انتخابات در جمهوری اسلامی، پدیده ای منحصر بفرد است و ساز و کار و محتوای آن برآمده از خود ویژگیهای دستیابی اسلام سیاسی به قدرت دولتی در ایران است.
اکنون دیگر پس از گذشت نزدیک به ۴۰ سال از حاکمیت رژیم اسلامی بر ایران، باید بر این پرسشها مکث کرد که:
- چرا در هر انتخاباتی، بویژه انتخابات قوه مقننه و قوه مجریه، هر بار قرار است “حماسه” ای اتفاق بیافتد؟
- چرا در یک نظام جا افتاده و قوام گرفته، این نوع انتخابات “روتین” اند و قرار نیست مدافعان این یا آن حزب، هر چهار سال یکبار “تاریخ” جامعه را از نو بنویسند؟
- آیا این ویژگیهای انتخابات در جمهوری اسلامی به این معنی نیست که سران رژیم، حتی پس از پالایش کاندیداهای خودی از فیلتر شورای نگهبان، به تزلزل بنیاد حکومت خویش واقف اند؟
- براستی چرا حتی بلافاصله پس از انتخابات، سیل هشدارهای ولی فقیه و نهادهای امنیتی و سپاهی، در مورد خطر عوامل “فتنه”، “جریانات انحرافی” و یا “رخنه و نفوذ فرهنگی” و… به قوه مجریه و مقننه راه می افتد؟
- راز و سرّ این بی اعتمادی به عناصری که در مهمترین نقطه عطفهای حیات جمهوری اسلامی به نحوی از انحاء رژیم را از بحران “عبور” داده اند، چیست؟
- براستی چرا برخلاف انتخابات در نظامهای قوام گرفته و متعارف، این رویداد برای سران همواره یک “کابوس” بوده است؟
حکومت نامتعارف، انتخابات نامتعارف
این خود ویژگی رژیم جمهوری اسلامی که در انتخابات برجسته میشود، ریشه در ماهیت جنبش اسلام سیاسی دارد که برخلاف ناسیونالیسم و حتی سیاستورزی دیگر پیروان مذاهب و ادیان “اهل کتاب”، هنوز هم، علیرغم پرتاب شدن به قدرت دولتی در کشور مهمی چون ایران، در هضم شدن در مکانیسمهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دنیای سرمایه داری، سقوط مبانی آرمانی خود را میبیند. به این معنی، رژیم جمهوری اسلامی، به عنوان تبلور دولتی اسلام سیاسی، عینا چون پدیده انتخابات، “نا متعارف” است. جالب این است که این، خود سران رژیم اسلامی اند، که ناموفق در ایجاد یک شبه بلوک اسلام سیاسی، در برابر هر تلاش برای تخمیر درونی، “استحاله” و یا “تغییر رفتار”، فعالترین فاکتور بوده است.
از این نظر انتخابات هم در جمهوری اسلامی مسئلهساز است، چون نفس وجود این رژیم، حتی برای خودیترینها، مسئله است. در انتخابات نیز این سوال بار دیگر در برابر سران رژیم قرار میگیرد: آیا فتنه و توطئه دیگری اساس حاکمیت اسلامی را نشانه نگرفته است؟
آیا تعجب آور نیست که رژیم اسلامی هنوز هم پس از بیش از چهل سال، نمیخواهد و نمیتواند بر شانه سنتها و دستاوردهای حکومت خود و “شخصیت”هایش بایستد؟ در کجای تاریخ ناسیونالیسم در سراسر جهان، پیشینیان و اسلاف، نه موجب افتخار و منشاءِ نیرو، که سرچشمه “فتنه” و “توطئه” و ” خط انحرافی” بودهاند؟
خاتمی، به گفته خودشان از یک انتخابات “حماسی” برآمد. دو دوره رئیس جمهوری شد. الان آن هشت ساله نه تنها در تاریخ قدرتگیری اسلام سیاسی، موجب مباهات و فتح هیچ سنگری نیست، بلکه طرف “ممنوع التصویر” است! موسوی در یکی از مهمترین دوران حاکمیت اسلامی، هشت سال نخست وزیر بوده است، اکنون، در “حصر” است و عناصر مختلف جناح پیرو ولی فقیه هر از گاه حکم اعدام تعلیقی او را عَلَم میکنند. رژیم اسلامی در حاکمیت سیاسی نمیخواهد و نمیتواند “سنت” داشته باشد. این خودویژگی، به این معنی است که رژیم اسلامی با هر حرکت، که آن رژیم را به یک رژیم متعارف و قابل ادغام در بازار جهانی، تبدیل کند، جداً مساله دارد.
پدیدههای احمدینژاد و رئیسی
احمدی نژاد، به گفته دوست و دشمن، با هیچ معیاری “اصلاح طلب” نبود، اما به محض اینکه از صندوقهای رای او را در آوردند، سران سپاه پاسداران و اطلاعات سپاه، با طرح “مکتب ایرانی” از جانب او و مشائی، از خطر “فتنه” جدید و بزرگتری در مقایسه با خیزش سال ۱۳۸۸ سخن به میان آوردند.
در مورد انتخابات پیش رو نیز چنین است. احمدی نژاد خود را کاندیدا کرد، اما بلافاصله رسانههای اصولگرایان او را “وقیح” و “بی چشم و رو” نامیدند و گفتند قصد دارد با و عده افزایش “یارانه”ها برای “طبقه کم درآمد”، در جریان انتخابات به تاکتیک “اردوکشی خیابانی” چنگ اندازد.
“رئیسی”، از عناصر و مُهره منتخب خمینی برای جنایات کشتار سال ۶۷ و بر خوردار از پیشینه کشتار در کل دهه ۱۳۶۰ نیز کاندیدا شده است. اگر کاندیدا بماند، احتمال انتخاب شدن او بسیار ضعیف است، نه به این خاطر که جناح ولی فقیه مایل نیست او ٙسر از صندوقهای رای در آورد، بیشتر به این دلیل که با برگزیده شدن او، در جامعهای که علیرغم همه کشتارها و جنایات از پا در نیامده و پویا و زنده مانده است، هجوم برای “تغییر رفتار” رژیم اسلامی کلید میخورد و در شکاف کشمکش و تخاصم بین جناحها، مردم به صحنه وارد میشوند. “اردوکشی خیابانی” بود که خامنه ای را در سال ۱۳۸۸ به پشت منبر نماز جمعه کشاند تا در محضر “ولی عصر” وصیت نامه خود را قرائت و “جسم ناقص” و “جان ناقابل” خود را در راه بقاء اسلام سیاسی در حکومت، به “آقا” فدیه کند.
بالا کشیدن رئیسی: رژیم اسلامی و جناح ولایت مدار، به این ریسک خطرناک و بازی مرگ و زندگی دست نمیزند.
غیر ممکن بودن “متعارف” شدن یا استحاله درونی
در متن این توازن قوا، و این نقطه تعادل شکننده، روحانی و یا یکی از شبه اصلاح طلبان و اصولگرایان “معتدل”، و به هر حال چهره ای کمتر “جنجالی”، با اکثریت ضعیف از صندوق ها سر در می آورد.
رژیم اسلامی، ناچار است در شرایط نامتعارف و ناپایدار حاکم بر اقتصاد و سیاست ایران، فعلا چند صباحی دیگر، روزنه بقاء خود را پیدا کند. به نظر میرسد، توهمات طرفداران “اصلاحات”، در طیف اپوزیسیون بیرون از حکومت، باز هم به تخت سینه واقعیت، یعنی غیر ممکن بودن “متعارف” شدن یا استحاله درونی رژیم اسلام سیاسی برخورد کند. جمهوری اسلامی با مشخصات خود ویژه این چهار دهه حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، هنوز و کماکان حتی از منظر خود بنیانگذاران، یک پدیده “دوران گذار” و یک استثنا بر سیر کشمکش گرایشهای سیاسی، بویژه در ایران است. آشتی و مدارا و تهدید، سیاست چماق و هویج از جانب غرب و آمریکا، را هم باید با این خصوصیات گذرا و ناپایدار در چنین دوران انتقال معنی کرد و فهمید.
به سیاستها و دیپلوماسی و هشدارهای مربوط به “نقض حقوق بشر” در بلوک شوروی سابق، قبل و بعد از فروپاشی دیوار برلین و سقوط بلوک سرمایه داری دولتی نگاه کنید. رژیم اسلامی هنوز اندر خم کوچه ایجاد یک “شبه” بلوک اسلام سیاسی است. وزن حشد الشعبی و شیعیان “حوثی” و حزب الله لبنان، آنهم در این اوضاع ناپایدار منطقه خاورمیانه، قابل قیاس با جایگاه اقمار پیمان ورشو، با زرادخانه اتمیاش نیست. مذاکرات و “توافقات” با غرب حول “برجام” مطلقا قابل مقایسه با مذاکرات حول موشکهای قارهپیما، و کنترل سلاحهای اتمی با قراردادهای “سالت ” ۱ و ۲ و …نیست. آن بلوک با هفتاد سال سنت و تاریخ، و با آن نفوذ معنوی که در تبدیل کردن روسیه عقب مانده و ستون ارتجاع اروپا به یک قدرت صنعتی و قهرمان به زانو در آوردن فاشیسم کسب کرده بود، اساسا به دلیل تناقض روبنای حکومتی با بستر سرمایهداری آن دوام نیاورد. آن سیستم پایدار نماند، تا چه رسد به نیمچه بلوک هنوز هم شکل نگرفته اسلام سیاسی که بقای خویش را طی این چهار دهه با تخریب اقتصاد و به تباهی کشاندن زندگی مردم و لکه دار کردن نام “ایران”، تعریف و بازتعریف کرده است.
“نه” به کلیت حاکمیت اسلام سیاسی
و بالاخره به یک ویژگی دیگر این انتخابات و یک سوال مشخص باید پرداخت. برخی نیروها، در پوشش دفاع از حقوق زنان، همجنسگرایان و یا حقوق اقلیتهای قومی و ملی و مذهبی، سیاست و موضع اتخاذ کرده اند. این “ورود” به صحنه انتخابات رژیم اسلامی، گرچه برچسپ “تحریم فعال” را یدک میکشد، به اوضاع ویژهای ربط دارد: مرگ احتمالی خامنه ای و پیدا شدن یک “فرصت”. خود خامنه ای در جریان انتخابات مجلس خبرگان رهبری، به آن مهمترین “تکلیف” نهاد مذکور، یعنی انتخاب ولی فقیه بعدی اشاره کرده بود. حیدر مصلحی وزیر سابق اطلاعات، ضمن اشاره به اینکه “فتنه”، مادام و تا زمانی که اسلام در قدرت است، همواره “خطر” بوده است، بطور غیر مستقیم به موضع شرکت، بی تفاوتی، “خط سوم” و یا تحریم در انتخابات موعود اشاره کرده است. او گفته است، باید جلوگیری از تمامی این روایات گوناگون “فتنه جدید”، همچون دورههای فتنه منتظری و فتنه سال ۸۸، در “زمان صدارت و ولایت معظم رهبری” انجام شود، اگر نه، “بعدی” نمی تواند آن را جمع کند.
به این ترتیب نظر من در قبال “انتخابات” پیش رو در جمهوری اسلامی روشن است. موضع من در قبال رژیم اسلامی، “نه” به کلیت حاکمیت اسلام سیاسی است، چه ولی فقیه مطلقه زنده بماند و یا بعد از موت او “شورایی” شود.
در همین زمینه
- نه به شورای نگهبان
- پیشنهاد راهبرد انتخاباتی تحول خواهان: رأی به کاندیدای غایب
- توهین به چیزی به اسم انتخابات
متاسفانه باید گفت که یک مارکسیست تحلیلش را بر اساس شخصیتها به آرایش در نمی آورد بلکه با آرایش ساختارها و نهادهاست که شخصیتها را جایگزین می نماید و تحلیل گر باید نه طراح سئوال که نشان دهنده ی راهکار باشد و از استحاله باید گفت که در روسیه بدلیل وجود تکنوکراتهای مدرن امکان استحاله و تغییر بوجود آمد شما برای اینکه یک نهادی مانند حوزه ی علمیه را استحاله نمائید باید چه مسیری را در پیش بگیرید ؟ مسلما فقط تنها راه انحلال چنین نهادهائی ست نهادهائی مانند سلطنت ولی فقیه مجلس خبرگان شورای نگهبان قوه ی قضائیه سپاه و بسیج حوزه های علمیه و دهها مسجد و منبر نه با استحاله که فقط با انحلال است که امکان تغییر را فراهم می نماید و انحلال این نهادها هم فقط از راه یک انقلاب و دگرگونی اساسی و زیر بنائی میسر است نه از طریق استحاله . یا فساد حاکم بر دستگاه های مدرن که ناشی از تحت سلطه درآمدنشان توسط نهادهای سنتی ایجاد شده است تنها با یک انقلاب همه جانبه و جایگزینی بلاواسطه امکان پذیر است . از اینرو نه به جمهوری اسلامی باید نه بر اساس تحلیل روائی شما از انتخابات بلکه بدلیل عدم امکان دیگر و وجود نهادهای عقب مانده ارتجاعی و سنتی ست .
فرهاد - فریاد / 21 April 2017