صالح نظری − گفته شد، این مقاله در صدد یافتن پاسخ به پرسش‌های زیر است:

۱. آیا امامان شیعه، حکومت را حق خود می‌دانستند، هر چند برای آن تلاش نکردند؟

۲. آیا امامان شیعه، برای تشکیل حکومت تلاش می‌کردند؟
۳. اگر امامان شیعه، خود برای تشکیل حکومت تلاش نمی‌کردند، آیا از مبارزان ضد حکومت‌های ظالم حمایت می‌کردند؟
۴. موضع امامان شیعه درباره حکومت اسلامی – شیعی – چیست؟
 
در این مقاله موضع امامان شیعه درباره حکومت اسلامی – شیعی – براساس احادیث کتاب اصول کافی شیخ کلینی – بدون قضاوت درباره درستی یا نادرستی احادیث – مورد بررسی قرار می‌گیرد. در هر مورد جملاتی از اصول کافی نقل شده و سپس نکته یا نکاتی درباره آن مطرح می‌گردد.
 
***
 
یحیى بن عبداللّه بن حسن به موسى بن جعفر علیهما السلام نوشت : اما بعد من خودم را بتقواى خدا سفارش می‌کنم، و ترا هم به آن سفارش مى کنم زیرا تقوى سفارش خداست نسبت به پیشینیان و پسینیان، یکى از یاوران دین خدا و ناشرین اطاعتش بر من وارد شد و خبر داد که بر من ترحم کرده‌ای و ما را کمک نخواهى کرد؟ من دعوت بسوى آن کس از آل محمد صلى اللّه علیه و آله را که مردم بپسندند مشورت کردم و تو حاضر نشدى و پیش از تو هم پدرت حاضر نشد، شما از زمان قدیم چیزى را ادعا مى کنید که در خورتان نیست و آرزوى خود را بجائى کشانیده اید که خدا بشما عطا نکرده است، پس هواپرست شدید و گمراه گردید، و من ترا برحذر می‌دارم از آنچه خدا ترا نسبت بخود برحذر داشته است.
 
حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به او نوشت: از جانب موسى پسر عبداللّه جعفر و هم پسر على (بن ابی‌طالب ) که هر دو در بندگى و اطاعت خدا شریکند بسوى یحیى بن عبداللّه بن حسن. اما بعد همانا من ترا و خودم را از خدا بیم مى دهم و تو را از عذاب دردناک و عقاب سخت و کیفر کاملش آگاه مى سازم و تو و خودم را به تقواى خدا سفارش می‌کنم، زیرا تقوى موجب زینت سخن و پابرجائى نعمتهاست، نامه ات بمن رسید، در آنجا نوشته بودى که من و پدرم از زمان پیش مدعى بوده ایم، در صورتی که تو چنین ادعائى از من نشنیده‌ای و خدای تعالى در سوره زخرف فرماید: گواهى آنها نوشته شود و مورد بازخواست قرار گیرندحرصی که اهل دنیا بدنیا و خواستنیهاى آن دارند، تمام خواسته هاى آخرت آنها را هم در دنیا تباه کرده است و نوشته بودى که من بواسطه آرزو داشتن آنچه نزد توست مردم را از تو می‌رانم. در صورتی که اگر راهى را که تو پیش گرفته اى مایل باشم، ناتوانى از دانستن روش و کم بصیرتى بدلیل جلوگیر من نباشد اما خداى تبارک و تعالى مردم را معجونى مرکب آفریده و قوائى شگفت آور غرائزى گوناگون باو عطا کرده است، من دو کلمه درباره انسان از تو مى پرسم. عترف در بدن تو چیست؟ و صهلج در انسان کدامست ؟ جوابش را بمن بنویس، من بتو سفارش می‌کنم و از نافرمانى خلیفه بر حذرت می‌دارم، و بفرمانبردارى و اطاعتش تشویقت می‌کنم و دستور می‌دهم که براى خود امانى بگیرى پیش از آنکه در چنگال افتى و از هر طرف گلوگیر شوى و از هر سو بخواهى نفس کشى، راهى نیابى، تا خدا باحسان و فضل خود و دلسوزى خلیفه اءبقاه الله بر تو منت نهد و خلیفه امانت دهد و بر تو مهربانى کند و خویشان پیغمبر صلى الله علیه و آله را نسبت بتو حفظ کند، درود بر کسی که از هدایت پیروى کند بما وحى رسیده که عذاب براى کسى است که تکذیب کند و رو بگرداند (۴۷ سوره ۲۰).
 
جعفرى مى گوید: به من خبر رسید که نامه موسى بن جعفر علیه السلام بدست هارون افتاد، چون آنرا قرائت کرد گفت: مردم مرا بر موسى بن جعفر مى آغالند، در صورتیکه او از آنچه متهمش می‌کنند منزه است.
 
− امام کاظم به نواده امام حسن می‌نویسد”من بتو سفارش می‌کنم و از نافرمانى خلیفه بر حذرت می‌دارم، و به فرمانبردارى و اطاعتش تشویقت می‌کنم و دستور می‌دهم که براى خود امانى بگیرى پیش از آنکه در چنگال افتى و از هر طرف گلوگیر شوى و از هر سو بخواهى نفس کشى، راهى نیابى، تا خدا به احسان و فضل خود و دلسوزى خلیفه ابقاه الله بر تو منت نهد و خلیفه امانت دهد و بر تو مهربانى کند” یعنی ختم مبارزه و مخالفت با خلیفه حاکم.
 
آنکه امامش را شناسد تقدم و تأخر این امر زیانش نرساند
 
۱. فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای تعالى (روزی که هر دسته از مردم را بامامشان مى خوانیم ۷۱ سوره ۱۷ )پرسیدم. فرمود: اى فضیل! تو امامت را بشناس، زیرا هرگاه امامت را شناختى تقدم یا تأخر این امر زیانت ندهد، کسی که امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر بمیرد، مانند کسى است که در لشکر آن حضرت بوده است، نه بلکه مانند کسیک ه زیر پرچم آن حضرت نشسته باشد. در اینجا یکى از اصحابش گفت: مانند کسى است که در رکاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شهید شده باشد.
 
۲. اسماعیل بن محمد خزاعى گوید: من شنیدم که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام مى پرسید: شما عقیده دارید که من حضرت قائم علیه السلام را درک مى کنم ؟ فرمود: اى ابابصیر! مگر نه این است که امامت را مى شناسى عرض کرد: چرا بخدا، شمائید امام من و دست حضرت را گرفت حضرت فرمود: اى ابابصیر! بخدا از اینکه در سایه خیمه قائم صلوات الله علیه بشمشیرت تکیه نکرده ئى باک نداشته باش.
 
۳. امام باقر علیه السلام فرمود: براى کسیکه در انتظار امر ما مرده است زیانى نیست که در میان خیمه حضرت مهدى و در میان قشون او نمرده باشد.
 
− امید دینی انتظار ظهور منجی است و همین امید سبب گشایش در کارهاست، چه در زمان ظهور باشد، چه نباشد.
 
− اما آیه مورد اشاره مربوط به قیامت است که هر گروهی از مردم با پیشوایان و رهبرانشان محشور می‌شوند، چه این پیشوا به حق باشد چه به باطل، چه این پیشوا رهبر دینی باشد چه رهبر حاکمی.
 
− قیام و تدارک لشکر و در نتیجه تشکیل حکومت، پیش از قیام صاحب الامر از دیدگاه امام صادق محکوم است و تنها وظیفه شیعیان شناخت امام و انتظار ظهور منجی است، در این صورت مانند کسانی هستند که زیر پرچم آنحضرت نشسته باشند و پاداش شهادت در رکاب پیامبر را دارند و باکی از اینکه در رکاب منجی نخواهند بود نداشته باشند.
 
− خلاصه این که ایده تلاش در تشکیل حکومت در امامان شیعه وجود نداشته است.
 
باب “حقوق واجب امام بر رعیت و رعیت بر امام علیه السلام”
 
۱. ابو حمزه گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم : حق امام مردم چیست ! فرمود: حق او بر آنها اینستکه : سخنش را بشنوند وفرمانش برند. عرض کردم : حق مردم بر امام چیست ؟ فرمود: اینکه (بیت المال را) میان آنها برابر تقسیم کند و با رعیت به عدالت رفتار کند، و چون این دو اصل در میان مردم عملى گشت. امام باک ندارد از آنکه کسى این سو و آن سو زند.
 
۲. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: با والیان خود خیانت نورزید و با رهبران خود دغلى نکنید و پیشوایان خود را نادان نخوانید و از رشته پیوند خود پراکنده مشوید که سست شوید و شوکت و دولت شما برود. پایه کارهاى شما باید روى این مبنا باشد، و ملازم این روش باشید.
 
۳. سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: به پیغمبر صلى اللّه علیه وآله خبر وفاتش داده شد، در صورتى که تن درست بود و دردى نداشت این خبر را جبرئیل آورد حضرت براى نماز همگانى جار زد و مهاجر و انصار را دستور داد تا سلاح برگیرند، مردم جمع شدند و پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بر منبر بر آمد و خبر وفات خود را به آنها داد و سپس فرمود:
خدا را به والى بعد از خود بیاد مى آورم، از اینکه مبادا بر جماعت مسلمین رحم نکند، باید بزرگشان را احترام کند و به ضعیفشان رحم کند و عالمشان را بزرگ شمرد و به آنها زیان نرساند تا خوارشان کند و نیازمندشان نسازد تا از دینشان به در برود و در خانه خود را به روى آنها نبندد تا تواناى آنها ناتوانشان را بخورد و در لشگرکشى آنها سختى روا ندارد تا نسل امتم را قطع نکند، سپس فرمود: شاهد باشید که من ابلاغ کردم و خیر خواهى نمودم. امام صادق علیه السلام فرمود: این آخرین سخنى بود که پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بالاى منبرش فرمود.
 
۴. حبیب بن ابى ثابت گوید: از همدان و حلوان براى امیرالمؤ منین علیه السلام عسل و انجیر آوردم، حضرت به نقیبان و رؤ ساء اصحابش دستور داد تا یتیمان را حاضر کنند، سپس سرمشکهاى عسل را در اختیار آنها گذاشت تا بلیسند و خود عسلها را قدح، قدح، به مردم تسلیم مى کرد به حضرت عرض شد: اى امیرمؤ منان ؟ چرا باید یتیمان سر مشکها را بلیسند؟ فرمود: زیرا امام پدر یتیمان است و من به حساب پدرها لیسیدن آنها را به ایشان وا گذاشتم.
 
۵. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود: هر مؤمن و یا مسلمانى که بمیرد و بدهى داشته باشد که از بابت فساد و اسراف نباشد، بر امامست که آن را بپردازد و اگر نپردازد، گناهش بگردن اوست…
 
۶. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود. امامت شایسته، جز براى مردیکه داراى سه خصلت باشد: ۱ – تقوى و ورعی که او را از نافرمانى خدا باز دارد، ۲ – خویشتن دارى که خشمش را آن کنترل کند. ۳ – نیکو حکومت کردن بر افراد زیر فرمانش، تا آنجا که نسبت به ایشان مانند پدرى مهربان باشد. و در روایت دیگر چنین است: تا آنجا که نسبت برعیت مانند پدرى مهربان باشد.
 
۷. سهل بن زیاد از معاویة بن حکیم نقل کند، و او از محمد بن اسلم، و او از مردى طبرستانى بنام محمد معاویه گوید: سپس خودم هم محمد طبرى را دیدم و او بمن خبر داد که شنیدم على بن موسى الرضا علیه السلام مى فرمود: هرگاه بدهکارى براى راه حقى قرض کرده باشد، تا یکسال مهلتش دهند، اگر برایش گشایشى شد، خودش می‌پردازد و گرنه باید امام از جانب او از بیت المال بپردازد.
 
− موارد مذکور در احادیث فوق همه درباره حاکم و امام مسلمین است که بسط ید دارد نه درباره امامان شیعه که بعد از شهادت امام علی حکومت نداشتند و دستشان از بیت المال کوتاه بود.
 
باب “روش امام درباره خود و وضع خوراک و پوشاکش در زمان حکومتش”
 
۱. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: خدا مرا پیشواى خلقش قرار داد، و بر من واجب ساخت که درباره خود و خوراک و نوشابه و پوشاکم، مانند مردم ضعیف و مستمند، بر خود تنگ گیرم، تا فقیر از فقیر من پیروى کند و ثروتمند بوسیله ثروتش سرکشى و طغیان ننماید.
 
۲. معلى بن خنیس گوید: روزى به امام صادق علیه السلام عرض کردم : آل فلان (بنى عباس ) و نعمتهائى را که دارند به یاد آوردم و با خود گفتم : اگر این نعمت براى شما مى‌بود، ما هم با شما در عیش و خوشى بودیم، فرمود: هیهات، اى معلى! اگر چنین مى بود براى ما جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و درشت و خوراک سخت و بى خورش، چیزى نبود، از این رو آن امر از ما برکنار شد. آیا تو دیده ئى که هرگز خدایتعالى بردن حقى را جز این نعمت قرار دهد؟
 
۳. زمانى که عاصم بن زیاد عبا پوشید و جامه نرم را بیرون کرد و برادرش ربیع بن زیاد شکایت او را خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آورد که او همسرش را غمگین نموده و فرزندانش را اندوهناک ساخته، حضرت فرمود: عاصم را نزد من آورید، او را خدمتش آوردند، چون حضرت او را دید، چهره درهم کشید و فرمود: از همسرت خجالت نکشیدى ؟ به فرزندانت رحم نکردى؟ گمان می‌کنى که خدا چیزهاى خوب و پاکیزه را براى تو حلال کرده و نمى خواهد از آنها استفاده کنى، تو نزد خدا پست‌تر از آنى، مگر خدا نمى فرماید: “خدا زمین را براى استفاده مردم نهاد که در آن میوه و نخل غلافدار است” (سوره ۱۱ آیه ۵۵ )مگر خدا نمى فرماید: دو دریا را گذاشت که بهم برسند، میانشان حائلى است که بهم تجاوز نکنند، تا آنجا که فرماید: از آنها لؤ لؤ و مرجان بیرون می‌شود( سوره ۲۲ آیه ۵۵)بخدا سوگند که بکار بردن نعمت هاى خدا را با عمل، نزد او محبوبتر است از بکار بردن آنها را با گفتار در صورتیکه خداى عزوجل مى فرماید: و اما نعمت پروردگارت را بازگو (سوره  ۱۱ آیه ۹۳).
عاصم گفت : یاامیرالمؤ منین ! پس چرا خود شما بخوراک سخت و پوشاک درشت، اکتفا نموده‌ای ؟ فرمود: واى بر تو! همانا خداى عزوجل بر پیشوایان عدالت واجب ساخته که خود را در ردیف مردم ضعیف و ناتوان گیرند، تا فقر و تنگدستى، فقیر را از جا بدر نبرد. عاصم بن زیاد عبا را کنار گذاشت و جامه نرم در بر کرد.
 
۴. حماد بن عثمان گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم که مردى به آن حضرت عرضکرد اصلحک الله، شما فرمودى که على بن ابیطالب علیه السلام لباس زبر و خشن در بر می‌کرد و پیراهن چهار درهمى می‌پوشید و مانند اینها، در صورتى که بر تن شما لباس نو مى بینیم، حضرت به او فرمود: همانا على ابن ابیطالب علیه السلام آن لباسها را در زمانى مى پوشید که بد نما نبود، و اگر آن لباس را این زمان مى پوشید به بدى انگشت نما مى شد، پس بهترین لباس هر زمان، لباس مردم آن زمانست، ولى قائم ما اهلبیت علیهم السلام زمانیکه قیام کند، همان جامه على علیه السلام را پوشیده و به روش على علیه السلام رفتار کند.
 
− آنچه درباره امام علی گفته شده واقعیت تاریخی دارد، ولی این دلیل نمی‌شود چون من حاکم نیستم، زندگی مرفه داشته باشم در حالی که از نظر اعتقادی خود را امام مردم می‌دانم.
 
− امام صادق عدم حکومت کردن امامان تا زمان امام قائم را منتفی دانسته و این را یکی از نعمت‌های خدا بر آنان می‌داند زیرا برای آنان حکومت کردن “جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و درشت و خوراک سخت و بى خورش، چیزى نبود”.
 
− و معتقد است “قائم ما اهلبیت علیهم السلام زمانیکه قیام کند، همان جامه على علیه السلام را پوشیده و به روش على علیه السلام رفتار کند” یعنی حکومت دینی اسلامی تا قیام مهدی تعطیل.
 
باب “زندگى حسین بن على علیهماالسلام”
 
امام صادق علیه السلام فرمود: چون کار حسین چنان شد که شد فرشتگان به سوى خدا شیون و گریه برداشتند و گفتند: با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟ پس خدا شبح و سایه حضرت قائم علیه السلام را به آنها نمود و فرمود: با این انتقام او را مى گیرم.
 
− برای انتقام –اگر عمل درستی باشد – نیاز به لشکر و سپاه است و چون انتقام به زمان ظهور قائم موکول شده بنابراین امامان شیعه دست به تشکیل لشکر و سپاه نمی‌زدند چه برسد تشکیل حکومت.
 
− منجی، زمان ظهور از که انتقام می‌گیرد، از استخوان پوسیده – اگر مانده باشد – قاتلان امام حسین یا بنا به ضرب المثل مشهور گردن مسگر شوشتری را به گناه آهنگر بلخی خواهد زد.
 
− اگر این حدیث صحیح باشد، باید وعده ظهور همان وعده قیامت باشد که انسانها دوباره زنده می‌شوند و منجی در آن حکومت می‌کند و آن وقت انتقام معنا دارد.
 
باب “زندگانى ابوالحسن الرضا علیه السلام”
 
۱. یاسر خادم وریان بن صلت گویند: چون… مأمون… عرضه داشت که امر خلافت را به عهده گیرد، ولى امام رضا علیه السلام خوددارى فرمود: مأمون گفت : پس باید ولایت عهدى را بپذیرد، امام فرمود: مى پذیرم با شروطى که از تو مى خواهم، مأمون گفت : هر چه خواهى بخواه، امام رضا علیه السلام نوشت :من در امر ولایت عهدى وارد مى شوم، به شرط آنکه امر و نهى نکنم و فتوى حکم ندهم و نصب و عزل ننمایم و هیچ امرى را که پا برخاست دگرگونش نسازم و از همه این امور مرا معاف دارى مأمون همه آن شروط را پذیرفت…
 
۲. شاء از مسافر نقل کند که چون هارون بن مسیب خواست با محمد بن جعفر بجنگد، امام رضا علیه السلام به من فرمود: نزد او برو و بگو؛ فردا بیرون نرو، که اگر بروى شکست مى خورى و یارانت کشته مى شوند، و اگر پرسید: تو از کجا مى دانى ؟ بگو من در خواب دیده ام.
مسافر گوید: من نزد او رفتم و گفتم : قربانت، فردا بیرون نرو که اگر بیرون بروى، شکست مى خورى و یارانت کشته مى شوند، به من گفت. تو از کجا این را دانستى ؟ گفتم : در خواب دیده ام، جواب داد: آن بنده باکون نشسته خوابیده (که چنین خوابى دیده است )، سپس بیرون رفت و شکست خورد و یارانش کشته شدند...
 
− معلوم می‌شود امام انگیزه‌ای برای پذیرش ولایت عهدی و در نتیجه خلافت نداشته که علیرغم اصرار مامون به شرط عدم دخالت در امور کشورداری ولایت عهدی را می‌پذیرد.
 
− در اینجا نیز عدم حمایت امام از مبارزان شیعه را مشاهده می‌فرمایید، آنقدر که امام را از قاعدین (در برابر مجاهدین که خدا در قرآن اجر عظیم برای آنان ذکر کرده) می‌دانستند.
 
باب “زندگانى حضرت ابوالحسن على بن محمد (امام دهم)”
 
۱. ابراهیم بن محمد طاهرى گوید: متوکل عباسى در اثر دملی که در آورد بیمار شد و نزدیک به مرگ رسید، کسى هم جرأت نداشت آهنى به بدن او رساند مادرش نذر کرد: اگر او بهبودى یافت از دارائى خود پول بسیارى خدمت حضرت ابوالحسن على بن محمد (امام هادى علیه السلام)فرستد. فتح بن خاقان (ترک، وزیر و نویسنده متوکل ) به متوکل گفت: اى کاش نزد این مرد (امام هادى علیه السلام ) مى فرستادى، زیرا حتما او راه معالجه اى که سبب گشایش تو شود مى داند. متوکل شخصى را نزد حضرت فرستاد و او مرضش را به حضرت توضیح داد پیغام آورنده برگشت و گفت: دستور داد، درده روغن را گرفته، با گلاب خمیر کنند و روى زخم گذارند، چون این معالجه را به آنها خبر دادند، همگى مسخره کردند.
 
فتح گفت : بخدا که او نسبت به آنچه فرموده داناتر است، درده روغن را حاضر کردند و چنانکه فرموده بود عمل کردند و روى دمل گذاردند، متوکل را خواب ربود و آرام گرفت، سپس سرباز کرد و هر چه داشت (از چرک و خون)بیرون آمد. مژده بهبودى او را بمادرش دادند، او ده هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن (کیسه پول) بزد، متوکل چون از بستر مرض برخاست بطحائى علوى، نزد او سخن چینى کرد که براى امام هادى پول و اسلحه مى‌فرستند، متوکل به سعید دربان گفت : شبانه بر او حمله کن، و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و نزد من بیاور.
… در اتاق خود حضرت، کیسه پولى با مهر مادر متوکل بود و کیسه سر بمهر دیگرى، به من فرمود: جانماز را هم بازرسى کن. چون آن را بلند کردم، شمشیرى ساده و در غلاف، در زیر آن بود، آنها را برداشتم و نزد متوکل رفتم، چون نگاهش بمهر مادرش افتاد که روى کیسه پول بود، دنبالش فرستاد، او نزد متوکل آمد.
یکى از خدمتگزاران مخصوص به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت : هنگامى که بیمار بودى و از بهبودیت ناامید گشتم، نذر کردم، اگر خوب شدى از مال خود ده هزار دینار خدمت او فرستم، چون بهبودى یافتى، پولها را نزدش فرستادم و این هم مهر من است بر روى کیسه.متوکل کیسه دیگر را گشود، در آن هم چهار صد دینار بود، سپس کیسه پول دیگرى بآنها اضافه کرد و به من دستور داد که همه را خدمت حضرت برم، من کیسه‌ها را با شمشیر خدمتش بردم و عرض کردم : آقاى من! این مأموریت بر من ناگوار آمد، فرمود: ستمگران بزودى خواهند دانست که چه سرانجامى دارند (آخر سوره ۲۶).
 
۲. یکى از اصحاب ما (شیعیان ) گوید. رونوشت نامه متوکل را به امام هادى علیه السلام، در سال ۲۴۳ از یحیى بن هرثمه گرفتم.
این است متن آن نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، همانا امیرالمؤ منین قدر تو را مى شناسد و خویشاوندى تو را رعایت مى کند و حق تو را لازم مى داند و براى اصلاح حال تو و خاندانت و عزت و خوشبختى و آسودگى تو و ایشان هرچه لازم باشد، فراهم مى کند و از این رفتار خشنودى پروردگار و انجام دادن حقى که از تو و ایشان بر او واجب است، طلب مى کند.
امیرالمؤ منین عقیده دارد عبدالله بن محمد را از تولیت جنگ و نماز در مدینه پیغمبر صلى الله علیه وآله عزل کند، زیرا چنانکه تذکر داده بودى، حق شما را نشناخته و ارزشت را سبک گرفته و مشاء را به کارى متهم ساخته و نسبت داده که امیرالمؤ منین بر کنارى و درستى نیت شما را در عدم اراده و آماده نبودن ترا براى آن کار مى داند و امیرالمؤ منین منصب و ماءموریت عبدالله را به محمد بن فضل داد و او را با احترام و تعظیم و شنوائى از شما و اینکه با این رفتار تقرب به خدا و امیرالمؤ منین جوید دستور داد.
امیرالمؤمنین مشتاق دیدار و تجدید عهد با شماست. شما هم اگر دیدار و اقامت نزد او را تا هر مدتى که خواهى، حرکت کن و هر کسى را که دوست دارى از خانواده و غلامان و اطرافیانت همراه بیاور، و مسافرتت با مهلت و آرامش باشد، هر زمان خواهى کوچ کن و هر زمان خواهى بارانداز و هر گونه خواهى راه پیما. و اگر دوست دارى یحیى بن هرثمه پیشکار امیرالمؤ منین و سربازانى که همراه او است، پشت سرت بیایند و در کوچ کردن و راه پیمودن دنبال شما باشند، به اختیار و دستور شماست، هر گونه خواهى حرکت کنید تا نزد امیرالمؤ منین برسید. که هیچ یک از برادران و فرزندان و اهل بیت و ویژگیانش منزلتى پر مهر و وحسب و شرافتى پسندیده تر از تو ندارند و امیرالمؤ منین نسبت به ایشان دلسوزتر و مهربانتر و خوش رفتارتر و خاطر جمع تر نیست انشاء الله تعالى و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
نویسنده ابراهیم بن عباس و صلى الله علیه وآله و سلم.
 
− این دو حدیث نشان می‌دهد حداقل دشمنی میان امام جواد و متوکل نبوده و امام برای درمان متوکل عباسی اقدام کرده و متوکل هم به درخواست‌های امام پاسخ مثبت داده، عده‌ای هم برای برهم زدن این رابطه موش‌دوانی کردند.
 
باب “زندگانى حضرت ابى محمد حسن بن على امام یازدهم علیهماالسلام”
 
احمد بن حارث قزوینى گوید: من با پدرم در سامره بودم، و پدرم دامپزشک اصطبل امام حسن عسکرى علیه السلام بود. مستعین باللّه (خلیفه عباسى ) استرى داشت که در زیبائى و بزرگى مانند نداشت، ولى از سوارى دادن و لجام و زین گرفتن سرپیچى مى کرد، رام کنندگان ستور بر سرش ریخته بودند و چاره ئى براى سوارى او نیافته بودند، یکى از همدمان خلیفه گفت : یا امیرالمؤ منین ! چرا دنبال حسن بن رضا نمى فرستى تا بیاید، یا این استر را سوار شود و یا او را بکشد تا راحت شوى.
 
خلیفه نزد ابو محمد (امام عسکرى علیه السلام ) فرستاد، پدرم نیز همراه او بود، پدرم گوید: چون حضرت وارد خانه شد، من با او بودم، نگاهى به استر کرد که در صحن منزل ایستاده بود، بجانب او رفت و دست بر کپلش گذاشت، استر را دیدم که عرق از او سرازیر است، سپس نزد مستعین رفت و سلام کرد مستعین او را خوش آمد گفت و نزدیک خود نشانید، و گفت : اى ابا محمد! این استر را لجام گذار. حضرت بپدرم گفت : غلام لجامش گذارد، مستعین گفت : خود شما لجامش گذارید، حضرت رولباسیش را کنار گذاشت و برخاست و او را زین گذاشت و برگشت. مستعین گفت : میل دارید سوارش شوید؟ فرمود: آرى بر او سوار شد، بدون اینکه سرکشى کند و در میان منزل او را براند، راندنى تند و آرام و بهترین راندنى که ممکن است، سپس برگشت و فرود آمد.
 
مستعین گفت : اى ابا محمد! آنرا چگونه دیدى ؟ فرمود: اى امیرالمؤ منین ! در زیبائى و مهارت رفتار مانندش ندیده ام. و چنین استرى جز امیرالمؤ منین را شایسته نیست. خلیفه گفت : اى ابا محمد! امیرالمؤ منین هم شما را بر آن نشانید (و بشما بخشید) حضرت بپدرم فرمود: غلام آن را بگیر، پدرم آن را گرفت و افسار کشید.
 
− این هم نمونه دیگری از رابطه خوب امام حسن عسکری با خلیفه وقت.
 
همه امامان علیهم السلام به امر خداى تعالى قائم و بسویش رهبرند
 
۱. حکم بن ابى نعیم گوید:… (به) امام باقر علیه السلام… عرض کردم : شما مهدى هستى؟ فرمود: همه ما به سوى خدا هدایت مى کنیم.عرض کردم: شما صاحب شمشیرى؟ فرمود همه ما صاحب شمشر و وارث شمشیریم.عرض کردم: شما هستى آنکه دشمنان خدا را مى کشى و دوستان خدا به وسیله شما عزیز مى شوند و دین خدا آشکار مى گردد؟ فرمود: اى حکم ! چگونه من او باشم، در صورتى که به ۴۵ سالگى رسیده ام؟ و حال آنکه صاحب این امر از من به دوران شیر خوارگى نزدیکتر و هنگام سوارى چالاک تر است.
 
۲. ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام راجع به امام قائم علیه السلام پرسید، حضرت محمد: همه ما قائم به امر خدائیم: یکى پس از دیگرى تا زمانى که صاحب شمشیر بیاید، چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستورى غیر از آنچه بوده مى آورد.
 
− پس امامان شیعه، خود را مسئول کشتن دشمنان خدا، عزت دوستان خدا و آشکار کننده دین خدا نمی‌دانستند و در یک کلام خود را موظف به مبارزه برای تشکیل حکومت نمی‌دانستند والا داشتن ۴۵ سال سن و عدم چالاکی در اسب یا شتر سواری بهانه‌ای بیش نیست.
 
− امامان شیعه امر و دستورى (عدم تشکیل حکومت) داشتند ولی منجی امر و دستورى غیر از آنچه بوده (تشکیل حکومت) دارد.
 
نتیجه
 
نتیجه‌ای که از احادیث اصول کافی – درست یا نادرست – به دست می‌آید، چنین است:
 
امامان شیعه، حتی اگر حکومت را حق خود می‌دانستند (که محل تردید است)، برای آن تلاش نکردند و حتی تلاشگران شیعه را از مبارزه – به علت اینکه وقتش نیست – باز می‌داشتند.
از دیدگام امامان شیعه این برپایی حکومت اسلامی شیعی، وظیفه منجی (مهدی موعود ) است.
بنابراین ادعای تشکیل چنین حکومتی تا قبل از ظهور موعود، ادعایی گزاف است.
 
پایان
 
بخش اول:

حکومت شیعی در اصول کافی (۱)