشتر کارگران و کارمندان بخشهای مختلف صنعت است، و اعتراضات کارگری، اعتصابات و امتناع از کار پاسخی موجه به آن بوده.
حاکمان و «تنبلها» در ایران
حکومتداری در دولتهای «پساـاستعماری» و کشورهای «در حال توسعه» با ایده پیشرفت خطی گره خورده است. جدای از تمام نقدهای واردشده بر این ایده در اندیشه انتقادی، تمرکز بر پیشرفت در اقتصاد سرمایهداری به تأکید بر بهرهوری و افزایش تولید میانجامد. در حکومتهایی که حداقل از پاسخگویی و شفافیت و دموکراتیزاسیون وجود ندارد، افزایش بهرهوری به راحتی با سرکوب عریان و واداشتن قهری کارگران به کار بیشتر گره میخورد.
از همین رو حاکمان جمهوری اسلامی نیز همچون حاکمان پیشین از ابتدا نیروی کارِ جمعیت تحت فرمانرواییشان را به تنبلی متهم کردهاند. بر اساس استدلال مقامهای رسمی، بهرهوری کشور به خاطر «تنبلی ایرانیها» پایین است. این بهانه بهویژه برای پاسخ به عدم افزایش دستمزدها و فقدان نظام حمایتی از نیروی کار به میدان میآید.
محمدرضا شاه پهلوی ۱۳۵۵ در اینباره در گفتوگو با سردبیر وقت کیهان گفته بود:
«من مخالف افزایش بیشتر حقوق و دستمزد کارگران نیستم … اما گرفتاری این است که … اینها کار نمیکنند. کار نکردن خطرناک است…. هر کس که کار نکند، ما دُمش را میگیریم و میاندازیمش بیرون، مثل یک موش… دانشجویی که علاوه بر برخورداری از آموزش رایگان از دولت حقوق هم میگیرد، فردا ممکن است بگوید یک آپارتمان لوکس و یک اتومبیل هم برای من بخرید… ما به کسی اجازه نمیدهیم که لوس بشود. ما هر تنبلخانهای را میریزیم به هم.»
او دو سال بعد از بیان این جملات به خاطر «تنبلی» کارگران و اعتصابهای فراگیرشان از قدرت سقوط کرد.
اما در نخستین اول ماه مه پس از انقلاب، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، کارگران ایران هنوز به بیکاری و توقف تولید و دریافتنکردن دستمزدهایشان معترض بودند و پاسخ حاکمان پسا انقلابی هم تفاوتی با رویکرد شاه پیشین نداشت.
روحالله خمینی در پیامی رادیو ــ تلویزیونی در آن روز با انتقاد از «کارنکردن یا کمکار کردن»، حجت را بر کارگران معترض چنین تمام کرد:
«اگر کشوری رو به انحطاط برود، باز هم با شما [کارگران] است که رو به انحطاط میرود؛ با کار نکردن یا کم کار کردن یا علاقه به کار نداشتن است که رو به انحطاط میرود…. کشور، دیگر اجانب در آن دخالت ندارند، دیگر اختناقها نیست، دیگر فشارها نیست، دیگر چپاولها نیست… اگر در این امری که به عهده شماست کوشش نکنید و آن دَیْنی که بر کشور خودتان، بر اسلام دارید ادا نکنید شما مسئول هستید».
خمینی از کارگران معترض خواست که با پرکاری، «بگذارید جمهوری اسلامی با احکام نورانی اسلام تحقق پیدا بکند»، چراکه «اسلام حق همه را خواهد داد، برای همه زنها و مردهای کارگر حق قائل است اسلام». سخنرانی او در راستای رد کردن پیشنهاد تعیین روز کارگر به عنوان تعطیلی رسمی بود.
حدود سه هفته پیش از آن، مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت ۲۵ فروردین ۱۳۵۸ در پیام رادیو تلویزیونی دیگری بحران بیکاری و خوابیدن تولید در ماههای پس از انقلاب را بیربط به «توقع زیاد کارگرها» نمیدانست. بازرگان در آن سخنرانی گفت که «دولت قانوناً و از نظر رسمی و اصولی هیچ الزام و تعهدی [در قبال بیکاران] ندارد… دولت جزء فقیرترین و بیچارهترین طبقات است». او به علاوه تأکید کرد دولت به بیکاران بیمه بیکاری نمیدهد چون «پولِ مفت است».
نخستوزیر دولت انقلابی از برگزاری تجمعهای اعتراضی بیکاران هم انتقاد کرد و گفت: «فارغالتحصیلها راه افتاده اند و قبل اینکه راه بیفتد که خیلی کار بدی هم کرده اند هیچ لزومی ندارد که با این دولت هیچ دستهای اعم از تحصیل کرده یا تحصیل نکرده چه کارمند و چه آزاد با همان روال و با همان حربه راه بیفتند و بخواهند با تهدید و تعرض از ما کار بگیرند».
این رویکرد هیچگاه متوقف نشد و به رهبر و رئیسهای بعدی دولت هم منتقل شد. چهاردهه بعد از انقلاب، علی خامنهای رهبر کنونی جمهوری اسلامی هنوز برای توجیه سرکوب کارگران و تشدید استثمار، به تنبلی و پیشرفت توسل میکند.
سخنان او به مناسبت هفته کارگر در ۱۳۹۶ هشدار دیگری نسبت به «تنبلی» و فراخوانی به افزایش بهرهوری است: «ملتهای تنبل و بیحال، از افتخارات ملی نصیبی نخواهند برد. مجموعههای بیهمّت و بیکاره، به خدمات و به شایستگیهای بزرگ دست نخواهند یافت».
خامنهای نقش کارگر را چند ماه پیش از آغاز اعتراضهای دی ماه «در درجه اول، احساس مسئولیت» خواند؛ گفت کارگر «باید» کاری را که از او میخواهند، «مسئولانه» و همراه با «افزایش کیفیت» انجام دهد.
رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانیهایش به مناسبت هفته کارگر در ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ هم «تنبلی و بیکارگی» را به عنوان مسأله کارگران ایران مطرح کرد. در ۹۴ گفت واردات کالای خارجی به تنبلی و بیکاری راه برده و در ۹۵ اعلام کرد تنبلی «ضداسلام» است.
حسن روحانی که این یادداشت با سخنان او به مناسبت روز کارگر آغاز شد، چند ماه پیش پاسخ کارمندان معترض به پایینبودن حقوقها را بار دیگر با توسل به تنبلی چنین داده بود:
«اگر از کار خود رضایت ندارید، چرا آن را انتخاب کردید و اگر کسی راضی نیست میتواند برود و این حرف کاملاً غلط است که بگوید، حقوق من نسبت به کاری که انجام میدهم کم است. ما برای انجام خدمت در ساعت اداری موظف خود حقوق دریافت میکنیم و اگر یک ثانیه هم کمکاری کنیم در پیشگاه خداوند مسئولیم و باید جوابگو باشیم.»
رابطه سلطه: استعمار داخلی
همانطور که از نقل قول آمده از محمدرضا پهلوی و رهبران ایران بعد از انقلاب دیدیم، رابطه حاکم و شهروند پیش و پس از انقلاب چندان تفاوتی نکرده است.
اپوزیسیون راستگرا و سلطنتطلب ایران حاکمان جمهوری اسلامی را «اشغالگر» میخوانند. اما ترکیب دقیقتری که رویکرد همه حاکمان، چه حاکمانِ پیش و چه پس از انقلاب ۱۳۵۷ را در خود خلاصه میکند، «استعمار داخلی»[1] است.
برخی از نظریهپردازان استعمار، ساختار دولتـملت مدرن را مبتنی بر رابطه قدرت استعماری توضیح میدهند. از این منظر، رابطه حکومت و شهروندانش بیارتباط به رابطهی قدرت استعمارگر و مستعمرهنشین نیست.
استعمار داخلی را به راحتی میتوان در سرکوب حکومتی زنان، اقلیتهای جنسی، اقلیتهای ملیـقومی، اقلیتهای دینی و مهاجران افغان مفهومپردازی کرد. اما یک جلوه دیگر آن را باید در رابطه حکومت و نیروی مولد اجتماعی (از جمله کارگران) دید؛ در همین «تنبلخواندن» جمعیتها.
یکی از نقطههای اشتراک استعمارگران قدیمی و صاحبان قدرت کنونی انتقاد آنها از «تنبلی» جمعیتها است.
استعمارگران غربی در آفریقا و تاجران برده جمعیتهای آفریقایی را «انسانزدایی» و «تمدنزدایی» میکردند و به آنها تنبل، غیرقابل اعتماد و دروغگو میگفتند. در این میان صفت «تنبل» در اشاره به کسانی که خودشان به بردگی کشیده بودند، بسیار پرکاربرد بود[2].
عربها و مسلمانان را نیز فرانسویها به ویژه برای تثبیت حکمرانیشان در الجزایر با صفتهای مشابه تحقیر میکردند: تنبل، دزد، دروغگو.[3]
در یک پژوهش اروپامحورانه و شرقشناختی که دست بر قضا وبسایت «شفقنا» (پایگاه بینالمللی همکاریهای شیعه) منتشر کرده است، این چشمانداز استعماری درباره «تنبلی» کارگران و کارمندان ایرانی به وضوح تجلی مییابد. به جملات نخست این پژوهش بنگرید:
«مطالعه سفرنامه های فرنگیانی که به ایران سفر کرده اند، شواهدی از تنبلی ایرانیان به دست می دهند (رایت، ۱۳۸۵؛ موریه، ۱۳۸۰؛ وامبری، ۱۳۷۲؛ بنجامین، ۱۳۶۶؛ پولاک، ۱۳۶۱؛ اورسل، ۱۳۵۲ و مورگان، ۱۳۳۵).».
ارجاع سه “پژوهشگر” ایرانی در سال ۱۳۹۱ شمسی به استعمارگران اروپایی قرنهای ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ میلادی است که نه تنها ایرانیها، بلکه عربها و آفریقاییتبارها و ترکها و … را «تنبل» و «دزد» و «غیرقابل اعتماد» توصیف میکردند. نتیجه پژوهش مقایسهای آنها در مورد بهرهوری در کار نیز اتفاقاً نشان میدهد که ایرانیها به اندازهی عربها و آفریقاییها تنبل هستند.[4]
نگاهی به متغیرهای بررسیشده در بررسی کمی تنبلی به عنوان رفتار اجتماعی معنای اقتصادی و سیاسی آن را نشان میدهد: «اهمیت کار در زندگی فرد ــ سختکوشی بهتر است یا خوششناسی؟ ــ ارائهی ایدههای جدید ــ پولداربودن ــ کمک به مردم و نزدیکان ــ داشتن موفقیتهای زیاد ــ مطالبه پاداش و مزایای دولتی که فرد در اختیار ندارد ــ عدم پرداخت کرایه وسایل نقلیه عمومی ــ تقلب در پرداخت مالیات». از همه جالبتر اینکه در این مطالعه کسانی که خواهان پاداش و مزایده بیشتر از دولت هستند، «تنبل» فهمیده میشوند.
همین رابطهی استعماری[5] میان دولتها و جمعیتها است که باعث میشود رئیس جمهوری اسلامی یکروز پیش از یکم مه به کارگران معترض بگوید «باید شیفتهای اضافه کار کنید».
اما کاهش بهرهوری را دقیقاً باید با ارجاع به همین مسأله و دو دینامیک مقاومت در برابر آن دید.
دینامیک نخست، دینامیکی غیرسازماندهیشده و گاه حتی ناخودآگاه مقاومت کارگران و کارمندان در برابر انجام کار به شکل مطلوب و ایدهآل است. این رفتار که گاه از سوی بخش دیگر جامعه ــ ارباب رجوعها ــ شاید ریاکاری و «مفتخوری» خوانده شود، در شرایط سرکوب چندان غیرطبیعی نیست.
دینامیک دیگر سازماندهیشدهتر و آگاهانه است: کارگران با مقاومت در برابر استثمار و با امتناع از کار تحت شرایط ستمبار ذیل رژیم کار کنونی، از ارزشافزایی برای نظام ناعادلانه دست میشویند.
همین دینامیکها در مبارزه استعمارشدگان علیه استعمار هم وجود داشت. تاریخنویسان استعمار نشان میدهند که لغو بردهداری بیش از آنکه حاصل حسن نیت آمریکاییهای سفید باشد، حاصل مقاومت و مبارزه بردهها بود. بر اثر مبارزه آنها ادامه سیستم اقتصادی بردهداری دیگر بهصرفه نبود[6].
تجلیل کار و تنبلسازی
تأکید بر بهرهوری کار به جای تلاش برای مبارزه با استثمار رویکرد رسمی اقتصاد جریان غالب است. تصویر معوج دیگری از این اسطوره را میتوان در «تجلیل از کار» تشخیص داد.
تجلیل از کار هم در سوسیالیسم قرن بیستمی به استثمار کارگران کمک میکرد و هم در کاپیتالیسم آمریکایی.
نماد بارز تجلیل کار در شوروی استالینیستی «جنبش استاناخوفیت» بود. الکسی استاخانوف یک معدنکار روس بود که به «قهرمان کار سوسیالیستی» معروف شد. گفتار دولتی این مرد سفید عضلانی کارگر را الگوی همه کارگران میخواست و تجلیل از کار و کارگر را به «افتخار» استاناخوفیتی در کارکردن بیش از حد نیاز و با بهرهوری بالاتر مرتبط میکرد.
روی دیگر سکهی این تجلیل کار اما سرکوب کارگر بود. جنبش استاناخوفیت در ۱۹۳۵، همزمان با برنامه پنجساله دوم استالین آغاز شد و به تشدید استثمار کارگران در شرایط مسابقه تسلیحاتی و جنگ جهانی انجامید.
کارگران از این شرایط ستمبار قطعاً راضی نبودند. ولی همزاد تجلیل از کارگر پرکار و پربازده، سرکوب کارگر به طور کلی بود: فرستادن کارگران «تنبل»، به قول مقامات شوروی استالینیستی «فراریها از کار»، به اردوگاههای سیبری از پیش از جنبش دولتی استاناخوفیت آغاز شده بود و پس از آن نیز تا مرگ استالین کارگران مخالف با استاناخوفیسم «ویرانگر» خوانده میشدند و تحت تعقیب قرار میگرفتند.
در ایالات متحده نیز هر فرد مسئول پیروزی و شکست زندگیاش شناخته میشود و باید برای «موفقیت» به سختی کار کند. خوزه روزالس، دکترای فلسفه از نیویورک و پژوهشگر نظریه سیاسی درباره کارکرد اسطوره تنبلی و موفقیت در آمریکا در پاسخ به پرسش نویسندگان در اینباره میگوید:
«ایدهال آمریکایی فردگرایی به این انگاره ترجمه میشود که همگان باید تنها به خودشان و تواناییهای خودشان برای موفقیت متکی باشند. این انگاره همراه است با دائمیکردن این ایده که برخی کارگرها (یعنی گروههایی که نژادشان برجسته میشود، غیرسفیدها و …) تنبلاند و نمیخواهند سر کار بروند. این نکته را به خوبی میتوان در ترکیب “ملکه رفاه” دید که جزئی از پروپاگاندای محافظهکاران برای تحقیر اکثریت زنان سیاهپوست است که برای گذران زندگی به کمکهای رفاهی دولتی و برگه دریافت غذا نیاز دارند. کلیشههای تحقیرآمیز مشابهی درباره کارگران مهاجر آمریکای لاتین و … به کار میرود. یک نکته اما جالب است. تنبلی و دزدیدن شغلها علیه آسیاییـآمریکاییها نیز به کار برده میشد تا اینکه اسطوره «اقلیتِ نمونه» شکل گرفت: شرق آسیاییها مطیع و رام و هوادار فردگرایی هستند زیرا نظم اجتماعی را بر خلاف دیگر اجتماعهای رنگینپوست به هم نمیریزند. این اسطوره البته هم تاریخ مبارزه آسیاییـآمریکاییها را پاک میکند و هم یک گروه اقلیت را علیه گروه اقلیت دیگر تحریک میکند.»
در واقع حکومتهای استعماری همواره با جداییانداختن بین استعمارشدگان از شکلگرفتن «باهمبودن» رادیکال سیاسی معترضان جلوگیری میکردند. رژیمهای مدرن و پستمدرن کار نیز با فاصلهانداختن بین گروههای مخالف کارگران ــ صنعتی، خدماتی، ثابت، غیرثابت، مرد، زن، سفید، غیرسفید ــ و نیز تصاحب هر چه بیشتر زمان زندگی آنها به نفع تولید به بهانه «انعطافپذیری» و «خلاقیت»، جلوی بروز این باهمبودن را میگیرند.
به عبارت دیگر، تجلیل از کار، و تجلیل از برخی گروههای اقلیتی کارگر، در عین حال فرآیندی برای «تنبل» خواندن کارگران به طور کلی و تشدید سرکوب آنها برای دستیابی قهری به بهرهوری بالاتر است.
همین اتفاق در جمهوری اسلامی هم رخ میدهد. روحالله خمینی و علی خامنهای به عنوان رهبران دینی کار را در مقام «عبادت» معرفی کردهاند و «کارگران زحمتکش» را مهمترین قشر انقلابی.
به این صورتبندی خامنهای در سخنرانی هفته کارگر دو سال پیش نگاه کنید که چگونه تجلیل از کار و تنبلی را در مقابل یکدیگر قرار میدهد: «کار به این معنای گستردهای که عرض کردیم، سازنده است؛ هم سازندهی خود انسان است، هم سازندهی جامعه است، سازندهی دیگران است؛ بنابراین ارزش است. بیکاری، تنبلی، وقتگذرانیهای بیجا، بیمورد، هدر دادن نیروی جوانی، نیروی فکری، نیروی بدنی مذموم است، ضدّ ارزش است؛ این منطق اسلام است».
مرکز آمار ایران از ۱۳۹۱ تعریف «شاغل» را چنین تغییر داده است: همه افراد بالاتر از ۱۰ سال که دستکم یک ساعت در هفته کار میکنند. این تعریف نشانه پنهانکاری حکومتی شکستخورده در شغلآفرینی است؛ حکومتی که از سوی دیگر با فرار به جلو جمعیت تحت فرمانش را به تنبلی محکوم میکند.
اما این تغییر به چیز دیگری نیز اشاره دارد: آنچه تجلیل میشود، کار منفعتبخش برای نظام و بهرهوری در راستای بازتولید نظام است. آنچه سرکوب میشود، نیروهای مولدی است که اکنون طیف وسیعی شامل بازنشستگان دولتی، معلمان، پرستاران، کارمندان قراردادی، رانندگان، زنان، بیکاران، کارآموزان، دامداران، کشاورزان، کارگران صنعتی و دیگر تولیدکنندگان خردهپا را در بر میگیرد.
شاه در سال ۱۳۵۵ تهدید کرد که تنبلها را «مثل موش» بیرون میاندازد و تنبلخانهها را تعطیل میکند. کارگران اعتصاب کردند و در کنار مردم دیگری که به جای رفتن بر سر کار، به خیابانها برای اعتراض میرفتند، او را بیرون انداختند.
حاکمان کنونی جمهوری اسلامی نیز با اعتصابها و امتناع از کار نیروهای مولد اجتماعی طرف شدهاند. آنچه آنها کاهش بهرهوری میخوانند، حاصل مبارزه کارگران است.
شاید این «تنبلها» بار دیگر بتوانند رابطه قدرت را واژگون کنند. امتناع آنها از کار و حضوریافتن در تجمعها و راهپیماییها و انواع اعتراضها، میتواند به نوعی باهمبودن رادیکال ختم شود.
با توجه به جداسازی نیروی کار که در بخش پیشین به آن اشاره کردیم، این باهم بودن نه از خلال تشکلهای کارگری کلاسیک همچون اتحادیههای چانهزن با دولت دیگر ممکن است، و نه از خلال سازماندهی احزاب پیشتاز.
بنابراین باید در فهممان از «خودانگیختگی» و رابطهی آن با سازماندهی تجدیدنظر کنیم. سندیکاهای مستقل کارگری تشکیلشده در یک دهه اخیر، تشکلهای فراگیری همچون شورای هماهنگی معلمان یا رانندگان، تلاشهای هماهنگ و سازماندهیشده برای اعتراضهای دستمزدی، نمونههایی در اختیارمان قرار دادهاند که میتوان از خلال آنها به بالقوگیهای خودسازماندهی مستقل نیروهای مولد اندیشید.
اما برای این کار، همه ما از مهاجران به خارج تا طبقه متوسط و مرفه در ایران باید یک کلیشه اجتماعی را کنار بگذاریم: «تنبلی ایرانیها» ــ کلیشهای که از آنِ حاکمان است.
پانویسها
[1] Endocolonialism: موریتزیو لاتزاراتو و اریک الییز، نظریهپردازان ایتالیایی و فرانسوی «هژمونی نئوفاشیستی» را در جنگ علیه زنان و اقلیتها به عنوان «امتداد دامنه استعمار داخلی» تشخیص میدهند و مینویسند: «جنگ استعماری هرگز جنگ بین دولتها نبود بلکه ذاتاً جنگ در و علیه جمعیت بود». لینک مقاله.
[2] Syed Hussein Alatas, The Myth Of The Lazy Native: A Study Of The Image Of The Malays, Filipinos And Javanese From The 16th To The 20th Century And Its Function In The Ideology Of Colonial Capitalism (London: Routledge, 1977).
[3] Lahouari Addi. Colonial Mythologies: Algeria in the French Imagination. Carl Brown. Franco Arabs Encounters: Studies in Memory of David C. Gordon, American University of Beirut, Beyrouth, Liban, pp.93-105, 1996
[5] حتی در مورد بحران بدهی یونان و اختلاف این کشور با ترویکا (کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا، و صندوق بینالمللی پول) و قدرت اصلی اتحادیه اروپا، آلمان بار دیگر تنبلی کارگران و کارمندان به یک توجیه ریاضت اقتصادی ــ چه از سوی مقامهای اروپایی و چه یونانی ــ بدل شد. یونان محق به بخشش بدهی یا اتخاذ سیاست غیرریاضتی و برداشتن فشار از دوش مردم عادی نبود، چون یونانیها تنبل و کمکار خوانده میشدند.
[6] Robin Blackburn, The Overthrow of Colonial Slavery (London: Verso, 1988)
1)
به عنوان یک کارگر, روز کارگر را به همه شما رفقای مبارزم تبریک میگویم.
ضمن سپاسگزاری از نویسندگان گرامی, من یک انتقاد به مقاله دارم. آنچه درباره
سواستفاده از مفاهیمی چون “نژاد” برای تحقیر کارگران کشورهای مستعمره بیان شد
البته قابل قبول نیست و دانشمندان ژنتیک هم امروزه اکثرا قایل به دسته بندی نژادی
مردم نیستند. اما آیا شما نقش “فرهنگ” را در سعادت جامعه انکار میکنید؟ برای کسانی
که مردمان جوامع مختلف را دیده باشند واضح است که برخی فرهنگها ( نه نژادها) توانایی
بیشتری در تربیت انسان راستگو و درستکار دارند و برخی دیگر نه. شرافت کاری در فرهنگ
ما ضعیف است. بسیاری از اهل اندیشه و قلم به آن پرداخته اند. برای نمونه بنگرید به مقاله
” ایمان و تکنیک” نوشته محمدرضا نیکفر که در آنجا بحث مفصلی دارد درباره کار و کارخانه
و تاکیدی که فرهنگ اروپای قرون وسطی بر شرافت کاری داشت.
اشکان / 01 May 2019
موضوع بهره وری هم بسیار جالب است. پایین بودن بهره وری در ایران, مهمترین
دلیلش ضعف مدیریت است نه کم کاری کارگران. جالب اینکه همان مدیرانی که باعث
بهره وری پایین هستند بهترین حقوق را دریافت میکنند. در توجیه گفته میشود که
آنان باهوش و نخبه هستند! افسانه سازی هایی هم درباره مدیران شرکتهای بزرگ
( مانند استیو جابز و …) می شنویم که دنیا را متحول کرده اند و… .
واقعیت این است که فرایند تولید صنعتی امروزه به تنها شغلی که نیاز ندارد, شغل
مدیریت است! مکانیزم تصمیم گیری مدیریت امروزه کاملا فرموله شده است. شما
فقط پارامترها را به کامپیوتر میدهید و بقیه کار تصمیم گیری به عهده هوش مصنوعی
با الگوریتم های از قبل نوشته شده است. چه تصمیم گیری درباره اوپتیمیزه کردن
تولید باشد چه خرید و فروش و استراتژی مالی و پولی شرکت.
امثال بیل گیتس و استیو جابز نه باهوش هستند نه خدمتی به جامعه و بشریت کرده اند.
تنها هنرشان این بوده که افتخار خلاقیت کارمندانشان را دزدیده و به نام خود به ثبت
رسانده اند.
اشکان / 01 May 2019
من همه کارگران را بعنوان گروهی جمعی تنبل نمیدانم.
کافیست نویسندگان مقاله به عکسهای کارگران این مقاله نگاه کنند تا علت عقب افتادگی شیوه تولید و علت پایین
بودن بهروری یا همان میزان پایین ارزش افزوده کارگر ایرانی در مقابل کارگر غربی یا
ژاپنی و کره ایی یا چینی را در یابد. ابزار و روشهای تولید بسیار قدیمی.
یک کارگر یا کشاورز مدرن صنعتی صد ها و چه بسا هزاران برابر یک کارگر و کشاورز
ایرانی بهره وری دارد. کاری که در عکس کارگران ریل گذار میبیند روشی بود که در
قرن نوزدهم استفاده میشد امروز یک ماشین مخصوص اینکار یکروزه کیلومترها ریل میگذارد.
یا ماشینها صد ها برابر یک انسان آجر تولید میکنند.
بحران کنونی صنعت ایران و پایین بودن بهروری کارگر ایرانی نه تنبلی کارگر ایرانیست بلکه
۱- قطع روابط سیاسی و تجاری با جهان بخاطر رفتار رژیم که کسب تکنیک مدرن را غیر ممکن میکند.
۲- عدم سرمایه گذاری در صنعت و کشاورزی .
۳- سو مدیریت در همه سطوح کشور. با تصمیمات نسنجیده و روزانه که دست چپ از
دست راست خبر ندارد. روابط بجای ضوابط. ارتشا زد و بند …. ووووو
در چنین شرایطی هم کسی رغبت به سرمایه گذاری در صنعت یعنی سرمایه گذاری
دراز مدت ندارد و میرود دنبال واردات جنس بنجل یا برج و مال سازی.
روزبه / 01 May 2019