علی افشاری – مقدمات انقلاب فرهنگی در اواخر سال ۱۳۵۸ فراهم شد و تقاضای دانشجویان مذهبی طرفدار حکومت برای تعطیلی دانشگاه و رایزنی آنها با مسئولین حکومتی افزایش یافت.
در چنین شرایطی پیام نوروزی آیتالله خمینی در ۱۳۵۹ منتشر میشود. وی در فرازهایی از این پیام میگوید:
«باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.» (ر. ک به 11- روزنامه اطلاعات ۶ فروردین ۱۳۵۹ ص ۴)
این پیام آغاز فرمان برای ایجاد دگرگونی در دانشگاهها، اسلامی کردن مراکز آموزش عالی و تصفیه آن از استادان دگراندیش بود. پیام وی جهتگیری تندی علیه کمونیستها و مارکسیستها داشت.
البته آیتالله خمینی در آن مقطع موافق تعطیلی دانشگاه نبود. اثنی عشری مدعی است که آیتالله خمینی پس از وقایع خشونتبار در دانشگاهها در اواخر فرودین و اوایل اردیبشهت به سمت این تصمیم متمایل میشود. اما آیتالله خمینی در تمامی مقاطع حمایت از انقلاب فرهنگی سخن صریحی در خصوص حمایت از تعطیلی دانشگاهها به میان نمیآورد. دکتر عبدالکریم سروش نیز میگوید «آیتالله خمینی در سال ۱۳۶۱ در بین دو دیدگاهی که خواهان بازگشایی دانشگاه و تداوم تعطیلی بودند از دیدگاه نخست حمایت کرد و اینگونه استدلال میکرد که اگر دانشگاهها بسته بماند حوانان بیکار میمانند و این بیکاری معضل میآفریند.»
اثنی عشری میگوید آیتالله امامی کاشانی که رابط بین آنها و آیتالله خمینی بود نظر صریحی در خصوص حمایت از تعطیلی دانشگاه نمیدهد.
محسن میردامادی از دانشجویان خط امام که در آن زمان در سفارت آمریکا بودند اظهار میدارد: «بعد از تسخیر سفارت آمریکا شورای مرکزی جدید تحکیم با هفت نفر تشکیل شد و احمدینژاد نیز عضو آن بود. در نهایت ۱۴ دانشگاه تهران جلساتی داشتند و به نتیجه میرسند دانشگاه را تعطیل کنند. نمایندگان آنها پیش من آمدند تا با توجه به ارتباطی که با دفتر امام داشتم نظر امام را در این خصوص جویا شوم.
علی افشاری، از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در دوران اصلاحات، فعال سیاسی و مدنی
من به حجتالاسلام موسوی خوئینیها گفتم. ایشان پیام آوردند که امام با تعطیل شدن مخالفاند. من پیام را منتقل کردم اما آنها به گونهای برخورد کردند که گویا به صحت پیام شک دارند. در حضور آنها با حجتالاسلام سید احمد خمینی تماس تلفنی گرفتم و آنها نیز صدای مکالمه را میشنیدند. به وی گفتم دانشجویان خواستار روشن شدن نظر امام در مورد تعطیلی دانشگاهها هستند. او گفت اگر نظر امام را میخواهند ایشان مخالف هستند اما اگر میخواهند کار خودشان را بکنند، بروند انجام بدهند. این صحبت باعث شد تا اکثر دانشگاههای تهران همان شب جلسات را ترک کنند. اما انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت و تربیت معلم بر سر نظرشان ایستادند و به حرف امام گوش ندادند.» ( مصاحبه با محسن میردامادی )
اما آیتالله خمینی با تعطیلی موافق نبود ولی با تداوم وضعیت موجود دانشگاهها نیز بهشدت مخالف بود. پیام وی آغاز کلید خوردن پروژه تغییر مدیریت و ساختار دانشگاهها در چهارچوب اهداف حکومت بود تا الگوی مورد نظر وی مبنی بر تکصدایی در قالب حزبالله در دانشگاهها حاکم شود.
با این پیام فعالیتهای عملی شروع شد و به نظر میرسد حزب جمهوری اسلامی اجرای برنامه انقلاب فرهنگی در دانشگاهها را شروع کرد. دانشجویان طرفدار حکومت نیز به صورت جدیتر کار را جلو بردند. اما اتفاقاتی باعث شد که شورای مرکزی وقت دفتر تحکیم وحدت در انجام کار مردد شود.
اثنی عشری در این خصوص میگوید «شب ۲۷ یا ۲۸ فروردین ۵۹ که قرار بود این کار انجام شود و همه دانشجویان طرفدار تعطیلی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در انجمنهای اسلامی مراکز خود منتظر نشسته بودند. آقای احمدینژاد که بهعنوان نماینده دانشگاه علم و صنعت در جلسه داخل ساختمان خانههای کارکنان سفارت آمریکا در کوچه پشت سفارت بودند، حوالی ساعت هفت بعدازظهر با انجمن تماس گرفته و گفتند اینکار را نمیکنیم. دانشجویان بروند خانههایشان. و دیگر ما احمدینژاد را تا چند روز ندیدیم. اصلاً دانشگاه هم نیامد. من بهعنوان عضو علیالبدل بجای او به ستاد رفتم و آنجا بحثهای مفصلی شد که ذیلاً توضیح میدهم اما قبل از آن ذکر این نکته مهم است که آقای مهندس میرحسین موسوی آن زمان سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بودند و با توضیحاتی که ما داده بودیم و احتمالاً صحبتهایی که در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شده بود، به شدت موافق تعطیلی دانشگاهها آن هم در چارچوبی که برایشان توضیح داده شد، بودند. ایشان به بنده که مسئول روابط عمومی ستاد تعطیلی دانشگاهها هم بودم، گفتند روزنامه و تمام امکاناتش کاملاً در اختیار اینکار و کلیه اخبار آن را پوشش خواهند داد. آن شب هم چند بار تلفنی تا ساعت ۳ بامداد با هم در تماس بودیم و ایشان منتظر اعلام قطعی تعطیلی دانشگاه از طرف شورای عمومی دفتر تحکیم بودند چرا که میبایست روزنامه برای ساعت ۶ صبح چاپ و منتشر میگردید…
داخل آن جلسه بهخاطر آوردن یک پیغام تند و جدی از جانب آقای بنی صدر چه غوغایی بود! وقتی من رسیدم و همانطور که قبلاً گفته شد احمدینژاد غیبش زده بود، از اعضای اصلی فقط یک نفر مانده بود آن هم آقای موسوی نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران در دفتر تحکیم وحدت. بقیه یا اعضاء علیالبدل بودند و یا اعضای شورای عمومی. چیزی حدود ۲۰ نفر از ۵۰ نفری که میبایست باشند! از موسوی پرسیدم چی شده که قرار شد موضوع منتفی گردد؟ گفت آقای علی خطائی نماینده دانشگاه ملی (شهید بهشتی) حدود ساعت هفت بعدازظهر همان روز به جلسه آمد و از طرف رئیس دانشگاه ملی (آقای تقیزاده که از دوستان آقای بنیصدر بود) از قول جناب بنیصدر پیغامی را آورد. پیغام این بود: از آقای بنیصدر در اهواز، توسط آقای تقیزاده به دانشجویان دفتر تحکیم وحدت بگوئید اگر دانشگاهها را تعطیل کنند، بهعنوان فرمانده کل قوا، به تهران میآیم و وسط زمین چمن دانشگاه تهران، همه را به دار مجازات آویزان میکنم! با گفتن این پیغام آقای علی خطائی خود میرود و چند نفر دیگر از جمله آقای احمدینژاد و دیگران هم جلسه را ترک کرده و از اقدام برای تعطیلی دانشگاهها منصرف میشوند.
محسن میردامادی: انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت و تربیت معلم بر سر نظرشان ایستادند و به حرف امام گوش ندادند.
وقتی من رسیدم از چیزی حدود ۵۰ نفر که میبایست باشند حدود ۲۰ نفر حضور داشتند. بحثهای مفصلی شد. حتی به داخل سفارت تلفن زدیم که دو نفر از شورای دانشجویان خط امام بیایند. آقای رضا سیفالهی از دانشگاه صنعتی شریف و حبیباله بیطرف از دانشگاه تهران آمدند و این دو نفر هم گفتند که این حرکت خلاف خط امام است و آیتالله خمینی تأیید نخواهند کرد و به همین دلیل اظهار داشتند چون اکثر شورای مرکزی یا حضور ندارند و یا مخالفند پس حق ندارید اسم دفتر تحکیم وحدت و یا اسم دانشجویان پیرو خط امام را روی خود بگذارید» (ر. ک. ۶)
ابوالحسن بنیصدر مخالفت با تعطیلی دانشگاه ها را تأیید میکند اما تاکنون سخنی پیرامون تهدید در این خصوص مطرح نکرده است.
علی شکوریراد نیز تأیید میکند که شورای مرکزی وقت دفتر تحکیم وحدت از اجرای طرح تعطیلی کنار میکشد: «روزهای پایانی فروردین ۵۹ هماهنگیهای لازم بین انجمنها انجام شده بود و حالت انتظاری برای اعضای انجمنها جهت اجرای طرح ایجاد شده بود اما روشن نبود چرا مرکزیت تحکیم وحدت تصمیم به اجرا نمیگیرد و به نظر میرسید تردیدی به وجود آمده است. در این فاصله و به دنبال این تأخیر، نسخهای از طرح مکتوب دفتر تحکیم توسط یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق از دفتر مرکزی تازهتأسیس دفتر تحکیم به سرقت رفت و یک روز صبح توسط آنها این طرح چند صفحهای به حالت افشاگرانه در دانشگاهها توزیع و بر دیوارها نصب شد. به دنبال آن دانشگاهها حالت تشنج به خود گرفتند و کلاسهای درس اکثراً تعطیل شدند.» (ر. ک. ۵)
اما سیدنژاد ،احمدینژاد را از چهرههای مهم انقلاب فرهنگی معرفی میکند :«بعد از تصرف سفارت، ما به دنبال تشکیل جلسه مجمع عمومی دفتر تحکیم وحدت رفتیم. در جلسه مجمع عمومی بود که دیدگاههای مختلفی درباره تسخیر سفارت مطرح شد و بحثها به انقلاب فرهنگی رسید. بیشتر من و آقای احمدینژاد این ایده را مطرح و در خصوص ضرورت آن صحبت کردیم» (ر. ک ۲)
عباس عبدی از دانشجویان پیرو خط امام و عضو سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه پلیتکنیک نیز نقش زیادی برای احمدینژاد قائل است و میگوید: «اما بخشی از انجمنها مثل انجمن علم و صنعت، گرایش به اسلام سنتی داشتند. به الان آنها نگاه نکنید که زیر تابلوی چهگوارا عکس میگیرند و با کمونیستهای آمریکای لاتین هر روز ملاقات میکنند و با بیخداترین آدمها رابطه دوستانه دارند. آنها در آن زمان، اینها را نجس میدانستند و سبیلهایشان را مسخره میکردند. اما بچههای سازمان دانشجویان مسلمان با وجود اختلاف نظر با کمونیستها، اهل درگیری با آنها نبودند. مسأله اصلیشان این نبود (عباس عبدی در مصاحبه با شهروند امروز )
البته با بررسی اظهارات مختلف میتوان نتیجه گرفت احمدینژاد ابتدا از فعالان و انقلاب فرهنگی بوده است اما پس از سیر قضایا و آگاه شدن از نظر مخالف آیتالله خمینی با تعطیلی دانشگاه و دیدگاههای مخالف دیگر از طرح فوق کنار کشیده است.
احمدینژاد نماینده دانشگاه علم و صنعت غیبش زده بود.
همانگونه که قبلاً عنوان شد که طیف چپ دفتر تحکیم وحدت با تعطیلی دانشگاه مخالف بود. عباس عبدی در مصاحبه با شهروند امروز توضیح میدهد که دانشجویان پیرو خط امام با تعطیلی دانشگاه موافق نبودند. ( پیشین)
سیدنژاد نیز بر این واقعیت صحه میگذارد: «من در چارچوب رایزنیهایم به سفارت هم رفتم و با آقای اصغرزاده از رهبران دانشجویان خط امام و مستقر در سفارت آمریکا مذاکره کردم. با آقای اصغرزاده یک ساعتی صحبت کردم. گزارشی دادم و گفتم که انقلاب فرهنگی یک ضرورت است و برای انجام آن هم باید دانشگاهها تعطیل شوند. آقای اصغرزاده خیلی روشن گفت که من صد در صد مخالف هستم چون هر چه ما در تصرف سفارت داشتهایم، شما پنبه خواهید کرد. آقای اصغرزاده گفت که این حرکت شما درست عکس حرکت لانه است و تفرقه ایجاد میکند و وحدت گروهها را از بین میبرد. گفت که امریکا مترصد چنین فرصتی است تا بر اساس فضای آشوب داخلی، عملیاتی نظامی انجام دهد. در نهایت هم ایشان گفت که انقلاب فرهنگی بهترین هدیه به آمریکاست و محکم مخالفت کرد.»(ر. ک ۲)
صادق محصولی از اعضاء وقت انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت هم دلیل مخالفت دانشجویان مستقر در سفارت آمریکا را اینگونه شرح میدهد: «بعضی از دوستان دفتر تحکیم که بیشتر فکر میکردند که این لانه جاسوسی میبایست به صورت مرکزی برای ادامه کار سیاسی آنها ادامه داشته باشد حاضر نمیشدند بپذیرند و با انقلاب فرهنگی مخالفت میکردند. علت این مخالفتها برای ما روشن بود، آنها فکر میکردند که با راهاندازی این تز که یک حرکت انقلابی و دانشجویی جدید به نام انقلاب فرهنگی بود، دیگر دکان لانه جاسوسی بسته خواهدشد. زیرا بهرهبرداری سیاسی از آن میشد.» (ر. ک ۲)
بدین ترتیب معلوم میشود انقلاب فرهنگی و طرح تعطیلی دانشگاهها از سوی اقلیت انجمنهای اسلامی دانشجویان اجرا شد و به همین دلیل آنها از در تمام بیانیههایی که در آن ایام صادر کردند از عنوان دفتر تحکیم وحدت استفاده نکردند. البته استفاده آنها از انجمنهای اسلامی دانشجویان بر اساس اصول کار تشکیلاتی نیز درست نبوده است. چون آنها به دلیل اینکه رأی اکثریت را نداشتند نمیتوانستند از این عنوان استفاده کنند. این امر نشان میدهد که اقلیتی محض از دانشجویان از طرح تعطیلی دانشگاه تحت عنوان انقلاب فرهنگی حمایت میکردند. البته بین بخشی از اعضاء انجمنهای اسلامی دانشجویان که مدافع انقلاب فرهنگی نیز بودند در حین اجرای طرح اختلاف پیش میآید. عباس عبدی توضیح میدهد: «ماجرا از دست آنها در رفته بود و اختلافی بین برخی بچهها مثل آقای آقاجری که مخالف تندروی نیروهای دانشگاه علم و صنعت بود، پیش آمده بود. آمدند با بچههای لانه مشورت کردند که بیایید کمک کنید تا قضیه را جمع کنیم. بچههای لانه هم مرا معرفی کردند که به عنوان نماینده در جلسات آنها شرکت کنم. بچههای اصلی لانه عموماً موافق انقلاب فرهنگی نبودند و آنها آمدند تا نظر اینان را جلب کنند و از حمایتشان برخوردار شوند. من به عنوان نماینده بچههای لانه به جمع آنها رفتم و در دو مناظره تلویزیونی در کنار آنها حاضر شدم. در آن مناظره تلویزیونی، من نماینده سازمان دانشجویان مسلمان بودم، آقای آقاجری نماینده انجمنهای اسلامی دانشجویان بود، دو نفر از دانشجویان وابسته به چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق حضور داشتند.»(ر. ک ۱۶)
ابوالحسن بنیصدر: اگر دانشگاهها را تعطیل کنند، بهعنوان فرمانده کل قوا، به تهران میآیم و وسط زمین چمن دانشگاه تهران، همه را به دار مجازات آویزان میکنم!
البته پس از شروع درگیریها و حمایت آیتالله خمینی از انقلاب فرهنگی و در فضای دو قطبی ایجاد شده بین دانشجویان مدافع حکومت و دانشجویان چپ و مدافع مجاهدین، کلیت دفتر تحکیم وحدت در یک طرف قرار گرفتند و از تغییر در نظام دانشگاه و جمع شدن دفاتر گروههای سیاسی دگراندیش در دانشگاه دفاع کردند.
فواد تابان از فعالان سازمان پیشگام (هواداران سازمان چریکهای فدائی خلق) فضای آن دوران دانشگاهها را چنین توصیف میکند:«دانشگاه برخلاف جاهای دیگر در اوایل انقلاب فضایی متفاوت داشت. در فاصله انقلاب در سال ۱۳۵۷ت ا شروع انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ در دانشگاههای کشور انتخاباتی برگزار شد که اگر نگوییم همه منتخبان، باید تآکید کنم که اکثریت منتخبان را کسانی غیر از دانشجویان طرفدار جمهوری اسلامی که تحت عنوان انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت میکردند، تشکیل میداد.»
آقای تابان میافزاید: «در این میان دانشجویان هوادار مجاهدین و فداییان در اکثریت بودند. از طرف دیگر دانشگاه در آن زمان تنها دانشگاه نبود بلکه مکانی برای برقراری ارتباط میان دانشجویان و گروههای مختلف مردم بود.».
شروع درگیریهای خشونتبار
دانشگاه تبریز نقطه آغاز اتفاقات تلخی است که منجر به اخراج اساتید و دانشجویان دگراندیش و تعطیلی دانشگاهها میشود.
در روز ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز سخنرانی داشت. سخنرانی وی نیمهتمام ماند. گروهی از دانشجویان معترض برنامه سخنرانی وی را مختل میسازند. بعد از این واقعه بین ۲۵۰ تا۶۰۰ نفر از دانشجویان و کارمندان هوادار انجمن اسلامی دانشجویان در اعتراض دفتر ریاست ساختمان تبریز را اشغال میکنند. این اتفاق منجر به درگیری بین آنها و دانشجویان مخالف میشود. آنها خواستار تعطیلی دفاتر گروههای دانشجویی بودند که مانع اتمام سخنرانی هاشمی رفسنجانی شده بودند. دکتر فاروقی رییس وقت دانشگاه تبریز تصرفکنندگان را مورد انتقاد قرار داده و گفت که سرنوشت ۱۲ هزار دانشجو را تابع احساسات چند صد نفر نخواهد کرد.
وی همچنین گفت: «من با اسلامی شدن دانشگاه ها موافق هستم ولی نمی توانم اینگونه اعمال را تأیید کنم. اسلامی شدن دانشگاه ها باید بر اساس مطالعه و بررسی باشد. » (ر.ک. روزنامه کیهان مورخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹، ص ۱)
شورای دانشگاه تبریز از اعضاء سازمان دانشجویان مسلمان و انجمن اسلامی کارگران و کارمندان خواست هر چه زودتر دست از اشغال دانشگاه بردارند. در جریان درگیری ساختمان ریاست چند بار بین موافقین و مخالفین دست به دست شد. تا در نهایت با حمایت آیتالله اسدالله مدنی، جهاد سازندگی، جامعه روحانیت تبریز، کانونهای اسلامی اصناف و سپاه پاسداران تبریز هواداران حکومت به طرف دانشگاه آمدند و فضا را به نفع انجمن اسلامی دانشجویان تبریز تغییر دادند. مخالفان چرایی کار را اینگونه توضیح میدادند: «دانشجویان در بخش پرسش و پاسخ به افشای هاشمی رفسنجانی پرداختند و بهدنبال آن رفسنجانی نیز در آنجا تهدید به تصفیه دانشگاهها نمود که با هو کردن دانشجویان مجبور به فرار شد»
فواد تابان، از فعالان سازمان پیشگام: هواداران مجاهدین و فدائیان در انتخابات دانشگاهها در اکثریت بودند
اما نیروهای مدافع میگویند که به طرف هاشمی رفسنجانی سنگ و یا میله فلزی پرتاب شد و وی مجبور شد برای حفظ امنیت محل را ترک کند.
این اتفاق همچون عاملی شتاببخش باعث جدی شدن اجرای طرح تعطیلی دانشگاه شد که قبلاً با تردیدهایی در اجرا مواجه شده بود. رصد کردن حوادث نشان میدهد که برنامه و ارادهای از قبل وجود داشته و از حوادث دانشگاه تبریز به عنوان یک فرصت استفاده شد. البته دکتر محمد ملکی معتقد است که کل حادثه دانشگاه تبریز صحنهسازی بوده است. «در روز ۲۷ فروردین ۵۹ وقتی آقای رفسنجانی میروند دانشگاه تبریز سخنرانی میکنند یک نفر به نام حسن عبدی بلند میشود و شروع میکند علیه ایشان شعار دادن و خلاصه نظم بر هم میریزد و جلسه به هم میخورد. اما بعدها ما فهمیدیم که اینها همه برنامه بوده. چون قبل از این جریان هم آقای آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی یک نواری را پر کرده بود و گفته بود که دانشگاهها باید تعطیل شود. از همان جا بحث بسته شدن دانشگاهها جدی شد و به تهران و شورای انقلاب کشیده شد.» ( ر. ک به: در کوله پشتی هیچ بیگانه ای آزادی برای ما حمل نمی کنند)
واکنش سریع از سوی نیروهای حامل انقلاب فرهنگی نشان میدهد که آنها آماده ومترصد بهره بردن از فضا بودهاند. نمیتوان انتظار داشت به سرعت و بدون هماهنگی ناگاه نهادهای حکومتی به سمت عملی کردن تغییر وضعیت دانشگاه بروند.
به عنوان مثال در همان روزی که دانشگاه تبریز متشنج میشود. کنفرانسی تحت عنوان رسالت دانشجو و دانشگاه در دانشگاه تهران برگزار میشود. کمیته دانشجویی برگزارکننده مراسم طی صدور قطعنامه محورهای زیر را بیان میکند:«ای ملت عزیز ایران بدانید که دانشگاهها که روزی پا به پای روحانیت و همراه با تودههای مردم در مبارزه به پیش میتاخت امروز به گمگشتگی رسیده است. موج افکار گوناگون سفارشی و سرمایهگذاریهای فکری و سیاسی اجنبی بر روی این قشر باعث بهوجود آمدن گروههای مختلف و پوسیده شدن عدهای از درون گشته تا جایی که سایه سیاه و تیره خونریزیها در این محیط مقدس نمایان شده است. بدینوسیله ما دست نیاز به پیشگاه امت دراز کرده و از آنها میخواهیم برای تحقق این پیام امام که فرمودند باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران [کرد]، بهپا خیزید.
محورها:
۱- اجرای انقلابی اساسی در دانشگاهها حتی به قیمت تعطیلی و یا تعلیق
۲- تصفیه اساتید شرق در ارتباط شرق و غرب. فقط تصفیهها محدود به اساتیدی که با رژیم گذشته همکاری میکردند، نشود.
۳- کلیه علوم و فنون از درون مکتب رهایی بخش اسلام الهام بگیرد و دانشگاه اسلامی شود
۴- جلوگیری از بد آموزیهای رژیم گذشته در دانشگاه نظیر مدرک گرایی، عدم ارتباط بین دین و علم، جدایی دین از سیاست، جدایی دانشجو از توده مردم. اتکاء صرف دانشجو به اشتغال
۵- کنار گذاشتن مکاتب شرقی و غربی
۶- اختصاص اوقاتی از تلویزیون به دانشگاهها
در پایان از آیتالله منتظری خواستار نظارت بر دانشگاهها شدند. آیتالله منتظری به این نشست پیام داده بود. »(ر.ک به: روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲۸/۰۱/۱۳۵۹ شماره ۲۵۶ ص ۷)
علی اکبر معینفر: کار غلط را نباید با کار غلط پاسخ داد.
روزنامه چمهوری اسلامی از روز ۲۷ فروردین حرکتی را برای طرح ضرورت دگرگونی در دانشگاهها شروع میکند. این روزنامه در مصاحبه اختصاصی با حجتالاسلام دکتر محمد جواد باهنر از وی در خصوص طرحهای موجود برای رهایی دانشگاه از وابستگی می پرسد و وی در جواب میگوید: «متأسفانه در زمینه فرهنگی کار فوقالعادهای انجام نشده، دانشگاههای ما هنوز نتوانستهاند برنامهریزی و دگرگونی متناسب با انقلاب و فرهنگ انقلاب اسلامی را انجام دهند و ضرورت دارد یک دگرگونی اساسی در کل دانشگاههای ما بهوجود بیاید ولو به قیمت اینکه مدتی دانشگاهها تعطیل باشد. تا اینکه برنامه ریزی و سازماندهی جدیدی در کل نظام متناسب با حرکت انقلابی ما و نیازهای آینده ما داشته باشیم.» (ر. ک به: روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲۷/۰۱/۱۳۵۹ شماره ۲۵۶ ص ۵)
باهنر همچنین در مصاحبه ای دیگر با روزنامه کیهان فاش می کند که در خصوص چگونگی تحقق انقلاب فرهنگی در شورای انقلاب اختلاف نظر [وجود داشته] است.
«در زمینه تعطیلی دانشگاه ها اطلاع رسمی در دست نیست. اما زمزمه هایی بوده مبنی بر اینکه گروههای اسلامی دانشگاه ها معتقدند که دانشگاه باید متناسب با نیازهای انقلاب اسلامی تغییر کند و نظام و سیستم تازهای در آنجا پیاده شود. در زمینه تغییر دو نظر وجود دارد. یکی اینکه دانشگاهها به همین طریق ادامه بدهند و بهتدریج برنامهریزیهای تازه انجام شود و کادرهای مناسب انتخاب شود که احتیاج به درازمدت دارد که در واقع یک رفورم در دانشگاههاست. اما طریقه دوم این است که دانشگاه برای مدتی تعطیل شود و دانشجویان به فعالیتهای انقلابی در نهضت سوادآموزی و جهادسازندگی و … بپردازند و در فاصلهای که یک سال [به درازا] میکشد فراغی باشد تا بتوانند برنامه دقیقی برای تغییرات اساسی در دانشگاه ها پیاده کنند.»
وی در خصوص طرح این مسئله در شورای انقلاب میگوید : ” به طور رسمی هنوز مطرح نشده است. اما در حاشیه مذاکرات شورا مطرح شده و در سال گذشته نیز ضمن مذاکراتی که در این مورد داشتیم آخرین تصمیم مبنی بر این نبود که دانشگاهها به همان وضعی که دارند کار خود را ادامه دهند” (ر. ک. روزنامه کیهان مورخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹، ص ۲)
سید علی خامنهای: این گروههایی که در دانشگاهها لانه کردهاند و علیه حکومت اسلامی در حال ضربه زدن هستند باید دانشگاهها را تخلیه بکنند.
بدینترتیب زمزمه تعطیلی دانشگاهها توسط روزنامه جمهوری اسلامی پخش میشود. البته این بحث در همان روزها توسط نشریه سازمان مجاهدین خلق افشاء شده و تنشهایی را در درون دانشگاهها ایجاد کرده بود.
روزنامه جمهوری اسلامی در روز ۲۸ فروردین خبر میدهد دانشجویان مسلمان تبریز اداره دانشگاه را بر عهده گرفتند.
اثنی عشری توضیح میدهد در شب چهارشنبه ۲۸ فروردین نمایندگان انجمنهای اسلامی دانشجویان در محل سکونت کارکنان سفارت آمریکا که در اختیار دفتر تحکیم وحدت قرار گرفته بود، جلسه داشتند که ابتدا محمود احمدینژاد طی تماس تلفنی اطلاع میدهد که طرح منتفی است و اعضاء به منزلشان بروند. همچنین برخی از انجمنها پس از اطلاع از مخالفت شدید ابوالحسن بنیصدر جلسه را ترک میکنند. همچنین رضا سیفاللهی و حبیب بیطرف نیز نظر مخالف دانشجویان خط امام مستقر در سفارت آمریکا را منتقل میکنند و متذکر میشوند که آیتالله خمینی نیز تعطیلی دانشگاه را تأیید نمیکند. از این رو اکثریت اعضاء شورای تهران و مرکزی دفتر تحکیم وحدت از جلسه خارج میشوند. اما اقلیت باقیمانده که عمدتاً از دانشگاههای علم و صنعت و تربیت معلم بودند حدود ساعت ۳ صبح ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ تصمیم به بستن دانشگاهها میگیرند. موضوع را به میر حسین موسوی اطلاع میدهند که منتظر خبر آنان بود. (ر. ک ۶) بدینگونه تیتر اول روزنامه جمهوری اسلامی در روز ۳۰ فروردین میشود: «با تغییر بنیادی نظام آموزشی استعماری در مراکز آموزشی و واژگونی سیستم اسلامزدایی در دانشگاهها، انقلاب فرهنگی آغاز میشود.» (روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۳۰/۰۱/۱۳۵۹ شماره ۲۵۶، ص ۱)
در فردای روزی که اتفاق دانشگاه تبریز رخ میدهد موضوع تعطیلی دانشگاهها در شورای انقلاب مطرح میشود.
شورا در زمینه جمع کردن ستاد گروههای سیاسی و اعلام شورای انقلاب فرهنگی در دانشگاهها تصمیم میگیرد. همچنین نیروهای وابسته به حزب جمهوری اسلامی صحبت تعطیلی دانشگاه را پیش میکشند. ابوالحسن بنیصدر که بعد از بازگشت از سفر خوزستان وارد جلسه شورای انقلاب میشود. وی مدعی است که نظر مخالفش با تعطیلی دانشگاه را در جلسه مطرح میکند و هشدار میدهد که در صورت تعطیلی استعفا میدهد و تلویحاً این طرح را به منزله توطئه علیه خودش بهشمار میآورد. قرار میشود در این خصوص با آیتالله خمینی مشورت کنند. اعضاء شورا به قم میروند. هاشمی رفسنجانی در حضور آقای خمینی مخالفت بنیصدر را پیش میکشد و می گوید وی در این صورت استعفا میدهد. آیت الله خمینی میگوید خبر ایشان نباید استعفا بدهد و در مجموع مقرر میگردد که دانشگاه تعطیل نشود. فقط دفاتر گروههای سیاسی جمع شود و شروع انقلاب فرهنگی اعلام گردد. رئیس جمهور نیز مأمور اجرای این مصوبه میشود. (ر.ک به: توضیحات بنی صدر در مورد انقلاب فرهنگی)
همچنین بنی صدر مدعی است که در شورای انقلاب خطاب به اعضاء حزب جمهوری اسلامی گفته است:«شما برنامه کارتان زدن رئیسجمهور است. صریح حرف بزنید. دیگر اسلامی کردن دانشگاه یعنی چه؟ شما اگر قرار است دانشگاه را اسلامی کنید اول خودتان مسلمان شوید و اقلاً دروغ را ترک کنید.» (ر.ک. درس تجربه، در گفتوگو با حمید احمدی. خاطرات ابوالحسن بنیصدر، اولین رییس جمهوری ایران (انتشارات انقلاب اسلامی. ۱۳۸۰، ص ۱۱۳)
البته قبل از حضور بنیصدر ،موضوع تعطیلی دانشگاهها در شورای انقلاب مطرح شده بود و مهندس بازرگان در مقابل اصرار اعضاء وابسته به حزب جمهوری اسلامی شورا گفته بود: « شما (حزب جمهوری) میخواهید سر بنیصدر را ببرید. اقلاً صبر کنید که از جبهه برگردد و بعد اینکار را بکنید»
علی اکبر معینفر وزیر نفت وقت در واکنش به درگیریهای دانشگاه تبریز میگوید: « به نظر من سلب آزادی از سخنران و شلوغ کردن جلسه سخنرانی کار غلطی است حالا از جانب هر گروهی باشد ولی پاسخ آنها که اداره دانشگاه را افراد مخالف آنها در دست بگیرند هر چقدر هم که حسن نیت داشته باشند. درست نیست. کار غلط را نباید با کار غلط پاسخ داد» (ر. ک. روزنامه کیهان مورخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ص ۲)
سید علی خامنهای در خطبههای نماز جمعه تهران در روز ۲۷ فروردین آتش تهیه را میریزد. او که در هفتههای پیش نظر روشنی در خصوص انقلاب فرهنگی نداده بود، اینبار ضمن حمله شدید به دانشجویان چپ از ضرورت جمع شدن ستادها در دانشگاهها میگوید و البته در آخر از دانشجویان میخواهد که اقدامی انجام ندهند و بگذارند دولت مصوبه انقلاب فرهنگی را اجرا کند. فرازهایی از سخنان وی بهشرح زیر است:
«کسانی که در دانشگاهها درس میخوانند یا درس دادهاند گواهی میدهند نظام دانشگاهی ما همان نظام دانشگاهی رژیم گذشته است. امروز دانشگاه ما بهجای اینکه محلی برای پرورش افکار اسلامی باشد متأسفانه حتی جوانان مسلمان ما، که اکثریت قاطعی را در دانشگاهها حائز هستند این فرصت را نمییابند تا اسلام را در دانشگاهها بگویند، بیاموزند و ترویج کنند. حداقل انتظاری که ملت دارد این است که این دانشگاه لااقل زمینه رشد اندیشههای اسلامی را فراهم کند نه اینکه با آن مخالفت هم بکند. نه اینکه گروههای ضد اسلامی این فرصت ر ا پیدا بکنند که دانشگاهها را پایگاه حمله به جمهوری اسلامی قرار بدهند، نه اینکه ضد انقلابی که تا دیروز در خدمت آریامهر بوده امروز یک نقاب چپ به صورت بزند با شعارهای چپ روانه و چپگرایانه در صحنه دانشگاه ظاهر بشود و جلوی هر فعالیت درست اسلامی در هر کلاس ر ا بگیرد. و نه آنکه یک گروهی که معلوم نیست از کجا جوشیده است به کدام ابرقدرت متصل است البته نامش چپ است و این نام دروغینی است با ۱۷ نفر پنجاه اتاق را در یک دانشگاه بگیرد. (…) پیام امام را آنچنان تعبیر کند و آنچنان بگوید که شایسته خود اوست.
جوانان دانشجو، دختر و پسر مسلمان دیگر نمیتوانند این وضع را تحمل کنند. نمیتوانند ببینند یک استاد مخالف و دشمن با اسلام سر کلاس درس به اسلام توهین میکند. نمیتواند ببیند ستاد گروههای مسلح ضد جمهوری اسلامی سازماندهیشان را در داخل دانشگاه بکنند. دانشگاههای تهران که ملت پول آن را میدهند میشود مرکزی که یک عدهای را به بندر ترکمن و یک عده دیگر را به کردستان بفرستند.
انشاءالله بزودی رئیس جمهور و شورای انقلاب تصمیماتی را که بهفرمان امام و بر اساس رهنمودهای ایشان گرفتهاند اعلام میکنند. این گروههایی که در دانشگاهها لانه کردهاند و علیه حکومت اسلامی در حال ضربه زدن هستند باید دانشگاهها را تخلیه بکنند. اگر این مراکز که مراکز فسادی شده است را به صاحبان اصلی آن یعنی ملت برنگردانند، این ملت خود خواهد رفت و این مراکز را پاکسازی خواهد کرد. و این دشمنان ملت و جمهوری اسلامی و همکاران دانسته و یا ندانسته امپریالیسم را از آنجا بیرون خواهند کرد. این تصمیم قاطعی است که رهنمودش را امام امت در پیام نوروزی دادند و شورای انقلاب و رئیس جمهور را مسئول اجرای آن کردند. دانشجویان برادران و خواهران مسلمان شما حق دارید ناراحت باشید که پرچم داس و چکش در دانشگاه بالا برود. اما سعی کنید از دولت که مسئول انجام این ابتکار است پیشی نگیرید و اقدامی نکنید. بگذارید مسئولان دولتی خودشان اقدام خواهند کرد. بگذارید کارها به آرامی جلو برود. آشوب نشود فضا چندقطبی نشود. دشمن همین اضطراب و آشفتگی را میخواهد.» (ر. ک به: روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۳۰/۰۱/۱۳۵۹ شماره ۲۵۶ ص ۱۰)
در همان روز بر اساس تصمیم جمعی از اعضاء انجمنهای اسلامی دانشجویان، انجمن اسلامی تربیت معلم و علم و صنعت با بستن زنجیر جلوی درب دانشگاه اقدام به تعطیلی دانشگاه میکنند.
در دانشگاه علم و صنعت دانشجویان مدافع تعطیلی دانشگاه صبح زود ساعت هشت درب دانشگاه را میبندند و مانع ورود دانشجویان مخالف می شوند. این مسأله باعث درگیری در دانشگاه و زخمی شدن چند نفر میشود. یکی از اعضاء انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت ماجرا را این چنین توضیح میدهد: « به دنبال پیام امام امت که انقلابی اساسی باید در تمام نهاد های کشور انجام شود و چون دانشگاه بزرگترین نقش را در اوج و یا ذلت جامعه دارد، دانشگاهها باید زودتر از همه در آنها انقلاب شود. درحال حاضر نیرو هایی هستند که در مقابل انقلاب قرار گرفتهاند و با تعطیلی دانشگاه مخالفند زیرا پایگاه تودهای ندارند و اعضاء خود را از میان دانشجویان انتخاب میکنند. گروههایی مانند مجاهدین، چریکهای فدائی خلق و پیکار میترسند با تعطیلی دانشگاهها که در حقیقت سیستم آمریکایی و غیر اسلامی بر آنها حکمفرماست پایگاه خود را از دست بدهند … پس از وقایع پلیتکنیک و تبریز احتمال میدادیم که اینها ساعت هشت صبح در دانشگاه ضمن اشغال به تحصن دست بزنند و ما تنها فکرمان این بود که جلوی اینکار ر ا بگیریم و از درگیری جلوگیری کنیم. حتی از ورود کمیته به دانشگاه جلوگیری کردیم. ما معتقد هستیم برای تغییر نظام آموزشی دانشگاه باید دانشگاهها تعطیل و سپس با حضور اساتید متعهد متخصص و دانشجویان مؤمن به انقلاب به بررسی این نظام بپردازیم.» (ر.ک. روزنامه کیهان مورخ ۳۰/۰۱/۱۳۵۹ ص ۳)
در دانشگاه تربیت معلم تلاش برای ممانعت از ورود دانشجویان موجب درگیری بین آنها و مخالفین تعطیلی دانشگاه میشود. در این درگیری دانشجویان مخالف موفق میشوند ساختمان مدیریت دانشگاه را باز پس بگیرند. این امر باعث تداوم کشمکش میشود.
تا اینکه یکسری از افرادی که در نماز جمعه تهران شرکت کرده بودند به حمایت دانشجویان مسمان به دانشگاه تربیت معلم میروند. با حضور آنها برخوردها شدیدتر میشود و سلاحهای سرد مورد استفاده قرار میگیرد. در درگیریها فردی بنام پرویز ستاری کشته میشود. پرویز ستاری مأمور پلیس راه تهران در گروه کنترل راههای کرج بود. او برای شرکت در نماز جمعه و دیدار با خانواده خود به تهران آمده و بعد از نماز همراه با مردم به سمت دانشگاه تربیت معلم بهراه افتاده بود. او عصر جمعه به نحو مشکوکی به قتل رسید. مسئولان بیمارستان سینا اعلام داشتند که وی قبل از رسیدن به بیمارستان فوت کرده است. در جیب وی تنها اعلامیهای از حزب جمهوری اسلامی وجود داشت. هویت وی ابتدا نامعلوم بود. اما پدرش او را در پزشک قانونی شناخت. پدر وی عباسقلی ستاری علیه مجاهدین خلق و فدائیان خلق اعلام جرم کرد. (روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱/۰۲/۱۳۵۹ ص ۱۰)
گروههای دانشجویی دگراندیش دانشگاه تربیت معلم انجمن اسلامی دانشجویان را متهم میکنند که با آوردن گروههای فشار از بیرون جو را به سمت تشنج و خشونت فیزیکی برد. اما انجمن اسلامی این اتهام را رد کرد و طی بیانیهای اظهار داشت:«مردم پس از نماز جمعه ۲۹ فروردین به صورت خودجوش به طرف دانشگاه آمدند. نمایندگان انجمن اسلامی با بلندگو به داخل مردم رفته و یا تاکید بر پیام امام و شورای انقلاب خواستار ترک منطقه و عدم ورود به دانشگاه شدند. اما مردم میگفتند که باید پلاکاردها و تابلوهای گروه فدائی و مجاهد پایین بیاید. آنها ابتدا قبول کردند بعد گفتند نه. ناگهان میلیشیای مجاهدین به مردم حمله کرد و با چوب و سنگ و سلاح سرد به جان مردم افتادند. موضع انجمن ترک مخاصمه ودرگیری و دعوت طرفین به آرامش بود. سپاه وارد شد. نمایندگان مجاهدین و فدائیها گفتند حملهکنندگان تا دو کیلومتر عقب بروند ما دفاتر را تخلیه میکنیم. سپاه قبول کرد اما انها نپذیرفتند و گفتند این طوری دانشگاه تعطیل میشود. دوباره مردم حمله کردند تا اینکه کمیته وارد شد و قضایا پایان یافت. »(ر. ک به: روزنامه جمهوری اسلامی، ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ ص ۵)
آنها مجاهدین خلق را متهم به تحریک مردم میکردند و میگفتند از چند روز قبل آماده این برخورد بودند و غذا و مهمات جمع کرده بودند. اما سازمان مجاهدین خلق این ادعا را رد کرد.
روزنامه جمهوری اسلامی با درج عکسهایی گروههای خلقی را مسئول خشونتهای فیزیکی معرفی کرد. روزنامه مجاهد و نشریات گروههای چپ دانشجویی نیز حملات را متوجه چماقداران حزبالله کردند.
در دانشگاه علم وصنعت نیز مجدداً درگیری رخ داد اما بهشدت تربیت معلم نبود. جامعه اسلامی دانشگاه علم و صنعت، ضمن تأیید خواستهای انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت در جهت اسلامی کردن نظام آموزشی کشور، از مردم غیور تهران خواست از آنجایی که از طرف سازمانهای منحرف طرحریزی در دانشگاه علم و صنعت شده است، لذا ضمن هوشیاری کامل، دانشجویان متعهد را در دانشگاهها تنها نگذارند. ابن فراخوان باعث حضور نیروهای حزبالله در دانشگاه علم و صنعت و حمایت از تعطیلی دانشگاه شد.
در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ گروهی از دانشگاه تهران به سمت پلیتکنیک راهپیمایی کردند و شعارهایی مبنی بر تصفیه دانشگاه میدادند. انجمن دانشجویان مسلمان و گرو ههای پیشگام و دمکرات و چند گروه دیگر از چند روز قبل در دانشگاه بودند و به همین مناسبت هنگامی که این گروهها قصد ورود به پلی تکنیک را داشتند درگیریهایی بوجود آمد که طی آن دو نفر مجروح شدند. و به دلیل مقاوم تشدید دانشجویان مستقر آنها نتوانستند وارد دانشگاه شوند و لذا به طرف دانشکده توانبخشی رفتند و توانستند انجا را تصرف کنند. پس از ورود به دانشگاه دفتر انجمن دانشجویان مسلمان را اشغال کرده وسایل آن را بیرون ریختند. بعد از دو ساعت نیروهای سپاه پاسداران وارد شده و با اخراج اشغالگران کل دانشگاه را در دست گرفتند. (ر. ک. روزنامه کیهان مورخ ۳۰/۰۱/۱۳۵۹ ص ۳)
در دانشگاههای تهران عمدتا دانشجویان مخالف تعطیلی زنجیرههای انسانی مقابل درب ورودی دانشگاه تشکیل داده بودند تا مانع ورود اشغالگران از بیرون شوند.
آیت الله محمد رضا مهدوی کنی مسئول کمیتههای انقلاب اسلامی ضمن تأکید بر سپردن انتظامات دانشگاهها به شهربانی و کمیتهها گفت: «مأموران انتظامی و پاسداران در خارج دانشگاه مستقر شدهاند تا عبور و مرور افرادی را که از خارج وارد دانشگاه میشوند کنترل کنند. پاسداران و مأموران انتظامی در موقع بروز حوادث ناگوار در داخل دانشگاهها بدون اسلحه وارد دانشگاه بشوند و از تشنج جلوگیری کنند. ما در موارد خیلی بحران که امیدوارم پیش نیاید میتوانند با خود اسلحه هم حمل کنند.» (ر. ک. روزنامه کیهان مورخ ۳۰/۰۱/۱۳۵۹ ص ۳)
در همین زمینه:
:: بازخوانی انقلاب فرهنگی – ۱::
کودتای اقلیت اسلامگرای وابسته به ج.ا. در دانشگاهها که بنام انقلاب فرهنگی معروف شده و تا به امروز، بدلیل محدودیت فکری و حوزه بسته دینی آن،حاصلی در فرهنگ و اندیشه جامعه ایرانی نداشته و ندارد، یکی از سیاستهای یکدست سازی، حکومت مذهبی و الهام گرفته از انقلاب فرهنگی مائو و مککارتیسم آمریکا بود که بشکل جنجالی و خشونتباری در ایران اتفاق افتاد. اگر با بریده روزنامهها و با گفتههای افراد مشخصی و اتفاقات آنروزها در یکی دو دانشگاه در تهران،سعی در تحلیل و تفسیر وقایع داشته باشیم، به نتیجهگیریهای سطحی و سادهیی خواهیم رسید که خواننده را دانسته یا ندانسته !؟، به گمراهی خواهد کشاند. در روز درگیریها در دانشگاهها، شخصاً در یکی از دانشگاهها در شهرستانی،شاهد زد و خورد و درگیری، مصدومها و بازداشتها از داخل دانشگاه، سنگ اندازی از دو طرف و تیراندازی از طرف فالانژهای اسلامی در بیرون دانشگاه بودهام. دفتر تحکیم وحدت، مجموعهایی از اقلیت دانشگاهی طرفدار رژیم ج.ا.، فعال در انجمنهای اسلامی و نهادی وابسته به علی خامنهایی و رفسنجانی بود و نقش پزوسیون رژیم را در میان اقشار دانشگاهی داشت. فعالین این محفل سیاسی- امنیتی با اینکه جوان و بی تجربه بودند و انشعابات زیادی از درون آنها شکل گرفت ولی مرکزی مهم برای عضوگیری سیاسیون آینده رژیم بشمار میرفت، آنها در انقلاب به اصلاح فرهنگی، گروگانگیری سفارت آمریکا،کادر پرسنلی واواک ج.ا. ، طیفی معروف به چپ اسلامی که طرفدار انحصار و دولتی کردن تولیدات بزرگ در ایران بوده و طیف دیگری که تندروهای اسلامی خشونتگرا، فعال در زندانها و دادگاههای انقلاب بودهاند، نقش کلیدی داشتهاند و این اواخر با مهاجرت بخشی از آنها طرح فرا امنیتی، هدایت نظرات اصلاحطلبی، شناسایی و تحلیل و تفسیر اپوزیسیون، چرخش رفرمیستی غرب در مقابله با سیاستهای ج.ا. و انحراف از مبارزه اصولی و ریشهایی در راستای سرنگونی رژیم ج.ا. در سرلوحه کار این ارگان حکومتی است.
ایراندوست / 20 May 2012
اعضای شورای انقلاب در طول روز جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ با آیت الله خمینی دیدار و گفتگو کردند. تشکیل جلسه با آیت الله خمینی در یک روز جمعه نشان از اهمیت آن موضوع داشت. مصوبه نهایی این جلسه در رابطه با انقلاب فرهنگی، این بار در روزنامه های ۳۰ فروردین ۵۹ منتشر شد. در این اعلامیه تصریح شده بود که این مصوبه شورای انقلاب به اتفاق اراء صورت گرفته است. بعد ها روشن شد که این تصریح برای آن بوده است که تاکید شود تمامی جناح های داخل شورای انقلاب از جمله بهشتی (رهبر اکثریت)، بازرگان (رهبر جناح اقلیت) و بنی صدر (رئیس شورا) در مورد انجام انقلاب فرهنگی فراگیر در تمامی دانشگاه ها در آخر فروردین ۱۳۵۹ نظری مشترک داشته اند. مصوبه به اتفاق آراء شورای انقلاب حاکی از آن بود که تمامی دانشگاه های ایران از نیمه خرداد ۱۳۵۹ تعطیل خواهند شد. کیهان همان شماره در این باره نوشت: «پیش از ظهر دیروز (جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۵۹) دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور کشورمان بهمراه اعضای شورای انقلاب با امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران دیدار و گفتگو کردند. در پایان این ملاقات که تا ساعت چهارده ادامه داشت اطلاعیه زیر انتشار یافت.» شورای انقلاب بر طبق این مصوبه که تصویب تمامی اعضاء شورای انقلاب رسیده بود به گروههای سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی دانشجویی سه روز فرصت داد تا فعالیتهای خود را تعطیل و از محوطه دانشگاهها خارج شوند. تصمیم شورا شامل کتابخانهها، دفترهای هنری و ورزشی و نظایر اینها می شود.
کاربر مهمان / 20 May 2012
از نویسنده خواهشمندم به زمانها توجه بیشتری کند. جنگ در شهریور 59 شروع شد. چگونه انقلاب فرهنگی در فروردین 59 آغاز شده است و بنی صدر از جبهه با آن مخالفت کرده است؟
در ضمن یک سوال مهم اینجاست که آیا در مهر ماه 59 دانشگاهها باز بود و ترم جدید آغاز شد؟ بنی صدر می گوید تا موقعی که او بود – یعنی خرداد 60 – مانع بسته شدن دانشگاهها شده است. آیا دقیقا مشخص نیست دانشگاهها به راستی کی تعطیل شده است؟ این یک سوال ساده است اما من هنوز جواب واضحی ندیده ام.
کاربر مهمان / 20 May 2012
ادعای نادرست مربوط به بازدید بنی صدر از جبهه ها در زمان شروع انقلاب فرهنگی در فروردین 1359 (در حالی که جنگ شش ماه بعد از آن شروع شد) تکرار شده است. این ادعا در ادامه رجزخوانی ها در رقابت قدرت صورت گرفته است.
کاربر مهمان / 21 May 2012
در جواب یکی از سوال های در مورد نحوه و دوران تعطیل شدن دانشگاه ها: بر طبق مصوبه شورای انقلاب که به تایید تمامی اعضای شورای انقلاب رسید (از جمله نمایندگان حزب جمهوری مثل بهشتی)، نمایندگان عضو نهضنت ازادی (مثل بازرگان) و نمایندگان منفرد (مثل بنی صدر و قطب زاده و حبیبی) تمام دانشگاه ها روز 15 خرداد 1359 تعطیل شدند. و تعطیلی دانشگاه ها برای مدت دو تا سه سال طول کشید. دانشکده های پزشکی دو سال بعد شروع به باز شدن کردند. در این مدت افراد و گروه های غیر دولتی کاملا از ساختار دانشگاه ریشه کن شدند. در مهر ماه 1359 و در خرداد 1360 تمامی دانشگاه ها تعطیل بودند.
کاربر مهمان / 23 May 2012
این مقاله بخش کوچکی از روابط به شدت پیچیده درون دستگاه های وابسته به حکومت را نشان می دهد. دفتر تحکیم وحدت (که در آن زمان به دفتر تحکیم وحشت معروف بود) در ان زمان نقش هماهنگ کننده واحدهای دانشجویی حکومتی در داخل دانشگاه ها را بازی می کرد. سازمان های دانشجویی وابسته به جناح های مختلف حکومت در دانشگاه ها در مجموعه سازمان های دانشجویی در اقلیت بودند. با شروع انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه های سازمان های دانشجویی طرفدار حکومت از اقلیت خارج شدند. سازمان های دانشجویی حکومتی شامل طیفی ناپیوسته ای می شد. در این میان دانشجویان طرفدار بنی صدر خود اقلیتی در بین گروه های حکومتی بودند یا اقلیت در اقلیت بودند. این شایعه که انقلاب فرهنگی برای زدن بنی صدر بود هیچ زمینه ای در واقعیت های تاریخی ندارد .
کاربر مهمان / 23 May 2012
در کامنت پیشینم گفته بودم که “بنی صدر می گوید تا موقعی که او بود – یعنی خرداد 60 – مانع بسته شدن دانشگاهها شده است.” که لازم است آن را تصحیح کنم. من دوباره فیلم سخنان بنی صدر را دیدم که لینک آن در زیر آمده است:
http://www.youtube.com/watch?v=YJeP-NBZFSQ
در دقیقه 6، بنی صدر می گوید: “و تا وقتی هم من بودم آن شورا [انقلاب فرهنگی] یک جلسه هم تشکیل نداد”
کاربر مهمان / 29 May 2012
در رابطه با کامنت پیشیین باید گفت ایا به نظر شما ان چه خسرو کند شیرین بود. فرقی نمی کند که چه اتفاق هایی افتاده است هر چه بنی صدر کرده است شیرین بود.
کاربر مهمان / 01 June 2012
محمد ملکی می گوید :” یک نفر به نام حسن عبدی بلند میشود و شروع میکند علیه ایشان شعار دادن و خلاصه نظم بر هم میریزد و جلسه به هم میخورد. اما بعدها ما فهمیدیم که اینها همه برنامه بوده. ”
واقعا ایشان با کدام سند این ادعا را می کنند خوب پس باید ادعای کسانی که وی را 5 سال زندان کردند یعنی همکاری وی بامجاهدین خلق در انفجار حزب در 7 تیر را هم چشم بسته بپذیریم.
مهمان / 09 March 2018