در اولین روز اکتبر پلیس آلمان از کشف یک گروه کوچک وحشت با نام «انقلاب کمنیتس» خبر داد. گروهی متشکل از جوانان با گرایش راست افراطی که قصد داشتند برای ایجاد وحشت به قتل مهاجران، افراد با گرایش سیاسی چپ و روزنامه نگاران مبادرت کنند.
کمنیتس نام شهری کوچک در شرق آلمان است که چند وقت پیش نامش بر سر زبانها افتاد. در واقع، سوء شهرت این شهر که زمانی «شهر کارل مارکس» در آلمان شرقی بود، به خاطر شورش نیروهای راست افراطی است. یکشنبه ۷ اکتبر حمله آنها به مغازه یک ایرانیتبار نیز خبرساز شد.
«انقلاب کمنیتس» تازه ترین رویداد در مجموعه رویدادهایی بود که به عنوان «پوپولیسم راست» نامیده میشود؛ پوپولیسم در مقام رویکردی در سیاست که بر نقش خود «مردم» (people) در تقابل با نیروهای «نخبه سیاسی» تاکید میکند: نخبگان سیاسی ای که فاسد شدهاند، و تنها «مردم» هستند که میتوانند در مقابل آنها بایستند، مقاومت کنند و حاکمیت از دست رفته خود را باز یابند.
در صحنه سیاسی اروپا گروههای پوپولیستی راست به شکل فزایندهای با اقبال «مردمی» مواجه شدهاند. در برابر این نفوذ گسترده گروههای پوپولیستی، یک متفکر رادیکال سیاسی که مردم در کانون سیاست او قرار دارد چه میتواند بگوید؟ آیا میتوان از مقاومتی مردمی در برابر نفوذ گسترده نیروهای راست سخن گفت؟
شانتال موف و پوپولیسم چپ: نشست برلین
اگرچه پوپولیسم را معمولا به گروه ها وسیاست مداران دست راستی نسبت میدهند، شانتال موف و ارنستو لاکلائو سالهاست درباره مفهوم «پوپولیسم چپ» کار کردهاند، و تلاش کردهاند تا آن را به لحاظ نظری توضیح دهند. موف که فیلسوفی بلژیکیتبار است، اخیرا کتابی در این زمینه با عنوان «برای یک پوپولیسم چپ» منتشر کرده و تلاش کرده تا به این پرسشهای اساسی پاسخ بگوید که عناصر سازنده این پوپولیسم چیست و این پوپولیسم چه تواناییهایی دارد. آیا باید بین سیاست پوپولیستی راست و چپ مرزی ترسیم کرد؟
روز چهارشنبه سوم اکتبر شانتال موف به همراه کاتیا کیپینگ در برنامه سخنرانیای شرکت کرد که به همت بنیاد روزا لوگزامبورگ و انتشارات زورکامب برای معرفی کتاب جدید او برنامهریزی شده بود.
این سخنرانی با استقبال زیادی روبهرو شد. بسیاری از حاضران نتوانستند به داخل سالن راه پیدا کنند و با مانیتور جلسه را دنبال میکردند. نشانهای از محبوبیت ایده پوپولیسم جپ در آلمان؟
موف در سخنرانی خود با اشاره به کتاب قبلی، «در باب مفهوم امر سیاسی» (۲۰۰۵)، از وضعیت سیاسیای سخن گفت که تونی بلر، نخست وزیر حزب کارگر انگلستان در آن دوران نماینده آن بود. تونی بلر به سیاستی ورای آنتاگونیسم اعتقاد داشت و میگفت که همه ما طبقه متوسط هستیم، و باید خیر را برای همه بخواهیم. از این رو او به همراه کسانی همچون آنتونی گیدنز سیاستِ فراسوی «راست و چپ» را سیاست صحیح میدانستند.
موف گفت که اتخاذ این رویکرد تازه بسیار خطرناک بود و خبر از ورود به دوران تازهای میداد که میتوان آن را دوران «پسا سیاست» نامید. این رویکرد سیاسی فراسوی «راست و چپ» در زمانهای که هیچ گزینهای در مقابل جهانیشدن وجود نداشت به سرعت در اروپای غربی به رویکرد اصلی بدل شد.
از این رو وقتی که سوسیال-دموکرات ها در اروپا به قدرت میرسیدند تنها کاری که میتوانستند انجام دهند مدیریت کردن جریان جهانی سازی بود. زیرا که هیچ پروژه جایگزینی وجود نداشت و این امر به باور موفه آشکار کننده ذات جهان پسا سیاست بود. در این وضعیت رای دهندگان نمیتوانستند بین احزاب راست و چپ تمایز قایل شوند، زیرا جایگاه همه احزاب سیاسی همه آنها مرکز بود.
موف معتقد است که این خط مشی تازه نه فقط نشان از یک پیشرفت در عرصه سیاست نداشت بلکه به معنای ورود به یک وضعیت به لحاظ سیاسی خطرناک بود. در این وضعیت سیاسی که احزاب چپ از احزاب دست راستی قابل تمایزگذاری نیستند، فضا برای ورود احزابی مهیا میشد که پوپولیستی بودند و مواضع سیاسی آنها مخالف جریان غالب بود. روندی که در دوران «پسا سیاست» ادامه پیدا کرد و اکنون ما شاهد حضور نیروهای پوپولیستی در سرتاسر اروپا هستیم.
موضوع دیگری که موف در سخنرانی خود به آن پرداخت مساله «نخبهسالاری» در دموکراسی بود. زیرا در سه دهه گسترش نئولیبرالیسم و به ویژه پس از بحران مالی ۲۰۰۸، با روند فزآینده نابرابری روبه رو بودهایم: از یک سو گروه بسیار کوچکی از ثروتمندان قرار داشتند و در سوی دیگر باقی مردم که رفته رفته ثروت و دارایی خود را از دست میدادند. این روند به نوعی «نخبه سالاری» یا الیگارشی در سیاست انجامید و نتیجه آن ورود به وضعیت «پسا دموکراتیک» بود. به گفته او، اگر دو ارزش را بتوان به عنوان ارزشهای اصلی دموکراسی برشمرد، یکی برابری و دیگری حاکمیت مردم بود. اما این دو ارزش در جهان نئولیبرال و به لطف حاکمیت نخبگان نقض شدند.
به باور موف آنچه که اکنون شاهد آن هستیم و آن را میتوان لحظه پوپولیسم نامید، همانا شکل گیری مقاومتهای مختلف در برابر وضعیت پسا دموکراتیک است، مقاومت هایی که از دوران «جنبش اشغال» از ۲۰۱۱ در آمریکا و بخش هایی از اروپا آغاز شده و در کشورهایی مثل یونان و اسپانیا ادامه پیدا کرد. این مقاومتها به وجود بحران درمتن نئولیبرالیسم و سرمایهداری آنگلاساکسون در مقام راه حل نهایی اشاره دارد، بحرانی که از دل آن وضعیت پسا دموکراتیک بیرون آمده و حرکت های پوپولیستی را باید به عنوان پاسخی به این وضعیت پسا دموکراتیک در نظر گرفت.
حزب چپ آلمان: «حزبِ آموختن»
حزب چپ آلمان ۲۰۰۷ تأسیس شد؛ ترکیبی از سوسیالیسم متعارف قرن بیستمی و چپ معاصر دلزده از احزاب سوسیالیستی متعارف. حزب چپ از یک سو میراثبر حزب «سوسیالیسم دموکراتیک»، حزب حاکم آلمان شرقی بود و از سوی دیگر، اعضای حزب «آلترناتیو انتخاباتی برای کارگران و عدالت اجتماعی» را در خود جای میداد. این حزب آخر را اعضای سرخورده از سیاستهای راستگرایانه ائتلاف «سرخ و سبز» (حزب سوسیال دموکرات و حزب سبز) تشکیل دادند.
موف حق دارد که حزبهای سنتی چپ در دموکراسیهای لیبرالی غربی همچون حزب سوسیال دموکرات با پیگرفتن سیاستهای راست میانه و خصوصیسازی و از بین بردن دولت رفاه باعث نابودی گفتار چپ رسمی شدند و به پوپولیسم چپ راه دادند. در واقع، به چپی که رادیکالتر بود. او همچنین به درستی اشاره میکند که جنبشهای اشغال و بهار عربی در ظهور پوپولیسم چپ تأثیرگذار بودند.
در آلمان، حزب چپ پنجسال بعد در ۲۰۱۲ به همین خاطر پوستاندازی کرد. کتیا کیپینگ، سخنران دیگر جلسه پوپولیسم چپ در کنار موفه همراه با برند ریکسینگر که به «بال جنبشی» حزب معروف بودند، به رهبران مشترک حزب بدل شدند.
پس از آن، فراخوانی از گروهها و سازمانهای مختلف چپ خارج از پارلمان خواست تا به حزب چپ بپیوندند. دهها فعال سرشناس چپ نیز در بیانیهای پیوستنشان به حزب چپ را اعلام کردند. حزب چپ جدید خود را «حزبِ آموختن» نامیده بود؛ حزبی که استراتژیاش را جنبش مردمی تعیین میکند و پروژههای دگرگونیخواهانه را برعهده خواهد گرفت. در نامه این فعالان چپ آمده بود:
«با حضور رئیسان جدید حزب، کتیا کیپینگ و برند ریکسینگر، فرصت خوبی را مهیا میبینیم که چپ … بار دیگر نقش اپوزیسیون در مقابل نولیبرالیسم و مدیریت بحران را برعهده بگیرد و به تقویت چشماندازهای دموکراتیک، ضداستبدادی، و آگاه از مسئله جنسیت و محیط زیست بپردازد. ما امید عزیمت جدیدی را در سر داریم: فرهنگ مشارکت بیشتر و اتحاد حزب و چپ خارج پارلمانی و جنبشهای اجتماعی».
اما حزب چپ آلمان تا چه حد به این ایده وفادار است؟
به نظر میرسد اوج گرفتن راست افراطی در آلمان که همبسته تقویت گفتار ضدمهاجرتی بود، حزب چپ را نیز به عنوان حزبی که خواهان گرفتن رأی در انتخابات است، محتاطتر کرده. آنقدر که گفتار برخی رهبران آن در تقابل با «جنبش» داخل خیابانها است.
سارا واگنکنشت، رهبر چپها در پارلمان یکی از بزرگترین راهپیماییهای چند ساله اخیر در آلمان را که در حمایت از مهاجران و پناهجویان و علیه راست افراطی در برلین برگزار شد (تظاهرات «جدانشدنی»)، نقد کرده است. به نظر او شعار این تظاهرات، «مرزهای باز برای همه» غیرقابل دفاع است و نباید فعالیت ضدنژادپرستی را با چنین شعاری خلط کرد. او درباره شعار بیش از ۲۰۰ هزار تظاهرکننده در پایتخت آلمان سخن میگفت.
مه ۲۰۱۶ یکی از فعالان چپ ضدفاشیست یک کیک شکلاتی به صورت واگنکنشت پرتاب کرد. شکل معمولی از اعتراض اکتیویستی علیه سیاستمداران راستگرا و سرمایهداران. اعتراضی علیه سخنان رهبر چپها در پارلمان که گفته بود باید ورود مهاجران و پناهجویان به آلمان را محدود کنیم.
در واقع موف در این نتیجهگیری بیواسطه که از دل خیزش پوپولیسم راست فرصت جدیدی برای پوپولیسم چپ و رادیکالترشدن گفتار سیاسی احزاب چپگرا فراهم میآید، چندان استدلال قانعکنندهای ارائه نمیدهد.
برای او پوپولیسم سیاست را دوباره به عرصه دوست و دشمن بازگردانده. اما آیا احزاب چپ هم این طور فکر میکنند؟ پاسخ این پرسش را تاریخ معین خواهد کرد.