محمد خاتمی در جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸، توده‌های مردم را تشویق می‌کرد تا به پشت بام‌ها بروند و فریاد “الله‌اکبر” سر بدهند. او می‌پنداشت که با همین “الله‌اکبر”ها سرآخر خواهد توانست خامنه‌ای را از خطوط همیشگی‌اش پس برهاند. گویا با این شگرد برای خاتمی ماندگاری نظام جمهوری اسلامی نیز تضمین می‌شد. نظامی که لابد قرار بود ضمن جرح و تعدیل همچنان به گذشته‌ی نامردمی خویش وفادار باقی بماند. در همین راستا حتا از “یاحسین” گفتن‌ها و فریاد “هیهات من‌الذله” چیزی کم نمی‌گذاشتند. چنین الگویی سال‌های انقلاب از سوی طرفداران روح‌الله خمینی باب شده بود و روحانیانی که طرفدار حکومت دینی بودند عوام‌فریبانه مردم عادی را با چنین هنجارهای ناصوابی به دام می‌کشاندند. بدون تردید در سال ۱۳۸۸ محمد خاتمی و همفکران او پیش از آنکه به گذران و نان شب مردم به جان آمده از ستم بیندیشد، به منافع شخصی و گروهی “هواداران امام عزیز” و مدافعان جمهوری اسلامی می‌اندیشیدند. ولی اینک مردم ضمن تجربه و آزمون، به دروغ و سراب بودن چنین اندیشه‌هایی پی برده‌اند. چنانکه در شعارهای اعتراضی خویش بدون استثنا تمامی ارزش‌های غیر مردمی جمهوری اسلامی را به دور می‌ریزند. آنان که نظمی نو و امروزی را دنبال می‌کنند، به طبع در این نظم نو دین را از گستره‌ی سیاست پس می‌رانند.

سکولاریسم بر مبنای تجربه حکومت دینی

شهروندان ایرانی با گذر از دام‌های عوام‌فریبانه و سطحی‌نگرانه‌ی دولتمردان جمهوری اسلامی اکنون به ادراکی از سکولاریسم سیاسی دست یافته‌اند. همین سکولاریسم سیاسی، به طور حتم سکولاریسم فلسفی را نیز پناهگاهی برای خویش می‌بیند. پیداست که در فرآیند جدید، کسی با دین و باورهای آیینی مردم مخالفتی ندارد، اما دین‌باوران هرگز حق نخواهند داشت که دیدگاه‌های شخصی و عاطفی خودشان را به عرصه‌ای از سیاست بکشانند. چون سیاست حوزه‌ای عمومی و همگانی است و در گستره‌ی سیاست تنها سیاست است که حرف اول و آخر را می‌زند. در همین عرصه حتا آنانی که به خدایی آسمانی باور دارند، دیگر به این تن نمی‌دهند که کسانی بر روی زمین ادای این خدای آسمانی را در بیاورند. ولی چنین رویکردی مراجع دولتی و برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی را به واکنش واداشته است.

مکارم شیرازی: نمونه یک مرجع تقلید

دولتمردان جمهوری اسلامی جهت رویارویی تبلیغی با خیزش همگانی معترضان خیابانی اینک به هر خس و خاشاکی دست می‌یازند. حتا مراجع دولتی نیز در این خصوص از ایفای نقش حکومتی خویش برکنار نمی‌مانند. در همین راستا ناصر مکارم شیرازی فیلتر شدن تلگرام را کاری موفق ارزیابی می‌کند و از دولت می‌خواهد که همچنان به این موضوع ادامه دهد. به واقع تقاضای اصلی و اساسی او از دولت فیلتر شدن تلگرام و اینستاگرام است که لابد دولت نیز جهت برآوردن خواست و نیاز شخصی او باید اجرای آن را واجب بشمارد. ناصر مکارم شیرازی از تلگرام به عنوان “لجنزار متعفن” نام می‌برد و خطاب به دولت حسن روحانی می‌گوید: “نگویید موقتاً قطع کردیم و دوباره برمی‌گردیم. راستی عجیب است این شیاطین هم دوباره برمی‌گردند، همان آش است و همان کاسه”.

ناصر مکارم شیرازی حق دارد تا از دولت بخواهد که تلگرام و اینستاگرام را مسدود نماید، چون مردم بسیاری از فسادهای اقتصادی او را در سامانه‌ای از تلگرام و اینستاگرام برملا نموده‌اند. در گزارش‌هایی از این دست او “سلطان شکر” نام می‌گیرد. چون جدای از امتیاز واردات شکر، کارخانه‌ی قند ورامین را نیز به عنوان تیولی خودمانی به او سپرده‌اند. در عین حال سیاست‌های نامردمی و سوداگرانه‌ی او بود که سرآخر کارخانه‌ی قند ورامین را به تعطیلی کشانید. تا آنجا که برای جبران ضرر و زیان این موضوع، واردات قند و شکر از خارج را حقی همیشگی برای خویش می‌شمارد.

ناصر مکارم شیرازی از معدود مراجع حکومتی است که با کمال بی‌شرمی از سیاست دولت در خصوص فیلترشدن تلگرام استقبال نموده است. در عین حال امامان جمعه و دادستان کل کشور هم فیلتر شدن تلگرام را کاری درست می‌دانند و اعتراض‌های خیابانی مردم را خیلی راحت به پای آن می‌نویسند. با این همه قرار است دولت با کنار زدن نگاه و خواست هشتاد میلیون ایرانی، نیاز شخصی همین چند نفر روحانی را محترم بشمارد. گویا با همین تدبیر خواهند توانست مردم را از دامی که “شیاطین” برایشان گسترده‌اند، رهایی بخشند.

تلگرام و اینستاگرام در حالی در ایران فیلتر می‌شود که بسیاری از شرکت‌های تولیدی و خدماتی کشور درآمدزایی و گذران زندگی کارکنان خود را به باز بودن آن وابسته می‌بینند. حتا نهادهای دولتی هم از این رویکرد برکنار نمی‌مانند. چنانکه بخش وسیعی از ارتباط‌های اداری سازمان‌های دولتی را هم از طریق تلگرام به انجام می‌رسانند. با این نگاه پیداست که در صورت بسته ماندن تلگرام تعداد پرشماری از شرکت‌ها برای همیشه ورشکسته خواهند شد. به طبع ادامه‌ی چنین وضعی بیکاری بیش‌تری را برای گروه‌هایی از مردم در پی خواهد داشت.

نمونه‌ای دیگر: نوری همدانی

جدای از ناصر مکارم شیرازی، نوری همدانی نیز به عنوان مرجعی دولتی به یاری حکومت می‌شتابد. او می‌گوید: “مردم با نظام و انقلاب مشکل ندارند. مردم انقلاب را مانند چشم خود دوست دارند. مشکل مردم با برخی مسئولین است”. لابد این “مسئولین” نیز از همان‌‌هایی هستنند که این روزها از جیره و مواجب دولتی مراجع حکومت کاسته‌اند. اما او در این خصوص به منظور عافیت‌جویی از کسی نام نمی‌برد.

ناگفته نماند که نوری همدانی تنها برای حفظ عایدات خودش نیست که دوست دارد برای همیشه در جرگه‌ی مدافعان جمهوری اسلامی باقی بماند، بل‌که به امنیت جان و مال دامادش سردار مصطفا آجورلو نیز می‌اندیشد. آجورلو از سرداران امنیتی حکومت به شمار می‌آید که در گذشته به عنوان یک پای ثابت زندان اوین نقش آفریده است. همچنان که نقش‌آفرینی او در اعدام زندانیان دهه‌ی شصت برکسی پوشیده نیست. عکسی به عنوان مستندات سیاسی آن روزگار، از مصطفا آجورلو وجود دارد که در این عکس نورالدین کیانوری را بی‌رمق بر صندلی نشانده‌اند و آجورلو به همراه چند نفر دیگر افتخارآمیز پشت او دیده می‌شود. آجورلو مدتی هم از سوی همکار خویش سردار قالی‌باف به عنوان رییس سازمان ورزش شهرداری تهران نقش می‌آفرید. چنانکه بیش از هر کسی از املاک نجومی شهرداری سهم برد. او هم‌اکنون با نگاهی امنیتی و اطلاعاتی مدیرعاملی تیم تراکتورسازی تبریز را به عهده دارد.

و یکی دیگر: جعفر سبحانی

جعفر سبحانی نیز همانند دیگر مراجع دولتی پا به میدان گذاشته است تا شاید بتواند همانند ایشان از خرگاه “ولایت عظما” دفاع به عمل آورد. او به همین منظور راهکاری نیز ارایه کرده است. جعفر سبحانی بیکاری را یکی از مشکلات جامعه برشمارد و علت این بیکاری را نیز در اشتغال زنان سراغ می‌گیرد. چنانکه اصرار دارد که زنان به خانه‌های خود برگردند تا آنوقت برای مردان به حد کافی شغل ایجاد شود. در تکرار حرف‌هایی از این دست آن هم در شرایط حاضر به واقع بی‌اعتنایی جعفر سبحانی به خواست همگانی مردم نیز به چشم می‌آید. او می‌گوید: “لازم نیست که همه‌ی زنان پشت میز کار کنند. امکان ندارد برای تمام مردان و زنان اشتغال ایجاد کرد. زنان می‌توانند با فعالیت در منزل و تربیت فرزندان در آینده‌ی کشور مثمر ثمر باشند”. همچنین او مدعی است که اگر مردم معترض کفران نعمت کنند خداوند هم عذابی شدید برای این مردم خواهد فرستاد. طبیعی است حکومت نعمت‌هایی را در اختیار جعفر سبحانی نهاده است که توده‌های مردم هرگز از آن بهره‌ای نمی‌برند.

پس زدنِ دین دولتی

سخنانی همانند آنچه که گفته شد همه روزه از سوی مراجع دولتی تکرار می‌گردد. به طبع آنان در قبال تکرار این سخنان مزدشان را هم بی‌کم و کاست از حکومت می‌گیرند. مزدی که از جیب رنگ و رو باخته‌ی توده‌های مردم به جیب گل و گشاد آخوندهای ریز و درشت دولتی سرریز می‌شود. مردم هم به همین دلیل در خیابان‌ها شعار “جمهوری ایرانی” سر می‌دهند و فریاد برمی‌آورند که: آخوند انگلیسی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم. بر بستر همین شعارها آینده‌ای روشن و شفاف از آینده‌ی جنبش همگانی مردم ترسیم می‌گردد. در پس همین شعارها حتا دین دولتی نیز نفی می‌گردد تا با پس راندن آن خواست و نیاز امروزی مردم بر کرسی نشانده شود. همچنان که پس از چهل سال شهروندان ایرانی در تظاهرات خود برای همیشه شعار بی‌محتوای الله‌اکبر را به فراموشی سپرده‌اند. چراکه روحانیان همواره از الله‌اکبر به عنوان تأیید و تأکید همگانی مردم برای رفتار ناصواب خویش سود برده‌اند. با همین حقه بود که سرکوب‌ آزادی‌های فردی و اجتماعی از سوی خمینی با سردادن شعار الله‌اکبر سامان می‌پذیرفت. حتا حکومتیان در طول چهل سال همیشه اعدام‌ مخالفان حکومت را با سردادن فریادهای الله‌اکبر تأیید نموده‌اند. مردم امیدوار هستند که با نفی شعار الله‌اکبرهای دولتی از سوی معترضان، سرکوب و اعدام هم از جامعه‌ی سکولار آینده رخت برخواهد بست.


بیشتر بخوانید:

دوسیه تظاهرات اعتراضی ۱۳۹۶