جنیفر کلمنت، نویسنده‌ی آمریکایی‌-مکزیکی است که در سال ۲۰۱۵ به عنوان نخستین رئیس زن انجمن بین‌المللی قلم از زمان تشکیل این سازمان در سال ۱۹۲۱ انتخاب شد. او هم‌چنین به عنوان رئیس انجمن قلم مکزیک از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ خدمت کرد. کتاب‌های کلمنت به ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است.

جنیفر کلمنت، نویسنده‌ی آمریکایی‌-مکزیکی و اولین زنی که به ریاست انجمن بین المللی قلم انتخاب شد

«اسلحه عشق»، «دعا برای ربوده‌‌شدگان»، «یک داستان واقعی بر اساس دروغ‌ها» و «زهری که جذاب است» چهار رمان از اوست. کلمنت همچنین «خاطرات بیوه باسکویه» را درباره ژان میشل باسکویه‌ی نقاش نوشت و چندین جلد کتاب شعر از جمله «غریبه بعدی» را با مقدمه‌ای از دبلیو. اس. مروین تاکنون منتشر کرده است.

کلمنت در سال ۱۹۶۰ در گرینویچِ کانکتیکات متولد شد و در سال ۱۹۶۱ با خانواده‌اش به مکزیکوسیتی رفت و بعد از آن در آکادمی ادون حضور یافت. او قبل از تحصیل ادبیات انگلیسی و انسان‌شناسی در دانشگاه نیویورک، برای اتمام دوره دبیرستان در مدرسه کرنبروک کینگزوود به ایالات متحده نقل مکان نمود. او مدرک کارشناسی ارشد هنری (MFA) خود را از دانشگاه جنوب مین دریافت کرد.

او به همراه خواهرش باربارا سیبلی، کارگردان و بنیانگذار هفته شعر سان میگوئل است. اولین کتاب کلمنت «بیوه باسکویه» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و به زودی مورد تقدیر قرار گرفت. گلن اوبرین در مجله هنری (آرتفروم) Artforum نوشت: “جادویی است… بیوه باسکویه شخصیت‌های واقعی، زمان واقعی و مکان واقعی را به طور سحرآمیزی نشان می‌دهد. این کتاب نظریه نیست – بلکه ارائه است (…) زندگی باسکویه یک مجموعه پیوسته سراسر شادی است که در جزئیات درست توضیح داده شده است.”

معتقدم که قصه قدرتی دارد که روزنامه‌نگاری ندارد. داستان‌های خیالی در بعضی موارد، صدایِ افرادی هستند که ساکت، خاموش و یا وادار به سکوت شده‌اند. به همین دلیل می‌توانند در خواننده ایجاد همدردی کنند. ادبیات تغییرات عمیقی در جهان ایجاد کرده است. الیور توییستِ چارلز دیکنز قوانین کار کودکان را تغییر داد. آثار جین آستن و شارلوت برونته قوانین مالکیت را برای زنان تغییر دادند. آثار نویسندگان فرانسوی امیل زولا و ویکتور هوگو نیز قوانین و نگرش‌ها را در مورد فقر و استثمار کارگران معدن تغییر دادند. این در حالی است که ما مقاله‌هایِ روزنامه‌هایی که در زمان رمان‌های مذکور نوشته شده بودند را به یاد نمی‌آوریم.

کلمنت در سال ۲۰۱۲ میلادی به عنوان دانشجوی مؤسسه ملی ادبیات هنری (NEA) در رشته «ادبیات» مورد تقدیر قرار گرفت. او برای رمان «دعا برای ربوده‌شدگان» جایزه بنیاد بشردوستانه سارا کاری را به دست آورد. او همچنین دریافت‌کننده جایزه Canongat بریتانیا است.

او تاکنون بارها به عنوان رئیس انجمن قلم مکزیک به صورت گسترده‌ای درمورد مصونیتِ روزنامه‌نگاران در مکزیک سخن گفته. تلاش‌های او برای بالا بردن اهمیت موضوع و تغییر قانون به نحوی که کشتن یک روزنامه‌نگار به یک جرم فدرال تبدیل شود، کمک کرد.

رمان «دعا برای ربوده‌شدگان»، در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و به عنوان کتاب منتخبِ سردبیرِ بررسیِ کتابِ نیویورک‌تایمز برگزیده شد. این رمان همچنین اولین انتخاب گروه مطالعه ملی، گروه بزرگ بازخوانی ماهانه و در عرصه بین‌المللی در بسیاری از فهرست‌های «بهترین کتاب سال»، از جمله ایرلند تایمز ظاهر شد. این رمان برای نخستین بار در ایران توسط نشر چشمه با ترجمه‌ی میچکا سرمدی انتشار یافت. دعا برای ربوده‌شدگان تنها اثر از این نویسنده‌ی دورگه‌ی مکزیکی-آمریکایی است که به فارسی منتشر شده است.

«دعا برای ربوده‌شدگان» جنیفر کلمنت کتابی است در مورد زنان مقاوم مکزیک معاصر که زندگی‌شان به وسیله خشونت تحت فشار است. این رمان در فضای “جنگ نارکو” مکزیک در جریان است که طی آن بیش از ۸۰ هزار نفر در سال ۲۰۰۶ کشته شدند. از هزاران نفری که در آن زمان ناپدید شده‌اند، بسیاری از زنان بوده‌اند که به سرقت رفته‌اند. اغلب زنانی که نویسنده درباره‌شان نوشته در روایت‌هایی که در رسانه‌های رسمی موجود است نامحسوس هستند. این کتاب تصویری جاندار است برای آنچه در حاشیه اتفاق می‌افتد. از طرف «زمانه» با این نویسنده گفت‌وگویی کرده‌ام که می‌خوانید:

گفت‌وگو با جنیفر کلمنت

– چه چیزی الهام‌بخش شما برای نوشتن «دعا برای ربوده‌شدگان» بوده است؟ آیا شخصاً افراد یا خانواده‌هایی را که تحت تأثیر قاچاق جنسی قرار گرفته‌اند، می‌شناسید؟
دعا برای ربوده‌شدگان، جنیفر کلمنت، ترجمه میچکا سرمدی

بسیاری از تصاویر تأثیرگذارِ رمان واقعی هستند. تصویر آغازینِ دخترانی که از قیافه‌ افتاده‌اند و در حفره‌ها پنهان شده‌اند، مستقیماً از کسی که در مکزیکوسیتی با او ملاقات کرده بودم، آمد. او به من در مورد سرقت دختران در زادگاهش، ایالت گوررو گفت و توضیح داد که چگونه سوراخ‌هایی را در زمین‌های ذرت حفاری می‌کردند تا زمانی که قاچاقچیان به دنبال سرقت دختران می‌آمدند، بتوانند خود را مخفی کنند. این زمانی بود که رمان متولد شد و صدای لادیدی [راوی داستان] به من رسید. او هر چند ضعیف و شکننده است اما به هیچ عنوان احساساتی نیست. با این حال، اگرچه موضوع برای من مهم است، اما بسیار علاقه‌مند به خلق و آفرینش نیز هستم. من هرگز نمی‌توانم فکر کردن در مورد زبانی که از آن استفاده می‌کنم، فرم، ساختار طرح، شخصیت و صدا را در خودم متوقف کنم. حتی در انجام تحقیقات برای «دعا برای ربوده‌شدگان» نیز همواره به دنبال تجربه‌های شاعرانه بودم؛ اینکه چگونه کفر و دین، و یا زیبایی و زشتی هم‌زمان در کنار هم وجود دارند. من هم‌چنین می‌خواستم رمان تأثیر جادویی خود را نیز داشته باشد.

– موضوعی که شما برای رمان خود برگزیده‌اید، نوشتن درباره‌ی اقلیتی است که حال در مرکز داستان شما قرار گرفته است. چه عواملی باعث می‌شود تا یک نویسنده‌ی زنِ مکزیکی-آمریکایی چنین سوژه‌ای را دنبال کند؟

به گمان من، برای جهان آسان‌تر است که بر یک حادثه‌ی گذرا تمرکز کنند – مانند ۴۳ دانشجوی دانشگاه که چند سال پیش در مکزیک کشته شدند – تا یک مشکل ثابت و مستمر. به طور کلی در مکزیک، دولت علاقه‌مند به مشکلات زنان نیست. این موضوع امروزه در بسیاری از نقاط دیگر جهان نیز حقیقت دارد – زنان واقعاً مهم نیستند. یقین دارم که اگر اتومبیلی دزدیده شود، خشم بیشتری برانگیخته خواهد شد.

– شما همچنین در حوزه شعر و ادبیاتِ غیرداستانی نیز فعالیت داشته‌اید و آثاری از خود منتشر کرده‌اید. چرا این کتاب را در قالب رمان، و نه در قالبِ یک شعر یا مستندنگاری، به چاپ رساندید؟

من معتقدم که قصه قدرتی دارد که روزنامه‌نگاری ندارد. داستان‌های خیالی در بعضی موارد، صدایِ افرادی هستند که ساکت، خاموش و یا وادار به سکوت شده‌اند. به همین دلیل می‌توانند در خواننده ایجاد همدردی کنند. ادبیات تغییرات عمیقی در جهان ایجاد کرده است. الیور توییستِ چارلز دیکنز قوانین کار کودکان را تغییر داد. آثار جین آستن و شارلوت برونته قوانین مالکیت را برای زنان تغییر دادند. آثار نویسندگان فرانسوی امیل زولا و ویکتور هوگو نیز قوانین و نگرش‌ها را در مورد فقر و استثمار کارگران معدن تغییر دادند. این در حالی است که ما مقاله‌هایِ روزنامه‌هایی که در زمان رمان‌های مذکور نوشته شده بودند را به یاد نمی‌آوریم. در بسیاری از موارد، حوادث رمان‌ها به مراتب بیشتر از تجربه‌های من یا رویدادهایی که در روزنامه‌ها خوانده‌ام، زندگی من را تغییر داده‌اند.

– می‌شود گفت ما در کشورهای مشابهی زندگی می‌کنیم. اغلبِ معضلاتی که نویسندگان در ایران با آن دست به گریبان‌اند، شما نیز به عنوان یک نویسنده در مکزیک با آن دست و پنجه نرم می‌کنید. نظرتان در مورد افزایش محبوبیت‌تان به عنوان یک نویسنده و به عنوان رییس انجمن قلم مکزیک، در زمانی که نویسندگی می‌تواند گاهی در این کشور خطرناک باشد چیست؟ شما اظهار داشته‌اید که هدف اصلی شما هنگامی که رییس انجمن قلم شدید، پرداختن به معضلِ قتلِ بدون مجازات روزنامه‌نگاران در مکزیک بوده است.

به عنوان رئیس انجمن قلم مکزیک، من باید بر قتل روزنامه‌نگاران متمرکز می‌شدم – آنچه را که من “سانسور با گلوله” می‌نامیدم، نتیجه آن ترس و در نهایت منجر به خودسانسوری می‌شد. تمرکز اصلی من این بود که تلاش کنم و بر دولت مکزیک فشار ایجاد کنم تا قتل یک روزنامه‌نگار را به یک جرم فدرال (متحد بین همه ایالت‌ها) تبدیل کند. زمانی که من به این پست رسیدم، این جرم ایالتی بود، و انجمن قلم همراه با سایر سازمان‌های حقوق بشر قادر بود تا فشاری را برای تغییر این قانون ایجاد کند. این به دلیل درگیری دولت‌های محلی با کارتل‌ها و مافیاهای مواد مخدر بسیار مهم است. در مکزیک، حتی یک نفر هم به جرم قتل بیش از ۱۰۰ روزنامه‌نگاری که در ۱۲ سال گذشته کشته و مفقود شده‌اند، در زندان نیست. مناطق گسترده‌ای از کشور وجود دارد که از آن‌ها هیچ گزارشی وجود ندارد و ما هیچ اطلاعی نداریم که آنجا چه اتفاقی می‌افتد. اگر یک کشور مطبوعات آزاد نداشته باشد، نمی‌تواند دموکراسی داشته باشد. زمانی که من رئیس انجمن قلم مکزیک شدم، در مورد مشکلات زنانِ سرقت‌شده اشاره‌ای نکردم. به نظر می‌رسد آگاهیِ روبه‌رشدی در مورد تعداد زنانی که قاچاق می‌شوند یا به خاطر بدهی در بردگی هستند وجود دارد. با این حال، زنان همواره ناپدید می‌شوند. آن‌ها به راه‌آهن، مغازه‌ها و یا مدارس می‌روند و هرگز برنمی‌گردند. آن‌ها هرگز داستان خود را بازگو نمی‌کنند.

– چه شد که شغل نویسندگی را برگزیدید؟ آیا داستانی در رابطه با این مسئله در زندگیِ گذشته‌ی شما وجود داشت؟

وقتی کودک بودم در خانه ما، کتاب مقدس‌ترین چیز در خانه بود. ما همیشه از اینکه به خانه‌هایی برویم که در آن هیچ کتابی وجود نداشته باشد شوکه می‌شدیم. آن خانه‌ها بسیار سرد و بی‌روح به نظر می‌رسیدند. این موضوع هنوز هم تا به امروز مرا شوکه می‌کند. بنابراین، خواندن و داشتن کتاب برای من جز لاینفکِ زندگی‌ام محسوب می‌شود. این‌ها برای من عملی مورد احترام است. به یاد دارم که اولین بار که در سکوت برای خودم خواندم باید پنج یا شش ساله بوده باشم. احساس کلمات خاموش درون من بسیار اسرارآمیز بود. من به صراحت می‌توانم بگویم آن لحظه بسیار الهام‌بخش بود. من احساس داشتن حریم شخصی و فردیت کردم. از آنجایی که در خانه‌ای که من بزرگ شدم، کتاب و شعر با صدای بلند خوانده می‌شد، در سن هفت سالگی شروع به نوشتن شعر کردم. پدرم آنها را تایپ می‌کرد و در یک کتاب کوچک نگه می‌داشت.

– چه بخشی از تحصیل، در پرورش شما به عنوان یک نویسنده کمک بیشتری کرد؟ ما در ایران کارگاه‌های آموزشی نویسندگی زیادی داریم که با استقبال خوبی مواجه می‌شوند. دوره‌های آموزشی شما چطور بر رشد شما تأثیر گذاشت؟

من به یک مدرسه انگلیسی در مکزیک می‌رفتم و زمانی که خیلی جوان بودیم، باید شکسپیر می‌خواندیم. من وقتی که هفت سال داشتم باید قسمتی از متن رؤیای شب نیمه تابستان را یاد می‌گرفتم. من فکر می‌کنم شنیدن انگلیسی مدرن و حتی آثار قدیمی انگلیسی مانند بیوولف (قهرمان حماسه‌ی آنگلوساکسن به نام بیوولف که یکی از کهن‌ترین آثار مدون به زبان انگلیسی کهن است) در چنین سنین پایین باعث شد که من در مورد زبان انگلیسی احساس تعلق خاطر کنم.

تجربه دریافتِ مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا MFA قطعاً در رشد من به عنوان نویسنده تعیین‌کننده بوده است، زیرا من با نویسندگان معاصری آشنا شدم که ممکن بود هرگز در غیر این صورت آثار آن‌ها را نخوانم. من پایان‌نامه خود را در مورد دیدگاه نویسندگان در مورد خلاقیت در برابر هنرهای تجسمی انجام دادم. این کار بر اساس مصاحبه با نویسندگان معاصر و خواندن گفته‌های آن‌ها از طریق مصاحبه‌های قدیمی منتشر شده در نشریه پاریس ریویو بود. مصاحبه تلاشی برای کشف چیزی بود که اغلب هنرمندان به طور کامل نمی‌توانند آن را درک کنند. من از این مصاحبه‌ها بسیار آموختم، به ویژه از تونی موریسون و مشاهدات او در مورد نژاد و نحوه‌ی پیدا کردن راهی برای نوشتن درباره‌ی نژاد در رمان‌هایش. من داستانی نوشتم به نام “آواز یک نفره” که در آن دو دختر کوچک، یکی سفیدپوست و دیگری سیاهپوست در یک یتیم خانه، هستند. اما خواننده نمی‌داند که کدام سفید و کدام سیاه است. من از روش کارهایی که در کلاس آموختم استفاده می‌کنم، اما هیچ درسی در مورد مسائل نژادی نداشته‌ام.

متأسفانه بعضی از مؤسسات دانشگاهی و برنامه‌های سیاسی، علوم انسانی را به صورت سطحی یا به عنوان یک چیز تزیینی می‌بینند. بدون تاریخ، ادبیات، هنرهای زیبا و فلسفه، نمی‌توانیم بدانیم که چه کسی بودیم، چه کسی هستیم و به چه کسی می‌خواهیم تبدیل شویم. امروزه، با جهش فوق‌العاده‌ای که در همه علوم داشته‌ایم، ما بیشتر از همیشه برای پاسخ دادن، و یا حداقل مطرح کردن، سؤالات اخلاقی عظیم در مورد این دستاوردها نیاز به علوم انسانی داریم.

از همین مجموعه: