خامنهای بیست و ششم دیماه ۱۳۹۶ در دیدار خانواده شهید ییلاقی سخنانی را ایراد کرد که بخشی از آن ده روز بعد در پنجم بهمن ماه بطور هماهنگ در سایتهای نظام اسلامی انتشار یافت.
او در مورد سرنوشت دانشجویان پیروخط امام گفت:
«جوان نسل اوّل، کسانی بودند که از روی احساسات، از روی هیجان [کار کردند]؛ احساسات بود، احساسات خوبی هم بود و همان احساسات کار کرد، یعنی یک نظام کهن را سرنگون کرد و اسلام را رو آورد.
این را ما کوچک نمیگیریم، امّا غالباً دانهدانهی افراد ــ نمیگویم همه ــ از روی احساسات لانه جاسوسی را آن روز رفتند و با شجاعت تمام گرفتند، امّا بعداً رفتند با آمریکاییها صحبت کردند و عذرخواهی کردند.
این ناشی از چیست؟ ناشی از کمعمق بودنِ آن انگیزه است. آن انگیزه متّکی به یک زیرساخت محکم نبود؛ انگیزه بود، امّا زیرساختش محکم نبود.» (منابع: تسنیم، فرارو)
هرچند خامنهای و رفسنجانی هنگام تسخیر سفارت آمریکا، به همراه حسن روحانی و هادی غفاری و محمد منتظری و… در سفر حج بودند و طبق گفتهی رفسنجانی چنانچه در تهران بودند اجازه نمیدادند چنین امری به وقوع بپیوندند. اما پس از اشغال سفارت هر دو به موج سواری پرداختند و خامنهای در سالهای اخیر برای تنگکردن فضای سیاسی و مقابله با هرگونه گشایش، بر طبل استکبار ستیزی کوبیده و از گروگانگیری و… حمایت میکند.
صحبتهای خامنهای در مورد دانشجویان پیرو خط امام، انگیزهای شد تا نگاهی داشته باشم به سرنوشت آنها که در پی میآید.
درحالی که پس از بازگشایی دانشگاهها در مهرماه ۱۳۵۸ انجمنهای اسلامی و اعضای دفتر تحکیم وحدت دارای کمترین نفوذ در دانشگاهها بودند و در اقلیت محض به سر میبردند، با یک توطئهی حسابشده به منظور مطرحکردن خود و خلعِ شعارْ کردنِ نیروهای سیاسی مخالف، در ۱۳ آبانماه سفارت آمریکا را اشغال کرده و دیپلماتهای آمریکایی را به گروگان گرفتند و خود را «دانشجویان پیرو خط امام» خواندند.
دانشجویان پیرو خط امام در حدود ۳۰۰ دانشجو از دانشگاههای شریف و پلی تکنیک (امیرکبیر) و ملی (شهید بهشتی) و تهران بودند. دانشجویان دانشگاه علم و صنعت که نمایندگیشان با محمود احمدینژاد بود و بعدها در دولت وی پستهای حساسی را اشغال کردند معتقد به تسخیر سفارت روسیه بودند و نقشی در اشغال سفارت آمریکا نداشتند، اما آنها نیز بعدها به این دسته از دانشجویان پیوسته و در سفارت حضور یافتند. علی احمدی، هاشمی ثمره و احمدینژاد عناصر اصلی انجمن اسلامی علم و صنعت بودند.
در واقع عناصر اصلی دفتر تحکیم وحدت نقش عمده را در جریان اشغال سفارت آمریکا به عهده داشتند.
سازمان مجاهدین خلق اولین نیرویی بود که به حمایت گسترده از این دانشجویان پرداخت و به همراه حزب توده و دیگر گروههای چپ بر آتش مبارزه «ضدامپریالیستی» دمیدند.
مجاهدین از اولین ساعات گروگانگیری با بسیج نیروهای تشکیلاتی خود به صورت بیستو چهارساعته به گرمکردن فضای بیرون سفارت و خیابانهای اطراف پرداختند و با شعارهای حمایتآمیز خود از اقدام دانشجویان تقدیر کرده و به یکی از بزرگترین بحرانهای سیاسی قرن بیستم دامن زدند.
شعارهای ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی و دعوت دانشجویان به افشاگری هرچه بیشتر توسط نیروهای تشکیلاتی مجاهدین تنظیم و سر داده میشد. نمایش فیلم «سقوط ۵۷» ساخته باربد طاهری توسط مجاهدین در پیادهروی مقابل سفارت، اعلام روزه سیاسی، طبخ و تقسیم آش در شبها مقابل سفارت، برگزاری نماز جماعت و تنظیم شعارها تماماً به عهدهی مجاهدین بود. مسئولیت صحنه با سعید منبری یکی از کادرهای مجاهدین بود که در سال ۱۳۶۱در درگیری با نیروهای نظام کشته شد. چریکهای فدایی خلق نیز به منظور حمایت از دانشجویان پیروخط امام تظاهراتی را از دانشگاه تهران به سمت سفارت آمریکا سازمان دادند.
حزب توده که برهکشاناش بود. چرا که در اوج جنگ سرد به نیابت از حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی میتوانستند شعارهای آمریکاستیزانه داده و کشور را در مسیر دلخواه خود قرار دهند.
مجاهدین از این که خمینی آمریکا را «شیطان بزرگ» خواند و رابطه با آمریکا را رابطهی «گرگ و میش» نامید در پوست خود نمیگنجیدند. این سازمان در آذرماه ۱۳۵۸ شتابزده کتابی با عنوان «۴ پیام تاریخی امام خمینی» انتشار داد که دو پیام آن مربوط بود به «سخنان امام خمینی خطاب به نماینده ویژهی پاپ» و «پیام امام خمینی به شورای امنیت فرمایشی به هنگام تشکیل این شورا برای رسیدگی به مسئلهی جاسوسان آمریکایی در ایران»
اکثریت قریب به اتفاق نیروهای سیاسی ایران به حمایت از اقدام دانشجویان پرداختند. یکی از اولین آثار گروگانگیری سقوط دولت بازرگان بود که بطور عجیبی با استقبال نیروهای سیاسی روبرو شد و صحنهی سیاسی به صورت تعیینکنندهای به سمت قدرتگرفتن روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و نیروهای ارتجاعی چرخید.
سپس نهضت آزادی با یک انشعاب روبرو شد و عزتالله سحابی با خروج علیه پدرش و بازرگان به حمایت از تسخیر سفارت آمریکا پرداخت و در سال ۱۳۶۰ از همین منظر برخلاف نظر نهضتآزادی به حمایت از برکناری بنیصدر و تحقق کودتای نیروهای ارتجاعی روحانیت و حزبجمهوری اسلامی پرداخت.
در پی گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، پیکار و دیگر نیروهای چپ به همراه ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنیصدر و… بیتوجه به قوانین بینالمللی خواهان محاکمه گروگانهای آمریکایی شدند.
مجاهدین و حزب توده نیروهای اصلی مخالف آزادی گروگانهای آمریکایی بودند. مجاهدین با شدت آن را سازش با امپریالیسم میخواندند و در همان دوره سرودهای «نبرد با آمریکا»، «سرکوچه کمینه» را انتشار دادند که به ترور مستشاران آمریکایی در دههی ۵۰ اشاره داشت. این سازمان با فرصتی طلبی ترورهای صورت گرفته توسط بخش مارکسیست-لنینیست این سازمان را به نام خود جا میزد و با فریبکاری ترانه میساخت «مجاهد پرکینه، سرکوچه کمینه، آمریکایی بیرون شو، خونات روی زمینه». مسعود رجوی رهبر این سازمان هنگامی که میخواست به دامان آمریکاییها بیاویزد منکر این ترورها شد و مسئولیت آنها را متوجهی بخش مارکسیست-لنینیست این سازمان کرد. در مقالهی «چه کسانی مستشاران آمریکایی را ترور کردند» در این مورد توضیح دادم.
هیچیک از این نیروها توجهی نداشتند که گروگانگیری نه تنها موجب بسته شدن فضا و بسط سرکوب در جامعه خواهد شد بلکه خود دانشجویان نیز با توجه به مشروعیتی که کسب کردهاند به نیروهای سرکوبگر خواهند پیوست و اقدامات بعدی را سازمان خواهند داد. رفراندوم قانون اساسی، ایجاد بسیج، جا افتادن سپاه پاسداران، تلاش ناکام نیروهای آمریکایی در طبس، تحریم اقتصادی، فاجعهی انقلاب فرهنگی، کودتای نوژه، جنگ ایران و عراق و… از نتایج مستقیم این اقدام نابخردانه بود که باعث ویرانی ایران شد و کشور همچنان از آثار وخامتبار آن در عرصههای گوناگون رنج میبرد.
اصغر زاده در پاسخ به سوال نشریه اندیشه پویا که میپرسد چه شد که شما چهارده ماه در سفارت ماندید میگوید:
«دانشجویان چنین قصدی نداشتند. دانشجویان از یک مرحلهای به بعد دیگر در ماجرای سفارت نقشی نداشتند.
چه کسی نقش داشت؟
اصغرزاده: تصمیمگیری در خصوص سفارت و گروگانها به عهدهی حکومت و بطور مشخص امام خمینی قرار گرفت. امام خمینی رهبر انقلاب از قضیهی تسخیر سفارت برای ایجاد وحدت ملی و متحد کردن همهی گروهها استفاده کردند، مملکت از آشفتگی عبور کرد اما باید بگویم که دانشجویان نقش تصمیمگیر را در مورد گروگانها نداشتند.
اینطور که شما میگویید دانشجویان از جایی به بعد کارهای نبودند؟
اصغرزاده: بله ما خودمان هم داخل سفارت تبدیل به گروگان شده بودیم. ما دانشجویانی بودیم که انقلاب را دوست داشتیم و نمیخواستیم انقلاب ضربه بخورد.» (منبع: تاریخ ایرانی)
ابتکار نیز در مصاحبه با بی بی سی تاکید میکند:
«بسیاری از چیزهایی که اتفاق افتاد، از جمله آنچه که در رابطه با روابط ایران با غرب و آمریکا رخ داد، دانشجویان مستقیما در آن مداخله نداشتند و مداخله آنها فقط در حد همان واقعه بود. بعد از آن دانشجویان اصلاً مداخلهای نداشتند و بخشی از روند تحولات نبودند.» (منبع: فارس)
بعد از شکست عملیات نیروهای آمریکایی در طبس، دانشجویان پیرو خط امام با همکاری اطلاعات سپاه به مسئولیت محسن رضایی گروگانها را در دستههای مختلف در مشهد، ساری، تبریز، رشت، یزد، اصفهان، شیراز و چند شهر دیگر زندانی کردند.
در اواسط تابستان ۵۹ در پی فرار ناموفق یکی از گروگانها در توافق با اطلاعات سپاه پاسداران، گروگانها در اختیار دولت رجایی قرار دهد. بدین ترتیب گروگانها به زندان اوین و زندان کمیته مشترک منتقل شدند و سرنوشت گروگانها را مجلس و مذاکرات بهزاد نبوی در الجزایر تعیین کرد. بهزاد نبوی و تیم همراه او که تجربهای در مذاکرات و نحوهی نگارش قراردادهای بینالمللی نداشتند “قرارداد الجزایر” را که باعث بر باد رفتن منافع مردم ایران بود امضا کردند و فیالمجلس موجب میلیاردها دلار ضرر شدند.
دانشجویان پیرو خط امام و دفتر تحکیم وحدت یکی از اهرمهای نظام در تصفیهی دانشگاهها و سرکوب خونین پس از ۳۰ خرداد بودند.
غالب دانشجویانی که سفارت آمریکا را به اشغال در آوردند، پس از پایان گروگانگیری به وزارت کشور، وزارت خارجه، سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی، سپاه پاسداران و جهاد سازندگی پیوستند.
شورای مرکزی دانشجویان پیرو خط امام
ابراهیم اصغرزاده، رضا سیفاللهی، محسن میردامادی، حبیبالله بیطرف و رحیم باطنی، شورای مرکزی دانشجویان را تشکیل میدادند. در کنار شورای مرکزی، اولین لایه علیاصغر زحمتکش، عباس عبدی، محمدرضا خاتمی، سیدمحمد هاشمیاصفهانی، موسی (اکبر) رفان، محسن امینزاده، رحمان دادمان، شمسالدین وهابی، وفا تابش، محمد نعیمیپور، حسین شیخالاسلام و فروز رجاییفر بودند.
موسی (اکبر) رفان مسئولیت تدارکات را بر عهده داشت. محمدرضا خاتمی، محسن امینزاده، محمد نعیمیپور و معصومه ابتکار در واحد روابط عمومی بودند و مهندس احمد حسینی بر کار آنها نظارت میکرد. حسین کمالی مسئول تبلیغات بود. محمد هاشمپور یزدانپرست، مسئول چاپخانه و انتشارات بود.
وفا تابش، حسین شیخالاسلام و فروز رجاییفر نیز در کار بررسی اسناد سفارت بودند. معصومه ابتکار به خاطر تسلط به زبان انگلیسی تحت عنوان «خواهر ماری» مترجم بود وی بعدها سردبیر کیهان انگلیسی هم شد. شیخالاسلام به دلیل آشنایی با زبان عربی و رجاییفر به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی گاهی نقش مترجم را هم بازی میکردند.
حمید ابوطالبی نیز یکی از دانشجویانی بود که در امر ترجمه کمک میکرد و در دولت روحانی به همین دلیل نتوانست به نمایندگی دولت جمهوری اسلامی ایران در نیویورک برود. او هماکنون رئیس گروه مطالعات آسیای مرکز تحقیقات استراتژیک و معاون سیاسی دفتر حسن روحانی است. وی پیش از این سفیر جمهوری اسلامی در استرالیا، اتحادیه اروپا، بلژیک، ایتالیا، مدیرکل سیاسی وزارت امور خارجه و معاون سیاسی دفتر رییسجمهور بود.
عباس ورامینی همراه با علیاصغر زحمتکش مسئول واحد عملیات و پاس بخش بودند. سعید حجاریان که در کمیته دوم ارتش بود به عنوان یک نیروی امنیتی با یک همراهانش پس از اشغال سفارت به دانشجویان پیوست و مسئولیت بازجویی از گروگانها را به عهده گرفت. او همچنین در کنار کار بازجویی به دانشجویان نهجالبلاغه درس میداد و به تحلیل تئوریک مبارزه با امپریالیسم و آمریکا و… میپرداخت.
علیاصغر زحمتکش مسئول عملیات اشغال سفارت و گروگانگیری هم بود. گفته میشود او تنها فردی بود که در دادگاههای امریکا به خاطر بازداشتن یکی از گروگانها از نابود کردن اسناد تحت پیگرد قرار گرفت. وی دانشجوی ورودی سال ۵۲ دانشگاه شریف و فارغ التحصیل سال ۶۴ از همان دانشگاه است. او پس از پایان جنگ به شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران میرود و تا ۱۳۸۴ که بازنشسته شد در همانجا خدمت کرد.
دانشجویانی که به سپاه پیوستند
پس از حملهی نظامی عراق به ایران، دانشجویان پیرو خط امام که به تازگی از نگهداری گروگانها، فارغ شده بودند و در دوران حفاظت از گروگانها، دورههای آموزش نظامی را به صورت کامل در پادگانهای شمال کشور گذرانده بودند، به جبهههای جنگ رفتند.
آموزش نظامی دانشجویان بعد از اشغال سفارت در اواخر آذر و اوایل دیماه در داخل سفارت آغاز شد. سرهنگ شهرامفر از ارتش و نوری از تیپ نوهد گارد شاهنشاهی و محمودی مسئولیت آموزش را به عهده داشتند و رزم انفرادی، جهتیابی، تخریب، عملیات ضدچریک، آشنایی با تسلیحات مختلف و کار با انواع اسلحه و…، را به دانشجویان آموزش دادند. آنها سپس در دستههای مختلف به اردوی نظامی در جنگلهای مرزنآباد اعزام شدند و آموزشهای مختلفی در زمینه تیراندازی با هدف ثابت و متحرک، تیراندازی در حال حرکت، عملیات راپل که عبور از دره با طناب است و سقوط آزاد و… دیدند. (منبع: فارس)
ارتباطات گستردهی قبلی با سپاه پاسداران سبب شد تا اکثر دانشجویان به این نیرو و اطلاعات سپاه و اطلاعات نخستوزیری بپیوندند.
■ رضا سیفالهی متولد ۱۳۳۶ دانشجوی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف از مؤسسین سپاه پاسداران و جهاد سازندگی اصفهان است. وی مدتی مسئولیت واحد اطلاعات سپاه را به عهده گرفت و سپس به ریاست ستاد مرکزی سپاه و همچنین فرماندهی سپاه دوم سیدالشهدا رسید. وی ۱۲ فروردین ۱۳۷۰ به فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی رسید و سپس از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵فرمانده این نیرو شد. وی از سال ۱۳۷۵ به عنوان معاون هماهنگ کننده مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت شد. وی هم اکنون به عنوان معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی مشغول به فعالیت است.
■ موسی (اکبر) رفان متولد ۱۳۳۷ در کازرون، مهندس برق، اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران است. وی بنیانگذار مرکز آموزش زبانهای خارجی نیروی هوایی سپاه، مرکز آموزش و تعمیرات سیستمهای موشکی زمین به هوا و زمین به زمین در سالهای جنگ ایران و عراق، مرکز آموزش خلبانی نیروی هوایی سپاه و مرکز تحقیقات و تولید پهپاد در طول سالهای جنگ ایران و عراق بوده است.
■ حسین دهقانی پوده در اسفند ۱۳۳۵، در پوده اصفهان به دنیا آمد. وی فرمانده سپاه تهران و فرمانده قرارگاه ثارالله در دههی ۶۰، قائممقام فرمانده نیروهای هوایی سپاه، دومین فرمانده نیروی هوایی سپاه بوده است. او همچنین فرماندهی ردههای مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ، وزیر سابق دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و مشاور فرماندهی کل قوا در حوزه صنایع دفاعی و پشتیبانی از نیروهای مسلح به عهده داشته است. علاوه بر اینها وی معاونت رئیس جمهور، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در دولتهای هشتم و نهم، جانشینی وزارت دفاع در دولتهای هفتم و هشتم را عهدهدار بوده است.
■ علیرضا افشار متولد ۱۳۳۰ در مشهد، دانشجوی مکانیک، از سال ۵۸ تا ۶۱ عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی، جانشین و ریاست ستاد مرکزی و سخنگویی سپاه از سال ۶۱ تا ۶۷، فرمانده نیروی مقاومت بسیج از سال ۶۸ تا ۷۶. (۶۸ تا ۷۶)، ریاست دانشگاه امام حسین از سال ۷۶ تا ۷۹، معاون فرهنگی ستادکل و رییس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در سالهای ۷۹ تا ۸۳، معاونت فرهنگی و امور مجلس ستاد کل نیروهای مسلح از ۸۳ تا ۸۶، وی همچنین در دوران وزارت کشور پورمحمدی و صادق محصولی، سمتهای معاونت سیاسی و اجتماعی وزارت کشور را تجربه کرد.
■ محسن میردامادی نجفآبادی متولد ۱۳۳۴ نجفآباد، پایهگذاری و تأسیس جهاد سازندگی، اولین معاون روابط بینالملل سپاه در سال ۱۳۵۹، آغاز فعالیت در سازمان حج و زیارت، «بعثه امام خمینی» در سال ۱۳۶۰، معاون سیاسی دادستانی کل کشور در سال ۱۳۶۳، معاون پشتیبانی جنگ وزارت فرهنگ و آموزش عالی، قائم مقام رئیس بعثه امام خمینی در سال ۱۳۶۴، تلاش برای تسخیر کعبه در سال ۱۳۶۶ که منجر به کشته شدن صدها حاجی ایرانی و خارجی شد، استاندار خوزستان در دوران کشتار ۶۷ رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در مجلس ششم. او در کودتای انتخاباتی ۸۸ دستگیر و ۶ سال زندان بود.
■ رحمان دادمان متولد ۱۳۳۵ اردبیل، در سال ۱۳۵۳ در رشتهی مهندسی راه و ساختمان دانشگاه تهران پذیرفته شد. وی از فرماندهان سپاه پاسداران و از عوامل سرکوب آذربایجان و فرمانده سپاه پاسداران آذربایجان شرقی به انتخاب آیتالله مدنی و کاندیدای حزب جمهوری اسلامی بود. با این حال در تابستان ۱۳۶۰ اعتبارنامهی وی در مجلس شورای اسلامی تصویب نشد. دلیل رد اعتبارنامهی وی حضور در یک عکس دسته جمعی با موسی خیابانی بود. در ابتدای پیروزی انقلاب ظاهراً او از مجاهدین حمایت میکرد. این عکس یک هفته پس از پیروزی انقلاب گرفته شده بود. به مناسبت سالروز قیام تبریز و قدرتنمایی، رژه مسلحانهای در سطح شهر برگزار شد. در این عکس موسی خیابانی و محسن سیاه کلاه و رحمان دادمان و تعدادی از شرکتکنندگان در رژه، در حالی که سوار یک نفربر بودند، همراهانشان از آنها عکس گرفتند. مجاهدین بعدها با فریبکاری به گونهای تبلیغ میکردند که گویا این عکس مربوط به ۲۲ بهمن و سقوط رژیم شاهنشاهی است و موسی خیابانی شخصاً در حمله به پادگانهای نظامی رژیم شرکت داشته است. در حالی که این یک عکس صرفاً تبلیغاتی بود که روز ۲۹ بهمن ۵۷ گرفته شده بود.
رحمان دادمان بعدها مسئول ستاد عملیاتی سپاه پاسداران، جانشین معاونت کل لجستیک و تدارکات سپاه، مدیرعامل شیلات و… شد و عاقبت به عنوان وزیر راه به دولت خاتمی راه یافت و در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۰ در سانحه هوایی مشکوک همراه با معاونانش و نمایندگان استان گلستان و… کشته شد. از قرار معلوم در هواپیما پیش از پرواز خرابکاری صورت گرفته بود که باعث آتش گرفتن آن شد. وی با آن که یکی از گروگانگیران و زندانبانان دیپلماتهای آمریکایی بود به سادگی از انگلستان ویزای تحصیلی گرفت و همراه با خانوادهاش سالها در این کشور به زندگی و تحصیل مشغول بود.
فرزند وی علی دادمان که از او به عنوان «بسیجی اقتصادی» نام میبردند و روابط نزدیکی با بیترهبری داشت به علت سرطان درگذشت. عوامل رژیم کوشیدند مرگ او را به «ترور بیولوژیک» توسط دشمنان نظام نسبت دهند.
احمدرضا کاظمی، علیاصغر زحمتکش، محمد نعیمیپور و عبدالحسین روحالامینی نیز از جمله پاسداران دهه۶۰ بودند.
■ نعیمیپور متولد ۱۳۳۴ کارشناس مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف؛ زمانی مجری طرح سد و نیروگاه کارون بود و زمانی دیگر مدیر مطالعات مرکز تحقیقات استراتژیک شد. وی همچنین روزنامه یاس نو را راه اندازی کرد که عمر آن دیری نپایید و توقیف شد.
با تشکیل وزارت اطلاعات از آنجایی که نعیمیپور در اطلاعات سپاه فعال بود به این نهاد پیوست و مدیرکل بولتنهای وزارت اطلاعات شد. وی سالها در وزارت نیرو در پروژههای سدسازی و نیروگاه سازی فعال بود. او همچنین نماینده مجلس ششم و از گردانندگان جبهه مشارکت اسلامی بود. در بهار ۱۳۸۳به خاطر بیماری مدتها در سی سی یو بستری بود و سپس برای درمان به لندن فرستاده شد. وی در جریان کودتای انتخاباتی ۸۸ دستگیر شد و به ۲ سال زندان محکوم شد. محمدحسین نعیمی پور فرزند وی نیز در جریان سرکوب ۸۸ در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
■ محمدرضا خاتمی با آغاز انقلاب فرهنگی به سپاه پاسداران پیوست. وی از طریق ازدواج با زهرا اشراقی با خانوادهی خمینی وصلت کرد و سپس نایب رئیس مجلس ششم شد.
■ عبدالحسین روحالامینی نیز پس از سالها خدمت در سپاه ریاست انستیتو پاستور را به عهده گرفت و عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی شد. محسن روحالامینی پسر او در کهریزک به قتل رسید. وی یکی از بنیانگذاران جمنا و حامیان سیدابراهیم رئیسی بود که دستگاه قضایی تحت حاکمیت وی فرزندش را به قتل رساند. وی در جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی نیز با حسین فدایی همراه بود که از گردانندگان کهریزک به شمار میرفت.
کشته شدگان در جنگ
در جریان جنگ با عراق بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام کشته شدند.
■ سیدحسین علمالهدی در سال ۱۳۳۷ در اهواز متولد شد. او در سن ۱۴ سالگی در اهواز در جریان ورود یک سیرک مصری که متشکل از رقصندههای مصری بود، در هنگام ظهر، به کمک کریم سیلاوی و دیگر دوستانش سیرک را به آتش میکشند. در سال ۱۳۵۶ در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد و در آنجا با سیدعلی خامنهای و عبدالکریم هاشمینژاد آشنا شد.
او در بازگشت به اهواز سازمان موحدین را تشکیل داد. مهمترین اقدام این گروه ترور پل گریم مدیر ارشد عملیات بهرهبرداری و تولید نفت مناطق جنوب در سال ۱۳۵۷ بود. وی سال ۱۳۵۷ به تلافی آتش زدن مسجد کرمان، شهربانی کرمان را به آتش کشید که منجر به دستگیری او شد. وی به همراه هادی کرمی اقدام به ترور غلامحسین دانشی روحانی عضو مجلس شورای اسلامی کردند. وی در حمله به ساختمان شهربانی اهواز و پادگان لشکر ۹۲ زرهی ارتش شرکت داشت. و در جریان اعدامهای لجامگسیخته در خوزستان فعال بود.
وی به عضویت شورای فرماندهی سپاه پاسداران خوزستان درآمد و به فرماندهی سپاه هویزه رسید. وی به همراه حجتالاسلام هادی کرمی که در ترور دانشی مشارکت داشت یک ماه پس از اشغال سفارت به دانشجویان پیوست و به دستور خامنهای با انتشار اسناد به دستآمده در سفارت در ارتباط با تیمسار احمد مدنی توطئهی حزب جمهوری اسلامی برای رد صلاحیت او در مجلس شورای اسلامی را به مورد اجرا گذاشت. وی در دیماه ۱۳۵۹ در عملیات نصر در هویزه کشته شد.
■ محسن وزوایی متولد پنجم مرداد ماه ۱۳۳۹در سال ۱۳۵۵ در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. وی که در سفارت آمریکا، مسئولیت اطلاعات- عملیات را برعهده داشت، چند ماه زودتر از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوست. وی که فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ کشته شد. او همچنین یکی از مسئولان اطلاعات سپاه بود.
■ عباس ورامینی متولد ۱۳۳۳ دانشجوی رشتهی مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی که مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را برعهده داشت در سال ۱۳۶۱ به فرماندهی ستاد لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) منصوب شد. مسئولیت سپاه ۱۱ قدر و قرارگاه نجف اشرف از دیگر مسئولیتهای او بود. ورامینی سرانجام در ۲۸ آبان ۶۲ در ارتفاعات کانیمانگا و در عملیات والفجر ۴ به کشته شد.
■ محمود شهبازی دستجردی در سال ۱۳۳۷ در اصفهان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. فرمانده سپاه همدان و جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمّد رسول الله (ص) بود که در آستانه آزادسازی خرمشهر کشته شد.
■ غلامحسین بسطامی در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شاهرود به دنیا آمد. در رشتهی مهندسی راه و ساختمان دانشگاه پلیتکنیک مشغول تحصیل شد. او در سرکوب کردستان شرکت فعال داشت. و در سفارت آمریکا در واحد عملیات مسئول حفاظت از گروگانها بود. پس از اینکه تعدادی از گروگانها جهت نگهداری و حفاظت بیشتر به شهرستانهای مختلف انتقال داده شدند او حفاظت از گروگانها در شهرهای شیراز و قم و محلات را به عهده داشت. وی در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ در حالی که فرمانده سپاه سوسنگرد بود کشته شد.
■ حسن سیف در مهرماه ۱۳۳۸ به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ در رشتهی مهندسی کامپیوتر دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد و در سال ۱۳۶۲ در طلائیه کشته شد.
■ فضل الله میرعابدینی، دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۹ به عنواون اولین دانشجوی پیروخط امام در آبان ۱۳۵۹ در سوسنگرد کشته شد.
■ غلامحسین احمدی، در بهمن ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ در رشتهی مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد. وی در سال ۱۳۵۹ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و راهی کردستان گشت. در عملیات محرم در منطقه عینخوش در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۶۱ کشته شد.
■ افریدون صدری، متولد ۱۳۳۴ اصفهان، دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه شیراز در جبهه الله اکبر در تاریخ ۸ آبان ۱۳۶۰ کشته شد.
■ اسدالله شیران، در سال ۱۳۳۹ در اصفهان به دنیا آمد. وی دانشجوی رشته کاربرد کامپیوترو برنامهریزی دانشگاه شهید بهشتی بود و در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۶۱ کشته شد.
■ حبیب برادران توکلی در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد. دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران در ۲۵ آبان ۱۳۵۹ در سوسنگرد کشته شد.
■ حسین میر سلطانی، در سال ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. وی دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود و در گروه ضربت دانشجویان در سفارت آمریکا بود. وی به عضویت سپاه پاسداران تبریز درآمد و نقش محافظت از گروگانها در تبریز را به عهده داشت. او در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۵۹ در سوسنگرد کشته شد.
■ سیداحمد رحیمی در فروردین ۱۳۳۸ در بیرجند به دنیا آمد و در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران به تحصیل پرداخت. وی در ۲۴ فروردین ۱۳۶۳ در والفجر مقدماتی کشته شد.
■ سید احمد کدخدا زاده در ۲۱ آبان ۱۳۳۹ در قائم شهر به دنیا آمد ودر رشتهی مهندسی مکانیک دانشگاه امیر کبیر به تحصیل پرداخت. وی در ۱۳ خرداد ۱۳۷۱ در شلمچه کشته شد.
■ جلیل شرفی در سال ۱۳۳۶ در فسا به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۶ در رشتهی مکانیک دانشگاه امیرکبیر به تحصیل پرداخت. وی در عملیات والفجر ۲ در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۶۲ کشته شد.
■ حسین شوریده در سال ۱۳۳۵ در گناباد به دنیا آمد و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. وی قائم مقام جهاد سازندگی استان تهران بود و در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیتالمقدس کشته شد
■ هوشنگ ترکاشوند در سال ۱۳۳۵ در ملایر به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۵۴ در رشتهی ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. و در تاریخ ۸ آبان ۱۳۶۲ کشته شد.
■ رحمان یا علی مدد در شهریور ۱۳۳۷ در بوشهر به دنیا آمد و در رشتهی مهندسی عمران به تحصیل پرداخت. وی در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۶۰ در سوسنگرد – بستان کشته شد.
■ علی حاتمی در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد و در رشتهی دامپزشکی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در دیماه ۱۳۵۹در هویزه کشته شد. وی جزو اولین کسانی بود که از دیوار سفارت امریکا بالا رفتند. در عکس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی در حالی که به دوربین نگاه میکند، دیده میشود.
■ مجید مؤذن صفایی در سال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد و در رشتهی مهندسی صنایع دانشگاه شهریف به تحصیل پرداخت و در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ در دارخوین کشته شد.
■ محسن ماندگار در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۳۶ به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ در رشته مهندسی متالورژی دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل پرداخت و در ۲۸ آبان سال ۱۳۶۲ در ارتفاعات کانیمانگا کشته شد.
■ محمدحسین بهادری فر در سال ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد و به تحصیل در رشتهی فیزیک در دانشگاه شهید بهشتی مشغول شد. وی در سال ۱۳۶۱ در علمیات فتحالمبین مفقودالاثر شد
■ سیدجمال میر امیرخانی در سال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد و در رشته برق دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیل شد. وی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر کشته شد.
■ محمد فاضل در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در سبزوار به دنیا آمد و در رشتهی مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیل شد و در ۱۶ دیماه ۱۳۵۹ در هویزه کشته شد.
■ کمیل میرزازاده در سال ۱۳۳۸ در آبادان به دنیا آمد و رشتهی زیستشناسی دانشگاه شهید بهشتی مشغول تحصیل شد. وی در تاریخ ۱۸ دیماه ۱۳۶۱ در بوکان کشته شد.
■ حسین اقدامیان در سال ۱۳۳۷ در همدان به دنیا آمد و در دانشکده مدرسه عالی ساختمان به تحصیل مشغول شد. وی در ۹ مهرماه ۱۳۷۱ در سومار کشته شد.
■ محمد بهبهانی در سال ۱۳۴۰در اصفهان به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۸ در رشتهی مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیل شد و در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۶۲ در منطقهی پنجوین در علمیات والفجر ۴ کشته شد.
■ بهروز سلطانی در سال ۱۳۳۶ در آبادان به دنیا آمد و در رشتهی مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیل شد. وی در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۶۱ در عملیات بیتالمقدس در خرمشهر کشته شد.
■ ناصر فولادی در سال ۱۳۳۸ در کرمان به دنیا آمد و در رشتهی مهندسی مواد دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل مشغول شد. وی در سال ۱۳۶۱ در خرمشهر کشته شد.
■ مهدی قلی جوزی نجف آبادی درتایخ ۳ فروردین ۱۳۳۶ در آبادان به دنیا آمد و در رشتهی اقتصاد دانشگاه تهران مشغول تصحیل شد. وی یکی از فعالان انقلاب فرهنگی بود و در ۱۳ دی ۱۳۶۰ کشته شد.
■ محمد بولوردی در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۳۹ در ملایر به دنیا آمد. و در رشتهی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل مشغول شد. وی یکی از عوامل دادستانی انقلاب اسلامی مرکز بود که همراه با دیگر جانیان در ۲۱ فروردین ۱۳۶۲ در فکه کشته شد و به مدت ۹ سال مفقودالاثر اعلام شد.
■ علی صبوری در اسفند ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۷ در رشتهی معدن دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد. پس از توزیع گروگانهای آمریکایی در شهرهای مختلف وی به همراه تعدادی از گروگانها به قم عزیمت کرد و به نگهبانی از آنها مشغول شد ودر همانجا به عضویت سپاه پاسداران درآمد. وی مسئولیت واحد مهندسی رزمی لشکر محمدرسولالله را به عهده داشت و در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ کشته شد.
■ علیرضا هادیپور در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۳۶ در کرج به دنیا آمد. در رشتهی مهندسی معدن دانشگاه امیرکبیر به تحصیل پرداخت و در ۲۴ بهمن ۱۳۶۱ کشته شد.
■ محمدجعفر ذاکر در سال ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. محمد جعفر که در رشتهی اقتصاد تحصیل میکرد در سال ۵۷ به خاطر مبارزات دانشجویی مدت کوتاهی توسط ساواک بازداشت شد. پس از پیروزی انقلاب، در کمیته اداره دوم ارتش که مسئولیت آن بهعهده محمد کاظم پیرو رضوی بود به فعالیت پرداخت. وی سپس همراه با دیگر اعضای کمیته اداره دوم، اطلاعات نخستوزیری را تشکیل دادند.
وی به همراه تقی محمدی با مسئولیت سعید حجاریان از سوی «کمیته دوم» که نهادی اطلاعاتی و امنیتی بود، بازجویی از گروگانهای آمریکایی را به عهده داشتند.
وی سپس مسئولیت اطلاعات سپاه پاسداران آذربایجان را پذیرفت و نقش مهمی در سرکوب نیروهای سیاسی در کنار موسوی تبریزی داشت. وی بعدها به تهران منتقل شد و به جنایاتش ادامه داد.
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، محمود، محمدباقر، محمدجواد و جلال و دو خواهرشان به نامهای حوریه و صدیقه به همراه پدر و مادرشان عباس ذاکر و سکینه محمدی اردهالی در ارتباط با مجاهدین دستگیر و زندانی شدند. همسر محمدجواد نیز دستگیر شده بود.
قبل از این که مادر به اوین منتقل شود، محمدجعفر با وی در پادگان عشرتآباد که یکی از بازداشتگاههای سپاه پاسداران در آن قرار داشت، دیدار کرده بود. مادر به صراحت به او گفته بود شیرم را حلالت نمیکنم. مادر ذاکر در دیماه ۱۳۶۰ اعدام شد در حالی که هیچ اتهامی نداشت.
سرنوشت متفاوت سه دانشجوی پیرو خط امام
■ تقی محمدی یکی از اعضای حلقه نازیآباد و از نزدیکان حجاریان بود. وی به کار آزاد مشغول بود و به نقاشی علاقهمند. وی که یکی از اعضای کمیته دوم و بعدها اطلاعات نخستوزیری بود در سال ۱۳۶۴ در جریان پروندهسازی لاجوردی و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز برای رقبایشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دستگیر شد. بازجویی وی به عهدهی غلامحسین محسنی اژهای بود. وی در اثر فشارهای وارده در سلول انفرادی خود در اوین خودکشی کرد. وی در سفارت مسئولیت بازجویی از آمریکاییها را به عهده داشت. وی پیش از دستگیری کاردار ایران در افغانستان بود. همانگونه که امیرانتظام را از طریق وزارت خارجه به ایران خواسته و دستگیرش کردند، وی نیز از افغانستان به ایران فراخوانده شد و دستگیر شد.
■ مهدی رجب بیگی در ۲ بهمن ۱۳۳۶ در دامغان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۴ به دانشکده فنی دانشگاه تهران راه یافت و به تحصیل در رشتهی مهندسی راه و ساختمان مشغول شد. وی از سوی دانشجویان در نماز جمعه سخنرانی میکرد و بیانههای آنها را میخواند. وی نماینده دانشجویان خط امام در گردهمایی جنبشهای آزادی بخش بود. او به عضویت شورای مرکزی جهاد سازندگی درآمد و در درگیری با نیروهای مجاهدین در ۵ مهر ۶۰ در خیابان ولیعصر کشته شد. رجببیگی از سالها قبل با انتشار نشریه طنز بیمایهای به نام «جیغ و داد» با نیروهای چپ درگیر بود.
■ عباس زریباف، متولد ۱۳۳۱ در اصفهان، دانشجوی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف بود. او در سال ۵۳ از طریق علیرضا الفت با سازمان مجاهدین آشنا شد و در سال ۱۳۵۸ در بخش اطلاعات مجاهدین مشغول فعالیت شد.
زریباف که دانشجوی دانشگاه شریف بود، در جریان تسخیر سفارت آمریکا به عنوان یکی از دانشجویان پیروخط امام حضور داشت. وی بر اساس خط مجاهدین تشکیل کنفرانس نهضتهای آزادیبخش را که دانشجویان پیروخط امام برپا کردند به عهده داشت. در آن دوران مسعود رجوی نیز با تعدادی از شرکتکنندگان که بعدها مشخص شد همچون نور میسیواری رهبر جنبش مسلمانان مورو در فیلیپین به القاعده نزدیک هستند دیدار کرد و گفتگو کرد. زریباف مسئولیت این کنفراس را به عهده داشت.
پس از پایان گروگانگیری وی به اطلاعات سپاه پاسداران پیوست که توسط محسن رضایی اداره میشد. وی در ای نهاد امنیتی عضو واحد اطلاعات موسوم به «ستاد تهران» شد که مسئولیت اصلی آن برخورد با «گروهکهای ضدانقلاب» و درراس آن ها، سازمان مجاهدین بود. وی همچنین مسئول «شنود تلفنی» ستاد تهران اطلاعات سپاه بود. محسن رضایی فرمانده وقت اطلاعات سپاه در مورد او میگوید:
«منافقین در تشکیلات ما یک فرد نفوذی به نام عباس زریباف داشتند که پانزده دقیقه قبل از اینکه به محل کار من حمله شود، به داخل اتاق آمد و پس از احوالپرسی در را بست و رفت. ربع ساعت بعد، به محل کار من در ساختمان ستاد مرکزی حمله شد. ما در قسمت شمالی ستاد جایی مستقر شده بودیم که دیوار دور ساختمانها با ساختمان ستاد کمتر از ده متر فاصله داشت. منافقین از دو کوچه بنبست منتهی به این دیوار با دو وانت و دو تیم عملیاتی مجموعاً نه نفر ـ با آر. پی. جی۷ محل اقامت من را از دو نقطه شمال به جنوب و ازسمت غرب به شرق هدف قرار دادند و درمجموع، پنج گلوله آر. پی. جی۷ بهصورت ضربدری به اتاق من شلیک کردند.» (منبع: مشرق نیوز)
او در سال ۱۳۶۱ از ایران خارج شد. وی در مقر مجاهدین در اورسورواز فرانسه مسئولیتهای امنیتی داشت و در عملیات فروغ جاویدان در مردادماه ۱۳۶۷ کشته شد.
سرنوشت عبرتآموز حجاریان
سرنوشت حجاریان عبرتآموز است. وی که توسط سینهچاکان خامنهای و اعضای بسیج سپاه پاسداران که در پی اشغال سفارت آمریکا خمینی دستور تشکیلاش را داده بود در مقابل شورای شهر ترور شد. وی پس از درمان اولیه به بیمارستان «مونته ساینا» یکی از معتبرترین بیمارستانهای نیویورک که متعلق به یهودیان است منتقل شد.
حجاریان که مسئولیت بازجویی از گروگانهای آمریکایی را به عهده داشت با سعه صدر مقامات آمریکایی مواجه شد و به نیویورک رفت. او در سال ۵۸ در سفارت آمریکا به دانشجویان «نهجالبلاغه» درس میداد و خواستهی اصلیشان ممانعت از درمان سرطان شاه در بیمارستان نیویورک و تحویل وی به ایران بود.
حجاریان میگوید:
«آنجا مرا به بخش نورولوژی بردند که در آن بخش پزشکان بسیار با محبتی حضور داشتند و بسیار مرا مورد لطف خود قرار دادند و گفتند مرا به صورت رایگان درمان خواهند کرد. تمام پزشکان حاضر در آن بخش دارای ریش بلند و عرقچین بودند و این مسئله بعد از مدتی مرا دچار نگرانی کرد. یاد کاشان خودمان افتادم. زمان کودکی تابستانها که به آنجا میرفتیم یک مرد کلاهشاپو به سر به محض اینکه پایش را به محل میگذاشت بچههای محله پا به فرار میگذاشتند و فریاد میزدند “شوفط” آمد. پدر و مادرها بچههایشان را زیر بغل میزدند و شوفط با تیغ جراحی آنها را ختنه میکرد و همیشه ترسی از شوفط در دل بچههای آن محلهها در کاشان بود. بعدها شوفط به اسرائیل رفت و خاخام شد و “گدیدیا شوفط” نام گرفت که بلندمرتبهترین ربای یهودیان است. بعد از اتمام معاینات یکسره به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل رفتم که در آن زمان آقای دکتر ظریف مسئول نمایندگی ایران بودند و ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم که همه پزشکان میگویند این بیمارستان بهترین در این امور است اما من میترسم یهودی بودن کادر این بیمارستان برایم دردسرساز شود، آقای دکتر ظریف با تهران تماس گرفتند و به من اعلام کردند که صلاح دانسته نشده که من در آنجا بستری شوم. من هم عطای درمان در آنجا را به لقایش بخشیدم و به سمت واشنگتن حرکت کردم و در مرکز ملی بازتوانی واشنگتن بستری شدم… در مرکز بازتوانی واشنگتن برای آبدرمانی باید به استخر بیمارستان میرفتم. وقتی برای تمرین مرا به استخر بردند، متوجه شدم استخر مختلط است لذا من اعلام کردم که به این استخر نمیروم. خلاصه بعد از صحبت با رئیس مرکز که نسبت به من خیلی لطف داشت قرار شد یک سانس خارج از ساعت اداری به من اختصاص دهند تا روند آبدرمانیام را با یک پزشک مرد طی کنم. یکی از روزهای تمرینم در استخر، پیرزنی از نیروهای خدماتی بیمارستان که مشغول نظافت بود نظرم را جلب کرد. بنده خدا با روسری و حجاب مشغول کار بود، تا چشمش به من افتاد با ترس رویش را از من برگرداند. به پزشکم گفتم او چرا اینگونه رفتار میکند. پیرزن را صدا کرد و از او دلیل را جویا شد. او گفت: به من گفتهاند نباید حین آبدرمانی شما را ببینم. در واقع ماجرای ملاحظه من برای نرفتن به آبدرمانی مختلط با زنان را برای او برعکس جا انداخته بودند. گو اینکه آنها نباید مرا هنگام آبدرمانی میدیدند. پیرزن سیاهپوست بختبرگشته برای اینکه خللی در روند آبدرمانی وارد نشود با حجاب و پوشش کامل و بدون اینکه مرا نگاه کند مشغول نظافت کردن محیط استخر بود. وقتی ماجرا را فهمیدم کلی خندیدم و برایش توضیح دادم که اینقدر سختگیری لازم نیست برای خودش درست کند.» (منبع: تاریخ ایرانی)
نقشآفرینی در پستهای کلیدی
پس از پایان ماجرای گروگانگیری، بسیاری از دانشجویان که به خاطر انقلاب فرهنگی دانشگاهها را تعطیل میدیدند، جذب دستگاه و سازمانهای دولتی و «نهادهای انقلابی» شدند.
■ حسین شیخالاسلام، یکی از سخنگویان دانشجویان پیرو خط امام، که به جناح راست وابسته بود اولین انتصاب یکی از دانشجویان به سمتی ارشد در دولت بود. وی به معاونت سیاسی وزارت خارجه رسید و به مدت ۱۶ سال در تمام دوران ولایتی در این معاونت ماند و سپس ۳ سال سفیر ایران در سوریه شد و پس از نمایندگی در دور هفتم مجلس معاون خاورمیانه و قائم مقام وزیر امور خارجه در دولت احمدینژاد شد.
■ محسن امین زاده نیز که مدتها در اطلاعات نخستوزیری و وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات مشغول کار بود در دوران خاتمی به معاونت آسیای وزارت امور خارجه رفت و وزیر در سایه دوران وزارت کمال خرازی بود. وی تجربیاتش در «آسیا» را در دوران خدمت در وزارت اطلاعات کسب کرده بود.
هنگامی که آمریکا در صدد حمله با افغانستان بود، وی در سمت معاونت وزارتخارجه ترتیب سفر یک هیأت از سپاه پاسداران به آمریکا را داد تا به منظور همکاری و همگامی در حمله نظامی به افغانستان با مقامات نظامی آمریکایی گفتگو کنند.
محسن مخلمباف در نامهی خود به تاج زاده مینویسد:
«حکومت ایران گروهى از فرماندهان سپاه پاسداران ایران را به واشنگتن فرستاد تا حمله زمینى را از طریق شمال افغانستان به کابل، با پنتاگون طراحى کنند.
اگر جزئیات آن را نمى دانید از دوست بسیار عزیز و مشترکمان جناب آقاى امینزاده بپرسید که معاون وزارت امورخارجه ایران در زمان حمله امریکا به ایران بود و معاون محترمش آقاى یعقوبى که مسئول هماهنگى هاى مربوطه با آمریکا در این زمینه بود.» (منبع: زمانه)
■ محمدمهدی رحمتی بعدها به معاونت نظارت راهبردی «معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی» ریاست جمهوری در دوران دولت احمدینژاد منصوب شد.
■ در انتخابات مجلس سوم، ابراهیم اصغرزاده برای اولین بار به عنوان عضو دانشجویان پیرو خط امام کاندیدای تهران شد. او موفق شد تا به مجلس راه یابد اما اقدامات رادیکال او سبب شد تا در روزهای آخر مجلس بازداشت در کمیته مشترک به بند کشیده و محاکمه شود.
ابراهیم اصغرزاده که زمانی سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و سؤالات خبرنگاران را پاسخ میداد، ابتدا فرمانده سپاه قزوین شد. گفته میشود وی مدتی مسئولیت روابط عمومی وزارت اطلاعات را به عهده داشت.
وی که عضو شورای شهر اول تهران بود به دلیل اختلافات گسترده در شورای شهر، به جمع مخالفان خاتمی پیوست و در انتخاباتهای بعدی رد صلاحیت شد.
■ طاهره رضازاده از دیگر دانشجویان پیرو خط امام که همسر ابراهیم اصغرزاده نیز هست در انتخابات ششم به مجلس راه یافت. مجلس ششم دانشجویان پیرو خط امام دیگری نیز داشت. شمسالدین وهابی، محمد نعیمیپور و محمدرضا خاتمی که نایب رئیس مجلس نیز بود.
■ اما قرعه اولین وزیر در میان دانشجویان خط امام، به نام «حبیب الله بیطرف» دانشجوی یزدی دانشگاه تهران درآمد. او ۸ سال وزیر نیرو بود. در دوران وزارت بیطرف، علیاصغر زحمتکش و وفا تابش دو عضو ارشد دانشجویان خط امام به خوزستان رفتند و مسئولیت ساخت سدهای بزرگ کرخه ۲ و ۳ را برعهده گرفتند که در نابودی منابع آب کشور سهم به سزایی دارند. بیطرف در دولت دوم روحانی نیز به عنوان وزیر نیرو به مجلس معرفی شد اما رأی اعتماد نگرفت.
■ وفا تابش متولد اصفهان و دارای مدرک مهندسی عمران است. وی یکی از ۷ گزینه تصدی شهرداری تهران بود و بعد از بیطرف نام وی برای وزارت نیرو مطرح شد. او مجری اجرای سد کارون ۴ و بختیاری هم بود. تابش سپس از مسئولیتهای دولتی کنارهگیری کرد و وارد فعالیتهای بخش خصوصی شد.
■ حسین شریفزادگان متولد ۱۳۳۲ همدان است. وی یکی از اعضای جبهه مشارکت اسلامی و مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی و وزیر رفاه و تأمین اجتماعی ایران در دولت دوم محمد خاتمی بود. و کترای توسعه اقتصادی و برنامه ریزی منطقهای از انگلستان دارد. وی در بهمن ۱۳۸۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در فروردین ۱۳۹۰ آزاد شد. وی شوهر خواهر میرحسین موسوی است و در ستاد انتخاباتی او به عنوان مسئول « کمیته اقشار» فعالیت کرد.
■ رضا سیفاللهی، در سال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد و در رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف تحصیل کرد و همزمان با آن در مدرسه حقانی قم که بعدها شاگردان آن اداره کنندگان دستگاه قضایی و اطلاعاتی و امنیتی بودند نیز به تحصیل حوزوی پرداخت. پس از پایان گروگانگیری وی مدتی مسئولیت اطلاعات سپاه پاسداران و ریاست ستاد مرکزی سپاه و همچنین فرماندهی سپاه دوم سیدالشهدا و قرارگاه نصر را برعهده داشت و سپس در ۱۲ فروردین ۱۳۷۰ فرماندهی حفاظت اطلاعات این نیرو بود. او پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰نقش مهمی در سرکوب نیروهای سیاسی و دستگیری و اعدام فعالان سیاسی داشت.
هنگامی که عبدالله نوری به وزارت کشور در دولت رفسنجانی رسید او معاونت امنیتی و انتظامی وی را همزمان با دبیری ستاد مبارزه با مواد مخدر به عهده داشت و نقش مهمی در ادغام در ادغام شهربانی، کمیته و ژاندارمری، و تشکیل یروی انتظامی داشت. وی در سال ۱۳۷۱ به حکم خامنهای دومین فرمانده این نیرو شد و تا سال ۱۳۷۵ در این پست بود تا جای خود را هدایتالله لطفیان داد. وی بعد از اتمام دوره فرماندهیاش در نیروی انتظامی به عنوان معاون هماهنگ کننده مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت شد. هم اکنون معاون امنیت داخلی شمخانی در دبیرخانه شورای امنیت ملی است.
■ محمدرضا بهزادیاننژاد در سال ۱۳۳۶ در مشهد به دنیا آمد و دانشجوی پلیتکنیک تهران بود. او پس از پایان گروگانگیری قائم مقام و سپس مدیر شبکه دوم سیما شد و در مجلس شورای اسلامی دورهی سوم نمایندگی قائنات را به عهده داشت. بهزادیاننژاد در دور اول ریاست جمهوری خاتمی به معاونت اداری مالی وزارت کشور عبدالله نوری رسید. وی پس از یک سخنرانی جنجالی که در آن خواستار برکناری همهی افرادی که به خاتمی رای نداده بودند از وزارت کشور شده بود به دستور خاتمی از این سمت برکنار شد. بهزادیان که در زمینهی اقتصادی فعالیت داشت در اواخر دوران خاتمی رئیس اتاق بازرگانی تهران شد اما بر سر اختلافات گسترده با علی نقی خاموشی در آبان ۸۴ جایش را به محمد نهاوندیان داد.
■ رحیم باطنی در پاییز ۵۸ پس از به اصطلاح افشاگریهای دانشچویان پیرو خط امام علیه لیبرالها، سخنان تندی علیه نهضت آزادی ایراد کرد که با واکنشهای منفی مواجه شد. او نماینده دانشجویان دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در شورای مرکزی دانشجویان پیروخط امام بود و بعدها معاون جهاد دانشگاهی شد.
■ علی اصغر خدایاری ورودی سال ۱۳۵۲ دانشگاه تهران است. وی از اواسط جریان گروگانگیری، به جهاد سازندگی و بعداً به بخش اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران پیوست و از همانجا همچون بسیاری از «اصلاحطلبان» به وزارت اطلاعات کوچ کرد. او مدتها مدیرکل بخش «التقاط» وزارت اطلاعات را به عهده داشت که مسئولیت اصلی آن سرکوب، دستگیری و شکنجهی هواداران مجاهدین بود. وی در ۳۱ خرداد ۱۳۸۸ در منزلش دستگیر و در اوین توسط یکی از مأموران زیر دست خودش بازجویی شد. با این حال دو ماه بعد او آزاد شد. (منبع: راه سبز) خدایاری اگرچه از بنیانگذاران دفتر تحکیم وحدت نبود اما روابط نزدیکی با آنها داشت. او به خاطر سابقهی اطلاعاتی و امنیتی که داشت در دوران خاتمی به منظور ادارهی جنبش دانشجوی عهدهدار مسئولیت مالی و اداری و سپس معاونت دانشجویی که پست مهمی بود، شد. وی هماکنون در دانشگاه به تدریس آمار و ریاضی و… مشغول است.
محمد تهوری به نقل از او مینویسد:
«علی اصغر خدایاری از بازداشت شدگان حوادث اخیر که اینک نزدیک دو ماه است که در زندان نگه داری میشود، چندی پیش خاطرهای از سابقه صادق لاریجانی نقل کرده بود. خدایاری از روزهای انقلاب در سال ۵۷ گفته بود، زمانی که با صادق لاریجانی در دبیرستان حکیم نظامی قم (امام صادق) همکلاس بوده است. خدایاری نقل کرده که آن سال دانش آموزان راهپیمایی بزرگی در حمایت از آیت الله خمینی برگزار کردهاند و تنها دانش آموزی که در آن شرکت نکرده است صادق بوده است. طنز تلخ روزگار این است که آنکه آن روز، آن راهپیمایی را برگزار کرده الان در زندان و آنکه مخالف راهپیمایی بوده، الان بر مسند قاضی القضات تکیه زده تا انقلابیون را محاکمه کند.» (منبع: راه سبز)
■ دکتر محمدحسین صادقی پس از فراغت از گروگانگیری به تحصیل خود ادامه داد و از سال ۱۳۶۸ تاکنون به عنوان عضوهیئت علمی گروه ساخت و تولید در دانشکده مهندسی مکانیک دانشگاه تربیت مدرس مشغول خدمت بوده است. وی رئیس پیشین انجمن مهندسی ساخت و تولید ایران و مشاور عالی صندوق نوآوری و شکوفایی است.
مقامات ارشد
گرچه تصدی سمت وزارت، فرماندهی نیروهای مسلح و وکالت مجلس نشان از نفوذ دانشجویان پیرو خط امام در ساختار حکومتی میدهد اما بالاترین مقامهای حکومتی به دانشجویانی رسید که در دوران گروگانگیری در پشت صحنه بودند.
■ محمدعلی (عزیز) جعفری که در دانشکده معماری دانشگاه تهران تحصیل میکرد، پس از آغاز جنگ به جبهههای جنوب رفت و مانند بقیه دانشجویان به سپاه پیوست و به زودی با فراگیری فنون رزمی، اولین گردان زرهی سپاه را ایجاد کرد. فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف در دوران جنگ و فرماندهی نیروی زمینی سپاه به مدت ۱۳ سال و ۵ سال فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران از جمله مسئولیتهای عزیز جعفری بود. وی در زمستان ۸۶ از سوی خامنهای، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. ظاهراً خامنهای مأموریت او را برای یک دوره سالهی دیگر تمدید کرده است.
■ عزتالله ضرغامی، به مانند بسیاری از دانشجویان پس از پایان گروگانگیری به سپاه پاسداران پیوست. پس از پایان جنگ و هنگامی که سپاه پاسداران میکوشید ابزارهای تبلیغاتی را به دست آورد به معاونت سینمایی وزارت ارشاد منصوب شد. وی دردوران ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما معاونت پارلمانی و امور استانها را به عهده داشت. وی پس از لاریجانی در بهار ۱۳۸۳ به ریاست صدا و سیما منصوب شد. ضرغامی سالها سخنران مراسم ۱۳ آبان در مقابل سفارت آمریکا بود. وی میکوشد از خود چهرهی متفاوتی ارائه دهد تا چنانچه شرایط آماده بود کاندیدای ریاست جمهوری شود. او به این منظور مدتهاست که با چهرههای سیاسی و فرهنگی روزهای تعطیل صبحانه میخورد و به رایزنی با آنها میپردازد. پروژه صبحانهخوردن وی تا کنون با مسعود کیمیایی، شریفینیا، محمدعلی ابطحی، محمدعلی ورزی کارگردان فیلم «معمای شاه»، اعضای برنامه کودک «فیتیلهایها»، حجتالاسلام نقویان، حجتالاسلام آل هاشم امام جمعه تبریز، اجرا شده است.
■ محمود احمدینژاد یکی از دانشجویان پیروخط امام بود که به شهرداری تهران و سپس ریاست جمهوری رسید. هماکنون نیز به حکم خامنهای عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
“مجاهدین خلق” و بازوهای تبلیغاتی آنها در آمریکا پس ار آن که وی به ریاست جمهوری رسید با انتشار عکس گروگان آمریکایی باریروزن، با خدعه و نیرنگ تلاش بسیاری کردند تا تقی محمدی یکی از کسانی که او را با چشمبند نزد مردم و خبرنگاران آورده بود، احمدینژاد معرفی کنند. این موضوع تا مدتها در صدر اخبار بود. این فرقه بعد از آن کوشید با جور کردن چند شاهد زندانی، به دروغ احمدینژاد را بازجوی شعبه ۴ اوین و تیرخلاص زن معرفی کند و به او لقب «هزار تیر» داد که از اساس دروغ بود. اگرچه احمدینژاد جنایات بزرگی را در حق مردم ایران انجام داده و صدها میلیارد دلار ثروت ملی را به باد داده اما کارهای فوق را انجام نداده بود. احمدی نژاد و انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت نقش مهمی در فاجعه انقلاب فرهنگی داشتند.
دانشجویانی که اعلام برایت میکنند، تصفیه شدند یا سفارت را ترک کردند
■ حاتم قادری استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس حضور خود در اشغال سفارت آمریکا را تکذیب کرده و میگوید:
«نه حضور نداشتم… چندین بار هم بر این مسئله تاکید کردهام اما خیلی جاها مینویسند، یا آنهایی که آنجا بودند در خاطراتشان مینویسند، که من یک شب آنجا بودهام و از من و یکی، دو نفر دیگر بهعنوان معترضانی نام میبردند که سفارت را ترک کردهاند. من یک دانشجوی فعال بودم؛ شاید یکی از دلایلی که سبب شده این تصور ایجاد شود که در سفارت بودم، این باشد که خیلی از دانشجویان دانشگاه ملی آنجا حضور داشتند و چون دوستان به نظرشان عجیب میآید که من در سفارت نبوده باشم، میگویند آنجا بوده…» (منبع: شهروندیار)
حاتم قادری همچنان «امپریالیسمستیزی» و آمریکاستیزیاش را حفظ کرده است.
■ محمدجواد مظفر یکی دیگر از کسانی که متهم به ترک سفارت در همان شب اول است میگوید:
«من ساعت دو بعد از ظهر چهاردهم آبان ماه، بعد از اینکه دیدم کاری برای انجام دادن نیست از در پشتی سفارت -که الان جلوی در پارک هنرمندان است- برای همیشه از سفارت خارج شدم و این کل ماجرای حضور من در ماجرای سفارت بود. اینکه میگویم کل ماجرا به این دلیل که این اتفاق در روز یکشنبه سیزدهم آبان افتاد، روز دوشنبه من بیرون آمدم، » وی چند روز بعد در ۱۹ آبان دبیرخانه شورای انقلاب را راهاندازی کرد و خود مسئول روابط عمومی شورای انقلاب شد. وی هماکنون انتشارات کویر را اداره میکند و معتقد است کار آنها خلاف عرف دیپماتیک نبود!
تعدادی از دانشجویان نیز توسط خود دانشجویان تصفیه و اخراج شدند.
■ مهندس مجتبی بدیعی عضو هیات علمی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی یکی از دانشجویان پیروخط امام بود که اخراج شد. با این حال مسئولیت گروه سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به وی سپرده شد و یک برنامه هفتگی با نام جنگ سیاسی توسط وی تهیه میشد. وی هماکنون عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران است. گفته میشود وی مدتی نیز در وزارت اطلاعات مسئولیت داشت.
وی در این باره میگوید:
«رفتارهای افراطی در لانه زیاد بود. آقای دادمان و افرادی که در آن طیف بودند روی بحث ولایت فقیه خیلی حساس بودند. اما ما قبول نداشتیم. یک روز بنده و دکتر سامی و دکتر داوودی و یک دوست دیگر در سفارت قدم میزدیم که آمبولانس دنده عقب به طرف ما آمد و چند نفر نقاب به چشم و مسلح ما را در آمبولانس انداختند و آژیرکشان به خارج از سفارت آمدند و ما را در بالای میدان هفت تیر از آمبولانس پایین انداختند.» به این ترتیب لانه به تدریج از مخالفان ولایت فقیه پاکسازی میشد. »
چه کسانی مخاطب نهیب خامنهای هستند
خامنهای در سخنرانی خود «اصلاحطلب»ها را صرفنظر از مواضعشان هدف قرار داده است.
او در دورانی که قدرت را در دست گرفت، برخلاف خمینی که حامی دانشجویان پیروخط امام بود و به لحاظ ساختار فکری، دانشجویان به وی نزدیکتر بودند، راه دیگری پیش گرفت و عملاً هستهی اصلی دانشجویان پیروخط امام را دشمن و رقیب فرض کرد و از هیچ کوششی برای محدودکردن آنها و حذفشان دریغ نکرد. در دوران او بود که رهبران دانشجویان از جمله، اصغرزاده، میردامادی، عبدی، حجاریان، امینزاده، نعیمیراد، خدایاری و… به زندان افتادند و یا همچون حجاریان با تیر وابستگان تیمهای حفاظتی وی به معلولیت جسمی شدید دچار شدند.
احمد خمینی که در ارتباط با موسوی خوئینیها برنامهریزی اشغال سفارت را کرده بود، با هدایت بیت رهبری و فلاحیان، توسط تیم سعید امامی به قتل رسید و سپس مؤسوی خوئینیها با شکایت احمدینژاد در دادگاه ویژه روحانیتی که زیر نظر خامنهای اداره میشود محاکمه شد و از فعالیتهای مطبوعاتی و… بازماند. صلاحیت او به اشاره خامنهای هیچگاه دیگر برای شرکت در مجلس خبرگان و… تأیید نشد. ترور حجاریان از سوی رفسنجانی بطور صریح و روشن محکوم نشد و او در نهان خود از این واقعه رضایت داشت چرا که او را مسئول شکست خود در انتخابات مجلس و همچنین افشاگری اکبر گنجی و روزنامه صبحامروز علیه خودش و قتلهای زنجیرهای میدانست. او از موسوی خوئینیها نیز دلخوشی نداشت.
رحمان دادمان نیز توسط باندهای سیاه سپاه پاسداران در سانحهی هوایی به همراه معاونانش و… به قتل رسید.
خامنهای کل «اصلاحطلب»ها را دارای «انگیزه سطحی» و به عدول از شعارهای انقلاب متهم میکند. در حالی که صریحترین موضع علیه گروگانگیری را علی مطهری اتخاذ کرد که ربطی به دانشجویان پیروخط امام و اصلاح طلبان نداشت. وی در آبان ۱۳۹۵ در این باره نوشت:
«اصل تسخیر سفارت آمریکا را میتوان به حساب شور و هیجان اوایل انقلاب و عکسالعمل طبیعی مردم ایران در مقابل اقدامات آمریکا بر ضد انقلاب اسلامی پس از پیروزی گذاشت ولی طولانی شدن اشغال این سفارتخانه به نفع انقلاب و مردم ایران نبود، چون در طول ۴۴۴ روز اشغال سفارت آمریکا در اثر تبلیغات گسترده رسانههای غربی چهره نامناسبی از انقلاب اسلامی در تمام دنیا به نمایش گذاشته شد و ما نتوانستیم چهره واقعی این انقلاب را به دنیا نشان بدهیم و پیام آن را ابلاغ کنیم. در نتیجه در یک انزوای غیرضروری واقع شدیم و صدام حسین هم از این انزوا استفاده کرد و به کشورمان حمله کرد و دیدیم که هیچ کشوری از ما که مورد اشغال واقع شده بودیم حمایت نکرد چون قبلاً چهرهای مانند داعش از ایران به نمایش گذاشته شده بود. بعدا هم قرارداد الجزایر در مجموع به ضرر ما بود و خسارتهای مالی زیادی بر ما تحمیل شد. به هر حال بهتر بود اشغال سفارت آمریکا در مدت کوتاهی پایان میپذیرفت.» (منبع: انصافنیوز)
در میان گروگانگیرها تنها عباس عبدی به دیدار باری روزن رفت. از قرار معلوم ولی فقیه مسلمین جهان قول و نظر باری روزن را بیشتر قبول دارد.
باری روزن، گروگان سابق و وابسته مطبوعاتی سفارت امریکا در دوران تسخیر، مدعی عذرخواهی عباس عبدی یکی از دانشجویان پیرو خط امام میشود، عبدی این موضوع را عاری از حقیقت دانسته و تکذیب میکند.
باری روزن و عباس عبدی اولین افراد از میان گروگانگیران و گروگانهای ماجرای تسخیر بودند که چند سال قبل در کنار هم قرار گرفتند تا با مروری بر آنچه در فاصله ۱۳ آبان ۵۸ تا ۳۰ دی ۱۳۵۹ اتفاق افتاد، به واکاوی موضوع بپردازند. جمعه ۹ مردادماه سال ۱۳۷۷ جلسهای در پاریس برگزار شد تا در آن عباس عبدی و باری روزن از گذشته و آینده روابط ایران و آمریکا سخن بگویند. این برنامه در مقر سازمان یونسکو، با همکاری این سازمان و به مدیریت اریک رولو دیپلمات فرانسوی و سهامدار مجله لوموند ترتیب داده شد.
باری روزن ۱۳ سال پس از این دیدار در گفتوگو با تاریخ ایرانی، اظهار داشت:
«من سال ۱۹۹۸ در پاریس با یکی از دانشجویان رده بالای خط امام ملاقات کردم. او عباس عبدی بود. هنگامی که کارهای بسیاری بود که ما میتوانستیم با هم انجام دهیم او از من، همسرم و دخترم که در آن دیدار همراه من بودند، عذرخواهی کرد. او گفت وقتی به عقب نگاه میکند، گروگانگیری را اشتباه میپندارد و متأسف بود که بخشی از آن است. بله، آقای عبدی حقیقتا یک انسان است.»
روزن در حالی مدعی عذرخواهی عبدی شده که خود وی در نشست پاریس تاکید کرده بود:
«ما برای بخشیدن و فراموش کردن چیزی اینجا نیستیم. من شخصاً برای این به اینجا آمدم که برگ گروگانگیری ۴۴۴ روزه را در تاریخ ورق بزنیم و برگی تازه را در روابط ایران و آمریکا بنویسیم.»
عباس عبدی هم که بعدها به خاطر شرکت در این جلسه ملامت و به تجدیدنظرطلبی متهم شد، در سخنان خود در دیدار با روزن، بیآنکه اثری از پشیمانی داشته باشد، با دفاع از ماجرای تسخیر به زمینههای وقوع آن اشاره کرد و گفته بود:
«آنچه را که باید در اینجا بگویم این است که با توجه به احساسات آن موقع مردم ایران علیه شاه و شناختی که از رابطه شاه و آمریکا داشتند، تصرف سفارت آمریکا، مسالمتآمیزترین و کمهزینهترین اقدامی بود که علیه ایالات متحده در ایران انجام شد و اگر آن واقعه رخ نمیداد، دیر یا زود گروههای دیگری به صورت مسلحانه به آنجا حمله میکردند و کمترین نتیجهاش قتل تعداد زیادی آمریکایی بود.» (منبع: تاریخ ایرانی)
جان لیمبرت در پاسخ به اصغر زاده مطلبی میگوید که پاسخ به عبدی و ادعاهای شریرانهی او هم هست:
«آقای لیمبرت! آیا قبول دارید که اگر تسخیر سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام صورت نمیگرفت، ممکن بود اتفاقات تندتری در قبال کارمندان سفارت انجام بگیرد؟
لیمبرت: البته این مسئله امکان داشت. اما خدا نکند که آقای اصغرزاده بخواهد با این حرفها بر سر من و همکاران سابقم منت بگذارد! خدا نکند که میخواهد بگوید کار خوبی کرده با همکلاسیهایش ما را به گروگان گرفته از ترس اینکه مبادا بلای بدتری سر ما بیاید. » (منبع: تاریخ ایرانی)
عباس عبدی تا انتها در سفارت نبود. او پس از چندی به خاطر مشکلات شخصی از سفارت بیرون آمد و به شیراز رفت. آنجا به هیات هفت نفره رفت و دبیر ستاد شد و بعد هم به قسمت اطلاعات خارجی دفتر اطلاعاتی و تحقیقاتی نخست وزیری پیوست. وی در سال ۱۳۵۹ در پروژهی توابسازی زندان اوین شرکت داشت و کلاسهای سیاسی در زندان اوین برای اعضای گروه فرقان که زیر فشار بودند میگذاشت. او همچنین در سلول انفرادی ۲۰۹ با نقاب حاضر شده و با نشان دادن اسناد سفارت آمریکا میکوشید به اعضای گروه فرقان ثابت کند که آنها وابسته به آمریکا هستند. (منبع: شاهد عینی، نام این شاهد در نزد نویسنده محفوظ است).
عبدی در سال ۱۳۵۸ سنگ بنای اتحادیه انجمنهای دانشگاههای سراسر کشوریا دفتر تحکیم وحدت را بنا نهاد. خودش ادعا میکند این نام را از زبان خمینی شنیده است که گفته بود: «بروید تحکیم وحدت کنید.» وی سپس به وزارت اطلاعات پیوست و مسئولیت امنیتی یافت. عبدی این وزارتخانه را هم بدون استعفا ترک کرد و به عنوان مسئول دفتر پژوهشهای اجتماعی معاونت سیاسی دادستان کل کشور منصوب شد. وقتی هم موسوی خوئینیها از دادستانی به مرکز تحقیقات آمد عباس عبدی را هم با خود آورد و مسئولیت فرهنگی تحقیقات استراتژیک را در قالب معاونت به او سپرد. وی سپس به شورای سردبیری روزنامه سلام راه یافت که موسوی خوئینیها راهاندازی کرده بود. وی در نظام اسلامی دو بار دستگیر و زندانی شد. یک بار به خاطر مقالات انتقادی علیه سیاستهای اقتصادی رفسنجانی و دیگر بار به خاطر پروژهی نظر سنجی که با پروندهسازی قاضی مرتضوی به زندان افتاد. او با خیرهسری در مورد امیرانتظام گفت بایستی به ۵ سال زندان محکوم میشد و همینقدر برای او کافی بود.
اصغرزاده به عنوان یکی از طراحان اشغال سفارت آمریکا در نشریه «اندیشه پویا» به گفتگو با جان لیبمرت یکی از گروگانها پرداخت و گفت:
«من به آقای لیمبرت بخاطر سختیهایی که در آن چهارده ماه کشیدند حق میدهم اما آقای لیمبرت هم باید به ما حق بدهد که از رفتار آمریکاییها عصبانی و گلهمند باشیم. من نمیگویم که ما باید همه کاسه کوزهها را سر سفارت آمریکا میشکستیم. با این حال از اول انقلاب ایرانیها خیلی خویشتنداری نشان دادند. من ادامه پیدا کردن گروگانگیری به مدت ۴۴۴ روز را تایید نمیکنم و هیچ حرکتی مشابه اتفاقی که در سیزدهم آبان ۵۸ افتاد هم تایید نمیکنم. » (منبع: تاریخ ایرانی)
معصومه ابتکار برخلاف ادعای خامنهای میگوید:
«دانشجویان آن زمان به هیچ عنوان از اقدامی که در گروگانگیری سفارت آمریکا انجام دادند احساس پشیمانی نکردند و این تصمیم باید در آن شرایط زمانی خاص خود سنجیده شود و به نظر ما، این تصمیم بهترین کاری بود که مانع آسیب رسیدن به انقلاب میشد.» (منبع: تاریخ ایرانی)
این در حالی است که پسر و عروس ابتکار در آمریکا به سر میبرند و نوهاش در آنجا به دنیا آمده است. آنها با برنامهریزی قصد دارند از طریق تولد فرزندشان در آمریکا گرین کارت این کشور را اخذ کنند. نکتهی جالب توجه این که حضرات هیچ مشکلی در ورود به آمریکا پیدا نمیکنند.
ابراهیم اصغرزاده در گفتگو با بی بی سی گفت:
«گروگانگیری به تاریخ سپرده شده و فقط توسط نیروهای تندرو بهعنوان ابزاری برای به هم زدن روندهای آشتی به کار گرفته میشود.»
وی همچنین اضافه کرد:
«از هیچ تلاشی که در چارچوب منافع ایران، به حل و فصل کدورت میان ایران و آمریکا بر سر ماجرای گروگانگیری بیانجامد، فروگذار نمیکند، حتی اگر متضمن عذرخواهی باشد.» (منبع: فارس)
عبدالحسین روحالامینی در حالی که با حقهبازی ادعا میکند «آمریکاییها امانت بودند نه گروگان»، میگوید:
«من به عنوان فردی که در معرض و تماس هستم، ندیدم کسی از دانشجویان پیرو خط امام (ره) از تسخیر لانه جاسوسی پشیمان باشد. خواسته دانشجویان، استرداد شاه بود. الان از یکی از دانشجویان پیرو خط امام (ره) سؤال کنید که آیا پشیمان هستید از این خواسته، هیچکس حرف از پشیمانی نمیزند.» (منبع: مهرنیوز)
محمدی نعیمیپور میگوید:
«اول اینکه انسانها دچار اشتباه میشوند و اگر کسی ادعا کند اشتباه نکرده یا اشتباه نمیکند، پذیرفتنی نیست. همه جریانها و گروهها اشتباه میکنند. درباره تسخیر سفارت از نظر من کلیت کار در آن فضای انقلابی و احساسی خطا نبود اما در جریان کارها اشتباهاتی هم صورت گرفته است مثلا درباره افشای اسناد خطاهایی صورت گرفته و به کسانی ظلم شد.» (منبع: تاریخ ایرانی)
نعیمیپور هماکنون معاون اجرایی حزب اتحاد ملت ایران است که دبیرکلی آن با علی شکوریراد است. معاون سیاسی این حزب عمادالدین خاتمی فرزند محمد خاتمی است.
«نشریه هم اندیشی : الان برخی از افرادی که در فتح لانه جاسوسی نقش داشتند به خاطر فعالیت در فتنه ۸۸ در زندان هستند و برخی ازآنها هم که بیرون هستند بسیار مشتاق برقراری مجدد رابطه میباشند. مثل آقای اصغرزاده، آقای میردامادی، خانم ابتکار، آقای حجاریان، آقای عباس عبدی، محمدرضا خاتمی. چرا این افراد اینقدر آشکارا تغییر موضع دادهاند؟
فروز رجایی در پاسخ به این سؤال نشریه “هماندیشی” میگوید:
«اولاً من بارها گفتهام که بعضی از افرادی که نام بردید را اصولاً «دانشجوی پیروخط امام» نمیدانم. حکم کردن درباره علت مواضع کنونی افراد بحث نسبتاً پیچیدهای است که پاسخ به آن نیازمند انجام مطالعات پژوهشی علمی است….
شایعه دیگری هم وجود دارد که این دانشجویان و برخی افرادی که شما نام بردید، از عمل تسخیر لانه در سال ۵۸ پشیمان شدهاند. درحالی که به هیچ وجه این مسئله صحیح نیست و هیچ یک از دانشجویان تا به حال چنین اظهاری نداشته است. البته ممکن و طبیعی است که امروز عدهای تحلیل و نظر دیگری راجع به مسائل کشور داشته باشند؛ اما در درستی و حقانیت اشغال در سال ۵۸ هیچ کسی تردید نکرده است. حتی سال ۸۸ آقای میردامادی از زندان نامهای را منتشر و در آن از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دفاع کرد.» (منبع: قدس)
میردامادی گفت: «۱۳ آبان یکی از سرفصلهای مهم تاریخ سیاسی ایران است و به تعبیر امام خمینی سرآغاز انقلاب دوم در ایران است.»
برخلاف سایر دانشجویان پیرو خط امام، کمال تبریزی وارد عرصه هنر شد و از عرصه سیاست فاصله گرفت. کمال تبریزی فارغ التحصیل رشته سینما و تلویزیون از دانشگاه هنر است. او تا به حال در رشتههای تدوین، تهیه و تولید، صحنه و لباس، فیلمبرداری، فیلمنامه و کارگردانی فعالیت کرده است. “لیلی با من است”، “همیشه پای یک زن در میان است” و “مارمولک” از معروفترین ساختههای اوست.
زنان اشغالگر سفارت آمریکا
زنان اشغالگر سفارت، همچون حضور در جبهههای جنگ، نقش پشت جبهه را داشتند و نمیتوانستند در تصمیمگیریها شرکت کنند. البته در حفاظت و نگهبانی همچون مردان از آنها استفاده میشد.
فروز رجایی در مورد تعداد دانشجویان زنان درگیر در گروگانگیری میگوید:
«من در آن مقطع دانشجوی پلیتکنیک تهران بودم و طبعا از دانشکده خودمان بیشتر اطلاع دارم. به نظرم ١٠، ١١ نفر از خواهران دانشجو از دانشکده ما روز اول حضور داشتند که بعداً بعضی از این افراد تغییر کردند. اما در مجموع حدس میزنم بیشتر از ۶۰ نفر از دانشجویان دختر دانشگاههای مختلف تهران در تسخیر سفارت آمریکا مشارکت داشتند.» (منبع: فارس)
جمعآوری اسناد یکی از کارهایی بود که دختران سفارت در آن کمک میکردند. آنطور که شیبا ملک روایت کرده است «یکی از کارهایی که بچهها میکردند این بود که در یک اتاق تاریک نوار تایپ را میخواندند و مینوشتند یا کاغذهای رشته شده را به هم میچسباندند.» وی از آنجایی که زبان انگلیسی را خوب میدانست از سوی اشغالکنندگان سفارت دعوت به همکاری شد و از ۱۸ آذر ۵۸ به جمع آنان پیوست.
یکی از دختران سفارت به نام زهرا امی نیز در گفتوگویی با «مهرخانه» وقتی از شیوه ورود خود به سفارت حرف میزند، اشارهای به جمعآوری اسناد دارد. او در اینباره گفته است:
«در زمان تسخیر لانه جاسوسی من سال چهارم دبیرستان بودم و از طریق یکی از دوستانم “بهجت مرتضوی” که با هم در کلاس تفسیر قرآن شرکت میکردیم و دانشجوی رشته تغذیه دانشگاه تهران بود، برای جمعآوری اسناد به سفارت آمریکا رفتم.»
ملیحه نیشابوری متولد ۱۳۳۶ دانشجوی رشتهی بیولوژی دانشگاه ملی بود و سالها در کردستان و ترکمنصحرا و بود. وی بعدها به خاطر آنکه همسرش احمد دادبین فرمانده لشکر ۲۸ سنندج بود سالها در مناطق جنگی غرب کشور بود. احمد دادبین فرمانده سابق نیروی زمینی و از همراهان صیادشیرازی است. وی متولد ۱۳۳۴ در شهر تهران، از کلاهسبزهای قدیمی ارتش است. در سال ۵۳ وارد ارتش شد و ۳ سال بعد توانست به عضویت تیپ ۲۳ نوهد (نیروهای ویژه هوابرد) درآید. دادبین در سال ۱۳۸۴ در حالی که مدیرعامل سازمان هلیکوپترسازی بود بر اثر سانحه در کوهنوردی به شدت آسیب دید و خانشین شد.
فریده ماشینی متولد ۱۳۳۹ همسر رحیم عبادی رئیس سازمان ملی جوانان و مشاور خاتمی در سال ۱۳۹۱ به علت بیماری سرطان درگذشت. وی یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت بود که به ریاست کمیسیون زنان این حزب منصوب شد. وی در ۳۰ مهر ۱۳۸۸ که برای شرکت در مراسم دعای کمیل به خانهی شهابالدین طباطبایی یکی از دستگیرشدگان کودتای انتخاباتی ۸۸ رفته بود همراه چندتن دیگر از اعضای جبهه مشارکت دستگیر و روز بعد آزاد شد.
سیدنژاد با دادستانی همکاری میکرد،، بدیعی، شریعتپناهی، روشندل و الهه باطنی از دیگر زنان اشغالگر سفارت آمریکا هستند.
ازدواج در میان دانشجویان پیروخط امام
محسن میردامادی با زهرا مجردی که از حوزه علمیه به دانشجویان مرتبط شده بود، ازدواج کرد. زهرا مجردی که عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت اسلامی هم بود در پی کودتای انتخاباتی سال ۸۸ ممنوعالخروج شد و بارها به دستگاه قضایی فراخوانده شد. علاوه بر همسر زهرا مجردی، مهدی میردامادی، فرزند او نیز در پی حوادث انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ مدتی را در زندان سپری کرد.
معصومه ابتکار که شناختهشدهترین زن حاضر در جریان تسخیر سفارت بود، یکی از همان کسانی است که همسر آیندهاش را در همان روزها انتخاب کرد. او با سیدمحمد هاشمیاصفهانی ازدواج کرد که پدرش عضو مجلس خبرگان رهبری بود و یک برادرش سفیر جمهوری اسلامی در عربستان سعودی. هاشمی که یکی از اعضای دفتر اطلاعات نخستوزیری بود به فعالیت امنیتی و اطلاعاتی روی آورد و برخلاف همسرش از فعالیت سیاسی کناره گرفت و به تجارت با استفاده از رانت امنیتی و اطلاعاتی مشغول شد.
وی یکی از کسانی بود که در سال ۱۳۶۵ به عنوان مسئول آمریکا در بخش معاونت خارجی وزارت اطلاعات با مک فارلین و هیأت همراه او دیدار کرد.
سال گذشته (۱۳۹۵) معصومه ابتکار با همدستی دکتر محمود هاشمی برادر همسرش دست به یک سرقت علمی زد که کشف شد. مقاله چاپ شده توسط ابتکار در مجله Iranian Journal of Allergy, Asthma and Immunology توسط محققین پروژه کشف دستبرد علمی دژاوو دانشگاه تگزاس آمریکا با این اتهام که ۸۵٪ آن مشابه مقالات دیگر علمی است یک مقاله تقلیدی شناخته شد.
طاهره رضازاده متولد ۱۳۳۹ لیسانسیه علوم سیاسی، نماینده شیراز و عضو فراکسیون زنان مجلس ششم، با ابراهیم اصغرزاده ازدواج کرد.
زهره ساداتنظری نیز همسر رحمان دادمان شد. خواهر وی نیز همسر محمدجعفر ذاکر یکی دیگر از اشغالکنندگان سفارت شد.
فرح جهانگیری و عباس ورامینی، لعیا پورانصاری و محمدعلی مصلحی (مسئول بخش اسناد سفارت آمریکا)، بهار فیروزآبادی و حسین شوریده از دیگر زوجهای گروگانگیری سفارت بودند. شیبا ملک دانشجوی سابق فیزیک دانشگاه امیرکبیر با اخیانی ازدواج کرد.
بهار فیروزآبادی در سال ۱۳۶۳ در مقطع کارشناسی رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف فارغالتحصیل شد. وی در سال ۱۳۶۴ به عنوان مربی پژوهشی و سپس در سال ۱۳۷۸ بعد از اخذ مدرک دکترا از دانشگاه صنعتی شریف در دانشکده مهندسی مکانیک به عنوان استادیار مشغول به کار شد. وی اولین استاد زن مهندسی مکانیک در ایران است.
فروز رجاییفر یکی دیگر از دختران سفارت است که در آبان ۱۳۵۹ با یکی از دانشجویان انجمن اسلامی آمریکا ازدواج کرد. در عکسی که از حاشیه عقد او در باغ سفارت انتشار یافته دختران دیگری با نامهای خانوادگی دکتر قنبری، میرموسوی، متولیان، مقدم، زندی حضور دارند که در مورد سرنوشت آنها اطلاعی منتشر نشده است. (منبع: شمالنیوز)
فروز رجایی فر، رئیس ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام است. وی همچنین کارگردان مستند اعدام فرعون است. او از اعضای جمعیت دفاع از ملت فلسطین است و از فعالان حوزه انتفاضه فلسطین محسوب میشود.
وی در سال ۵۷ با بالا گرفتن موج انقلاب برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و به عضویت انجمن اسلامی درآمد و با جریان دکتر یزدی در آمریکا نزدیک شد. پس از بازگشت به ایران در سال ۵۸ و تسخیر روزنامهی کیهان وی به همراه شهریار روحانی داماد دکتر ابراهیم یزدی که بدون کوچکترین صلاحیت و تجربهای سردبیر کیهان شده بود وارد این روزنامه شد و به واسطهی دانش کمی که در زبان انگلیسی داشت در بخش خبر خارجی برای ترجمه اخبار از تلکس خبرگزاریها به کار گرفته شد. وی در آن ایام در جلسات نهضت آزادی شرکت میکرد.
پس از اشغال سفارت، اشغال دانشگاهها
دانشجویان “خط امام” و شبکهای که گرد خود درست کردند نقش مهمی در “انقلاب فرهنگی” و اخراج دانشجویان و استادان و کارمندان دگراندیش داشتند. کمیتههای مخفیای که برای بررسی پروندههای صلاحیت ادامه تحصیل یا کار در دانشگاه تشکیل شد، نمایندگانی از این شبکه در خود داشتند. به ویژه نقش آنها در دانشگاههایی چون پلیتکنیک مشهور است. کارشان به نوعی انتقامگیری از رقیبان بود. بررسی این نقش به تحقیق دیگری نیاز دارد.
از همین نویسنده
- مکارم شیرازی حکم به «بیزاری» از جمهوری اسلامی میدهد!
- دادخواهی در ایران: هنوز در ابتدای راه
- داستان فراموش شده یک حاکم شرع در دهه ۶۰
- از الهاشمی النجفی تا هاشمیشاهرودی
- خلخالی حکم اعدام خودش را صادر میکند
- تعویض صندلی میان مسئولان کشتار − چه کسی قرار است بر مسند وزارت دادگستری بنشیند؟
- آیا میرحسین موسوی شرمندهی «عفو بینالملل» و نهادهای بینالمللی میشود؟
- اسدالله لاجوردی چشم و چراغ «امام خمینی» و «امام خامنهای»
- «نومسلمانان دو آتشه» در عرصه هنر
- آنچه از رئیسی در «کشتار ۶۷» دیدم
- یک جنایتکار در مقام تولیت «آستان ضامن آهو»
- اوین ۱۳۶۰: شاهد مرگی خودخواسته
نکات مهم : ۱- در آنزمان شاه بیمار بود و برگشتی برای او نمیتوان محتمل دانست. ۲- سنگدلی و غیر انسانی بودن اسلامیون و انقلابیون تندرو و انتقامجو برای استرداد و محاکمه یک بیمار را میتوان از آن وقت فهمید، مسئله ایی که آتش شور انقلابی و دود بی شعوری سیاسی ، تقریباً همه را کور و کر کرده بود. ۳- منافع ژئوپلیتیک روسیه شوروی و ساده انگاری احزاب چپ نما در بستر یک فضای انقلابی در جامعه ایران. ۴- نقش مخرب و توطئه انگیز تاکنون ناپیدای امثال موسوی خوینیی ها، شاگردان مدرسه حقّانی و انجمن حجتیه. ۵- سرکوب نیروهای مخالف جمهوری اسلامی از طیف ملیون و سیاسیون با تجربه. ۶- بدنامی و بی هیثیتی ایرانیان در جهان. ۷- جنگ عراق با ایران و سوداوری زراد خانههای غربی.۸- تحریم اقتصادی و سیاسی علنی و غیر علنی ایران تاکنون ۹-روی کار آمدن ریگانیسم و سرمایه داری هار نظامی آمریکا برای سلطه در جهان. ۱۰-بالا کشیدن سپردههای ایران در غرب از جانب آمریکا. ۱۱-تولید شبه طالبانها در منطقه و عواقب و نتایجی چون القاعده , داعش و غیره در آینده….۱۳- و این جغد شوم جمهوری اسلامی هنوز بر شانه مردم ایران در حال آوازه خوانی و تحریف تاریخ است !
ایراندوست / 29 January 2018
آقای مصداقی من به نظرم میاید که سقوط رژیم شاهنشاهی در تبریز همزمان با تهران نبود و شاید همان تاریخ ۲۹ بهمن صحیحتر باشد. حالا شما اگر یک بررسی مجدد کنید شاید بهتر باشد و ممنون از زحمتی برای این مقاله و مقالات دیگر می کشید
نیما ایرانشهری / 30 January 2018