بسیاری از آدمها در جریان زندگی وقتی با اتفاقات مختلف روبهرو میشوند آن را به یک «دلیل» مرتبط میدانند. برای آدمها «هر چیزی» معنایی دارد. بسیاری معتقدند زندگیشان توسط یک نیروی برتر هدایت میشود. آنها به دنبال ردپایی از این راهنماییها در اتفاقات زندگی خود هستند. گستردگی این اعتقاد آنقدر زیاد است که عموما ما چنین باوری را عجیب و غریب نمیدانیم. چنین برداشتی گاهی میتواند بسیار قانعکننده باشد و با غرایز و تمایلات ما سازگار باشد.
از نظر روانپزشکی بالینی این نوع تفکر میتواند اثرات مهمی چه مثبت و چه منفی در انگیزه انسانها داشته باشد. این رویکرد در عین حال که میتواند اطمینانبخش و آرامبخش باشد قابلیت ایجاد سرخوردگی، غم و اندوه و احساس تنهایی نیز دارد. چنین تفکری میتواند در هنگام وقوع اتفاقی تلخ به پرسش ویرانگر «چرا من؟» منجر شود.
برای بسیاری از روانپزشکان دشوار است که در مواجهه با بیمارانی که معتقد به مذهب یا ماورا هستند رفتار و واکنش آنها را پیشبینی کنند. به عبارت دیگر پیشبینی اینکه اعتقادات ماورایی یا مذهبی باعث میشود فرد چه واکنشی به یک واقعه تلخ داشته باشد برای روانپزشکان دشوار است. آیا آنها دچار سرخوردگی میشوند؟ آیا آنها ایمان قویتری پیدا میکنند؟ این در حالیست که اعتقاد به تصادفی بودن حوادث در زندگی اگرچه میتواند موجب نگرانی شود اما در نهایت انسان را از نظر احساسی درگیر نخواهد کرد.
جهان تصادفی، الگوسازی و یافتن ارتباط میان حوادث
شهود و غریزه ما با جهانی که دانش و علم ترسیم میکند در تضاد است. علم میگوید جهان خود به خودی و بیهدایت ایجاد شده است. هیچ نقشه و هدفی برای جهان وجود ندارد. هیچ چیزی به هیچ دلیلی اتفاق نمیافتد مگر اتفاقاتی که با عوامل هوشمند مانند انسانها رخ بدهند. در همین نقطه است که این تصور برای عدهای ایجاد میشود که چرا اتفاقات تصادفی چندان هم تصادفی نیستند و برنامهریزی شدهاند. دلیل این استدلال و یا به عبارتی نیروی محرکه این استدلال آن است که انسان موجودی هوشمند است که میخواهد اعمال دیگر موجودات هوشمند را تفسیر کند.
مغز انسان همواره به دنبال الگو است. ما به عنوان حیواناتی اجتماعی چنان تکامل پیدا کردهایم که اقدامات هدفمندانه و از روی قصد دیگران را تشخیص دهیم. این توانایی به دلیل ارزشی که در بقای ما از طریق مکانیزم انتخاب طبیعی داشته در نسلهای بعدی گسترش پیدا کرده است (نظریه داروین). این توانایی ذهنی برای تشخیص الگو و تشخیص رفتارهای عمدی چنان در انسان مدرن گسترده شده است که گاهی ما الگوهایی در نویزهای بیمعنی و اتفاقاتی تصادفی میبینیم. در نهایت این مساله میتواند منجر به این تصور در انسانها شود که اتفاقات توسط نیروهایی فراطبیعی کنترل میشوند. به علاوه مغز داستان پرداز ما (نیمکره چپ) که علاقه طبیعی به داستانهای پیوسته و یکپارچه یعنی داستانهایی بزرگ با یک خط سیر و یک پایان لذت بخش دارد میخواهد دلایلی برای اتفاقات پیدا کند، آنها را به هم مرتبط کند و به دنبال دلیلی کلی برای آنها باشد. اتفاقات تصادفی برای مغز ما اصلا خوشایند نیستند. ما میخواهیم برای آنها دلیلی بتراشیم و از آنها فرار کنیم.
سوگیری شناختی طبیعی و خطای استنباطی باعث میشوند انسان در مواردی که الگویی برای آنها وجود ندارد الگویی درنظر بگیرد و پشت هر چیزی هدفی تعیین کند. این مساله در چندین اختلال روانی دیده شده است.
اختلالات روانشناختی به ما کمک میکنند تا رفتارهای انسانی و عادتهای شناختی انسان را بشناسیم. در روانپریشی فرد تمایل دارد باورهای غلط و توهماتش را توسعه دهد. این باورها و توهمات میتوانند طیفی از اعتقادات قابل قبول و عادی تا اعتقادات عجیب و غریب باشند. شایعترین نوع آن توهمی است که به آن خودارجاعی میگویند. این توهمات شامل باوری است که در آن فرد گمان میکند حوادث، اقدامات یا اشیا غیرمرتبط به طریق شخصی با او در ارتباط هستند. اینگونه بیماران دائما فکر میکنند هرچیزی به یک دلیل خاص اتفاق میافتد و همه آنها بهخاطر خود آنها اتفاق میافتد. این افراد علایم و پیامهای نهانی را تشخیص میدهند و دائما میگویند این رویدادهای خاص نمیتوانند تصادفی باشند. فرد با چنین اختلالی گمان میکند همه این اتفاقات به او اشاره دارد. این اشارهها معمولا خود را به شکل توهم توطئه علیه فرد یا بزرگنمایی نشان میدهند. اینگونه بیماران انواع شواهدی که از نظرشان غیرقابل انکار است برای اثبات ادعای خود معرفی میکنند.
مشکل این بیماران آن است که به دنبال ربط دادن چیزهای بیربط به هم هستند. به این ترتیب اتفاقات عادی بدون هیچ دلیل منطقی فقط به این دلیل که در راستای اتفاقات بیربط دیگر رخ دادهاند بسیار مهم و حاوی معنا میشوند.
همه ما وقتی چیزی یا اتفاقی برایمان معنادار شود بیشتر به آن توجه میکنیم. به عنوان مثال زنی که باردار است یا در تلاش برای بارداری است ممکن است ناگهان چنین تصور کند تبلیغات تلویزیونی در مورد کودکان افزایش پیدا کرده است یا در زندگی روزمره هرجایی که او پا میگذارد به نوعی به کودکان یا بارداری مرتبط میشود. توانایی حقیقت سنجی مانع از آن میشود که بسیاری از افراد تصور کنند که شخصی در اتاق فرمان تلویزیون فقط به خاطر آنها این تبلیغات را گسترده کرده است. در حالیکه بعضی این موضوع را نشانه میدانند. آنها تصور میکنند این افزایش به گمان آنها تبلیغات بارداری نشانه موفقیت آنها در به پایان رساندن دوره بارداری است. نکته آن است که گاهی چنین تصوراتی برای شخصی که سلامت روان دارد چندان عجیب و غریب نیست.
علم تا حدی مکانیزم مغزی این توهمات را شناخته است. به احتمال زیاد این مساله با فعالیت بیش از حد دوپامین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی مرتبط است. دوپامین یک عامل موثر در مسیر ایجاد انگیزه توسط مغز است. شخصی که دچار فعالیت بیش از حد دوپامین است ممکن است چیزهای نامرتبط زیادی را با خود مرتبط ببیند. مثلا فرد روانپریش ممکن است اگر یک مدل ماشین خاص را به فاصله دو دقیقه دوبار در خیابان ببیند آن را نشانهای از آن بداند که کسی او را تعقیب میکند. بسیاری از مواد مخدر کوچه و خیابان نیز باعث افزایش سطح دوپامین میشود. به همین دلیل داروهای ضد روانپریشی معمولا سعی میکنند سطح دوپامین را کاهش دهند.
توهمات معمولا نسخههای بزرگ شده خطاهای شناختیای است که در انسان طبیعی هم وجود دارد. فرم طبیعی تفکر انسان نیز خودارجاعی و تصور آنکه اتفاقات از یک الگو پیروی میکنند را شامل میشود.
علم به ما میگوید که جهان از اساس بیهدف و تصادفی ایجاد شده است. نگرانی بسیاری از ما این است که اگر جهان بیهدف است پس ما هم هدفی نداریم. برای ما بسیار عجیب است که چگونه این همه پیچیدگی که در دور و بر خود میبینیم در نهایت میتواند بیهدف باشد. جهان تصادفی که بر اساس شواهد بسیار علمی و خلاف غریزه ما، جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم در بسیاری مواقع به اشتباه پوچ، بیانگیزه و عاری از اخلاق و معنا تعبیر میشود. جهان تصادفی است اما پوچ نیست. جهانبینی علمی بر پایه جهانی خود به خودی و تصادفی میتواند هیجانانگیز باشد و این جهانبینی میتواند به ما کمک کند که جامعهای بهتر فقط بر اساس ارزشهای انسانی بسازیم.