صالح نظری – از نقد کتاب “ولایت فقیه” آیت‌الله خمینی به چه نتایجی می‌رسیم؟ در بخش پنجم این مبحث که حکم بخش پایانی را دارد به تبیین نتایج نقد می‌رسیم. ما نقد کتاب “ولایت فقیه” را از بخش دوم مقاله آغاز کردیم.  انشعابات درتشیع و رفتار فقهای شیعه از دوران غیبت تا مشروطه درباره امر حکومت موضوع بخش‌ یکم این مقاله بود.

 
پیش از نتیجه‌گری از بررسی کتاب “ولایت فقیه” لازم است نقد آن را به پایان رسانیم. در زیر همانند سه بخش پیشین قول‌هایی را از کتاب “ولایت فقیه” روح الله خمینی نقل می‌کنیم و سپس مورد به مورد به نقد آنها می‌پردازیم. همه قول‌های نقل شده از کتاب مذکور است.
 
مؤیدى از فقه رضوى‏
 
مَنْزلَةُ الْفَقیهِ فى هذَا الْوَقْتِ کمَنْزِلَةِ الانْبِیاءِ فِی بَنی إِسْرائیلَ. (مقام فقیه این زمان مثل مقام پیامبران بنى اسرائیل است). البته نمى‏توانیم بگوییم که «فقه رضوى» از امام رضا (ع) صادر شده؛ ولى مى‏توان به عنوان مؤید به آن تمسک کرد.
 
.. . ما از عموم «منزلة» در روایت مى‏فهمیم آنچه را که براى حضرت موسى در امر حکومت و ولایت بر مردم بوده، براى فقها هم مى‏باشد.
 
سایر مؤیدات‏
 
پیغمبر اکرم (ص) فرموده است: أَفْتَخِرُ یوْمَ الْقِیامَةِ بِعُلَماءِ امّتی. وَ عُلَماءُ امّتی کسائرِ أَنْبیاءِ قَبْلی. (در دوره قیامت به علماى امتم افتخار و مباهات خواهم کرد. و علماى امت من مثل سایر انبیاى سابقند). این روایت هم از مؤیدات مطلب ماست. در مستدرک «۳» روایتى از غرر نقل مى‏کند، به این مضمون: الْعُلَماءُ حُکامٌ عَلَى الْناسِ. (علما حاکم بر مردمند). و به لفظ حکما على الناس نیز نقل شده. ولى به نظر مى‏آید که صحیح نباشد. گفته شد که در خود غرر به صورت حکام على الناس بوده است. این روایت هم اگر سندش معتبر بود، دلالتش واضح و یکى از مؤیدات است.
 
آیت الله خمینی در ادامه دو روایت نقل می‌کند که خود، سندش را معتبر نمی‌داند و نمی‌تواند ادعا کند از امام رضاست .
 
 روایت تحف العقول. . قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهدا (ع)، که از امیر المؤمنین على ابن ابی طالب (ع) نقل فرموده، درباره «امر به معروف و نهى از منکر». و قسمت دومنطق حضرت سید الشهداست درباره «ولایت فقیه» و وظایفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند
 
اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که مى‏فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام مى‏داده و به وجود مى‏آورده‏اند چه بد بوده است». و مى‏فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که مى‏فرماید: «راستى که آنچه انجام مى‏داده‏اند چه بد بوده است». در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب مى‏شمارد و مایه ملامت مى‏سازد که آنان با چشم خود مى‏دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته‏اند، و باز منعشان نمى‏کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه مى‏دادند. در حالى که خدا مى‏فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید». و مى‏فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده‏دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند». خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع مى‏کند، و نخست این را واجب مى‏شمارد زیرا مى‏داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع‏آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.
 
علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى‏شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده‏اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده‏اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر مى‏خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مى‏دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى‏شود وساطت مى‏کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر مى‏دارید، آیا همه این احترامات و قدرتهاى‏ معنوى را از این جهت به دست نیاورده‏اید که به شما امید مى‏رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‏اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‏اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته‏اید؛ حق افراد ناتوان و بى‏قدرت را ضایع کرده‏اید؛ اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش مى‏پندارید برخاسته‏اید. نه پولى خرج کرده‏اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته‏اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده‏اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‏دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛ من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده‏اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمى‏کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید. و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مى‏بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمى‏شوید؛ در حالى که به خاطر پاره‏اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان مى‏شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بى‏اعتنایى است؛ نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بى‏سرپرست مانده‏اند، و بر آنها ترحم نمى‏شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار مى‏کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک مى‏کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن مى‏گردانید. تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت مى‏ورزید. مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته‏اند اگر مى‏دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه‏هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد. اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده‏اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده‏اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق پراکنده‏اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده‏اید. شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مى‏شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده مى‏شد؛ و به دست شما صادر مى‏شد؛ و مرجع کارها بودید. اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگى‏تان به زندگى گریزان دنیا. شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند. در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را مى‏کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى مى‏کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را مى‏شناسد و نه روز جزا را. شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بى‏رحم است. خداست که در مورد آنچه در باره‏اش به کشمکش برخاسته‏ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛ و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.
 
خدایا، بى‏شک تو مى‏دانى آنچه از ما سر زده، رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا؛ بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده‏ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته‏اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.
 
بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى‏ یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه مى‏کنیم؛ و به سوى او رو مى‏آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.
 
.. . این روایت شریفه از مؤیدات بحث ماست. اگر از نظر سند ضعیف نبود، مى‏توان گفت از ادله است. اگر نگوییم که خود مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم (ع) صادر شده و مضمون صادقى است.
 
نقد:
 
− این روایت تاکید وتایید نمی‌کند که حکومت باید فقهای اسلام باشد، بلکه تاکید دارد وظیفه امر به معروف (دعوت به عرف پسندیده ) و نهی از منکر (پرهیز از ناپسند ) وظیفه همه مسلمین است و علمای دین نیز بنا به مقبولیت اجتماعی بیش از دیگران موظف به عمل به آن هستند.
 
− حاکمیت مقبولیت و بیعت می‌طلبد نه فقاهت، اگر حاکمی ظلم کند – چه فقیه وچه غیر فقیه – وظیفه همگانی ابراز مخالفت است تا حد برکناری و جایگزینی حاکم مناسب به جای آن .چ
 
− نکته مهم عدم انحصار امربه معروف و نهی از منکر به فقهاست، این وظیفه عمومی است .
 
− ظاهرأ آیت الله خمینی به روایاتی که از نظر سند ضعیف است بیشتر علاقه دارد، زیرا آنان را موید فهم خود یافته است .
 
ادامه نقل قول‌ها:
 
موضوع ولایت فقیه چیز تازه‏اى نیست که ما آورده باشیم؛ بلکه این مسئله از اول مورد بحث بوده است. حکم مرحوم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو چون حکم حکومتى بود، براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. و همه علماى بزرگ ایران- جز چند نفر- از این حکم متابعت کردند. حکم قضاوتى نبود که بین چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان «ثانوى» این حکم حکومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز بود. و با رفتن عنوان‏ حکم هم برداشته شد.مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى که حکم جهاد دادند- البته اسم آن دفاع بود- و همه علما تبعیت کردند، براى این است که حکم حکومتى بود.
 
.. . به طورى که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء نیز بسیارى از این مطالب را فرموده‏اند. عرض کردم که از متأخرین، مرحوم نراقى، همه شئون رسول اللَّه (ص) را براى فقها ثابت مى‏دانند. و مرحوم آقاى نایینى نیز مى‏فرمایند که این مطلب از مقبوله «عمر بن حنظله» استفاده مى‏شود. در هر حال طرح این بحث تازگى ندارد؛ و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسى قرار دادیم، و شعب حکومت را ذکر کرده در دسترس آقایان گذاشتیم تا مسئله روشنتر گردد. و تبعاً لأمر اللَّه تعالى فى کتابه و لسان نبیه (ص) کمى از مطالب مورد احتیاج روز را نیز بیان کردیم؛ و گر نه مطلب همان است که بسیارى فهمیده‏اند.
 
در شرایط کنونى که سیاستهاى استعمارى و حکام ستمگر و خائن و یهود و نصارى و مادیون در تحریف حقایق اسلام و گمراه کردن مسلمانان تلاش مى‏کنند. در این شرایط مسئولیت ما براى تبلیغات و تعلیمات بیش از هر وقت است. امروز مى‏بینیم که یهودیها، خذلهم اللَّه، در قرآن تصرف کرده‏اند؛ و در قرآنهایى که در مناطق اشغالى چاپ کرده‏اند تغییراتى داده‏اند.. . از طرف دیگر عده‏اى از مستشرقین، که عمال تبلیغاتى مؤسسات استعمارى هستند، مشغول فعالیتند تا حقایق اسلام را تحریف و وارونه کنند. .. در تهران ما، مراکز تبلیغات سوء کلیسایى و صهیونیسم و بهاییت به وجود آمده، که مردم را گمراه مى‏کند و از احکام و تعالیم اسلام دور مى‏سازد. آیا هدم این مراکز که به اسلام لطمه مى‏زند وظیفه ما نیست
 
.. . وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم؛ طرز حکومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بیان کنیم؛ بگوییم که دار الإماره و دکة القضاى (وزارت دادگسترى) او [حضرت على (ع)] در گوشه مسجد قرار داشت، و دامنه حکومتش تا انتهاى ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متأسفانه وقتى حکومت به طبقات بعدى رسید، طرز حکومت تبدیل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد.
 
.. . امام صادق (ع) در شرایطى که تحت فشار حکام ستمکار قرار دارد و در حال تقیه به سر مى‏برد و قدرت اجرایى ندارد و بسیارى اوقات تحت مراقبت و محاصره به سر مى‏برد، براى مسلمانان تکلیف معین مى‏کند، و حاکم و قاضى نصب مى‏فرماید. آیا این کار آن حضرت چه معنا دارد؟. . .او باید در هزار و چند صد سال پیش طرح بدهد، نصب نماید تا آن روز که ملتها بیدار شدند، ملت اسلام آگاه گردید و قیام کرد، دیگر تحیرى نباشد وضع حکومت اسلامى و رئیس اسلام معلوم باشد.
 
مذهب شیعه هم از صفر شروع شد. روزى که پیغمبر اکرم (ص) اساس آن را پایه گذارى کرد با استهزا مواجه گردید! وقتى که مردم را جمع و مهمان نمود و فرمود کسى که چنین و چنان باشد وزیر من است، و جز حضرت امیر (ع) که در آن وقت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ولى داراى روحى بزرگ بود، بزرگتر از همه دنیا، کسى از جا برنخاست، شخصى رو کرد به حضرت ابی طالب و با استهزا گفت اکنون باید زیر پرچم پسرت بروى
 
آن روز هم که ولایت و حکومت امیر المؤمنین (ع) را به مردم عرضه داشت، با «بخ بخ» (مبارک باد) ظاهرى مواجه گردید، لیکن مخالفتها از همان جا شروع شد، و تا آخر هم ادامه داشت. اگر حضرت رسول (ص) ایشان را فقط مرجع مسائل شرعیه قرار مى‏داد، هیچ گونه مخالفتى نمى‏شد؛ ولى چون منصب جانشینى را به حضرت داد و فرمود ایشان باید حاکم بر مسلمین بوده و سرنوشت ملت اسلام را در دست داشته باشد، موجب آن ناراحتیها و مخالفتها شد. شما هم اگر امروز در خانه بنشینید و در امور مملکتى دخالت نکنید، کسى به شما کارى ندارد. آن روز به شما کار دارند که بخواهید در مقدرات کشور دخالت کنید. حضرت امیر (ع) و شیعه چون در امور حکومتى و کشورى دخالت مى‏کردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند. اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند تا بر اثر تبلیغات و مجاهدات آنان امروز تقریباً دویست میلیون شیعى در دنیا وجود دارد.
 
نقد:
 
− اتفاقأ موضوع ولایت فقیه، امر جدیدی است. آیت الله خمینی نهایت استنادش به میرزای شیرازی، کاشف الغطاء، نراقی و نائینی است یعنی حدود ۱۵۰ سال پیش و اینکه آنها حکومت را حق فقیه می‌دانستند، یقینأ چنین نیست و در هیچ یک از آثار آنان به امر حکومت فقیه پرداخته نشده است .
 
− مسئله چاپ قرآن تحریف شده توسط یهودیان، دروغی بیش نیست و بکار بردن عمال استعمار برای مستشرقین جهت تحریف اسلام، بیشتر جو سازی است تا واقعیت.
 
− از دیدگاه آیت الله خمینی آزادی عقیده و بیان معنا ندارد، ایشان خواستار نابودی تبلیغات کلیسائی و بهائیت هستند، بنابراین در حکومت ترسیمی آیت الله مهم، لطمه نخوردن اسلام مورد فهم اوست .
 
− از دیدگاه آیت الله خمینی اداره حکومت مطابق دوران قبیله‌ای زمان پیامبر و امام علی صحیح‌ترین روش حکومت داری است، وشانی برای تفکیک قوا ودر نتیجه استقلال قوای مقننه و قضائیه قائل نیستند، مجلس شورا، مجلس قانونگذاری نیست و فقط جنبه مشورتی دارد و قاضی مستقل نیست و دادستان مطیع ولی فقیه است و قاضی به اذن ولی فقیه حق قضاوت می‌یابد، در حالیکه روش حکومت داری در هر زمان متناسب آن زمان و بر اساس خواست مردم آن ملت باید باشد .
 
− در انتخاب زمامدار در زمان پیامبر بحث مخالفت با زمامداری امام علی مطرح نبود، بلکه رقابت مطرح بود. (به مقاله خلافت و بیعت امام علی در نهج البلاغه مراجعه شود )
 
− لااقل ائمه شیعه اثنی عشری نه ادعای حکومت داشتند و نه برای آن تلاش کردند، فقط کار فرهنگی می‌کردند (به مقاله حکومت امامان شیعه در اصول کافی مراجعه نمائید) هیچگاه امام صادق حاکم معرفی نکرده است و اگر برای حل اختلاف داخلی شیعیان برای حفظ آبروی تشیع ریش سفیدی تعیین کرده که نام آن نصب قاضی نیست و سیره فقها هم بر اساس سیره ائمه شیعه عدم دخالت در حکومت بوده است.
 
− عمده کثرت شیعه سازی در ایران به دوران صفویه باز می‌گردد که به زور شمشیر آنان و سنی کشی اتفاق افتاده است .
 
− جمعیت شیعیان، از تمام فرق شیعی، هم اکنون شاید دویست ملیون باشد و یقینأ در زمان نگارش کتاب به یکصد ملیون هم نمی‌رسید، چه رسد به شیعیان اثنی عشری که حدود ۶۰% شیعیان را تشکیل می‌دهند .
 
اصلاح حوزه‏هاى روحانیت‏
 
آخوندهاى دربارى که دین را به دنیا مى‏فروشند از این لباس خارج و از حوزه‏ها طرد و اخراج شوند.. . بعضى را مى‏بینیم که در حوزه‏ها نشسته به گوش یکدیگر مى‏خوانند که این کارها از ما ساخته نیست. چکار داریم به این کارها؟. .. مگر آنها که اکنون در کشورهاى اسلامى امارت و حکومت دارند چکاره‏اند که آنها از عهده برمى‏آیند و ما برنمى‏آییم؟ کدامیک از آنها بیش از فرد متعارف و معمولى لیاقت دارد؟. . .حاکم حجاز «۱» کجا تحصیل کرده و چه تحصیل کرده است؟ رضا خان اصلًا سواد نداشت. .. تحصیلات و داشتن علوم و تخصص در فنون براى برنامه و براى کارهاى اجرایى و ادارى لازم است، که ما هم از وجود این نوع اشخاص استفاده مى‏کنیم. آنچه مربوط به نظارت و اداره عالیه کشور و بسط عدالت بین مردم و برقرارى روابط عادلانه میان مردم مى‏باشد، همان است که فقیه تحصیل کرده است.
 
.. . وقتى موفق شدید دستگاه حاکم جائر را سرنگون کنید، یقیناً از عهده اداره حکومت و رهبرى توده‏هاى مردم برخواهید آمد. طرح حکومت و اداره، و قوانین لازم براى آن آماده است. اگر اداره کشور مالیات و درآمد لازم دارد، اسلام مقرر داشته. و اگر قوانین لازم دارد، همه را وضع کرده است. احتیاجى نیست بعد از تشکیل حکومت بنشینید قانون وضع کنید؛ یا مثل حکام بیگانه‏پرست و غربزده به سراغ دیگران بروید تا قانونشان را عاریه بگیرید؛ همه چیز آماده و مهیاست. فقط مى‏ماند برنامه‏هاى وزارتى، که آن هم به کمک و همکارى مشاورین و معاونین متخصص در رشته‏هاى مختلف در یک مجلس مشورتى ترتیب داده و تصویب مى‏شود.
 
.. . اینها از اول در ذهن شما وارد کردند که سیاست به معناى دروغگویى و امثال آن مى‏باشد تا شما را از امور مملکتى منصرف کنند؛ و آنها مشغول کار خودشان باشند،. . .استعمارگران انگلیسى که از سیصد سال پیش در ممالک شرق نفوذ کردند و از همه جهات این ممالک اطلاع دارند، این برنامه را درست کردند. بعدها نیز استعمارگران امریکایى و غیر آنها با انگلیسها همراه و متفق شدند، و در اجراى این برنامه شرکت کردند.. . آنان قدرت اسلام را دیدند که بر اروپا سلطه پیدا کرد؛ و دانستند که اسلام واقعى مخالف با این بساط است. نیز به دست آوردند که روحانیین واقعى را نمى‏توانند تحت نفوذ خود درآورند و در فکرشان تصرف کنند؛ لذا، از روز اول کوشیدند که این خار را از سر راه سیاست خود بردارند، و اسلام را کوچک و روحانیت را ضایع کنند.
 
نقد:
 
− آیت الله هنوز بر خر مراد سوار نشده به تشخیص خود آخوندها را دو دسته می‌کند و آخوندهای درباری (آنها که به ولایت فقیه او باور ندارند) را می‌خواهد خلع لباس کرده و از حوزه‌ها اخراج نماید .
 
− این بعضی‌ها در حوزه‌ها اکثریت داشتند و اکنون نیز دارند، به همان مصلحتی که ائمه شیعه و فقهای گذشته داشتند .
 
− آیت الله خمینی قیاس می‌فرمایند که وقتی السعود و رضا خان می‌توانند حاکم باشند ما که فقیه ایم چرا نتوانیم حاکم باشیم .
 
− قوانین که هست احتیاج به قانونگذاری نیست! ! ! فقط می‌ماند برنامه‌های وزارتی که با یک مجلس مشورتی حل می‌شود .
 
− استعمارگران از سیصد سال پیش تبلیغ عدم دخالت فقها در حکومت را کردند! قبل از آن چطور هیچ فقیهی ادعای حکومت نداشت.
 
− قدرت اسلام که تا اسپانیا گسترش یافت، توسط فقها بوجود آمده بود یا همان امثال ال سعود و رضاخان بوجود آورده بودند.
 
اصلاح مقدس‏نماها
 
امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مى‏گیرند، و به اسم اسلام به اسلام صدمه مى‏زنند. ریشه این جماعت، که در جامعه وجود دارد، در حوزه‏هاى روحانیت است. در حوزه‏هاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزه‏ها افرادى هستند که روحیه مقدس‏نمایى دارند؛ و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مى‏دهند. اینها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگى کنیم، نگذارید انگلیس و امریکا این قدر به ما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل این طور مسلمانان را فلج کند، با او مخالفت مى‏کنند.
 
این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد. به آنها گفت مگر خطر را نمى‏بینید؟. . .هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحتهاى مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند، معلوم مى‏شود قصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگرى دارند. آن وقت حسابشان طور دیگرى است.
 
تصفیه حوزه‏ها
 
آن فقیهى که وارد دستگاه ظلمه مى‏گردد و از حاشیه‏نشینان دربارها مى‏شود و اوامرشان را اطاعت مى‏کند، امین نیست و نمى‏تواند امانتدار الهى باشد. .. یک نفر فقیه اگر وارد دستگاه ظلمه شد، مثل این است که یک امت وارد شده باشد، نه اینکه یک نفر آدم عادى‏ وارد شده است؛ و لذا ائمه (ع) از ورود به این دستگاهها شدیداً تحذیر کردند، و فرمودند اگر شماها وارد نمى‏شدید، کار به اینجاها نمى‏رسید.. .. کسى خیال نکند که علماى اسلام در این دستگاهها وارد بوده یا هستند. البته بعضى مواقع براى کنترل یا منقلب ساختن دستگاه وارد مى‏شدند که اکنون هم اگر چنین کارى از ما ساخته باشد، واجب است که وارد شویم. این موضوع مورد صحبت نیست.. .فقهاى اسلام باید در موردى که براى دیگران تقیه است تقیه نکنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمى‏کردند مذهب را باقى نمى‏گذاشتند. تقیه مربوط به فروع است.. . اما وقتى که اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جاى تقیه و سکوت نیست.
 
نقد:
 
− از نظر آیت الله خمینی، اکثریت فقهای شیعه که در حوزه قم و نجف هستند، مقدس نما هستند (!)، چون علاقه‌ای به تشکیل حکومت شیعی (از نوع ولایت فقیه آن ) ندارند، وباید جور دیگری حسابشان را کف دستشان گذاشت.
 
− اگر” ائمه (ع) از ورود به این دستگاهها شدیداً تحذیر کردند”چرا باید “ بعضى مواقع براى کنترل یا منقلب ساختن دستگاه وارد ‏شد و اکنون هم اگر چنین کارى از ما ساخته باشد، واجب است که وارد شویم”. مرجع تشخیص کیست؟ اگر خود فقها هستند که چه جای اعتراض شما و درباری خواندن آنهاست .
 
− این حکم من درآوردی چیست که در فروع، تقیه (دروغ مصلحتی) هست و در اصول نیست، مگر عماربن یاسر در فروع تقیه کرد، او خدا را انکار و بت‌ها را خدا نامید و پیامبر گرامی عمل او را نه تنها سرزنش که تایید کرد .
 
− حیثیت اسلام چیست؟ اگر حاکم ظالمی مستقر شد، چرا باید حیثیت اسلام برود، حیثیت اسلام آنجا می‌رود که یک عالم دین (فقیه شیعه) ظلم او را تایید کند و از آن بالاتر خود فقیه حکومت را بدست بگیرد و راسأ خود به مردم ظلم کند .
 
آخوندهاى دربارى را طرد کنید
 
.. . بسیارى از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند.. . باید جوانهاى ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایى که به نام فقهاى اسلام، به اسم علماى اسلام، این طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد مى‏کنند باید برداشته شود.
 
من نمى‏دانم جوانهاى ما در ایران مرده‏اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود؟ چرا عمامه‏هاى اینها را بر نمى‏دارند؟ من نمى‏گویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن‏ عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلى کتک بزنند؛ لیکن عمامه‏هایشان را بردارند؛ نگذارند معمم ظاهر شوند.
 
حکومتهاى جائر را براندازیم‏
 
روابط خود را با مؤسسات دولتى آنها قطع کنیم. با آنها همکارى نکنیم. از هر گونه کارى که کمک به آنها محسوب مى‏شود پرهیز کنیم. مؤسسات قضایى، مالى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى جدیدى به وجود آوریم.
 
قرآن اطاعت از «طاغوت» و قدرتهاى نارواى سیاسى را نهى فرموده است؛ و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده؛ و موسى را به قیام علیه سلاطین واداشته است. روایات بسیارى هست که در آن مبارزه با ظلمه و کسانى که در دین تصرف مى‏کنند تشویق شده است. ائمه، علیهم السلام، و پیروانشان، یعنى شیعه همیشه با حکومتهاى جائر و قدرتهاى سیاسى باطل مبارزه داشته‏اند. این معنى از شرح حال و طرز زندگانى آنان کاملًا پیداست. بسیارى اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بوده‏اند، و در حال شدت تقیه و خوف به سر مى‏برده‏اند. البته خوف از براى مذهب داشتند نه براى خودشان.. . حکام جور هم همیشه از ائمه (ع) وحشت داشتند.. . اینکه مى‏بینید «هارون» حضرت موسى بن جعفر (ع) را مى‏گیرد و چندین سال حبس مى‏کند، یا «مأمون» حضرت رضا (ع) را به مرو مى‏برد و تحت الحفظ نگه مى‏دارد و سرانجام مسموم مى‏کند.. . هارون و مأمون هر دو شیعى بودند. .. ولو اینها مى‏دانستند که اولاد على (ع) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامى اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود مى‏دانند. چنانکه آن روز که به امام (ع) پیشنهاد شد حدود «فدک» را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامى را تعیین فرمود. یعنى تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید. حکام جائر مى‏دیدند که اگر امام موسى بن جعفر (ع) آزاد باشد، زندگى را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینه‏اى فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام مى‏کرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتى براى موسى بن جعفر (ع) پیش مى‏آمد، قیام مى‏کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون مى‏ساخت.
 
ائمه (ع) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کرده‏اند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نموده‏اند. بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره‏گیرى کنید؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید ؛ هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان‏ بریزد، چنین و چنان مى‏شود.
 
نقد:
 
− حتی یک سند که ساواک کسی را معمم کند وجود ندارد، اما اینکه عده‌ای از روحانیون موافق حکومت شاه بودند نیز جای تردید نیست، این موافق بودن (به اصطلاح آیت الله درباری بودن) علل مختلفی داشت، گذران زندگی، علاقه به شخص شاه به عنوان تنها حاکم شیعه، ورود به سیستم دولتی برای اصلاح تا حد بضاعت (مانند استادی دانشگاه، معلمی، حج و اوقاف) و. ..
 
− آیت الله بسیار به عمامه برداری (حذف رقیب) علاقمند‌اند و کتک زدن آنها را بسیار دوست می‌دارند ولی نسبت به کشتن آنها اکراه دارند، لذا علیرغم اینکه هنوز سوار قدرت نشده‌اند جوانان پرشور انقلابی را تحریک به انجام خواسته‌های خود می‌کند .
 
− قرآن دستور قیام برای سرنگونی سلاطین را نداده بلکه قیام به قسط را تشویق کرده، یعنی ملاک قیام علیه شاه و سلطان نیست بلکه قیام برای از بین بردن ظلم و ایجاد قسط است خواه سلطان و شاه، خواه فقیه و عالم دین .
 
− ائمه و پیروانشان هیچگاه به دنبال قیام بر علیه حکام جابر نبودند (به مقاله حکومت امامان شیعه مراجعه شود ) ولی با حکومت‌های ظالم نیز همکاری نمی‌کردند .
 
− البته برای حفظ جان خود و شیعیان هم خود و هم شیعیان تقیه می‌کردند و بقای عقیده تشیع را در بقای خود و شیعیان می‌دیدند .
 
− نه علی و نه اولاد علی، خصوصأ از امام سجاد به بعد ائمه هیچگاه داعیه حکومت نداشتند و چنین وظیفه‌ای را نه برای خود و نه برای شیعیان تعریف نکرده بودند و این وظیفه را فقط برای قائم ال محمد (مهدی موعود) قائل بودند .
 
− فدک مزرعه‌ای بیش نبوده (در حد یک روستا) و حد ترسیمی فدک (ولو حدیث درست باشد ) نصف مرزهای حکومت بنی امیه و بنی عباس هم نمی‌شده که مراد حدیث حدود کشور اسلامی باشد .
 
− به تعبیر آیت الله پنجاه حدیث دوری از دستگاه ظلمه آمده و این چه ارتباطی به وجوب تشکیل حکومت اسلامی شیعی ولایت فقیهی دارد .
 
نتیجه‌گیری
 
 
تا اینجا نقد کتاب “ولایت فقیه” آیت الله خمینی را مشاهده نمودید.
 
آنچه از این کتاب می‌توان نتیجه گرفت:
 
۱. آیت الله خمینی از اینکه می‌دید قدرت فقها و نفوذ آنان نسبت به دوران صفویه و قاجاریه کاهش یافته و دیگر مراکز تعلیم و تربیت (مکتب خانه ها) و قضاوت و قدرت تبلیغات از دست فقها خارج شده و عملا محصور در حوزه‌ها و مساجد گشته است، و از طرفی اجرای احکام اسلام (ظواهر دین) با وجود مجلس و دادگستری عملا منتفی شده است و دیگر شاه و دولت گوش به فرمان فقها نیست، علم مخالفت با حکومت را برافراشت.
 
۲. آیت الله خمینی در این کتاب برخلاف سنت فقیهانه برای اثبات ولایت فقیه به اثبات عقلی بیشتر تکیه می‌کند تا نقل فقیهانه.
 
۳. اکثر دلایل نقلی او یا از نظر سند ضعیف است (که خود به آن معترف است) یا مطابق سلیقه خود برداشتی حمل بر آن حدیث می‌کند که مورد برداشت اکثر فقها نیست.
 
۴. آیت الله خمینی، خوب می‌داند که ائمه شیعه خصوصآ از امام سجاد به بعد علاقه‌ای به تشکیل حکومت نداشتند و دیگران را نیز از آن پرهیز می‌دادند، اما به بهانه اینکه به آنان فرصت ندادند، زیرکانه عبور کرده و آنان را طالب تشکیل حکومت قلمداد می‌کند.
 
۵. آنچه عامل پیوند آیت الله خمینی و نواندیشان دینی بود مخالفت ضد استعماری و استبدادی او از موضع دین با حکومت شاه بود.
 
۶. آیت الله خمینی به هیچ وجه مشروطه را قبول نداشت و هیچگاه از مشروطه خواهان نامی نبرد و حمایتی نکرد ولی از مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری بارها نام برده و حمایت می‌کرد .
 
۷. آیت الله خمینی مجلس قانونگذاری را قبول نداشت و تنها مجلس مشورتی و برنامه ریزی برای دولت را قبول داشت .
 
۸. دادگستری از دیدگاه وی فقط یک تشکیلات عریض و طویل بی خاصیت بود و قضاوت فقها را قبول داشت، از دیدگاه او دادستان، هیئت منصفه، فرجام خواهی، وکالت و. . بی معنا بود و همه را در دست قاضی شرع خلاصه می‌کرد .
 
۹. از دیدگاه او نظام آموزش در مدارس و دانشگاه غیر اسلامی بوده که در آن فرهنگ بیگانه به جوانان مسلمان شیعه تزریق می‌شد .
 
۱۰. آزادی عقیده و بیان و ابزار آن مانند مطبوعات فقط برای باورمندان به دین معنا داشت، لذا هدم و نابودی کلیساها و مراکز بهائی و. .. جزء لاینفک باورهای او بود .
 
۱۱. حتی تحمل فقهای غیر باورمند به عقیده او برایش قابل تحمل نبوده و دستور برداشتن عمامه از سر آنان و تادیب بدنی آنها را داده است.
 
۱۲. حال که حاکمان در مقابل باورهای او قرار داشتند، لذا تشکیل حکومت برای رسیدن به اهداف فوق ضروری می‌نماید، به تعبیر دیگر اگر شاه به اوامر او توجه می‌کرد، دیگر نیازی برای تشکیل حکومت فقها نمی‌دید.
 
به عنوان مثال او با فرمان اصلاحات ارضی مخالف بود، با شرکت زنان در انتخابات مخالف بود، با کارکردن زنان در ادارات مخالف بود، با قسم خوردن نمایندگان به کتاب آسمانیشان (بجز قران) مخالف بود، با فروش مشروبات الکلی مخالف بود و. . ضمنأ با کاپیتولاسیون هم مخالف بود و اگر شاه این موارد را انجام می‌داد، مشکلی با حکومت شاه نداشت .
 
جالب است آیت الله خمینی برای تشکیل حکومتش نه با حضور زنان در تظاهرات مخالف بود ونه با حق رای زنان مخالفت کرد و نه با کارکردن زنان در ادارات .
 
پایان
 
بخش‌های پیشین