کار اکثر مخالفان جمهوری اسلامی منحصر به گفتار و نوشتار است. پرسش یا مسئله این است: در مبارزه سیاسی اصل و فرع کدام است؟ مبارزه در درجه اول باید معطوف به خارجی دخالتگر باشد یا استبداد داخلی؟ در مبارزه سیاسی، تقدم با امپریالیسم است یا استبداد؟
پاسخهای راست و چپ
الف- دست راستی ها: این پرسش برای افراد و گروههای سیاسی ایرانی که خود را “راست”، “لیبرال” و مدافع سرمایه داری قلمداد میکنند، موضوعیت ندارد. آنان “امپریالیسم” را برساخته مارکسیست- لنینیستها به شمار میآورند. میگویند مارکسیست- لنینیستها که دشمن سرمایه داری و لیبرال دموکراسیاند، برای نابودی جهان غرب و آمریکا، نظریه “امپریالیسم” را اختراع کردهاند. جهان غرب به رهبری دولت آمریکا نقش مفیدی در گسترش لیبرال دموکراسی در جهان داشته است، اما “چپهای کمونیست” برای دفاع از رژیمهای توتالیتر کمونیستی (اتحاد جماهیر شوروی، اروپای شرقی سابق، چین، کوبا، کره شمالی، و…) و “چپهای مذهبی” برای دفاع از استبداد دینی جمهوری اسلامی میکوشند تا چهرهای امپریالیستی از آمریکا ترسیم کنند. غرب به رهبری آمریکا، امپریالیست نیست، مظهر لیبرالدموکراسی است و باید در مبارزه با استبداد داخلی کاملاً با آنها “همسو” بود و از کلیه کمکهای مالی و غیر مالی آنها در این راه استفاده کرد. البته همه “لیبرالها” یا “راستها” یک گونه نمیاندیشند. به نظر برخی از راستها، اصلاً امپریالیسم همان جمهوری اسلامی است که به دنبال فتح کل خاورمیانه است.
ب- چپهای مارکسیست و مسلمان: “چپها” یک طیف وسیع با دیدگاههای متفاوت و متعارض را تشکیل میدهند. گروهی همچنان مارکسیست-لنینینست هستند. گروهی همچنان از استالین هم دفاع میکنند. بسیاری از آنان همچنان دل در گرو انقلابی چون انقلاب روسیه دارند. اما گروههای وسیعتری “سوسیالیسم” در معنایی مرزبندیکننده با تجربههای تا کنونی را پذیرفته و گروههایی نیز از “سوسیال دموکراسی” دفاع میکنند.
برای برخی از چپهای ارتدوکس مبارزه با امپریالیسم همچنان بر هر امر دیگری تقدم دارد. اما تعداد این نوع چپها نباید زیاد باشد.
گروهی از چپها، در مبارزه میان امپریالیسم و استبداد داخلی، تقدم را به استبداد داخلی میدهند.
برخی از چپها، دیگر نه تنها از امپریالیسم سخن نمیگویند، بلکه نقد تجاوزات نظامی دولتهای غربی به کشورهای خاورمیانه را هم مصداق آمریکا ستیزی و غرب ستیزی به شمار میآورند.
گروه دیگری از چپها، برای مبارزه با استبداد داخلی، بهره گیری از کمکهای دولتهای امپریالیستی را مجاز به شمار میآورند. در واقع، برخی از آنها در مبارزه آمریکا با جمهوری اسلامی، در کنار آمریکا قرار میگیرند. به عنوان مثال، گروهای کرد سوریه پس از دههها ادعای چپ و کمونیست بودن، اینک به عنوان پیاده نظام پنتاگون و سازمان “سی آی ای” عمل میکنند.
پ- درون کاوی به جای برون افکنی: مسئله اصلی ایران و ایرانیان استبداد داخلی است. باید این مسئله را حل کرد. یعنی از رژیم دیکتاتوری به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر گذار کرد.
رژیم استبدادی نه از آسمان نازل شده و نه از خارج تحمیل شده است، بلکه از دل تاریخ و جامعه برون آمده است. در واقع متغیر ثابت، رژیم استبدادی بوده است. اگر به ایران و کل خاورمیانه بنگریم، با رژیمهای استبدادی سرکوبگر فاسد مواجه بوده و هستیم. این عامل ثابت قبل از استعمار و امپریالیسم هم وجود داشته است. در عصر جدید، استعمارگران و دولتهای خارجی هم از این حکومتها به سود منافع خود استفاده کردهاند. با این همه، دستور کار سیاسی ما، گذار غیر خشونت آمیز از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت است.
ت- منافع ملی: تا حدی که من میفهمم، سخن گفتن از مبارزه با امپریالیسم یا استکبار جهانی موضوعیت چندانی ندارد. یک ایران دموکرات، آزاد، کثرت گرا، برابری خواه، حقوق بشری و توسعه یافته وقتی امکان ظهور دارد که ایران با همه کشورها دارای روابطی دوستانه باشد. در شرایط تخاصم، اساساً امکان حیات را از مردم ایران خواهند گرفت. وقتی با همه روابط دوستانه داشته باشیم، تازه فرصت و امکانی برای توسعه اقتصادی و سیاسی و…فراهم میشود. در آن صورت، اگر همه مردم وظیفه شناس – نه زیرکار دررو- باشند، احتمالاً میتوان ایران را به کشوری پیشرفته تبدیل کرد. در این چارچوب مبارزه با امپریالیسم و استکبار جهانی ناموجه است، چه رسد به این که بر همه اشکال مبارزه تقدم و اولویت داشته باشد.
ث– ضرورت جامعاندیشی با معیارهای واحد: عدالت بنیاد و اساس نظریه سیاسی مقبول است. هر نیرویی باید نظریهای درباره عدالت و برابری داشته باشد. آن نظریه باید در سه سطح عدالت داخلی، عدالت منطقهای و عدالت جهانی سازگار باشد و روابط این سه را با یکدیگر روشن سازد.
انواع نظریههای عدالت و برابری در میان چپها و راستها وجود دارد. آن چه را نئولیبرالیسم عدالت قلمداد میکند، چپها نابرابری به شمار میآورند. آن چه را مارکسیست-لنینینستها عدالت قلمداد میکنند، راستها دیکتاتوری و فقر همگانی به شمار میآورند. اما یک نیروی سیاسی نمیتواند ادعا کند من فقط و فقط درباره عدالت و حقوق بشر در کشور خودم سخن میگویم و به هیچ جای دیگری کاری ندارم. هیچ کشوری در خلأ زندگی نمیکند و مسائل منطقهای و جهانی بر سرنوشت مردم آن کشور خاص تأثیر شگرفی دارند. عدالت به مثابه عدم تبعیضهای قومی و مذهبی و جنسی و طبقاتی پایه عدالت است.
تبیین نقش دولتها به عنوان بازیگران در تحلیل
تحلیل واقعیت تابع آرزوها و منافع نباید باشد. هدف علم و فلسفه تقرب به حقیقت است. عالمان و فیلسوفان و تحلیل گران خطا هم میکنند، اما هدف تقرب به حقیقت است، نه جایگزینسازی ایدئولوژی به جای حقیقت (صدق به عنوان انطباق با واقع).
قدرت، موضوع علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی است. تحلیلگر از تولید، تمرکز و توزیع قدرت سخن میگوید. موازنه قوا و نقش تکتک بازیگران مهم است. بدین ترتیب، نمیتوان و نباید نقش هیچ بازیگری را پیشاپیش از تحلیل و تبیین حذف کرد.
دولتها همچنان مهمترین بازیگران سیاسی در سطح جهانی و منطقهای و داخلی هستند. تحلیل مسائل داخلی، منطقهای و جهانی باید براساس نقش واقعی این دولتها صورت گیرد. هر اندازه که دولتی دارای قدرت بیشتری باشد، بازیگر مهمتر و موثرتری است. به عنوان نمونه به موارد زیر بنگرید:
الف- آمریکا: آمریکا قدرت اول جهان است. یک تکان کوچک در اقتصاد آمریکا به تنهایی – مانند اندکی افزایش در نرخ بهره – اقتصاد کشورهای نوظهور را متأثر میسازد و ارزش پول ملی آنان که بدهی خارجی بالایی دارند، سریع سقوط میکند. اما وقتی دولت آمریکا کشوری را مورد تحریمهای فلج کننده قرار میدهد، تمامی شاخصهای مهم اقتصاد آن کشور سقوط میکنند.
هیچ کشوری در جهان دارای قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا نیست. آمریکا بزرگترین تولید کننده علم در جهان است. رهبران آمریکا – چه دموکرات و چه جمهوری خواه – آمریکا را کشوری “استثنایی” به شمار میآورند که ارزشهای والای خود را باید در سطح جهانی گسترش دهد. قدرت اقتصادی و نظامی و علمی و رسانهای آمریکا پشت این هدف قرار داشته و دارد.
عنصر ثابت خاورمیانه، رژیمهای استبدادی سرکوبگر فاسد بوده است. اما آمریکا با حمله نظامی به کشورهای غیر دوست و غیر متحد، یعنی افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و یمن، آنان را به وضعیتی انداخت که دیگر کشورهای استبدادی منطقه گرفتارش نیستند. ساختن طالبان و القاعده در افغانستان توسط آمریکا و متحدانش (عربستان سعودی، امارات متحده و پاکستان) قبل از انقلاب اسلامی ایران آغاز شد (رجوع شود به مقالههای “آمریکا و عربستان سعودی چگونه سازمانهای تروریستی طالبان و القاعده را ساختند؟ “، “القاعده ای/ داعشی کردن عراق و گسترش استفاده از ماشین چمن زنی آمریکا “، “شطرنج خاورمیانه و سوریه؛ نقش ایران و دیگران و “تجزیه منطقه از طریق تشکیل “کردستان بزرگ”؛ طرح آگاهانه یا پیامد ناخواسته اعمال آمریکا؟ “).
ب- اسرائیل: پس از آمریکا، در خاورمیانه اسرائیل قدرتمندترین بازیگر منطقه است. مطابق قانون مصوب کنگره آمریکا، دولت این کشور موظف است که برتری استراتژیک نظامی اسرائیل بر کل دولتهای منطقه را تأمین کند. اسرائیل دارای ۳۰۰- ۲۰۰ بمب اتمی است و هیچ گونه نظارتی از سوی آژانس بین المللی انرژی هستهای بر آن وجود ندارد. این کشور عضو ان. پی. تی هم نیست. اسرائیل قویترین و مدرنترین نیروی هوایی و دریایی و دفاعی منطقه را داراست. این دولت در گذشته به کشورهای عراق، سوریه، تونس، و…تجاوز نظامی کرده و بلندیهای جولان سوریه را به اشغال خود درآورده است. صدها ترور در دیگر کشورها انجام داده است.
به گزارش رسمی دولت اسرائیل، این کشور در چند سال گذشته حداقل ۲۰۰ حمله نظامی به سوریه داشته است. در طی جنگ داخلی سوریه، از گروههای اسلام گرای نزدیک به القاعده حمایت نظامی و مالی به کمک آورده است.
روزنامه جروزالم پست اسرائیل در ۵ سپتامبر ۲۰۱۸ گزارش داد که مقامات نظامی اسرائیل به آن روزنامه اعتراف کردند که به ۷ گروه تروریستی در سوریه اسلحه و پول زیادی داداند. یکی از این گروهها که مقامات اسرائیل از آن نام بردهاند گروه فرسان الجولان، یک بخش از “ارتش آزاد سوریه”- وابسته به ترکیه – است که در نزدیکی بلندیهای جولان در جنوب غرب سوریه میجنگید، و تنها گروه تروریستی بود که توافق با روسیه برای تخلیه آن ناحیه را قبول نکرد، و بعد توسط ارتش سوریه به سختی شکست خورد. پس از انتشار گزارش و انعکاس گسترده آن، ارتش اسرائیل، با استناد به امنیت ملی، به جروزالم پست دستور داد که این گزارش را حذف کند. ولی قبل از بسیاری آن را گپی کرد بودند و متن کامل آن در وبسایت Antiwar.com آمریکا هم منتشر شد.
نابودی ارتشهای کشورهای منطقه و خود آن کشورها، به سود اسرائیل بوده و هست. به همین دلیل اسرائیل همیشه دولت آمریکا را به حمله نظامی به کشورهای منطقه – عراق، لیبی، سوریه، ایران، و…-تحریک کرده و میکند. استفان والت و جان مرشایمر در کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا در سال ۲۰۰۷ همه شواهد و قرائن این مدعا را ارائه کردهاند. پیتر بینارت – که یک یهودی است- نیز در این مقاله توضیح داده است که چرا دولت ترامپ بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل انتخاب کرد.
پ- ترکیه: دیگر هیچ کس در سودای نئوعثمانی گری رجب طیب اردوغان شک و تردیدی ندارد. ارتش ترکیه دهها کیلومتر در خاک عراق پیش روی کرده است و علی رغم درخواستهای مکرر دولت عراق، حاضر به خروج نیروهای خود از آن کشور نیست.
ترکیه ۴ الی ۵ هزار کیلومتر مربع از خاک سوریه را رسماً با ارتش خود اشغال کرده و استان ادلب هم – به غیر از ۳۰ الی ۴۰ هزار تروریست نزدیک به القاعده- تحت کنترل نیروهای وابسته به ترکیه (ارتش آزاد ترکیه) قرار دارد. با توجه به نگاه ترکیه به مرزهایش با سوریه و خطری که از سوی کردها احساس میکند، معلوم نیست نیروهایش را هرگز از سوریه خارج سازد. تسلط بر ادلب هم بخشی از نئوعثمانی گری ترکیه است.
اردوغان در داخل هم قدرت خود را افزایش داده و به بهانه کودتا، ۱۵۰ هزار نفر را اخراج کرده و بیش از ۵۰ هزار نفر را زندانی کرده است. بازداشتها به بهانه کودتا همچنان ادامه دارد.
ت- رقابت منطقهای ایران و عربستان سعودی: ایران و عربستان سعودی هم ادعای رهبری جهان اسلام را داشته و دارند. با توجه به اکثریت شیعی ایران و فعال شدن شکاف شیعه و سنی، ادعای ایران به جایی نخواهد رسید. از نظر نظامی هم ایران فاقد نیروی هوایی، نیروی دریایی و حتی نیروی زمینی مدرن قابل رقابت با کشورهای منطقه است. بودجه نظامی ایران قابل رقابت با بودجه نظامی کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس نیست، چه رسد به بودجه نظامی عربستان سعودی و اسرائیل و ترکیه و امارات متحده. به عنوان نمونه، در مقاله “سردار: خواهش میکنم اسرائیل را نابود نکن! “، قدرت نظامی ایران و اسرائیل را مقایسه کرده ام.
شعارهای نابخردانه “مرگ بر آمریکا”، “مرگ بر اسرائیل”، اشغال سفارت آمریکا، نفی هولوکاست، و…؛ ایران را در وضعیت بدی قرار داده است. همه دولتهای آمریکا به دنبال تغییر رژیم جهموری اسلامی بوده اند. دولت ترامپ بیش از دولتهای گذشت سیاست “تغییر رژیم” در ایران را دنبال کرده و میکند (رجوع شود به دو مقاله “حرکت اعتراضی دیماه ۹۶ و تحریر محل نزاع” و “حرکت اعتراضی ۹۶: سرنگونی رژیم یا گذار به دموکراسی؟ ” ).
مغالطه دستور کار سیاسی و تحلیل سیاسی
این مغالطهای بیش نیست که آرمان، آرزو و مواضع سیاسی را جایگزین تحلیل و تببین سیاسی سازیم. نمیتوان گفت چون موضع سیاسی یا آرمان ما این است، پس واقعیت را هم از پشت این عینک ببین و مطابق این پیش فرضها و پیش انگاشتها شواهد و قرائن مخالف را حذف کن.
وقتی به ایران و شطرنج خاورمیانه نگاه میکنیم، محل نزاع مبارزه با امپریالیسم و اسرائیل نیست، محل نزاع تبیین درست واقعیت متناسب با موازنه قوا و نقشی است که دولتها و گروهها براساس قدرتشان بازی کردهاند.
در این جا سخن بر سر این است که آیا جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر و فاشیستی است؟ آیا قدرت آن را دارد که بر خاورمیانه مسلط شود؟ آن هم در شرایطی که روسیه برای آنها تصمیم میگیرد در کجای سوریه باشند یا نباشند؟ آن هم در شرایطی که آمریکا و اسرائیل و کشورهای عرب منطقه خواهان خروج کل نیروهای ایرانی از سوریه بوده و هستند.
“پوتینیسم” و “ترامپیسم” و “پان ترکیسم” در تحلیل واقعیت خاورمیانه، به شواهد و قرائن کاری ندارند. میگویند کارهای پوتین خوب است و باید از آن حمایت به عمل آورد. اشغال گریهای نظامی ترکیه خوب است و باید از آن حمایت به عمل آورد. ترامپ خوب است و باید پیرو او شد. اما اینها، بد یا خوب، چه ربطی به تحلیل واقع دارند؟ در تحلیل ایران و خاورمیانه و جهان، سخن گفتن از تقدم مبارزه با امپریالیسم یا استبداد داخلی ناموجه است.
باید به دقت به قدرت تک تک دولتهای حاضر در منطقه نگریست و واقعیت را براساس موازنه قوا تحلیل و تبیین کرد. متهم کردن تحلیل گرانی که از نقش آمریکا و اسرائیل و دیگران در رویدادهای منطقه سخن میگویند، آن هم به اتهام تقدم بخشیدن به مبارزه با امپریالیسم به جای استبداد داخلی، مغالطهای بیش نیست.
حملات مکرر و جنون آمیز اسرائیل به سوریه که در آخرین مورد باعث سرنگونی هواپیمای روسی گردید خود نشان از استیصال این رژیم و رد کننده عرایض ایشان می باشد.
در ضمن جنگ سوریه ، یمن و عربستان و اسرائیل با غزه و حزب الله لبنان نشان می دهد که نتیجه گیری درباره جنگها به عواملی بیشتر از بودجه نظامی و تجهیزات وابسته است.
از یک طرف شعار مبارزه با ظلم و استبداد می دهید از یک طرف خواهان کنار آمدن با استکبار و رژیم غاصب صهیونیستی به دلیل زور زیاد و اقتصاد قوی آنها هستید
ظالم ، ظالم است داخلی و خارجی ندارد.
majid / 20 September 2018
(( رژیم استبدادی نه از آسمان نازل شده و نه از خارج تحمیل شده است، بلکه از دل تاریخ و جامعه برون آمده است. در واقع متغیر ثابت، رژیم استبدادی بوده است. ))
به این میگن حرف حساب.
یاد کتابِ ( جامعه شناسی خودکامگی ) نوشتۀ ( علی رضاقلی ) افتادم.
واقعاً ما مردمِ ایران ظرفیت و لیاقتِ بیشتر از اینی که هستیم نداریم.
رضا سامی / 20 September 2018
(1)
با سلام
نتیجۀ پایانی نوشته گنجی عزیز به ما می گوید که «تقدم بخشیدن به مبارزه با امپریالیسم به جای استبداد داخلی مغالطه ای بیش نیست.» این درست است و بسا درخور اعتناست.
من مایلم این جا بر نوشتۀ گنجی این را بیفزایم که مبارزه آدمی جدای از زندگی آدمی نیست و بر اساس مرام و باورداشت آدمی و یا ذهن و ذهنیت آدمی و یا تربیتی است که آدمی دارد یا ندارد. “مبارزه” بر این اساس می تواند “دکان ـ بازار” و پوشش یک بیماری نیز باشد. من گونه های چندی را این جا شرح می دهم.
1- مبارزه ای که “دکان ـ بازار” و پوشش یک بیماری روحی است.
کسانی در ایران از مشروطه به این سو “دکان ـ بازار مبارزه” دایر کرده اند. به گفته خودشان زندگی شان محض رضای خداست و اعمال و رفتارشان برای جلب رضایت خدایی است که در نهانی گاه ذهن شان بدان باور دارند. یک چنین “مبارزه” ای از هر “سادو مازوخیستی” هم بر می آید. هر فاشیسی نیز در این معنا یک مبارز “معنوی و روحانی” است. فاشیست نیز مبارزه اش برای جلب رضایت کسی است. این که در این “مبارزه” هزاران هزار نفر زجر و شکنجه و اعدام می شوند مهم نیست؛ مهم این است که خدا راضی است. امام خمینی ـ روحی له الفدا ـ در دوران معاصر یک چنین فرد مبارزی بود و از شور بختی ایرانیان در کار خود موفق شد و مملکتی را به خاک سیاه نشاند.
دیوید هیوم در بخش 14 کتاب “تاریخ طبیعی دین” [ترجمۀ حمید عنایت] به تحلیل چنین “مبارزه” ای که ناشی از به سامان نبودن عقل و ذهن آدمی است پرداخته است و در این باره می نویسد:
ادامه در 2
داود بهرنگ / 20 September 2018
(2)
هیوم می نویسد: «انگیزۀ رفتاری ما آدمیان اخلاقی و نه دینی است. رفتار اخلاقی را فرد دیندار سر در نمی آورد. او می خواهد کار را محض رضای خدا انجام دهد و از خیرات و مبرّات آن برخوردار گردد. برای او این که کاری سبب سعادت آدمی در اجتماع آدمیان گردد معنایی ندارد. او در پی آن است که ترس و واهمه درونی خود را بنشاند. به این منظور است که دست به هر کار می زند و مرتکب هر کار بی معنایی می شود و هر ریاضت سخت و طاقت فرسایی را گردن می نهد و به نظرش رفتاری که در آن پای هیچ انگیزه ای جز خدا در میان نیست نشانگر خلوص است و لذا نزد خدا مقبول تر است. چنین کسی اساساً کار به این ندارد که خدایی هست یا نیست او اقدام به این کار را از الزامات دین می داند! (ص 34 در متن اصلی ـ ص 119 در ترجمۀ حمید عنایت)
2- مبارزۀ انسانی که باورمند به اخلاق و شرافتمند است.
مبارزه به معنی داشتن و یا برداشتن اسلحه و این که این و آن را ناسزا گفتن و پرخاشگری نیست. در جامعه ای که آکنده از سیاهی و تباهی است انسان شرافتمندی که باورمند به اخلاق است از این جنبه که شرافتمند است مبارزه می کند. نمونه می آورم:
“کازاما” نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران بین سال های 1308 تا 1311 خورشیدی است. در سفرنامه اش [که ترجمۀ دکتر هاشم رجب زاده است] می نویسد: «مرا در اصفهان به دیدار قالی بافان بردند. چهار پنج دختر کوچک نازنین را دیدم که آنجا گرم کار بودند. دو چشم گیرای یکی از آنان از روزن چادری که به سر داشت می درخشید. دست هایش تند و تند کار می کرد. از خیالم گذشت که شاید اندوهگین باشد.
ادامه در 3
داود بهرنگ / 20 September 2018
3)
دختر بچه داشت با انگشتانش کلافی را می بافت که سرخ بود. انگار نقش قالی از خون خود او بود. از سر انگشتانش گل می شکفت. مرغی که بر قالی نقش زده بود خندۀ خودش بود که این چنین بر شاخه درخت نشسته بود و داشت آواز می خواند… اندیشیدم این قالی نیست. این چکیدۀ جان این بچه است… [و پس] بر استثمار این نوباوگان اشک ریختم و گریستم. (79)
3- مبارزۀ از سر دانش و آگاهی
دکارت می نویسد: آنچه مرا [پس از رخدادی که گریبان گالیله را گرفت] واداشت تا افکارم را این جا در میان بگذارم این است که «قانون [نانوشته ای] همه ما را ملزم می کند که در فراهم آوردن آنچه که به “بهتر آمدِ” انسان ـ و همه انسان ها ـ کمک می کند به هیچ وجه از هر کوششی که در توان داریم دریغ نکنیم.» (645) پس می نویسد: «ما که می گویم مرادم همه کسانی است که در واقع برخوردار از فضیلت دانش اند.» (647) آنگاه می نویسد: البته «هر کس ملزم بدان است که از برای “بهتر آمدِ” دیگران بکوشد. [اساساً] نفس وجود کسی که خیری از برای دیگران ندارد ـ در معنا شناختی من ـ غیر موجه است.» (648) [بخش ششم از “گفتار در بارۀ متد” دکارت ؛ ترجمۀ زنده یاد محمد علی فروغی]
اسپینوزا در همین باره می نویسد: [من دلسوزی و ترحم را عاقلانه نمی دانم و به نظرم] «رفتار مبنی بر تأثرات حسی و عاطفی هر آن تردید آمیز اند و ای بسا به ندامت بیانجامند. آن که معیارش عقل است هر آن می کوشد تا بر اساس فضیلتی که بدان قائل است ـ با آسایش خاطر [و با وجدانی آسوده] ـ نیک رفتار باشد.»
ادامه در 4
داود بهرنگ / 20 September 2018
(4)
اسپینوزا آنگاه می نویسد: «و بگویم که من کسی را که مبنی بر عقل یا خویشی عاطفی با نوع انسان اقدام به همیاری انسانی [در جامعه] نمی کند اساساً آدم نمی دانم و [به استناد قضیۀ 27 در بخش سوم] بر این باورم که شبه انسان هم نیست.» (263)
He who is moved to help others neither by reason nor by compassion, is rightly styled inhuman, for (III. xxvii.) he seems unlike a man.
4- مبارزۀ گروهی، سازمانی و حزبی
عزیز من گنجی! شرکت در یک تلاش گروهی، سازمانی و حزبی از برای بهبود و نکوداشت مناسبات اجتماعی حق هر کس در یک جامعۀ شهری است. جمهوری اسلامی ایران ـ که حکومتی دینی و اسلامی و قرون وسطایی است ـ همچون شاهنشاه آریامهر که “مدرن” و قرون وسطایی بود با گذاردن پای خود بر گلوی “عقل جمعی” در ایران این نوع از مبارزه را ـ که بیانگر شرافت انسانی انسان تواند بود ـ ممنوع کرده است. از جمله به این دلیل است که من با شما سخت موافقم و بر این رأیم که: «تقدم بخشیدن به مبارزه با هر چه به جای مبارزه با عاملین رنج و شکنج داخلی هر آن سوء تفاهم و خود فریبی است.»
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 20 September 2018
مافیای بیش از دو هزار ساله یهود را که با ساختن ادیان ابراهیمی آغاز شد، با فرقه فراماسونری ، حکومت بریتانیا و کمپانی هند – شرقی و هند – غربی استمرار پیدا کرد و در اخر به ایجاد کشور اسراییل کشیده شد و قلاده وفاداری آمریکا را از طریق مسیحیان صهیونیست بدست گرفت، را نمیتوان با شعار ، تهدید و تفنگ از بین برد بلکه با اقتصاد پویا، تکنیک بالا و نظام بانکی مستقل و مردمی ، آنها در تاریخ مدنی اقوام کره زمین، فسیل خواهند شد!
ایراندوست / 20 September 2018
جامعه ایرانی حساسیت مذهبی داشت و تا حدودی هنوز هم دارد…
قدرتمندان هنوز از این حساسیت استفاده میکنند به ضرب طبل و نقاره و لباس مقدس نما آنرا در نهاد نوجوانان می کارد…
تا تکلیف دین و مذهب روشن نشود جامعه ما اسیر دست نیرنگ و فریب خواهد بود…
حتی باید گفت تا تکلیف بشر با دین روشن نشود انتظار امکان اصلاحات اساسی نمی توان داشت…
حتی باید گفت اگر دین اصالت داشته باشد که دارد میتواند انسان را از انحرافات و سرگردانی و بن بست هایی که مفسدین و قدرتمندان عالم ایجاد کرده اند نجات دهد …
مشکل این است که روشنفکران بجای خوانش بی غرضانه دین و کاووش در منابع اصیل دین به عملکرد مدعیان بی اصالت و پیروان مسخ شده استناد میکنند و دین را به تاریخ گذشته متعلق میدانند…
خوانش دقیق قرآن بعنوان آخرین نشانه دین در جهان وظیفه هر دلسوز ایرانی و هر انسان مستاصل است…
با دانستن چند آیه پراکنده و دیدن عملکرد روحانیت حاکم مورد حمایت آشکار و پنهان مستکبرین و مفسدین آخرین ریسمان نجات را کنار نگذاریم…
مرادی / 21 September 2018
تقدم را به مبارزه علیه امپریالیسم دادن، عاقبتش، آقای کیانوری است.
مسعود / 21 September 2018
روشنفکران انقلاب مشروطه مبارزه با استبداد را مقدم بر نفوذ خارجی دانسته و موفق شدند در ان شرایط قانون اساسی را تدوین کنند که بهتر از قانون فعلی است . چپ زده ها در ایران بیشتر جریانات پوپولیستی اند تا چپ دموکرات و آگاه !
bijan / 21 September 2018
سوال هایی که به صراحت مطرح می کند در برابر ما هم قرار دارد و باید به صراحت به آن پاسخ دهیم. گنجی پاسخ های خودش را دارد که در مورد عدالت اجتماعی و سیاست خارجی برآمده از آن دچار تناقض شدیدی ست که بیشتر به نفع نادیده انگاشتن امپریالیسم و سیاست های امپریالیستی بازتاب یافته است. به نظر من در پاسخ به سوال هایش که بین مبارزه با امپریالیسم و استبداد داخلی کدام اولویت دارد، باید گفت: تضاد «اصلی » در جامعه ایران بین مردم و حکومت ولایت فقیهی است و نه مردم با آمریکا. شک هم نیست که دولت بر آمده از خواست مردم در آینده باید بکوشد با همهٔ کشورهای جهان تا آنجا که ممکن باشد، رابطه ای معقول و متعادل داشته باشد (نمی توان دوست همه بود. در شرایط جهانی موجود و رقابت های نظامی و سیاسی گاه فاشیستی، این شعار یک شعار عاطفی موثر اما فریبکارانه است.) در عین حال، تقلیل مجموعه تضادهای تاثیرگذار بر فرایندهای اجتماعی به تضاد اصلی ، بر خورد مکانیکی و نادرستی است. تضادهای فرعی گاه بسیار با اهمیت اند و نقش آفرینی جدی در تحولات اجتماعی دارند. برای مثال مردم ما خواهان استقلال سیاسی اند و این خواست عمیقشان، منافع آن ها را در تضاد با کلیه دولت ها و نیروهایی قرار می دهد که با اعمال فشار بر حکومت، لابیگیری در درون آن، و نفوذ در لایه هایی از اپوزیسیون خواهان از بین بردن آنند. بخش بزرگی از مردم کشور ما نیز مانند بسیاری از مردم در سراسر جهان خواهان جهانی چند قطبی تر، عادلانه تر، و دمکراتیک تر اند و نسبت به نظم موجود جهانی معترض اند و با آن تضاد دارند . پذیرش واقعیت های موجود و ابدی دانستن آن، و رد هر گونه تلاش برای دگرگونی جهان در کنار سایر مردم دنیا، تحت نام برخورد نادرستِ آرمانی و احساسی و غیره چیزی جز تسلیم طلبی نیست و این عقل و خرد متاسفانه احمقانه ای بیش نیست. چرا که با ادامهٔ وضع موجود جهانی و «بازیگران چه بسا دیوانهٔ آن» همگی راهی جهنمی می شویم که از پروژهٔ وسیع «زمینکشی» آن ها نتیجه خواهد شد.
الف رستمی / 21 September 2018
جواب شماره 10: بله نتیجه شد دولت مصدقی که با چند هزار دلار آمریکا فروپاشید.
بعضی از آقایان مخالف جمهوری اسلامی که می بینم یاد این سخن علی (ع) میفتم.
نادان را نمی بینی جز یا دچار افراط است یا دچار تفریط.
majid / 21 September 2018
نه مجید خان, اشتباه به عرض شما رسانده اند, در ۲۸ مرداد ۳۲ مهمتر از پولهای خارجی روحانیون ارتجاعی داخلی مانند کاشانی (معلم خمینی) بودند که از پشت به مردم ایران خنجر زدند.
در مورد افراط و تفریط و التقاط نیز, حمل بر جسارت نشود, این سردرگمی شما که از یکسو خود را مخالف ج.ا. می دانید و از سوی دیگر از سران فرقهء شیعیان نقل قول می آورید, بزرگترین نمونهء گیجی و جهل مرکب تاریخی است.
نقش اسلام در استعمار و استثمار مردم ایران, چه در حملهء اولیهء اسلام ۱۴۰۰ سال پیش, چه در دوران صفوی و چه در ۴۰ سال پیش غیر قابل انکار است.
بدیهی است که فقط همدستان و منفعت برندگان از این استعمار و استثمار اسلام در ایران هستند که چنین تاریخ ننگینی را نادیده می گیرند.
تاریخ نگار / 21 September 2018
شما از کدام تاریخ صحبت می کنید نمی دانم
کدام ایران ، ایرانی که پادشاهش از فرط محبوبیت بدست یک آسیابان ایرانی کشته شد
ایرانی که با وجود بزرگترین لشگر از عربهای بیابان گرد شکست خورد چرا شکست خورد ؟
چرا مردم ایران از حکومت ایرانی خود حمایت نکردند؟
کی می خواهید این روحیه عرب ستیزی و نژاد پرستی خود را کنار بگذارید تا بتوانید بدون بغض و کینه واقعیتهای تاریخ را درک کنید
نامه هشدار آقای کاشانی چند روز قبل از وقوع کودتا به دکتر مصدق موجود است.
فاصله گرفتن آقای مصدق از کاشانی باعث وقوع کودتا شد
چرا مردم ایران از دولت مصدق در مقابل کوتا گران دفاع نکردند. پس مردم ایران هم خائن بودن.
واقعا شما به گزارش ناقص و فریب کارانه سازمان سیا آمریکا اعتماد می کنید.
چرا نمی خواهید بفهمید که مشکل مردم ایران در هر لباسی و با هر عقیده دین و مسلکی ، اسلام نیست؟
مشکل مردم ایران از سکولار گرفته تا اسلامگرا از بی دین و لاییک تا مذهبی به خصوصیات رفتاری و شخصیت ما بر می گردد بی نظمی ، بی برنامه گی ، تنبلی ، ترجیح منافع شخصی به منافع ملی ، راحت طلابی ، اشرفی گری ، مصرف گرایی ، و….
گناه دکتر مصدق چه بود شما باید پاسخ دهید که غربگرا هستید.
مرگ بر آمریکا می گفت ، سپاه پاسداران داشت ، در منطقه نفوذ کرده بود ، حامی تروریسم بود ، سفارت آمریکا را تسخیر کرده بود ، چرا سرنگونش کردند چرا؟
مرگ بر کاشانی ، آری مرگ بر کشور کودتا کننده ، نه
چرا خواهان رابطه با کودتاگران هستید.
چرا استانداردهای شما دوگانه است.
majid / 21 September 2018
هیتلر و هواداران در استانه شکست مردم المان را به ” بی نظمی ، بی برنامه گی ، تنبلی ، ترجیح منافع شخصی به منافع ملی ، راحت طلابی ، اشرفی گری ، مصرف گرایی ، و….” متهم کردند و خواستند مردم در برلین به دلیل بی لیاقتی قتل عام شوند . جماعت توتالیتر ایرانی که ارزو داشتند تک تک مردم ایران یه انسان نوین اریایی -اسلامی بدل کنند و روزگاری انان را ” ملت قهرمان ایران” می نامیدند اکنون پس از تحمیل سال ها جنگ و قتل عام و فساد از مردم ایران ناامید شده اند و به همان القاب را می نوازند . هواداران هیتلر و خمینی از دیدگاه سیاسی هر دو توتالیتر هستند . ایا فرمان قثل عام مردم ایران گام بعدی این جماعت فاشیست ایرانی نخواهد بود ؟
در راستای تحمیق مردم برکشیدن اسطور ه های دروغین به منبر سیاسی روش دیگر دار و دسته توتالیتر است . علی انکه لاف فتوتش می زنند در مسجد کوفه بدست انسان فقیری کشته می شود که ده هزار نفر از همرزمانش بدست علی قتل عام شده اند . ابن ملجم مرادی با داستان پردازی عشق قطام محکوم تاریخ می شود و علی ابن ابی طالب قاتل ده هزار نفر انسان محبوب این جماعت .بر کشیدن او به الگوی سیاسی حکومت اسلامی همانی است که هواداران هیتلر در المان انجام دادند . هر دو در الگویی شبیه به هم اسطور های خود را بالا کشیدند تود های مردم را تا زمانی که راحت طلب و … نشده بودند با همین اسطور ها بدنبال خود کشیدند و مردمان شریف را به قتل رساندند یا زندانی کردند یا فراری دادند
و سر انجام بیاد بیاوریم در باور هوادارتوتیالیتاریسم ایمان به توتالیترا ز طریق ایمان دروغین به میهن و اسطور های میهنی شکل می یابد در ایران نیز توتالیتر ایرانی لزوما به مذهب شیعه ایمان ندارد برای اینان قاسم سلیمانی که در قتل عام چهار صد هزار نفر مردم عادی سوریه دست دارد الگو است و باید تا پایان تاریخ همه مردم از او پیروی کنند و گرنه این مردم ” منافع شخصی به منافع ملی ” ترجیح می دهند و لایق زنده ماندن نیستند .
شاهد / 22 September 2018
شما بچسب به همون دین محبت الاهیت که هر جا کم میاره فاز اوپورتونیستی برمیداره
یه زمانی جامعه توحیدی بدون طبقه حالا هم سرمایه داری وطنی
ناشناس / 22 September 2018