با توجه به شریط خاص ایران که در آن ساختار سیاسی نظام شهروندان را مدام در مقابل انتخاب بین و بد بدتر قرار میدهد زنان و دیگر شهروندان درجه دو نظیر اعضای اقلیتهای زبانی و مذهبی، اگر هم تصمیم میگیرند پای صندوقهای رای بروند، شایسته است که چند مسئله را مد نظر قرار دهند.
فارغ از اینکه آنان به کدام نامزد و کدام وعدههای انتخاباتی رای میدهند، با توجه به اینکه این وعدهها و سیاستگزاری نامزدی که آنهار وعده داده منطقا نمیتوانند ناقض قانون اساسی تبعیض آمیز جمهوری اسلامی باشند، معنای عملی رای آنان و صرف نظر از نیت آنان تائید کل نظام جمهوری اسلامی و قوانین ضد زن و تبعیض آمیز آن علیه اقلیتهای “غیرخودی” خواهد بود.
در سطح بینالمللی نیز شرکت مردم در انتخابات در بهترین حالت به عنوان شاهدی برای رضایت مردم از وضع موجود و نظام حاکم تلقی میشود. در واقع میتوان گفت که رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای، به تعداد شهروندان رای دهنده (ورای اینکه به کدام “جناح” رای میدهند) از جامعه جهانی امتیاز میگیرد.
تحت چنین شرایط تحریم فراگیر انتخابات مشروعیت نظام را هم نزد جامعه جهانی و از آن مهمتر نزد هواداران داخلی نظام و مردم عادی جامعه به شدت زیر سوال خواهد برد. تحریم گسترده انتخابات از سوی زنان پیامی آشکار به دنیا خواهد بود که آنان حاضر به تمکین به موقعیت فرودست خود و اعتبار بخشی سیاسی به آن نیستند. این امر در کمترین حالت استفاد ابزاری و جناحی جمهوری اسلامی از زنان برای مشروعیت بخشی به ستم روزمره و قانونی تحمیلیش بر زنان را دچار چالشی جدی خواهد کرد.
بی شک زنان نخستین قربانیهای جنگ و ناامنی بوده و هستند. همان طور که در حمله داعش به ایزدیهای شنگال هم دیده شد. اما بر خلاف آنچه اصلاحطلبان حکومتی ترویج میکنند شهروندان ایران به گزینههای یا شرکت در انتخابات یا “خشونت” و “جنگ” نیستند.
راههای متعددی برای اعمال فشار سیاسی بر حاکمیت بدون توسل به خشونت وجود دارد. نافرمانی مدنی شهروندان و اعتصابات سراسری کارگران و کارمندان می توانند دولتهای استبدادی را به عقبنشینی استراتژیک وادارد همچنان که تجارب هندوستان دوران استعمار، کشورهای اروپای شرقی دوران جنگ سرد، و تجربه ماههای پایانی انقلاب ۱۳۵۷ ایران نشان دادهاند. زنان ایران علیرغم اختلافات دینی، قومی و طبقاتی میتوانند بر سر هدف تامین برابری جنسیتی و حقوق اولیه انسانی زنان متحد شده و از طریق تحریم انتخابات به پیشبرد این هدف بپردازند.
تا آنجا که به مسئله برابری جنسیتی و حقوق زنان و اقلیتهای فرهنگی و دینی ایران مربوط است تفاوت میان دو جناح اصلاحطلب یا “استمرار طلب،” و “تندرو”، ظاهری است نه اساسی. شاید اصلاحطلبان به سهولت بیشتری اجازه برگزاری کنسرتهای موسیقی و اجراهای هنری دیگر بدهد اما هر دو بخش از حاکمیت با اساس قانونهای ضد زن و تبعیضآمیز مصرحه در قانون اساسی موافقند؛ به این دلیل ساده که نه امکان و نه تمایل مخالفت با آن را دارند.
در نظامی که قانون اساسیاش حتی اجازه نامزد ریاست جمهوری شدن را به نصف جامعه، یعنی زنان، و غیر شیعیان، یعنی حداقل ۱۰-۱۵ درصد از ساکنان ایران را نمیدهد، شرکت زنان در انتخابات و حتی حضور نسبی آنان در دولت به بهبود نهادینه شده و برگشتناپذیر زنان کمک نکرده و نمیکند.
به این ترتیب، به باور نگارنده زنان ایرانی باید پیش از رای دادن از خود بپرسند به راستی ما زنان به ازای امتیاز بزرگ مشروعیت دادن به نظام ضد زن جمهوری اسلامی چه امتیازی از شرکت در انتخابات به دست میآوریم؟
تجربه سی و چند سال گذشته نشان میدهد که شرکت زنان در انتخابات نه تنها به تامین قانونی شده حقوق اساسی آنان نینجامیده بلکه عملا به بازتولید موقعیت فرودست رسمی و غیررسمی آنان در جامعه منجر میشود.
اصول دموکراسی مقام مادام العمر نیست و هر دوره انتخابات شخص اول کشور امکان تغییر است. اراده مردم ملاک کسب قدرت است.
مشروعیت یک نظام فقط انتخابات نیست، البته اگر آزاد رقابتی باشد موثر است در مشروعیت، اما درکنارش بایست موارد دیگر مانند آزادی عقیده و بیان، رعایت حقوق بشر، عدالت، برابری انسانی باشد.
این رای اعتراضی و یا سلبی همیشه بوه است.
poor iran / 20 May 2017