صالح نظری – از نقد کتاب “ولایت فقیه” آیتالله خمینی به چه نتایجی میرسیم؟ در بخش پنجم این مبحث که حکم بخش پایانی را دارد به تبیین نتایج نقد میرسیم. ما نقد کتاب “ولایت فقیه” را از بخش دوم مقاله آغاز کردیم. انشعابات درتشیع و رفتار فقهای شیعه از دوران غیبت تا مشروطه درباره امر حکومت موضوع بخش یکم این مقاله بود.
پیش از نتیجهگری از بررسی کتاب “ولایت فقیه” لازم است نقد آن را به پایان رسانیم. در زیر همانند سه بخش پیشین قولهایی را از کتاب “ولایت فقیه” روح الله خمینی نقل میکنیم و سپس مورد به مورد به نقد آنها میپردازیم. همه قولهای نقل شده از کتاب مذکور است.
• مؤیدى از فقه رضوى
مَنْزلَةُ الْفَقیهِ فى هذَا الْوَقْتِ کمَنْزِلَةِ الانْبِیاءِ فِی بَنی إِسْرائیلَ. (مقام فقیه این زمان مثل مقام پیامبران بنى اسرائیل است). البته نمىتوانیم بگوییم که «فقه رضوى» از امام رضا (ع) صادر شده؛ ولى مىتوان به عنوان مؤید به آن تمسک کرد.
.. . ما از عموم «منزلة» در روایت مىفهمیم آنچه را که براى حضرت موسى در امر حکومت و ولایت بر مردم بوده، براى فقها هم مىباشد.
• سایر مؤیدات
پیغمبر اکرم (ص) فرموده است: أَفْتَخِرُ یوْمَ الْقِیامَةِ بِعُلَماءِ امّتی. وَ عُلَماءُ امّتی کسائرِ أَنْبیاءِ قَبْلی. (در دوره قیامت به علماى امتم افتخار و مباهات خواهم کرد. و علماى امت من مثل سایر انبیاى سابقند). این روایت هم از مؤیدات مطلب ماست. در مستدرک «۳» روایتى از غرر نقل مىکند، به این مضمون: الْعُلَماءُ حُکامٌ عَلَى الْناسِ. (علما حاکم بر مردمند). و به لفظ حکما على الناس نیز نقل شده. ولى به نظر مىآید که صحیح نباشد. گفته شد که در خود غرر به صورت حکام على الناس بوده است. این روایت هم اگر سندش معتبر بود، دلالتش واضح و یکى از مؤیدات است.
آیت الله خمینی در ادامه دو روایت نقل میکند که خود، سندش را معتبر نمیداند و نمیتواند ادعا کند از امام رضاست .
روایت تحف العقول. . قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهدا (ع)، که از امیر المؤمنین على ابن ابی طالب (ع) نقل فرموده، درباره «امر به معروف و نهى از منکر». و قسمت دومنطق حضرت سید الشهداست درباره «ولایت فقیه» و وظایفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند
اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که مىفرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام مىداده و به وجود مىآوردهاند چه بد بوده است». و مىفرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که مىفرماید: «راستى که آنچه انجام مىدادهاند چه بد بوده است». در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب مىشمارد و مایه ملامت مىسازد که آنان با چشم خود مىدیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداختهاند، و باز منعشان نمىکردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه مىدادند. در حالى که خدا مىفرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید». و مىفرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهدهدار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر مىکنند». خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع مىکند، و نخست این را واجب مىشمارد زیرا مىداند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمعآورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.
علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مىشود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شدهاید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کردهاید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر مىخیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مىدارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمىشود وساطت مىکنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر مىدارید، آیا همه این احترامات و قدرتهاى معنوى را از این جهت به دست نیاوردهاید که به شما امید مىرود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمدهاید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشتهاید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشتهاید؛ حق افراد ناتوان و بىقدرت را ضایع کردهاید؛ اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش مىپندارید برخاستهاید. نه پولى خرج کردهاید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداختهاید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتادهاید. شما آرزو دارید و حق خود مىدانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛ من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیدهاید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمىکنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید. و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مىبینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمىشوید؛ در حالى که به خاطر پارهاى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان مىشوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بىاعتنایى است؛ نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بىسرپرست ماندهاند، و بر آنها ترحم نمىشود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار مىکنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک مىکنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن مىگردانید. تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت مىورزید. مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفتهاند اگر مىدانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامههاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد. اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربودهاند. و اینکه چنین مقامى را از دست دادهاید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق پراکندهاید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کردهاید. شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مىشدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده مىشد؛ و به دست شما صادر مىشد؛ و مرجع کارها بودید. اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگىتان به زندگى گریزان دنیا. شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند. در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را مىکوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى مىکند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را مىشناسد و نه روز جزا را. شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بىرحم است. خداست که در مورد آنچه در بارهاش به کشمکش برخاستهایم حکومت و داورى خواهد کرد؛ و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.
خدایا، بىشک تو مىدانى آنچه از ما سر زده، رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا؛ بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزدهات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشتهاى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.
بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه مىکنیم؛ و به سوى او رو مىآوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.
.. . این روایت شریفه از مؤیدات بحث ماست. اگر از نظر سند ضعیف نبود، مىتوان گفت از ادله است. اگر نگوییم که خود مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم (ع) صادر شده و مضمون صادقى است.
نقد:
− این روایت تاکید وتایید نمیکند که حکومت باید فقهای اسلام باشد، بلکه تاکید دارد وظیفه امر به معروف (دعوت به عرف پسندیده ) و نهی از منکر (پرهیز از ناپسند ) وظیفه همه مسلمین است و علمای دین نیز بنا به مقبولیت اجتماعی بیش از دیگران موظف به عمل به آن هستند.
− حاکمیت مقبولیت و بیعت میطلبد نه فقاهت، اگر حاکمی ظلم کند – چه فقیه وچه غیر فقیه – وظیفه همگانی ابراز مخالفت است تا حد برکناری و جایگزینی حاکم مناسب به جای آن .چ
− نکته مهم عدم انحصار امربه معروف و نهی از منکر به فقهاست، این وظیفه عمومی است .
− ظاهرأ آیت الله خمینی به روایاتی که از نظر سند ضعیف است بیشتر علاقه دارد، زیرا آنان را موید فهم خود یافته است .
ادامه نقل قولها:
موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست که ما آورده باشیم؛ بلکه این مسئله از اول مورد بحث بوده است. حکم مرحوم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو چون حکم حکومتى بود، براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. و همه علماى بزرگ ایران- جز چند نفر- از این حکم متابعت کردند. حکم قضاوتى نبود که بین چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان «ثانوى» این حکم حکومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز بود. و با رفتن عنوان حکم هم برداشته شد.مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى که حکم جهاد دادند- البته اسم آن دفاع بود- و همه علما تبعیت کردند، براى این است که حکم حکومتى بود.
.. . به طورى که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء نیز بسیارى از این مطالب را فرمودهاند. عرض کردم که از متأخرین، مرحوم نراقى، همه شئون رسول اللَّه (ص) را براى فقها ثابت مىدانند. و مرحوم آقاى نایینى نیز مىفرمایند که این مطلب از مقبوله «عمر بن حنظله» استفاده مىشود. در هر حال طرح این بحث تازگى ندارد؛ و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسى قرار دادیم، و شعب حکومت را ذکر کرده در دسترس آقایان گذاشتیم تا مسئله روشنتر گردد. و تبعاً لأمر اللَّه تعالى فى کتابه و لسان نبیه (ص) کمى از مطالب مورد احتیاج روز را نیز بیان کردیم؛ و گر نه مطلب همان است که بسیارى فهمیدهاند.
در شرایط کنونى که سیاستهاى استعمارى و حکام ستمگر و خائن و یهود و نصارى و مادیون در تحریف حقایق اسلام و گمراه کردن مسلمانان تلاش مىکنند. در این شرایط مسئولیت ما براى تبلیغات و تعلیمات بیش از هر وقت است. امروز مىبینیم که یهودیها، خذلهم اللَّه، در قرآن تصرف کردهاند؛ و در قرآنهایى که در مناطق اشغالى چاپ کردهاند تغییراتى دادهاند.. . از طرف دیگر عدهاى از مستشرقین، که عمال تبلیغاتى مؤسسات استعمارى هستند، مشغول فعالیتند تا حقایق اسلام را تحریف و وارونه کنند. .. در تهران ما، مراکز تبلیغات سوء کلیسایى و صهیونیسم و بهاییت به وجود آمده، که مردم را گمراه مىکند و از احکام و تعالیم اسلام دور مىسازد. آیا هدم این مراکز که به اسلام لطمه مىزند وظیفه ما نیست
.. . وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم؛ طرز حکومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بیان کنیم؛ بگوییم که دار الإماره و دکة القضاى (وزارت دادگسترى) او [حضرت على (ع)] در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حکومتش تا انتهاى ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حکومت به طبقات بعدى رسید، طرز حکومت تبدیل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد.
.. . امام صادق (ع) در شرایطى که تحت فشار حکام ستمکار قرار دارد و در حال تقیه به سر مىبرد و قدرت اجرایى ندارد و بسیارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مىبرد، براى مسلمانان تکلیف معین مىکند، و حاکم و قاضى نصب مىفرماید. آیا این کار آن حضرت چه معنا دارد؟. . .او باید در هزار و چند صد سال پیش طرح بدهد، نصب نماید تا آن روز که ملتها بیدار شدند، ملت اسلام آگاه گردید و قیام کرد، دیگر تحیرى نباشد وضع حکومت اسلامى و رئیس اسلام معلوم باشد.
مذهب شیعه هم از صفر شروع شد. روزى که پیغمبر اکرم (ص) اساس آن را پایه گذارى کرد با استهزا مواجه گردید! وقتى که مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود کسى که چنین و چنان باشد وزیر من است، و جز حضرت امیر (ع) که در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ولى داراى روحى بزرگ بود، بزرگتر از همه دنیا، کسى از جا برنخاست، شخصى رو کرد به حضرت ابی طالب و با استهزا گفت اکنون باید زیر پرچم پسرت بروى
آن روز هم که ولایت و حکومت امیر المؤمنین (ع) را به مردم عرضه داشت، با «بخ بخ» (مبارک باد) ظاهرى مواجه گردید، لیکن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص) ایشان را فقط مرجع مسائل شرعیه قرار مىداد، هیچ گونه مخالفتى نمىشد؛ ولى چون منصب جانشینى را به حضرت داد و فرمود ایشان باید حاکم بر مسلمین بوده و سرنوشت ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتیها و مخالفتها شد. شما هم اگر امروز در خانه بنشینید و در امور مملکتى دخالت نکنید، کسى به شما کارى ندارد. آن روز به شما کار دارند که بخواهید در مقدرات کشور دخالت کنید. حضرت امیر (ع) و شیعه چون در امور حکومتى و کشورى دخالت مىکردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند تا بر اثر تبلیغات و مجاهدات آنان امروز تقریباً دویست میلیون شیعى در دنیا وجود دارد.
نقد:
− اتفاقأ موضوع ولایت فقیه، امر جدیدی است. آیت الله خمینی نهایت استنادش به میرزای شیرازی، کاشف الغطاء، نراقی و نائینی است یعنی حدود ۱۵۰ سال پیش و اینکه آنها حکومت را حق فقیه میدانستند، یقینأ چنین نیست و در هیچ یک از آثار آنان به امر حکومت فقیه پرداخته نشده است .
− مسئله چاپ قرآن تحریف شده توسط یهودیان، دروغی بیش نیست و بکار بردن عمال استعمار برای مستشرقین جهت تحریف اسلام، بیشتر جو سازی است تا واقعیت.
− از دیدگاه آیت الله خمینی آزادی عقیده و بیان معنا ندارد، ایشان خواستار نابودی تبلیغات کلیسائی و بهائیت هستند، بنابراین در حکومت ترسیمی آیت الله مهم، لطمه نخوردن اسلام مورد فهم اوست .
− از دیدگاه آیت الله خمینی اداره حکومت مطابق دوران قبیلهای زمان پیامبر و امام علی صحیحترین روش حکومت داری است، وشانی برای تفکیک قوا ودر نتیجه استقلال قوای مقننه و قضائیه قائل نیستند، مجلس شورا، مجلس قانونگذاری نیست و فقط جنبه مشورتی دارد و قاضی مستقل نیست و دادستان مطیع ولی فقیه است و قاضی به اذن ولی فقیه حق قضاوت مییابد، در حالیکه روش حکومت داری در هر زمان متناسب آن زمان و بر اساس خواست مردم آن ملت باید باشد .
− در انتخاب زمامدار در زمان پیامبر بحث مخالفت با زمامداری امام علی مطرح نبود، بلکه رقابت مطرح بود. (به مقاله خلافت و بیعت امام علی در نهج البلاغه مراجعه شود )
− لااقل ائمه شیعه اثنی عشری نه ادعای حکومت داشتند و نه برای آن تلاش کردند، فقط کار فرهنگی میکردند (به مقاله حکومت امامان شیعه در اصول کافی مراجعه نمائید) هیچگاه امام صادق حاکم معرفی نکرده است و اگر برای حل اختلاف داخلی شیعیان برای حفظ آبروی تشیع ریش سفیدی تعیین کرده که نام آن نصب قاضی نیست و سیره فقها هم بر اساس سیره ائمه شیعه عدم دخالت در حکومت بوده است.
− عمده کثرت شیعه سازی در ایران به دوران صفویه باز میگردد که به زور شمشیر آنان و سنی کشی اتفاق افتاده است .
− جمعیت شیعیان، از تمام فرق شیعی، هم اکنون شاید دویست ملیون باشد و یقینأ در زمان نگارش کتاب به یکصد ملیون هم نمیرسید، چه رسد به شیعیان اثنی عشری که حدود ۶۰% شیعیان را تشکیل میدهند .
• اصلاح حوزههاى روحانیت
آخوندهاى دربارى که دین را به دنیا مىفروشند از این لباس خارج و از حوزهها طرد و اخراج شوند.. . بعضى را مىبینیم که در حوزهها نشسته به گوش یکدیگر مىخوانند که این کارها از ما ساخته نیست. چکار داریم به این کارها؟. .. مگر آنها که اکنون در کشورهاى اسلامى امارت و حکومت دارند چکارهاند که آنها از عهده برمىآیند و ما برنمىآییم؟ کدامیک از آنها بیش از فرد متعارف و معمولى لیاقت دارد؟. . .حاکم حجاز «۱» کجا تحصیل کرده و چه تحصیل کرده است؟ رضا خان اصلًا سواد نداشت. .. تحصیلات و داشتن علوم و تخصص در فنون براى برنامه و براى کارهاى اجرایى و ادارى لازم است، که ما هم از وجود این نوع اشخاص استفاده مىکنیم. آنچه مربوط به نظارت و اداره عالیه کشور و بسط عدالت بین مردم و برقرارى روابط عادلانه میان مردم مىباشد، همان است که فقیه تحصیل کرده است.
.. . وقتى موفق شدید دستگاه حاکم جائر را سرنگون کنید، یقیناً از عهده اداره حکومت و رهبرى تودههاى مردم برخواهید آمد. طرح حکومت و اداره، و قوانین لازم براى آن آماده است. اگر اداره کشور مالیات و درآمد لازم دارد، اسلام مقرر داشته. و اگر قوانین لازم دارد، همه را وضع کرده است. احتیاجى نیست بعد از تشکیل حکومت بنشینید قانون وضع کنید؛ یا مثل حکام بیگانهپرست و غربزده به سراغ دیگران بروید تا قانونشان را عاریه بگیرید؛ همه چیز آماده و مهیاست. فقط مىماند برنامههاى وزارتى، که آن هم به کمک و همکارى مشاورین و معاونین متخصص در رشتههاى مختلف در یک مجلس مشورتى ترتیب داده و تصویب مىشود.
.. . اینها از اول در ذهن شما وارد کردند که سیاست به معناى دروغگویى و امثال آن مىباشد تا شما را از امور مملکتى منصرف کنند؛ و آنها مشغول کار خودشان باشند،. . .استعمارگران انگلیسى که از سیصد سال پیش در ممالک شرق نفوذ کردند و از همه جهات این ممالک اطلاع دارند، این برنامه را درست کردند. بعدها نیز استعمارگران امریکایى و غیر آنها با انگلیسها همراه و متفق شدند، و در اجراى این برنامه شرکت کردند.. . آنان قدرت اسلام را دیدند که بر اروپا سلطه پیدا کرد؛ و دانستند که اسلام واقعى مخالف با این بساط است. نیز به دست آوردند که روحانیین واقعى را نمىتوانند تحت نفوذ خود درآورند و در فکرشان تصرف کنند؛ لذا، از روز اول کوشیدند که این خار را از سر راه سیاست خود بردارند، و اسلام را کوچک و روحانیت را ضایع کنند.
نقد:
− آیت الله هنوز بر خر مراد سوار نشده به تشخیص خود آخوندها را دو دسته میکند و آخوندهای درباری (آنها که به ولایت فقیه او باور ندارند) را میخواهد خلع لباس کرده و از حوزهها اخراج نماید .
− این بعضیها در حوزهها اکثریت داشتند و اکنون نیز دارند، به همان مصلحتی که ائمه شیعه و فقهای گذشته داشتند .
− آیت الله خمینی قیاس میفرمایند که وقتی السعود و رضا خان میتوانند حاکم باشند ما که فقیه ایم چرا نتوانیم حاکم باشیم .
− قوانین که هست احتیاج به قانونگذاری نیست! ! ! فقط میماند برنامههای وزارتی که با یک مجلس مشورتی حل میشود .
− استعمارگران از سیصد سال پیش تبلیغ عدم دخالت فقها در حکومت را کردند! قبل از آن چطور هیچ فقیهی ادعای حکومت نداشت.
− قدرت اسلام که تا اسپانیا گسترش یافت، توسط فقها بوجود آمده بود یا همان امثال ال سعود و رضاخان بوجود آورده بودند.
• اصلاح مقدسنماها
امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مىگیرند، و به اسم اسلام به اسلام صدمه مىزنند. ریشه این جماعت، که در جامعه وجود دارد، در حوزههاى روحانیت است. در حوزههاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها افرادى هستند که روحیه مقدسنمایى دارند؛ و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مىدهند. اینها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگى کنیم، نگذارید انگلیس و امریکا این قدر به ما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل این طور مسلمانان را فلج کند، با او مخالفت مىکنند.
این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد. به آنها گفت مگر خطر را نمىبینید؟. . .هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحتهاى مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند، معلوم مىشود قصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگرى دارند. آن وقت حسابشان طور دیگرى است.
• تصفیه حوزهها
آن فقیهى که وارد دستگاه ظلمه مىگردد و از حاشیهنشینان دربارها مىشود و اوامرشان را اطاعت مىکند، امین نیست و نمىتواند امانتدار الهى باشد. .. یک نفر فقیه اگر وارد دستگاه ظلمه شد، مثل این است که یک امت وارد شده باشد، نه اینکه یک نفر آدم عادى وارد شده است؛ و لذا ائمه (ع) از ورود به این دستگاهها شدیداً تحذیر کردند، و فرمودند اگر شماها وارد نمىشدید، کار به اینجاها نمىرسید.. .. کسى خیال نکند که علماى اسلام در این دستگاهها وارد بوده یا هستند. البته بعضى مواقع براى کنترل یا منقلب ساختن دستگاه وارد مىشدند که اکنون هم اگر چنین کارى از ما ساخته باشد، واجب است که وارد شویم. این موضوع مورد صحبت نیست.. .فقهاى اسلام باید در موردى که براى دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمىکردند مذهب را باقى نمىگذاشتند. تقیه مربوط به فروع است.. . اما وقتى که اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جاى تقیه و سکوت نیست.
نقد:
− از نظر آیت الله خمینی، اکثریت فقهای شیعه که در حوزه قم و نجف هستند، مقدس نما هستند (!)، چون علاقهای به تشکیل حکومت شیعی (از نوع ولایت فقیه آن ) ندارند، وباید جور دیگری حسابشان را کف دستشان گذاشت.
− اگر” ائمه (ع) از ورود به این دستگاهها شدیداً تحذیر کردند”چرا باید “ بعضى مواقع براى کنترل یا منقلب ساختن دستگاه وارد شد و اکنون هم اگر چنین کارى از ما ساخته باشد، واجب است که وارد شویم”. مرجع تشخیص کیست؟ اگر خود فقها هستند که چه جای اعتراض شما و درباری خواندن آنهاست .
− این حکم من درآوردی چیست که در فروع، تقیه (دروغ مصلحتی) هست و در اصول نیست، مگر عماربن یاسر در فروع تقیه کرد، او خدا را انکار و بتها را خدا نامید و پیامبر گرامی عمل او را نه تنها سرزنش که تایید کرد .
− حیثیت اسلام چیست؟ اگر حاکم ظالمی مستقر شد، چرا باید حیثیت اسلام برود، حیثیت اسلام آنجا میرود که یک عالم دین (فقیه شیعه) ظلم او را تایید کند و از آن بالاتر خود فقیه حکومت را بدست بگیرد و راسأ خود به مردم ظلم کند .
• آخوندهاى دربارى را طرد کنید
.. . بسیارى از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند.. . باید جوانهاى ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایى که به نام فقهاى اسلام، به اسم علماى اسلام، این طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد مىکنند باید برداشته شود.
من نمىدانم جوانهاى ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود؟ چرا عمامههاى اینها را بر نمىدارند؟ من نمىگویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلى کتک بزنند؛ لیکن عمامههایشان را بردارند؛ نگذارند معمم ظاهر شوند.
• حکومتهاى جائر را براندازیم
روابط خود را با مؤسسات دولتى آنها قطع کنیم. با آنها همکارى نکنیم. از هر گونه کارى که کمک به آنها محسوب مىشود پرهیز کنیم. مؤسسات قضایى، مالى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى جدیدى به وجود آوریم.
قرآن اطاعت از «طاغوت» و قدرتهاى نارواى سیاسى را نهى فرموده است؛ و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده؛ و موسى را به قیام علیه سلاطین واداشته است. روایات بسیارى هست که در آن مبارزه با ظلمه و کسانى که در دین تصرف مىکنند تشویق شده است. ائمه، علیهم السلام، و پیروانشان، یعنى شیعه همیشه با حکومتهاى جائر و قدرتهاى سیاسى باطل مبارزه داشتهاند. این معنى از شرح حال و طرز زندگانى آنان کاملًا پیداست. بسیارى اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بودهاند، و در حال شدت تقیه و خوف به سر مىبردهاند. البته خوف از براى مذهب داشتند نه براى خودشان.. . حکام جور هم همیشه از ائمه (ع) وحشت داشتند.. . اینکه مىبینید «هارون» حضرت موسى بن جعفر (ع) را مىگیرد و چندین سال حبس مىکند، یا «مأمون» حضرت رضا (ع) را به مرو مىبرد و تحت الحفظ نگه مىدارد و سرانجام مسموم مىکند.. . هارون و مأمون هر دو شیعى بودند. .. ولو اینها مىدانستند که اولاد على (ع) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامى اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود مىدانند. چنانکه آن روز که به امام (ع) پیشنهاد شد حدود «فدک» را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامى را تعیین فرمود. یعنى تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید. حکام جائر مىدیدند که اگر امام موسى بن جعفر (ع) آزاد باشد، زندگى را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینهاى فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام مىکرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتى براى موسى بن جعفر (ع) پیش مىآمد، قیام مىکرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون مىساخت.
ائمه (ع) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کردهاند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نمودهاند. بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کنارهگیرى کنید؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید ؛ هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد، چنین و چنان مىشود.
نقد:
− حتی یک سند که ساواک کسی را معمم کند وجود ندارد، اما اینکه عدهای از روحانیون موافق حکومت شاه بودند نیز جای تردید نیست، این موافق بودن (به اصطلاح آیت الله درباری بودن) علل مختلفی داشت، گذران زندگی، علاقه به شخص شاه به عنوان تنها حاکم شیعه، ورود به سیستم دولتی برای اصلاح تا حد بضاعت (مانند استادی دانشگاه، معلمی، حج و اوقاف) و. ..
− آیت الله بسیار به عمامه برداری (حذف رقیب) علاقمنداند و کتک زدن آنها را بسیار دوست میدارند ولی نسبت به کشتن آنها اکراه دارند، لذا علیرغم اینکه هنوز سوار قدرت نشدهاند جوانان پرشور انقلابی را تحریک به انجام خواستههای خود میکند .
− قرآن دستور قیام برای سرنگونی سلاطین را نداده بلکه قیام به قسط را تشویق کرده، یعنی ملاک قیام علیه شاه و سلطان نیست بلکه قیام برای از بین بردن ظلم و ایجاد قسط است خواه سلطان و شاه، خواه فقیه و عالم دین .
− ائمه و پیروانشان هیچگاه به دنبال قیام بر علیه حکام جابر نبودند (به مقاله حکومت امامان شیعه مراجعه شود ) ولی با حکومتهای ظالم نیز همکاری نمیکردند .
− البته برای حفظ جان خود و شیعیان هم خود و هم شیعیان تقیه میکردند و بقای عقیده تشیع را در بقای خود و شیعیان میدیدند .
− نه علی و نه اولاد علی، خصوصأ از امام سجاد به بعد ائمه هیچگاه داعیه حکومت نداشتند و چنین وظیفهای را نه برای خود و نه برای شیعیان تعریف نکرده بودند و این وظیفه را فقط برای قائم ال محمد (مهدی موعود) قائل بودند .
− فدک مزرعهای بیش نبوده (در حد یک روستا) و حد ترسیمی فدک (ولو حدیث درست باشد ) نصف مرزهای حکومت بنی امیه و بنی عباس هم نمیشده که مراد حدیث حدود کشور اسلامی باشد .
− به تعبیر آیت الله پنجاه حدیث دوری از دستگاه ظلمه آمده و این چه ارتباطی به وجوب تشکیل حکومت اسلامی شیعی ولایت فقیهی دارد .
نتیجهگیری
تا اینجا نقد کتاب “ولایت فقیه” آیت الله خمینی را مشاهده نمودید.
آنچه از این کتاب میتوان نتیجه گرفت:
۱. آیت الله خمینی از اینکه میدید قدرت فقها و نفوذ آنان نسبت به دوران صفویه و قاجاریه کاهش یافته و دیگر مراکز تعلیم و تربیت (مکتب خانه ها) و قضاوت و قدرت تبلیغات از دست فقها خارج شده و عملا محصور در حوزهها و مساجد گشته است، و از طرفی اجرای احکام اسلام (ظواهر دین) با وجود مجلس و دادگستری عملا منتفی شده است و دیگر شاه و دولت گوش به فرمان فقها نیست، علم مخالفت با حکومت را برافراشت.
۲. آیت الله خمینی در این کتاب برخلاف سنت فقیهانه برای اثبات ولایت فقیه به اثبات عقلی بیشتر تکیه میکند تا نقل فقیهانه.
۳. اکثر دلایل نقلی او یا از نظر سند ضعیف است (که خود به آن معترف است) یا مطابق سلیقه خود برداشتی حمل بر آن حدیث میکند که مورد برداشت اکثر فقها نیست.
۴. آیت الله خمینی، خوب میداند که ائمه شیعه خصوصآ از امام سجاد به بعد علاقهای به تشکیل حکومت نداشتند و دیگران را نیز از آن پرهیز میدادند، اما به بهانه اینکه به آنان فرصت ندادند، زیرکانه عبور کرده و آنان را طالب تشکیل حکومت قلمداد میکند.
۵. آنچه عامل پیوند آیت الله خمینی و نواندیشان دینی بود مخالفت ضد استعماری و استبدادی او از موضع دین با حکومت شاه بود.
۶. آیت الله خمینی به هیچ وجه مشروطه را قبول نداشت و هیچگاه از مشروطه خواهان نامی نبرد و حمایتی نکرد ولی از مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری بارها نام برده و حمایت میکرد .
۷. آیت الله خمینی مجلس قانونگذاری را قبول نداشت و تنها مجلس مشورتی و برنامه ریزی برای دولت را قبول داشت .
۸. دادگستری از دیدگاه وی فقط یک تشکیلات عریض و طویل بی خاصیت بود و قضاوت فقها را قبول داشت، از دیدگاه او دادستان، هیئت منصفه، فرجام خواهی، وکالت و. . بی معنا بود و همه را در دست قاضی شرع خلاصه میکرد .
۹. از دیدگاه او نظام آموزش در مدارس و دانشگاه غیر اسلامی بوده که در آن فرهنگ بیگانه به جوانان مسلمان شیعه تزریق میشد .
۱۰. آزادی عقیده و بیان و ابزار آن مانند مطبوعات فقط برای باورمندان به دین معنا داشت، لذا هدم و نابودی کلیساها و مراکز بهائی و. .. جزء لاینفک باورهای او بود .
۱۱. حتی تحمل فقهای غیر باورمند به عقیده او برایش قابل تحمل نبوده و دستور برداشتن عمامه از سر آنان و تادیب بدنی آنها را داده است.
۱۲. حال که حاکمان در مقابل باورهای او قرار داشتند، لذا تشکیل حکومت برای رسیدن به اهداف فوق ضروری مینماید، به تعبیر دیگر اگر شاه به اوامر او توجه میکرد، دیگر نیازی برای تشکیل حکومت فقها نمیدید.
به عنوان مثال او با فرمان اصلاحات ارضی مخالف بود، با شرکت زنان در انتخابات مخالف بود، با کارکردن زنان در ادارات مخالف بود، با قسم خوردن نمایندگان به کتاب آسمانیشان (بجز قران) مخالف بود، با فروش مشروبات الکلی مخالف بود و. . ضمنأ با کاپیتولاسیون هم مخالف بود و اگر شاه این موارد را انجام میداد، مشکلی با حکومت شاه نداشت .
جالب است آیت الله خمینی برای تشکیل حکومتش نه با حضور زنان در تظاهرات مخالف بود ونه با حق رای زنان مخالفت کرد و نه با کارکردن زنان در ادارات .
پایان
بخشهای پیشین
متاسفانه نقد کتابی که تاریخ منشا اثر آن گذشته است زحمت و کار بس بیهوده ایست. چرا که مردم با گوشت و پوست خود آنرا حس کرده و میکنند. بهتر بود موارد ملموستری که در سی سال بعد ممکن است منشا اثر گردد مورد نقد و بررسی قرار میگرفت.
hgf / 03 March 2012
حرفهای آقای خمینی و پیروانش تعبیر رخداد یا تغییر گزارشها بسود خود است. عباسیان چه چیزی را غصب کرده بودند؟ حکومت بنی امیه را که ایرانیان تهدید کردند و و روبه نابودی مرفت؛ اول آمدند پیش امام جعفربن محمد(صادق) ، هرچه خواهش کردند که پس از بنی امیه حکومت را بپذیرند ایشان زیر بار نرفتند. پیش ازآن هم امام پنجم شیعیان حاضر نشدند به کمک زید برادرشان بروند و در خانه نشستند و همراهی نکردند. امام شیعه بافرزندانشان هم همکاری نکردند. منصور عباسی بعدها که دید امام جعفربن محمد از عده ای پول میگیرند و گاهی حرفهایی میزنند ، ایشان را خواستند و گفتند که ما اول آمدیدم به شما اصرارکردیم که حکومت را بپذیرید ولی نپذیرفتید، بنابراین چه جای اعتراض به ماست؟! ایشان گفتند اکنون هم نظر به حکومت ندارم ( نقل به مفهوم )؛ حتا عذه ای به ایشان اصرار کردند که بعنوان امام قیام کنند ایشان گفتند من امام نیستم تا بلکه دست از سر ایشان بردارند! بعدها هم روابط میان امامان شیعه و عباسیان بسیار خوب بود. حتا مامون به امام رضا پیشنهاد و بسیار هم پافشاری کردند که حکومت را بپذیرند و امام نپذیرفتند. سرانجام اصرار کردند تا ولیعهدی را پذیرفتند. اکنون آخوندهای طرفدار اقای خمینی و خود ایشان به توجیه و تفسیر این ولایت عهدی میپردازند تا شاید آن را ماست مالی کنند! ولی نمیشود! حتی امام نهم دختر مامون را بزنی گرفتند. روابط میان امام یازدهم با خلیفه عباسی بسیار خوب بود. روزهای دوشنبه و پنجشنیه بطور منظم با ایشان دیدار داشتند؛ با لباسهای گرانقیمت! به معترضان هم تندی میکردند. تازه با سران سپاه هم دیدار مرتب داشتند. عباسیان از تاخت و تازها و جنگها، از دختران وزنان ( بینوای) اسیر و از داراییهای غارت شده هم به امامان شیعه سهم میداندند. خود امام رضا و امام حسن عسکری ازاین دختران و زنان اسیر داشتند. به امام رضا برای داشتن دختر رومی مسیحی که اسیر شده بود اعتراض داشتند ولی ایشان اعتنایی نمیکردند. وقتی مامون عباسی به امام رضا پیشنهاد که من کنار میرم و اصرار کردند که امام خلیفه شود ولی امام نپذیرفت، آنهم در آغاز کار مامون، چه جای این حرفها است که حکومت حق امامان شیعه بود ولی عباسیان حکومت را غصب کردند و … ؟! یا امام از بیم جان ولایت عهدی را پذیرفتندو ازاین حرفها؟! یا این سخن چه جا دارد که امامان میخواستند حکومت تشکیل بدهند و نتوانستند یا نگذاشتند؟! خوانندگان محترم اگر تنها به کتاب « مکتب در فرایند تکامل » استاد حسین مدرسی طباطبایی را بخوانند بسیاری مطالب روشن یا روشن تر خواهد شد. این کتاب از انتشارات کویر است و درتهران بفروش میرسد ( تا مردم دنبال اصل آن که بزبان انگلیسی در آمریکا بصورت جزوه درسی منتشر شده دست نروند و به آن دست نیابند). شاید یک پنج کتاب ارجاع به کتابهای مرجع شیعه مانند شیخ توسی، شیخ مفید، شیخ تبرسی، شیخ کلینی ، شیخ صدوق و شیخ مجلسی و مانند اینها است، که خود در واقع هر یک ستون و پایه مذهب تشیع هستند. وگرنه کتابی از امامان شیعه در دست نیست مگر روایات این اقایان. سخن به درازا کشید و بیش ازاین شما را خسته میکند. تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 07 March 2012
هدف اصلی آقای خمینی و جانشین و پیروان ایشان اسلام نیست. موضوع روشن است. زمانی که ایشان در پاریس بودند از احکام اسلام و از دمکراسی و آزادی در اسلام بسیار سخن میکفتند. به تهران که آمدند و سوار کار شدند ، کارهایی کردند که صدای اعتراض مومنان و حتی برخی مراجع و علما ( مانند قمی طباطبایی و شریعتمداری و شیرازی و برقعی ) بلند شد که این رفتار شما خلاف احکام اسلام است. ایشان پاسخ دادند که خود اسلام و حفظ آن از احکام اسلام مهمتراست! یعنی برای حفظ اسلام هرکار خلاف شرعی میتوانیم بکنیم، هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال کنیم ــ که کردند و میکنند ــ. پس از مدتی باز سروصدا بلند شد که کارها و رفتار شما دارد اسلام را نابود میکند و مایه بدنامی اسلام است. این زمانی بود که ایشان خر مراد را سوار شده بود. پاسخ تاریخی آقای خمینی این بود که حفظ حکومت «اوجب (واجب ترین) واجبات است»! یعنی حتی از حفظ اسلام هم واجب تر است. مجمع تشخیص مصلحت «نظام» هم برای همین است که هرجا هرکار خلاف اسلامی بتوانند بکنند تا حکومت ( و ثروت نامشروع ) حفظ شود. حرف ازاین روشن تر نمیشود. آقای آذری قمی در روزنامه رسالت روشن روشن نوشتند که ولایت فقیه میتواند توحید را هم تعطیل کند! یعنی شرک را برپا کند! این حرف کوچکی نبود که اقای خمینی قبول نداشته و خاموش مانده باشد. خانمی رهگذر در برنامه بامدادی گفت فاطمه زهرا برای من الگو نیست، اوشین برایم الگو است. آقای خمینی براشفت و حکم کشتن او را داد که او را بیابید و اعدام کنید! چگونه باور کنیم که ادعای این که ولی فقیه میتواند حتا توحید را تعطیل کند و مردم را مشرک کند را قبول نداشت ولی خاموش ماند و حتی تذکری هم نداد تا مردم بشنوند و سوء تفاهم نشود؟ میگویند از آقای خویی پرسیدند چرا از آقای خمینی پشتیبانی نمیکنید ؟ ایشان گفت خمینی میخواهد خودش شاه بشود! ای کاش ایشان همان شاه میشد. این ولایت فقیه برای این ملت و ملتهای منطقه و حتی جهان ( با تکیه بر ثروت و امکانات بی حساب کشور ایران ) بسیار گران تمام شده و جز تیره روزی و هدر رفتن عمر و خواری و خفت برای ایرانیان چیزی نیاورد. گفتیم از دست امریکا آسوده شویم ، گرفتار سوریه و روسیه و امارات و چین و مانند اینها شدیم. هی باید به اینها امتیاز بدهیم تا حکومت بماند! تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 07 March 2012
همین جمله کافی است که نشان دهد نویسنده تازه کار درکی از خمینی و حیله های او در دوران شاه ندارد: آیت الله هنوز بر خر مراد سوار نشده به تشخیص خود آخوندها را دو دسته میکند و آخوندهای درباری (آنها که به ولایت فقیه او باور ندارند) را میخواهد خلع لباس کرده و از حوزهها اخراج نماید .
متاسفانه این برخی از این به اصطلاح منتقدین نوکیسه زمانه تکست آن زمان را در کنتسکت زمان ما می گذارند و تفسیر می کنند. تازه اگر تکست را هم بفهمند. بخش عمده معنای متن در تکستی نیست که در افق دیگری تفسیر میشود و تا در آن زمانه و زمینه نباشی تفسیرت همین خواهد بود که میبنی. جماعت عوامگرا را خوش آید، و کف بر زبان برآرد. اما یک اصل اخلاقی هم هست و آنهم غالب این نویسندگان فراموش می کنند و انهم این است که دروغ نبافیم !! ذره ای انصاف، خمینی دجال اما منظور او این بود که تو می گوئی؟ اخر این چه زبان داش مشتی است که در نقد بکار می گیری؟
کاربر مهمان / 09 March 2012