نخستین گزارشی که از نیویورک‌تایمز در بخش اول «آرایش نیروهای در آستانه انقلاب» ترجمه شد، از نبود بدیل مشخص در برابر شاه می‌گفت. اما همزمان هشدار می‌داد که سرکوب شدید همه مخالفان در برابر سهل‌انگاری بیشتر نسبت به اسلام‌گرایان، آنها را در میان اپوزیسیون در موضع قدرت  قرار داده است.


قسمت اول: «بدیلی برای شاه وجود ندارد»

گزارشی که در زیر می‌خوانیم، به ۲۶ آذر ۵۷ باز می‌گردد؛ بیش از یک‌ماه پس از گزارش قبلی. این بار فعالان انقلابی در ایران به نویسنده گزارش می‌گویند که برای شاه کار از کار گذشته و همزمان «خمینی بیش از حد قدرتمند شده است». واقعیتی که بر اساس این گزارش، حاصل اقتدارگرایی و تک‌سالاری خشونت‌بار محمدرضا پهلوی است.

گل بر سر تفنگ‌ها در تهران، ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ یک روز پیش از پیروزی انقلاب ــ عکس: AFP

ایران: ظهور یک انقلاب*

(نیکلاس گیج، نیویورک‌تایمز، ۱۷ دسامبر ۱۹۷۸ / ۲۶ آذر ۱۳۵۷)

«باید مراقب باشی. نباید با زن‌ها دست بدهی یا وقتی با آنها حرف می‌زنی، نباید مستقیم داخل چشم‌هایشان خیره شوی». دانشجوی ۲۱ ساله سال آخری این هشدار را می‌دهد و بر در خانه می‌کوبد.

داخل آپارتمان ۱۰ ـ ۱۲ تا جوان نشسته‌اند. همه یا دانشجو هستند یا متخصصانی با مدرک حقوق، علوم تربیتی، مهندسی یا مدیریت کسب‌و‌کار. از شش زن حاضر در خانه سه تن چادر بر سر دارند. همان روپوش بزرگ سیاهی که همه‌جای بدن به جز چشم‌ها را می‌پوشاند. سه زن دیگر لباس به سبک غربی بر تن دارند اما موی سرشان را با روسری پوشانده‌اند. مخالفان جوان شاه، مثل کسانی که در این گروه هستند، پشت پرچم اسلام، دین رسمی ایران گرد آمده‌اند و نسبت به والدین‌شان، سخت‌گیرانه‌تر احکام آن را اجرا می‌کنند. نسل قدیم عموماً با سبک پوشش و اخلاقیات غربی کنار آمده بود.

یکی از زنان جوان چادری که در حال تمام‌کردن کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران است، می‌گوید: «به باور ما، اسلام می‌تواند به همه‌ی نیازهایمان برای آزادی، برابری و استقلال ملی پاسخ بگوید. شاه زمانش سر آمده و منسوخ است. باید برود.»


◄ بیشتر بخوانید: زنان ایران، ۴۰ سال بعد از انقلاب: به عقب برگشتیم

قدرتمندترین رهبر دینی داخل ایران آیت‌الله شریعتمداری ۷۶ ساله است. شریعتمداری در شهر مقدس قم که در خط افق مناره‌هایش هیچ آنتن تلویزیونی به چشم نمی‌خورد، روی زمین اتاقی لخت چهارزانو می‌نشیند. این پیرمرد شیرین‌رو همه‌ی روز با عمامه‌ی سیاه و ریش بابانوئلی‌ و عینک سیاه پدربزرگی‌اش پذیرای نمازگزاران است و ملاهای عباشکلاتی کنار پایش زانو می‌زنند و به کلمه‌کلمه‌ی خطبه‌هایش گوش می‌‌دهند و بازاری‌های پولدار که از کنارش می‌گذرند، دستش را می‌بوسند و داخل آن پول نقد برای خیریه‌ها و مدارس دینی‌اش می‌گذارند.

آیت‌الله قاطعانه تأکید دارد که سرنوشت شاه باید به دست مردم در یک همه‌پرسی تعیین شود ــ که یعنی سقوط قطعی سلطنت. از او می‌پرسند، حالا که شاه مایل است به اغلب خواسته‌های اولیه‌ی آیت‌الله رسیدگی کند، چرا با او از در سازش درنمی‌آید. درحالی‌که یک نمازگزار دیگر در کنارش زانو می‌زند، پاسخ می‌دهد: «ما الان داریم به مطالبات‌مان می‌رسیم، اما نه چون دست‌مان را به سوی رژیم دراز کرده‌ایم؛ برعکس، به این خاطر که دستمان را روی گلویش فشار می‌دهیم.»

بیرون دیوارهای دژمانند کاخ نیاوران شاه، چادرهای پیاده‌نظام چترباز اینجا و آنجا برپا شده بود و یک اردوگاه ارتش پر از تانک‌های ردیف‌شده در فاصله‌ای دور از چشم قرار داشت. داخل کاخ باغبان‌ها به بوته‌های گل رز رسیدگی می‌کنند و پیشخدمت‌ها با کراوات مشکی و کت دنباله‌دار لیوان‌های چای را بر سینی‌های نقره‌ای به دفتر شخصی شاه می‌برند. اما محمدرضا پهلوی پشت میز تحریر سیاه و طلایی‌‌اش زیر آن پرده‌نگاره بی‌قیمت نمی‌نشیند. در عوض، روی صندلی کوچکی در گوشه اتاق نزدیک یک تلفن خمیده و لب‌هایش را هنگام فکر کردن به سوال‌هایی که پاسخشان را نمی‌داند، می‌گزد.

از او پرسیده‌اند که به نظرش در خیزش کنونی، چند درصد مردم هنوز از او حمایت می‌کنند؟ شاه چین به پیشانی می‌اندازد. جواب می‌دهد: «منطقاً همه باید حمایت کنند، چون همه از حکومت من نفع برده‌اند. باسوادی از ۵ درصد به بالای ۵۰ درصد رسید. درآمد سرانه طی یک دهه از ۱۵۰ دلار به ۲۵۰۰ دلار رسید.»

مراسم تاج‌گذاری محمدرضا پهلوی ــ عکس: AFP

دوباره از او می‌پرسند، به نظرش نیرومندترین پایگاه حامیانش کجاست. شاه به شیر منقوش در پرده‌نگاره آن سوی اتاق نگاهی می‌کند. دست آخر شانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: «مرا بگردید.»

۱۱ ماه قبل همه‌ی این صحنه‌ها غیرقابل تصور بود. دختران دانشجو با موهای آراسته به مد روز و دامن کوتاه به دانشگاه می‌رفتند. آیت‌الله هم باید در حال بحث بر سر مسئله‌های الاهیاتی می‌بود، نه اینکه سقوط شاه را بخواهد. و آن‌وقت پادشاه کهنه‌کاری که تقریباً چهاردهه بر تخت تکیه زده، الان به فکر این نیفتاده بود که سلطنت‌اش بر لبه پرتگاه فاجعه است.

سلطنتی رو به افول

سلطنت در ایران ۲۵۰۰ سال عمر دارد و شاه کنونی ۳۷ سال بر تخت طاووس تکیه زده است. محورهای اقتدار او تزلزل‌ناپذیر به نظر می‌رسند: بزرگترین و مجهزترین ارتش در آسیای میانه؛ میدان‌های نفتی با درآمدی ۲۲ میلیارد دلار در سال؛ و پشتیبانی بی‌کم‌و‌کاست ایالات متحده آمریکا.

اما علی‌رغم همه‌ی این منابع مهیب اقتدار، شاه دیگر جالوتی است که ائتلافی نامنتظر از عجیب‌و‌غریب‌ترین انقلابی‌های تاریخ او را به زانو درآورده. در میان این انقلابی‌ها رهبران دینی حضور دارند که عموماً محافظه‌کارترین نیرو در اکثر کشورها هستند؛ بازاریان که به طور عادی خواهان حفظ نظم موجود و نه سرنگونی آن هستند؛ گروهی چهل‌تکه از احزاب سیاسی بدون سازمان‌های ملی؛ هسته‌ای سرسخت از دانشجویان و متخصصان که تب انقلابی‌شان را نه از مارکس یا لنین بلکه از محمد گرفته اند؛ و بسیاری از کارگران ایرانی که شاه سال‌ها تلاش کرده بود با حقوق نسبتاً خوب و مزایا و دادن سهام صنایع ملی به آنها راضی نگهشان دارد.

اپوزیسیون بر خلاف شاه از طرف هیچ کشوری حمایت نمی‌شود. حتی روس‌ها هم که سال‌ها چشم طمع به شمال ایران داشته‌اند، پیشاپیش ایده برپایی جمهوری اسلامی به جای سلطنت را محکوم کرده‌اند و از هر گونه انتقاد از شاه پرهیز دارند.

ویلیام اچ. سالیوان، سفیر آمریکا می‌گوید: «۹۰ میلیون مسلمان در شوروی، درست در شمال ایران زندگی می‌کنند و آخرین چیزی که روس‌ها می‌خواهند، یک جمهوری اسلامی در این منطقه است.»

محموعه‌ای از شورش‌های دینی که مخالفان علیه تهران در برخی شهرها ترتیب دادند، چهارم نوامبر به مرکز تهران رسید. کشورهای همسایه و متحدان نیرومند، رئیس‌جمهور جیمی کارتر و سیا (که به خاطر ناتوانی‌اش در پیش‌بینی این قیام هدف خشم رئیس‌جمهور قرار گرفت)، دیپلمات‌های خارجی و حتی شاه، همگی از خودشان می‌پرسند چگونه این گروه ناهمگون و رنگارنگ از مخالفان توانست سلطنت را به وضعیت نامساعد کنونی بکشاند.

صحنه‌ای از یک راهپیمایی با تم مذهبی علیه شاه

بخش زیادی از پاسخ سوال را باید در خود شاه جست. یک سفیر اروپایی می‌گوید: «دشمن اصلی شاه خود شاه است. او ۲۵ سال گذشته را صرف انباشتن قدرت متمرکزی کرد که ظاهراً نفودناپذیر بود و کنترل همه‌چیز را در دست داشت. اما همزمان اشتباهات بسیار زیادی نیز مرتکب شد.»

شاه انسان پیچیده‌ای است. او گاه یک اقتدارگرای خشن است و گاه میل زیادی دارد که پدر محبوب ملت‌اش باشد. روش‌ها و شخصیت‌اش باعث شده مثل آهنربا خصومت و کینه مردم‌اش را به سمت خود بکشد.

هما ناطق، استاد تاریخ دانشگاه تهران می‌گوید:

«شاه همه‌ی عمرش زیر سایه‌ی دو مرد بود: پدرش رضاشاه، حاکمی سخت‌گیر و منضبط که با زور عریان حکم‌رانی کرد، و محمد مصدق، قهرمان سیاسی که ۲۵ سال پیش تا آستانه سرنگون‌کردن شاه پیش رفت. از یک طرف می‌خواهد مثل پدرش قدرتمند باشد و از طرف دیگر، آرزوی محبوبیتی به اندازه مصدق را دارد.»

شاه و حامیانش، از جمله سفیر ایالات متحده و بسیاری از مأموران سیا که در ایران مستقر بودند، قدرت اپوزیسیون را دست‌کم گرفتند. شاید به این خاطر که نیروهای یکسانی قبلاً نیز شاه را به چالش کشیده بودند و او توانسته بود قاطعانه سرکوب‌شان کند.

مصدق، رهبر سیاسی کاریزماتیکی بود که در ۱۹۵۳ تقریباً موفق شد شاه را از سلطنت خلع کند و او را به فراری سه‌روزه به رم ایتالیا وادارد. اما شاه با کمک قابل ملاحظه‌ی آمریکا، از جمله حمایت سیا که آموزش نیروهای امنیتی ایران را برعهده داشت، ضدحمله‌ای ترتیب داد، قدرت سیاستمدار سالخورده را درهم شکست و او را به حبس خانگی فرستاد. گروه‌های سیاسی حامی مصدق نیز که جمعاً «جبهه ملی» نام گرفته بودند، تار و مار شدند.

شاه: انحصار‌طلبی با مشت آهنین

وقتی شاه برنامه اصلاحات ارضی را به عنوان بخشی از پروژه مدرنیزاسیون ۱۰ سال بعد آغاز کرد، با تشکیلات دینی درافتاد که دست برقضا دومین زمین‌دار بزرگ ایران بود. شاه پس از نقابل‌های خونین قاطعانه پیروز شد و ملاها را به مسجدها فرستاد و رهبر معنوی آنها، آیت‌الله روح‌الله خمینی را بازداشت و به عراق تبعید کرد.

Des manifestants monarchistes qui viennent d'incendier un journal gouvernemental, défilent sur l'Avenue Chah Abbas en plein centre de Téhéran le 26 août 1953. Le Shah d'Iran est rentré d'Italie le 22 août, où il était en exil, après la réussite du coup d'Etat pour restaurer la monarchie. Rioters armed with staves shout slogans, during riots in Tehran, August 1953. On August 19, 1953, democratically-elected Iranian Prime Minister Mohammad Mossadegh was overthrown in a coup orchestrated by the CIA and British intelligence, after having nationalized the oil industry. The Shah Mohammad Reza Pahlavi was re-installed in the primary position of power. Massive protests broke out across the nation, leaving almost 300 dead in firefights in the streets of Tehran. (Photo by - / INTERCONTINENTALE / AFP)
چماق‌دارها در کودتای سازمان سیا علیه دولت مصدق که عملاً محمدرضا پهلوی را به تخت سلطنت بازگرداند ــ عکس: AFP

این پیروزی‌ها شاه را مغرور کرد. زور مشت آهنین نیروهای امنیتی‌اش، از جمله ساواک نیز اعتماد به نفس او را افزایش داد. پلیس مخفی ایران به شکل نظام‌مند انواع مخالفان را آزار و اذیت می‌کرد، به زندان می‌انداخت و شکنجه می‌کرد.

شاه با دست چپش مخالفان را سرکوب می‌کرد و با دست راستش، کارزار مدرنیزاسیون عظیمی به راه انداخته بود که می‌خواست ایران را «در ۲۵ سال به یکی از توسعه‌یافته‌ترین ملت‌های جهان» بدل کند. و البته برای او در داخل و خارج حمایت عمومی به همراه آورد.

شاه برای این کار قدرت را در کاخ متمرکز کرد، زیرا از یک سو باور داشت تنها او توان هدایت این برنامه را دارد، و از سوی دیگر، نمی‌خواست اعتبار حاصل از آن را با هیچ کس دیگری شریک شود.

برای مثال، مغز خلاق پشت سر برنامه اصلاحات ارضی حسن ارسنجانی بود. او آن‌قدر در میان دهقان‌های ایرانی از محبوبیت برخوردار شد که تحت فشار وادار به کناره‌گیری از سمت وزیر کشاورزی شد و او را به عنوان سفیر به رم فرستادند. پس از این اتفاق، مدیریت برنامه اصلاحات ارضی به وضع نامطلوبی درافتاد و بیشتر از آنکه مایه تشکر از شاه شود، به دلیل مخالفت با او بدل شد.

شاه با انحصاری‌کردن برنامه‌های مدرنیزاسیون، خود را به تنها هدف خصومت‌های بسیاری از مردم بدل کرد که غربی‌سازی را خلاف میل خودشان می‌دانستند و نگران ارزش‌های سنتی و دینی بودند. او با فساد، ریخت‌و‌پاش و سوء مدیریت که همزمان با ادامه برنامه مدرنیزاسیون روی هم تلنبار می‌شد، خشم مردم را برانگیخته بود.

حمایت مردمی از شاه روز‌به‌روز کاهش می‌یافت. مخالفانش مخفیانه گرد هم می‌آمدند و پشت نیرویی جمع می‌شدند که در طی قرن‌ها، امپراتوری‌های بسیاری را به زیر کشیده است: دین. هیچ میانجی آزادی برای بیان باقی نمانده بود. جلوی روزنامه‌های مستقل، احزاب سیاسی، سازمان‌های دانشجویی و آزادی بیان گرفته می‌شد. در این شرایط، مخالفان به تنها فرومی پناه بردند که هنوز به روی آنها باز مانده بود: ۸۰ هزار مسجد که تحت نظارت ۱۸۰ هزار آخوند قرار داشتند.

ناصر پاکدامن، استاد اقتصاد در دانشگاه شاه تهران، «با بیانیه‌هایی که استعاره‌های دینی پوشش محتوایشان هستند، آسان‌تر می‌توان ضدحکومت بود. دین شیعه اساساً ضداقتدار است و در تقابل با خلیفه‌هایی شکل گرفته که پس از مرگ پیامبر حکمفرما شدند.»

بازرگان: چهره‌ی همه‌جاحاضر مخالفان

گروه‌های اپوزیسیون مختلف تفاوت‌های زیادی داشتند و برخی تماماً غیردینی بودند. اما چهره‌هایی کلیدی به عنوان رابط عمل کردند و همه‌ی گروه‌های عمده اپوزیسیون را گرد هم آوردند. یکی از مهم‌ترین چهره‌ها مهدی بازرگان بود. مهندسی کوتاه‌قد، شاداب و کم‌مو با یک ریش‌بزی به دقت اصلاح‌شده که ده‌سال جوان‌تر از ۷۲ سال، یعنی سن واقعی‌اش به نظر می‌رسد.

جلد مجله «امید ایران» پس از برگزاری رفراندوم تغییر نظام به جمهوری اسلامی ــ بازرگان قبلاً‌ گفته بود خواهان جمهوری دموکراتیک اسلامی است اما با واکنش شدید خمینی روبه‌رو شد

آقای بازرگان که پسر یک بازاری عمیقاً مذهبی است، با تمام مخالفان مهم شاه ارتباط داشت: روحانیون، بازاری‌ها، و ــ به لطف تلاش‌های زودهنگامش برای احیای توجه به اسلام در دانشگاه تهران ــ دانشجویان.

این وزیر سابق دولت مستعجل محمد مصدق بارها به زندان افتاده اما هنوز تماس‌های نزدیکی با گروه‌های سیاسی سکولار در جبهه ملی دارد و همزمان از حمایت روحانیان از حزب اسلامی او، نهضت آزادی ایران نیز برخوردار است.

ناظران سیاسی در تهران تا همین اواخر بازرگان را دست‌کم می‌گرفتند و به او اعتنایی نداشتند، اما حرکت‌هایش در تابستان گذشته نشان داد که چگونه اپوزیسیون پشت صحنه قدرتی برای خود دست و پا کرده است. گزارشگرانی که نخستین ناآرامی‌ها در شهرهای مقدس را پوشش دادند، آقای بازرگان را همه‌جا می‌دیدند، مثل کشیشی که مومنان را به عبادت فرا می‌خواند. وقتی با آیت‌الله شریعتمداری در منزل محقرش در قم مصاحبه می‌کردند، آقای بازرگان کنار دستش بود. وقتی با کریم سنجابی، رهبر مورد احترام جبهه ملی مصاحبه می‌کردند، آقای بازرگان دست بر قضا حضور داشت. و وقتی گروهی از بازاری‌ها در بازار سرپوشیده تهران در حال مصاحبه بودند، آقای بازرگان همان نزدیک روی فرش‌‌های گرانقیمت ایرانی چهارزانو زده بود.

هیچ کس فکر نمی‌کرد نیروهای رنگارنگ و پراکنده‌ی اپوزیسیون ارزش نگران‌شدن داشته باشند، اما همان‌طور که اقای بازرگان بعدا گفت «علی‌رغم قدرت نیروهای امنیتی»، مسجدها و بازاری‌ها فعال هستند. به ادعای او، مخالفان حتی می‌توانند به همین سرعت تظاهرات غیردینی سازماندهی کنند و مهم است که تمام اخبار مهم ظرف چند دقیقه در تمام بازارهای ایران بپیچد.

خشم بازاری‌ها

بازاری‌ها بیشتر از ملاها از سیاست‌های شاه عصبانی بودند. قدرت اقتصادی آنها طی ۲۰ سال گذشته کاهش یافته است زیرا دستگاه دولتی ایران کنترل بیش از ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلی را در دست دارد.

تغییر در اقتصاد ایران به ظهور یک طبقه‌ی جدید از تاجران نوکیسه‌ی خوش‌لباس و مودب راه برد. بازاری‌ها که اغلب بین خودشان وصلت می‌کنند، از این صاحبان کسب‌و‌کار نوظهور بدشان می‌آمد و مسخره‌شان می‌کردند. با اینکه بازاری‌ها اغلب میلیونر هستند، ظاهری شبیه بی‌نوایان دارند. لباس‌هایشان به تن زار می‌زند و به پیروی از رسم اسلامی، ریش‌شان را تیغ نمی‌زنند و قیچی می‌کنند.

وقتی ۱۹۷۳ رونق ناشی از چهاربرابرشدن قیمت نفت آغاز شد، سود عظیم آن ابتدا بازاری‌ها را از اتخاذ موضع خصومت‌آمیز باز داشت. اما وقتی این سودآوری‌ها زیر فشار تورم و فساد و ریخت‌و‌پاش کاهش یافت، کینه بازاری‌ها احیا شد. سه سال پیش، وقتی دولت کارزار «ضدسودجویی» را راه انداخت، خشم‌ بازاری‌ها بالا گرفت.

زمان برنامه «مبارزه با تورم» حکومت، ۱۰ هزار بازرس که بسیاری از آنها دانشجو و زن خانه‌دار بودند، به بازار رفتند. آنها به ازای گزارش‌دادن درباره «سودجویان و غارتگران» پاداش نقدی دریافت می‌کردند. مجازات متهمان زندان و پلمپ مغازه‌ها بود. یکی از بازاری‌ها به این بازرس‌های جوان می‌گفت «بازمانده گاردهای سرخ انقلاب فرهنگی چین.»

در کمتر از یک‌سال، بیش از ۲۵۰ هزار کسب و کار موقتاً تعطیل شد و بیش از هشت هزار مغازه‌دار به زندان افتادند. حدود ۲۳ هزار مغازه‌دار و تاجر دیگر از بازار به تبعید به مناطق دورافتاده محکوم شدند. این حکم‌ها بعداً لغو شد.

یکی از رهبران بازاریان تهران می‌گوید: «ما را به گاوهای پیشانی سفید ایران بدل کردند تا توجه‌ها را از فساد وسیعی که در حکومت و در قلب خانواده‌ی سلطنتی در جریان بود، منحرف سازند.»

بازاری‌ها که برای بیان نارضایتی‌شان از حزب سیاسی برخوردار نبودند، به مسجدها سرازیر شدند و ملاها، متحدان سنتی‌شان بی‌درنگ به حمایت از آنها برخاستند.

اتحاد ملاها و بازاری‌ها علیه شاه طبیعی بود، اما گروه‌های دیگری از مخالفان شاه همچون سیاستمداران، دانشجوها و متخصصان لیبرال ورود به مسجدها را چندان آسان نمی‌یافتند. تجمیع نهایی این نیروها به زمان، شانس و مانورهای سیاسی ماهرانه نیاز داشت.

شریعتی و دانشجویان مسلمان

دانشجویان ایرانی سنتاً با سلطنت مخالفند اما سال‌ها حملات خود به شاه را مستقل ترتیب می‌دادند. برخی از آنها برای رسیدن به مطالبات‌شان دست به اسلحه بردند. دو گروه مسلحانه در ۱۹۷۱ آغاز به کار کرد: مجاهدین و فدائیان. آنها در حملاتشان ۳۵ تن از جمله تعدادی آمریکایی را از پای درآوردند اما اغلب اعضایشان دستگیر و اعدام شدند.

علی شریعتی

درحالی‌که تاکتیک‌های تروریستی بی‌ثمر به نظر می‌رسید، یک رهبر فکری کاریزماتیک و جوان توجه جمعی از جوانان ایرانی را به خود جلب کرد. او در مدت‌ کوتاهی هزاران دانشجو و متخصص حوان را به ایده جمهوری اسلامی به عنوان وسیله‌ی تغییر سوق داد. نام او علی شریعتی بود. شریعتی ۱۹۳۱ در حوالی شهر مقدس مشهد در شمال شرقی ایران به دنیا آمد. او فرزند یک اسلام‌شناس بود و در دانشگاه فردوسی مشهد ادبیات خواند.

شریعتی به نهضت آزادی به رهبری بازرگان پیوست و در «مراکز دینی» سخنرانی می‌کرد که به گفته خودش «به پناهگاه‌های امنی بدل شده بودند که در آنها با یکدیگر دیدار می‌کردیم، حرف می‌زدیم، آماده می‌شدیم، سازمان می‌دادیم و رشد می‌کردیم.» او در آپارتمان مدرن و آراسته‌اش در طبقه نهم ساختمانی در مرکز تهران درباره فعالیتش حرف می‌زد؛ آپارتمانی که تنها چیز ناسازگارش یک سوراخ بزرگ در راهروی بیرونی بود که یک بمب کارگذاشته‌شده به دست ساواک ایجادش کرد.

شریعتی به خاطر فعالیت‌هایش یک سال به زندان افتاد، سپس به پاریس رفت و در رشته‌ی جامعه‌شناسی در دانشگاه سوربن دکترا گرفت. شریعتی پس از بازگشت به ایران در ۱۹۶۵ دوباره دستگیر شد و پس از آزادی، نمی‌توانست در جایی به جز یک مدرسه روستایی تدریس کند.

علی شریعتی به تدریج سخنرانی در مسجدها و مراکز اسلامی را آغاز کرد. او از باورش به اسلام‌ای سخن می‌گفت که از لایه‌های خرافه رسوب‌کرده در طی قرن‌ها خلاص شده است و می‌تواند به همه مسئله‌های جامعه‌ی مدرن پاسخ بگوید.

او در یکی از ۸۰ کتاب و جزوه‌اش می‌نویسد: «رسالت روشنفکر واقعی امروز چیزی نیست مگر … بردن معنویت شرق به غرب و بازگرداندن واقعیت غرب به شرق.» این کتاب‌ها و جزوه‌ها اکنون پایه‌های ایده‌ی احیای اسلام نزد اکثریت نیرومندی از دانشجویان را می‌سازند، هرچند گروه‌های چپ‌گرا نیز حامیان دانشجوی بسیاری دارند.

وقتی شریعتی دو سال پیش در ۴۵ سالگی در لندن و بر اساس گزارش‌ها از حمله قلبی مرد، شاگردانش اصرار داشتند که به قتل رسیده است. اما شریعتی با وجود مرگش توانسته بخش عظیمی از جوانان ایرانی را که مضطربانه به دنبال هویتی امن علی رغم نفوذ فرهنگ‌ خارجی می‌گردند، به سمت مسجدها بکشاند.

یک معمار جوان طرفدار شریعتی می‌گوید: «ما را هل داده‌اند به این سمت که مثل میمون از غرب تقلید کنیم و سنت‌های خودمان را حقیر بشمریم. اسلام علیه راحتی و پیشرفت نیست. اما از همه‌چیز مهم‌تر حیات معنوی است که سال‌ها در ایران مورد غفلت و تمسخر قرار گرفته.»

احیای دینی: شگفتی روحانیون، حمایت بازاری‌ها

سازمان‌دهندگانی همچون بازرگان تنها عامل کشاندن مردم سرخورده به مسجدها نبودند. آنها به مسجد می‌رفتند چون فسادی که در سطوح بالا حتی در خانواده سلطنتی ریشه دوانده بود، خشم‌شان را برانگیخت. میلیون‌ها دلار صرف خرید از خارج می‌شد، از جمله سلاح‌های پیشرفته‌ای که ایرانی‌ها نیازی به آنها نمی‌دیدند. برنامه‌های دولتی دچار سوء مدیریت بود و شاه به طور فزاینده‌ای می‌خواست کنترل تمام امور را در دست داشته باشد و اعتبار همه‌چیز به نام او تمام شود.

سفر شاه و فرح به مشهد ــ تصویر از آرشیو

احیای دینی در ایران حتی خود ملاها را نیز شگفت‌زده کرد. گفته می‌شود ۳۳ میلیون از ۳۶ میلیون ایرانی شیعه هستند. اما ۱۰ سال پیش، شمار مراسم دینی، حضور مردم در مسجدها، و مبلغ اعطا‌شده به روحانیون کم بود و کمتر می‌شد. حالا حتی امام‌زاده‌ها و مسجدهایی که خالی مانده بودند، دوباره رونق گرفته‌اند.

ملاها با انتقاد از رژیم تنها به بازتاب افکار عمومی نمی‌پرداختند. آنها دلایل زیادی برای نفرت از شاه داشتند، از جمله اصلاحات ارضی، برنامه مدرنیزاسیون که به زنان حق رأی داد، و تلاش برای از بین بردن چادر. آیت‌الله علی اصغر جوادی می‌گوید: «آخرین حمله این بود که شاه ملاها را یک مشت ارتجاعی جاهل و عقب‌مانده تصویر کرد که با برنامه‌های مدرنیزاسیون او به خاطر منافع شخصی و خودخواهانه مخالفند.» این آیت‌الله بنیادگرا در شهر آمل، یکی از سنگرهای مقاومت علیه رژیم مصاحبه می‌کرد.

هرچه نارضایتی از شاه بالاتر گرفت، خزانه‌ی روحانیون پرتر شد و آنها بر موج ناآرامی سوار شدند. ملاهای جوان‌تر به سمت اردوگاه آیت‌الله خمینی رفتند. او از تبعیدگاهش در پاریس تنها رهبر مذهبی بود که جرأت داشت دائماً و استوار سقوط شاه را طلب کند.

امروز در ایران شش آیت‌الله العظمی وجود دارند. یکی خمینی ۷۸ ساله در تبعید است. دیگری آیت‌الله شریعتمداری ۷۶ ساله که داخل ایران بیشترین اعتبار را دارد.

خمینی به خاطر مخالفت ۱۵ ساله با شاه، به قهرمان راهپیمایان بدل شده است. صورت روشنش با آن ریش سفید تقریباً به اندازه صورت شاه شناخته‌شده است. حامیانش پوسترهایی با عکس او را جلوی دوربین‌های تلویزیونی تکان می‌دهند و همزمان عکس شاه و ملکه‌اش، فرح را پاره‌پاره می‌کنند.

رهبران دینی به سخنگویان انقلاب بدل شدند و بازاری‌ها از این متحدان سنتی‌شان به شدت حمایت می‌کردند. برای قرن‌ها، بازرگان‌های ثروتمند در بازارها و ملاها در مسجدها به یکدیگر وابسته بودند. تا پیش از آنکه دولت کنترل مدرسه‌ها را در دست بگیرد، ملاها مسئول تربیت فرزندان بازاری‌ها بودند و در عوض، بازاری‌ها روحانیون را تأمین مالی می‌کردند. امروز مغازه‌دارهای بازار شهرهای گوناگون شبکه‌ی سراسری مدرسه‌های اسلامی را تأمین مالی می‌کنند و غالب بودجه پنج دانشکده الاهیات و ۸۰ درصد منابع مالی‌ داده‌شده به روحانیون به طور سالیانه را پرداخت می‌کنند.

شاید مهم‌ترین نکته در بحران کنونی، قدرت بازاری‌ها برای سازماندهی جمعیت یا راه‌اندازی فوری تظاهرات است. این قابلیت از کارکرد دیرینه‌شان در تعیین روسای هیئت‌های محله است که گردهم‌آیی‌های دینی را برای سه عزاداری مهم سالیانه ترتیب می‌دهند. اکنون یکی از آن ایام عزاداری است. بر اساس تخمین‌ها، در تهران پنج‌هزار «رئیس هیأت» یا «رابط» حاضر به یراقند .

اتحاد جبهه ملی و خمینی

نفرت دانشجویان مذهبی، بازاری‌ها و ملاها از رژیم مسجدها را قدرتمندتر می‌کرد و مخالفان سیاسی سنتی شاه نمی‌توانستند به روی آن چشم ببندند. مهم‌ترین مخالفان سیاسی را گروه‌ها و احزاب جبهه ملی شکل می‌دادند که محمد مصدق تأسیسش کرد. این جبهه ۲۵ سال پیش به دست شاه از دایره قدرت کاملاً طرد شد.

مهدی بازرگان، کریم سنجابی، یدالله سحابی، علی شریعتمداری، علی اکبر معین‌فر و حسین مهدیان در یکی از باشگاههای ورزشی،‌ ۱۳۵۸ ــ منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

اتحاد جبهه‌ی ملی با حریفان دینی‌اش مثال دیگری از این است که «شاه هر چه را خودش کاشته، دارد برداشت می‌کند.» اگر چنان سخت‌گیرانه سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون را در ربع قرن گذشته تحت تعقیب قرار نداده بود، جبهه‌ی ملی به ریاست کریم سنجابی، حقوقدان ۷۳ ساله و متخصص حکومت مشروطه قانون اساسی، شاید می‌توانست به عنوان نیرویی بدیل در برابر گروه‌های دینی قد علم کند و اپوزیسیون یکپارچه نشود. اما جبهه ملی ازپاافتاده تصمیم گرفت تا تخم‌مرغ‌هایش را در سبد ملاها بگذارد.

ماه پیش، سنجابی پس از دیدار با خمینی موضع سرسختانه او را اتخاذ کرد. و کمی پس از بازگشت به ایران به اتهام نقض قوانین حکومت نظامی به زندان افتاد.

نیرومندی ائتلاف جدید حتی کمونیست‌ها و دیگر گروه‌های چپ‌گرا را نیز تحت تأثیر قرار داد. هرچند آنها برای پیوستن به این اتحاد دعوت نشدند، اما از اهدافش حمایت کردند. آنها می‌دانستند برای پیگیری این اهداف به تنهایی از حمایت سیاسی کافی برخوردار نیستند.

انقلاب «توقع‌های فزاینده»

در دقیقه‌ای حیاتی، درست همزمان با شکل‌گرفتن این اتحاد میان اپوزیسیون، شاه تصمیم گرفت تا از شدت سرکوب بکاهد. عوامل زیادی او را به «برنامه‌ی آزادسازی»‌اش سوق داد: فشار از سوی حکومت‌های خارجی برای بهبود تصویرش در حوزه حقوق بشر؛ میل به توسعه‌ی نهادهای سیاسی که به پسرش اجازه دهد پس از کناره‌گیری او از سلطنت، بر تخت تکیه بزند؛ و میل به کسب میزانی از حمایت مردمی و به جا گذاشتن تصویری خیرخواهانه از خود در کتاب‌های تاریخ، پس از ۲۵ سال حکمرانی اقتدارطلبانه.

انقلاب در لحظه‌ی بالارفتن انتظارها آغاز شد و با مدل کلاسیک انقلابِ «توقع‌های فزاینده» کرین برینستون، تاریخدان هاروارد خوانا بود. آقای بازرگان گفت: «این خیزش حاصل ۲۵ سال بی‌رحمی، ستم و فساد است. هر اقدام حکومت فشار را افزایش داد. ابتدا باورمان نمی‌شد شاه برنامه آزادسازی‌اش را آغاز کرده اما وقتی گرایش حقوق بشری رئیس‌جمهور کارتر امیدهای مردم را افزایش داد، همه‌ی آن فشار متراکم‌شده منفجر شد.»

جرقه‌ای که این آتش‌سوزی عظیم را به راه انداخت، نامه‌ای در انتقاد از آیت‌الله خمینی بود که یک روزنامه تهرانی منتشر کرد. حکومت به انتشار این نامه متهم شد و به شورش حامیان خمینی در شهر مقدس قم انجامید که چندین معترض در آن کشته شدند.

در چهلم کشته‌شدگان این واقعه، شورش بزرگی در تبریز به پا شد که شهر شماری از سنت‌گراهای مسلمان پرنفوذ بود. ۲۵ هزار تن در خیابان‌ها علیه شاه راهپیمایی کردند. مرکز شهر تخریب شد و چندین تن جان دادند.

تظاهرات معترضان در ماه‌های بعد از آن شدت گرفت و چهلم هر کدام به شورش بزرگتری ختم می‌شد. جمشید آموزگار در ژوئن ۱۹۷۸ (خرداد ۵۷) وقتی هنوز نخست‌وزیر بود، گفت: «شورش‌ها موقتی هستند و خودشان تمام خواهند شد. می‌بینید که کارکنان دولت و کارگران به راهپیمایی‌ها نپیوسته‌اند.» دیپلمات‌های آمریکایی و مقام‌های اطلاعاتی با این ارزیابی موافق بودند.

اما آخر تابستان آموزگار دیگر نخست‌وزیر بود و حتی کارگران که شاه می‌خواست راضی نگهشان دارد، دست به مجموعه‌ای از اعتصاب‌های فلج‌کننده زده بودند. این اعتصاب‌ها اقتصاد را از پا انداخت، و میدان‌های نفتی را که معمولاً روزانه ۶۰ میلیون دلار درآمد به همراه دارند، فلج کرد.

این واقعیت که کارگرها، پس از افزایش بیش از ۲۰ درصدی حقوق‌شان باز هم به اعتصاب دست زدند، کاهش شدید حمایت از شاه را نشان می‌دهد. او نوامبر دیگر کسی را به جز ارتش در کنار خود نداشت. پنجم نوامبر (یک روز پس از ۱۳ آبان) و بعد از آنکه راهپیمایی‌های گسترده مرکز تهران را در خود فرو برد، شاه حکومت نظامی اعلام کرد و ژنرال‌ها را زمامدار امور کرد و همزمان اصرار داشت که مصلحت کشور در این است.

فرصت از دست‌رفته شاه و دورنمای نگران‌کننده دین‌سالاری

شاه می‌توانست با دعوت از اپوزیسیون سیاسی یک حکومت سیاسی مشترک تشکیل دهد و شورش‌ها را تابستان فروبنشاند، اما از رفتن سراغ دشمنان قدیمی‌اش اجتناب کرد. وقتی فهمید دیگر گزینه‌ای به جز همین کار برایش باقی نمانده، خیلی دیر شده بود. افراطی‌ها در اپوزیسیون به رهبری آیت‌الله خمینی سرمست موفقیت‌شان بودند و خوشحال از حرارت پیروان‌شان. آنها به چیزی کمتر از سرنگونی شاه راضی نمی‌شدند.

روح‌الله خمینی در روز بازگشت به ایران ــ عکس: AFP

اما حالا به نظر می‌رسد که هم شاه، و هم خمینی که در تبعید است، هر دو به گوشه‌ای هل داده شده‌اند. تنها امید برای سازش به این بستگی دارد که شاه بتواند برخی از چهره‌های کلیدی اپوزیسیون را برای پیوستن به یک حکومت ائتلافی مجاب کند و آنها نیز بتوانند خمینی را از مردودشمردن این حکومت جدید منصرف کنند.

بسیاری از میانه‌روها امیدوارند که شاه کنار بکشد و به آنها فرصت در اختیار گرفتن فوری امور را بدهد تا قبل از آنکه خیلی دیر شود، نیروی مخالفی علیه خمینی تشکیل دهند. علی اصغر حاج‌جوادی، استاد فلسفه‌، نویسنده و فعال سیاسی می‌گوید:

«تنها شانسی که داریم، ایحاد یک فرآیند دموکراتیزاسیون است و این کار را نمی‌توان با شاه انجام داد. او نمی‌تواند مشکلات موجود را حل کند چون خودش آنها را آفریده. اگر الان کنار نکشد، تنها بدیل یک دیکتاتوری نظامی طولانی‌مدت یا اتحاد بین نظامی‌ها و مذهبی‌ها خواهد بود که یعنی آمدن یک استبداد جدید به جای استبداد قدیم».

دورنمای رسیدن خمینی به قدرت ــ با یا بدون حمایت نظامی ــ همان قدر میانه‌روها را می‌ترساند که باقی‌ماندن شاه در قدرت. منتقدان خمینی از اینکه نام‌شان آشکار شود، می‌ترسند؛ منتقدان شاه اما نه. یک سیاستمدار مهم اپوزیسیون که در ظاهر از خمینی حمایت می‌کند، به شرط ناشناس‌ماندن می‌گوید:

«خمینی الان بیش از حد قدرتمند شده است. هیچ کس نمی‌تواند با او مخالفت کند یا پیشنهاد مصالحه بدهد. اما اشتباه می‌کند اگر بخواهد بر ایران حکم براند، چون ۱۵ سال از کشور دور بوده. خمینی واقعاً نمی‌داند اوضاع در کشور از چه قرار است. او چیزها را خیلی ساده می‌بیند. همین هم یک دلیل محبوبیت او است».

یک نویسنده زن نیز (به شرط ناشناس‌ماندن) چنین نگرانی‌اش را ابراز می‌کند:

«ما از آنچه در صورت استقرار استبداد دینی در ایران بر سر زنان خواهد آمد، می‌ترسیم. ملاها همیشه عوام‌فریب بوده‌اند. آنها هیچ برنامه‌ای برای اداره کشور ندارند. آشوب به بار خواهد آمد. و به تدریج، کمونیست‌ها قدرت را در دست خواهند گرفت.»

بسیاری از اعضای آموزش‌دیده‌ی اپوزیسیون شاه امیدوار هستند که هنوز برای تشکیل یک حکومت دموکراتیک یا میانه‌رو به جای دین‌سالاری محافظه‌کار تحت کنترل خمینی خیلی دیر نشده باشد. اما می‌ترسند که شتاب سیر وقایع جایی برای مصالحه باقی نگذاشته باشد.

آقای پاکدامن می‌گوید: «وقتی راهپیمایی‌ها اوایل سال آغاز شد، اپوزیسیون سلطنت مشروطه می‌خواست. اگر رهبران سیاسی اپوزیسیون آن زمان به حکومت دعوت می‌شدند، اکنون جلوی قدرت‌گرفتن افراطی‌های مذهبی را گرفته بودند. شاید حالا برای نجات سلطنت دیگر خیلی دیر شده باشد. و شاید در چند ماه آینده برای نجات کشور هم کار از کار بگذرد.»

* متن اصلی گزارش زیر به دلیل قدیمی‌بودن نسخه چاپی، شاید کسری‌ها و تغییراتی نسبت به نسخه اصلی داشته باشد که در دسترس نیست.

پرونده ویژه انقلاب: