در ژوئن سال ۲۰۱۲ میلادی، سازمان ملل متحد ۲۰ مارس را به عنوان «روز جهانی شادمانی» نامگذاری کرد.
این سازمان معتقد است دستیابی به خوشبختی، میتواند هدف اصلی انسانها باشد و با معرفی این روز به عنوان روز جهانی شادمانی از اعضای خود دعوت میکند که شرایط دستیابی مردمانشان به خوشبختی را فراهم کنند؛ کاری که با رشد اقتصادی، ریشهکن کردن فقر، توسعه پایدار، گسترش امنیت و … ممکن است میسر شود.
به بهانه این روز، گزارشی از “نعیمه دوستدار” را در “زمانه” میخوانید که پیش از در رادیو زمانه منتشر شده و به بهانه روز جهانی شادمانی و همچنین نوروز که فرصتی برای شاد بودن است، بازنشر میشود.
در باب مبتکر روز جهانی شادمانی: مبتکر روز جهانی شادمانی دولت کشور بوتان بود؛ کشوری که مردمش با توجه به گزارش مرکز خوشبختی جهانی دانشگاه کلمبیا، یکی از شادترین و خوشبختترین مردم دنیا هستند. این کشور کوچک پادشاهی واقع در کوهپایههای هیمالیا، روش متفاوتی را برای اندازهگیری کامیابی ملی و اجتماعی پیشنهاد داده است؛ جدولی که نه تنها اقتصاد و رفاه اجتماعی را از شاخصهای مهم خوشبختی میشناسد، بلکه فضای روانی مردم و شبکههای اجتماعی را هم مورد توجه قرار میدهد.
سازمان ملل کمیتهای به سرپرستی حمید البیاتی، نماینده ثابت عراق در سازمان ملل متحد تشکیل داده و قراردادهای این سازمان در این زمینه، ایجاد صلح، احترام به انسان، از بین بردن فقر، توسعه رو به رشد و … همه زیرمجموعهای از خوشبختی انسان هستند.
اما با وجود این تلاشها پرسشهایی کلیدی در مورد حق شادی و شرایط آن وجود دارد؛ اینکه ما به عنوان انسان چه زمانی خوشبختیم و برای رسیدن به این خوشبختی چه شرایطی باید مهیا باشد؟ خوشبختی ما با چه مسائل دیگری در ارتباط است و چگونه و از چه راههایی میتوان به آن رسید؟
این پرسشها وقتی پای ایران به میان میآید دشوارتر و کلیدیتر هم میشوند.
حق شادی و نقد همهجانبه سیستم
محمدرضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر درباره ایده حق شادی و مطالبه آن میگوید: «در ایران نظام تبعیض برقرار است که مبتنی بر مجموعهای از حقکشیهاست. همه حقوق بنیادی توسط حکومت دینی ایران پایمال میشوند. تأکید بر حقی، دیدن وجهی از این حقکشیهاست.
محمدرضا نیکفر: رابطه حق شادی با آزادی روشن است: شادی در آزادی است، و شادی آزادکننده است. در زندان نمیتوان شاد بود، و نیز در کشوری که بسان زندان است.
ایده مثبت حق شادی باعث میشود ما بهتر وضعیت کنونی را ببینیم، بهتر دریابیم که شکنجهای که در زندانها میدهند، فشرده شکنجه عمومی انسانهاست که کسی در ایران امروز از آن در امان نیست. سیستم، انسانهای مغموم، پریشانحال و سرافکنده میخواهد. ایده حق شادی، به ما اجازه نقد همهجانبهتری از سیستم را میدهد. سیستم فقط مخالفان فعال خود را شکنجه نمیکند؛ کل جامعه در زیر این سیستم شکنجه میبیند.
درک ما در این مورد ضعیف است. این شاید به فرهنگ مذهبی و سنتی برگردد و از طرف دیگر به اینکه مجموعهای از حقوق دیگر برای ما اولویت داشتهاند، حقوقی مثل آزادی بیان. واقعیت این است که خواستههای حقوقی ما حداقلی است، اینقدر زیر فشار دیکتاتوری بودهایم که حق برای ما در درجه اول حق شکنجه نشدن است، حق مصونیت حریم جسمانی و خصوصی است.
در برابر، حق شادی حقی بیشینه است، حقی حداکثری است. به نظر من در این زمینه، هم برای انتقاد از وضعیت کنونی و هم طرحریزی بهتر بنای آینده، باید بیشینهخواه بود.
رابطه حق شادی با آزادی روشن است: شادی در آزادی است، و شادی آزادکننده است. در زندان نمیتوان شاد بود، و نیز در کشوری که بسان زندان است.
از دنیا بهرهای دارید، آن را فراموش نکنید
حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر دینی، درباره نگاه اسلام به حق شادی میگوید: «در ارتباط با مفهوم سعادت، میتوان در آسیبشناسی ادیان این نکته را مورد توجه قرار داد که چون در ادیان همواره توجه به آخرت، معنویت و تخلق به اخلاق الهی و تقید به ارزشهای معنوی و تعالی و تکامل روح و تصعید اخلاقی انسان برجسته است، اگر این به صورت درست فهم نشود و بهخصوص به صورت یک بعدی و افراطی به آن نگریسته شود، زمینه این آسیب و بدفهمی را دارد که انسان از شادی فاصله بگیرد و همواره به سوی سوزناکی روح و غمناکی روان حرکت کند و در نتیجه بالاخره نه تنها انسان شادی نباشد، بلکه حتی انسان غمگینی به شمار آید.
این نوع تفسیر یک بعدی که همواره مبتنی بر تعالی روح و فراموش کردن تن است، در اسلام نیست و در سنت و سیره پیامبر هم مسئله اعتدال وجود دارد و در خود قرآن نیز آیاتی هست که همواره به مردم توصیه میکند: “شما از دنیا بهرهای دارید و آن را فراموش نکنید”.
اسلام نه تنها با شادی مخالف نیست، بلکه بر اساس یکسری شواهد و قراین میتوان نتیجهگیری کرد که یک مؤمن باید شاد باشد. روایتی است از حضرت علی که میگویند مؤمن اگر هم به دلیلی غمگین است، باید آن را در درون خود نگاه دارد، باید چهرهای بشاش و شادمان داشته باشد و همواره متبسم باشد. اینها همگی چیزهایی است که در متون و منابع دینی داریم. در واقع حکومت حق دخالت در «احوال شخصی مردم» را ندارد تا این که بتواند سلیقهها و تمایلات افراد و شهروندان را در امور خصوصی محدود کند. البته تقنین در حوزه عمومی داستان متفاوتی است؛ گرچه مرزبندی دقیق بین امور خصوصی و عمومی کار آسانی نیست.»
ضرر خنده برای حکومت
شاهرخ مشکینقلم، رقصنده باله، بازیگر تئاتر، نمایشنامهنویس و طراح باله ایرانی – فرانسوی، معتقد است در سلب حق شادی، مردم به خواست حکومت استبدادی تن دادهاند: «حکومت و جامعه مانع این است که آزاد و شاد باشی و بخندی و در خیابان برقصی. در همه جای دنیا، جشنهای ملی در خیابانها با برگزاری کارناوالهای شادی و خنده به راه میافتد، اما در مملکت ما این شادیها ممنوع است.
درست است که نوشیدن الکل در حکومت اسلامی ممنوع و مسئله دیگری است، اما این که خندیدن هم ممنوع باشد و در برخی محلها علناً بنویسند «خندیدن ممنوع» این سئوال را پیش میآورد که خندیدن چه ضرری میتواند به حکومت وارد سازد؟
مشکل اصلی من با حکومت و جامعه این است که مردم بعد از یک مدت به همهچیز تن میدهند. به خاطر ترس؛ ترس از رفتن به زندان، شلاق خوردن یا قطع شدن حقوق یا دیگر مزایایشان.
رقصهای فولکلوریک ایران مثل رقص کردی که ریتم بسیار شاد و طربناک و تندی دارد پایه و اساسش را با غم نوشتهاند. بسیاری از رقصهای دیگر مثل رقصهای جنوب ایران نیز همین شرایط وجود دارد. وجود فولکلور برای یک حکومت مستبد خطرناک است، زیرا معرفی یکسری خواستههای متفاوت است که ارتباطی با حکومت یکسانگر ندارد. فولکلور در زبانها، خواستهها و پوششهای مختلف باعث میشود حکومت نتواند افراد جامعه را یکپارچه و یکرنگ کند در نتیجه میطلبد تا همه را سرکوب و یکرنگ کند. رقصهای و خواستههایشان را محدود میکند و رقص چون به صورت عمده ممنوع است فولکلور محلی نیز خود به خود باید کمرنگ شود.
در ذهن بخشی از جامعهای که متدین و خرافاتی است یا کسانی که در ایران متولد شده و با این افکار بزرگ شدهاند جا افتاده که رقصیدن گناه است. در نتیجه فولکلور خودش، خود را سرکوب میکند. در راستای حکومت مستبد دینی مثل جمهوری اسلامی خود مردم پنجاه درصد امور استبدادی را انجام میدهند.»
ترویح بدکامی و تلخکامی به جای شادی
احمد علوی، اقتصاددان و پژوهشگر علوم اجتماعی، اثر وضعیت اقتصادی را بر شادکامی مردم بررسی میکند: «در کشورهایی مانند ایران که انتخابات آزاد به معنی لیبرال- دموکراسی غربی وجود ندارد، شبحی از شادکامی را در زندگی به انسان میدهند.
احمد علوی: امروز چیزی که برای فرد فایده دارد، حل مسئله تورم، ایجاد اشتغال، ایجاد مسکن، تغذیه مناسب، پرورش و آموزش متناسب با جهان امروز و اینکه یک آدم بتواند به زندگی خود افتخار کند و شاد باشد، در ایران وجود ندارد.
به این معنا که خود شادکامی را عرضه نمیکنند که قابل محاسبه باشد، یعنی مثلاً تورم پایین باشد و فرد بتواند بدون دغدغه کاری به دست بیاورد و زندگیاش را تأمین کند، بلکه سعی میکنند به جای آن، شبحی ارائه کنند؛ مثل وعده رفتن به بهشت یا تبیین مفهوم فداکاری به مثابه نوعی لذت بردن، یا تسلی گرفتن از امامان، پیامبران، شهدا و هر چیزی که بتواند آنچه را که به شکل واقعی داده نمیشود، جبران کند.
امروز چیزی که برای فرد فایده دارد، حل مسئله تورم، ایجاد اشتغال، ایجاد مسکن، تغذیه مناسب، پرورش و آموزش متناسب با جهان امروز و اینکه یک آدم بتواند به زندگی خود افتخار کند و شاد باشد، در ایران وجود ندارد. در مقابل، تورم و قدرت خرید کاهنده وجود دارد و سطح اشتغال نازل است.
وقتی همه اینها جمع میشود، شادکامی را از انسان میگیرد. هم به لحاظ معنایی که خود را در این جهان ناچیز احساس میکند، هم به لحاظ واقعی که مثلاً کار گیر نمیآورد و تورم به او فشار میآورد.
به طور مشخص بعضی از افراد حکومت، میگویند ما توسعه و رشد اقتصادی نمیخواهیم. آنها حتی به گونهای فقر را تبلیغ میکنند یا با عزاداریها و مراسمی که دارند، باعث میشوند که احساس لذت و نگاه مثبت به جهان از بین برود و به جای شادکامی، بدکامی و تلخکامی جایگزین شود. بنابراین هرچند این حکومت در بخشهایی تلاش میکند پوستهای از جهان مدرن را که از قبل – رژیم گذشته- باقی مانده، نگهدارد، اما سیاستهایی که اجرا میکند با آن ناسازگار است.»
شادی، خمیرمایه اصلی فرهنگ ایرانی
حسن مکارمی، روانشناس، پژوهشگر و فعال اجتماعی، از نقش رسانهها در تبیین حق شادی میگوید:«ما یک پایه شادی طبیعی در جامعه ایران داریم که خیلی عمیق است و سمبلهای پیوسته و همیشگی آن نوروز، چهارشنبه سوری و سیزده بهدر بوده است و هست. به عبارتی دیگر اینها هیچگاه تغییر نکردهاند و به طور دائم در فرهنگ ایران حضور داشتهاند. اگرچه گاهی کمرنگ یا پررنگ شدهاند، اما این خط را به طور دائم در تمام فرهنگ ایران زمین میبینیم؛ از فرهنگ هموطنان کرد و بلوچ تا آسیای مرکزی. خوشبختانه میتوان گفت این خمیرمایه اصلی فرهنگ ایرانی است.
پس از آنکه انقلاب و سکوت دوران جنگ تمام شد به تدریج نسل جدید نیاز خود را به شادی به دو شکل نشان داد: یکی به شکل برپایی جشن مهرگان، سده و شب یلدا (که شب یلدا نمونه بارز آن است و به نظر من شاخص مهمی است و میبینیم که مردم در این شب به هم تبریک میگویند) و دوم اینکه بسیاری از مردم جشنهایی را که در غرب گرفته میشود هم برگزار میکنند. میتوان گفت هردوی اینها به شکلی در حال تولد دوباره هستند؛ هم برگزاری جشنهای باستانی و هم برپایی جشنهایی که از غرب که ایران آمدهاند.
فکر میکنم لازم است مقداری رسانههای جمعی، رادیوها و تلویزیونها و فعالان سیاسی بیشتر در پیوند با مسئله حق شادی، سازندگی، پیشرفت و حق بودن صحبت کنند. در این مورد خیلی کم در جامعه حرف میزنیم. مرتب میگوییم آزادی، ولی آزادی برای چه؟ اگر نگوییم آزادی برای چه دچار مشکل میشویم. آزادی برای انسان بودن، برای شاد بودن، برای حرکت کردن، برای دوست داشتن. لازم است راجع به این نکات صحبت کنیم. در جامعه مردان، زنان و خانوادهها حق دارند شاد باشند و جشن بگیرند. مسئله همه هم که مصرف الکل نیست. مسئله شاد بودن و خندیدن و استفاده از طبیعت است. سیزده بدر را ده تا کنیم، اشکالی ندارد. همه با هم بیرون برویم. این وظیفه ماست که آزادی را تفسیر هم بکنیم؛ یعنی آزادی استفاده از همین جهانی که هست؛ همین حالا و امروز و همین جا.»
طنز: نشانه آزادی
مانا نیستانی، کاریکاتوریست ساکن فرانسه درباره ظرفیت طنز در ایجاد شادکامی سخن گفته است: «در کل آزادی بیان باعث نشاط میشود. اینکه شما احساس کنید میتوانید صحبت کنید و اگر صحبت کنید، سر و کارتان با نهادهای قضائی نخواهد بود و تعقیب کیفری نخواهید داشت و نیروی قاهری در جامعه وجود ندارد که شما را سرکوب کند، کمکم از نظر روانی شما را به جایی میرساند که به احساس راحتی و آسایش میرسید.
کاری که طنز میکند این است که به شما یادآوری میکند که آزاد هستید، اجازه شوخی کردن با همه چیز و همهکس را دارید. در واقع نیروی قاهری نیست که از دسترس طنز دور باشد. شما حق دارید با مقام اول مملکت یا با نهادهای مختلف یا اعتقادات و باورها شوخی کنید و ضعفهایشان را به رخشان بکشید. من طنز و اجازه شوخی کردن را یکی از نشانههای آزاد بودن آدم میدانم.
ما ملتی هستیم مقادیری احساساتی و وقتی کاری، احساسات ما را نشانه میرود، بیشتر در ذهنمان میماند. معمولاً لحظات تلخ و عاطفی زندگیمان را بیشتر از لحظات پرخنده و شوخی به خاطر میآوریم. ما شرایط تاریخی خیلی بدی را میگذرانیم. از جهات مختلف شدیداً تحت فشار و رنج هستیم. به خاطر تحریمها، به خاطر خطر جنگ، به خاطر حکومت مستبدی که داریم. این جریان، گاه باعث شده که هم از طرفی طاقتمان برای شوخی کم شود، یعنی خیلی حاضر نباشیم که بپذیریم با چیزهایی که دوست داریم شوخی شود و هم اینکه با مسائل جدیتر، با هنر جدیتر و شاید بعضاً، با کاریکاتور جدیتر بهتر ارتباط برقرار کنیم و بهتر در یادمان بماند.»
کنار هم بودن دو جنس و ایجا فضای شادتر
مژگان کاهن، روانشناس، نکاتی را درباره رابطه شادی با آزادیهای جنسی مطرح کرده است: «یکی از نکاتی که در اعلامیه حقوق بشر روی آن تاکید شده است، مسئله اهمیت و احترامی است که برای حریم خصوصی قائل شدهاند.
مژگان کاهن: نگرشهای منفی و محدودیتهایی که در پیوند با برخورد علمی و منطقی با روابط جنسی شهروندان در ایران وجود دارد، بر شادمانی یا افسردگی نوجوانان و جوانان ایرانی خیلی موثر است.
همانطور که میدانید لذت جنسی یکی از ابعاد مهم زندگی و حریم خصوصی افراد است و میبینیم در برخی از کشورها یکی از اشکال نقض حقوق بشر همین دخالت و کنترل در حوزه جنسی زندگی اشخاص و همچنین وضع قوانینی است که برای شخصیترین تجربیات افراد محدودیت ایجاد میکند.
نگرشهای منفی و محدودیتهایی که در پیوند با برخورد علمی و منطقی با روابط جنسی شهروندان در ایران وجود دارد، بر شادمانی یا افسردگی نوجوانان و جوانان ایرانی خیلی موثر است، به این خاطر که وقتی خصوصاً نسل جوان در محرومیت جنسی به سر میبرد، میتواند در ابعاد مختلف، سلامت جامعه را تحت تاثیر خودش قرار دهد، به خاطر اینکه باعث میشود از یک طرف، تعداد جوانهایی که به دلیل محرومیتهای جنسی دچار اختلالهای روحی میشوند افزایش یابد. نکته دیگر اینکه وقتی محرومیت جنسی در جامعه زیاد باشد، عدم سلامت در روابط جنسی مطرح میشود، چرا که فرد در مواجهه با شریک جنسی، فقط بعد جنسی این رابطه را در نظر میگیرد و این محرومیت جنسی میتواند باعث این شود که جنبههای دیگر این فرد مورد توجه قرار نگیرد یا اینکه میتواند باعث احساس وحشت نسبت به شریک جنسی شود، چرا که در او احساسات آمیخته به گناه ایجاد میکند.
معمولا گروههایی که در آن دو جنس وجود دارند، خیلی دینامیکتر هستند و میشود تصور کرد که جداسازی دختران و پسران در مدارس و محیطهای کاری، جدای از اینکه باعث میشود از دنیای جنس مخالف به دور بمانند، تاثیر خوبی روی فضای محیط نمیگذارد، برای اینکه با هم بودن، میتواند موجب ایجاد فضایی پر انرژیتر و دینامیکتر شود.»
گرایش به شادی و خوشباشی در فرهنگ ایرانی
ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ ایران، معتقد است که ایرانیان فرهنگ شادی خود را در سختترین شرایط حفظ کردهاند: «وقتی به تاریخ پُرفراز و فرود ایران مىنگرم، چه تاريخ بلند و چه كوتاه، میبینم مردمان ما به رغم تمام «کژرفتارى و بدكردارى چرخ»، به رغم جنگها، قحطیها، خشکسالیها، خشکانديشىها و استبداد سیاسی دیرپا و درازدامن که از كشته پشته مىساخته است، به شادی و خوشباشى سخت دلبسته بودهاند.
مهمترین نمود و نماد اين شادی و خوشباشى، به گمان من، جشن نوروز است و پیش پرده آن چهارشنبهسوری و پرده آخر آن سیزده بهدر. شگفتانگيز است كه حتی در خشکسالی سال ١٨٧٠ مسيحى كه چند میلیون انسان ايرانى را از بین برد، مردم عيد نوروز را جشن مىگرفتند. يا در ١٣٢٢ كه تيفوس انسانها را چون برگ درخت به زمين مىانداخت. اين گرايش به شادى، خوشباشى و در خوشی زیستن را در سختترين دورههاى زندان جمهوری اسلامی نيز ديدهايم و بيش از هر زمان در آستانه نوروز باستانى.
به عنوان پژوهشگر تاریخ معاصر ايران، میتوانم بگويم كه گرایش به شاد باشى و شاد زندگی کردن در ميان مردمان ايران، ريشهاى ژرف دارد. حتی مىتوانم فروتنانه ادعا كنم كه رگهای از فرهنگ اپيكورى در زير پوستِ جامعه از دیرباز برجا بوده است.
با چنين نگرشى فكر مىكنم اگر به جاى شادى و نشاط اجتماعى، تحرك و پويايى اجتماعى را بنشانيم و در پى درك سازوكار دورههاى فراز و فرود تحرك و پويايى اجتماعى باشيم، در زمين سفتترى راه مىپيمایيم. مىخواهم بگوييم مقولاتى چون تحرك و پويايى اجتماعى، سنجههاى دقيقترى برای فهمیدن حالت روحى و توان جامعه هستند.»
ادبیات ایران، جستوجوی راهی برای صید شادی
بهروز شیدا، پژوهشگر و منتقد ادبی، ساکن سوئد وجود متن های معترض را در ادبیات ایران، نشانی از حسرت شادی میداند: «وجود انواع سانسور حکومتی، مذهبی و عرفی بر هنر و سرکوب هنر بر مسئله شادمانی تأثیری سخت عمیق دارد؛ تأثیری تکاندهنده. آزادی و شادی توأمان مادر و فرزنداند.
تولد شادی تنها بر بستر آزادی ممکن است، نه تنها به این خاطر که در جهان هنر، آزادی دامنه فرمها، رویکردها و گفتمانها را گسترده میکند، نه تنها به این خاطر که آزادی مرزهای ممنوعهها و تابوها را کمرنگ میکند، که شاید بیش از هر چیز به این خاطر که آزادی هستی هنرمند و مخاطب را از امکان آفرینش پر میکند. امکان آفرینش خود شادی است. گفتمان حاکم منادی سکوت و خالق اندوه است. حضور محزون متنهای هنری معترض، اما نشانِ حسرت شادی است. دومی بسیاری از اوقات فاشکننده اولی است.
روانشناسی اجتماعی «انسان ایرانی» در سالهای ۱۳۴۱ – ۱۳۳۲، یعنی سالهای یأس پس از کودتای ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲، همانقدر در شعر «زمستانِ» مهدی اخوان ثالث پیداست؛ که در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷، یعنی سالهای خاک تکاندن از شانهها، ناامیدی، حماسهسازی، جستوجو، گفتوگوی گفتمانهای مختلف، در شعر احمد شاملو یا رمانهای «نفرین زمینِ» جلال آلاحمد «همسایهها»ی احمد محمود و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری پیدا است؛ که در دهه ۷۰ در رمان «باورهای خیس یک مرده» محمد محمدعلی پیدا است؛ که در دهه ۸۰ در رمان «سلام مترسکِ» منیرالدین بیروتی پیدا است.
ادبیات ایران از مشروطیت تا امروز آیینه شکستها، حسرتها و آرزوهای «انسان ایرانی» هم هست؛ جستوجوی راهی برای صید شادی که سخت به تاراج رفته است.»
شادمانی روح ایرانی در نزدیکی به طبیعت
جلال ایجادی، استاد دانشگاه و کارشناس محیط زیست، زیستن در یک طبیعت سالم را حق انسان و شادیبخش میداند: «رابطه شادی با حقوق بشر و رابطه شادی با محیط زیست را میتوان به این شکل تعریف کرد که حق انسان برای زیستن یکی از مسائل اساسی حقوق بشر است. اگر حقوق بشر به معنی عدم تجاوز و زور از نظر سیاسی است، در ضمن برخورداری از یک زندگی خوب، از یک محیط زیست سالم پاک نیز جزو حقوق بشر چیز دیگری نیست.
جلال ایجادی: روح ما با طبیعت پیوند عمیق داشته است و شادمانی خود را در این نزدیک شدن میبیند. این تمایل باید حفظ و در شهر و روستا تمایل و احترام به طبیعت تقویت شود.
روحیه ایرانی در تاریخ و فرهنگش با طبیعت نزدیک بوده است. در ادبیات و شعر ایران طبیعت موج میزند، در مراسم و جشنهای سنتی مانند عید نوروز لحظه پرشکوه دیدار با دوستان و فامیل و طبیعت است. برای استراحت روح، رفتن به کنار دریا و سبزهزار یک تربیت دیرینه است، در سیزده بهدر همه به پارک وجنگل و سبزهزار میروند. پس روح ما با طبیعت پیوند عمیق داشته است و شادمانی خود را در این نزدیک شدن میبیند. این تمایل باید حفظ و در شهر و روستا تمایل و احترام به طبیعت تقویت شود.
آموزش نوجوانان و بزرگسالان، قواعد مربوط به فضای سبز شهری، حفظ درختان کهن و جالب در خیابان و خانه، گسترش موزههای مربوط به درخت و گل و گیاه، برنامههای آموزشی در رسانهها، گلکاری در شهر و کوچه و میدان و دهکده و حیاط مدرسه، همه و همه هم احترام به طبیعت را ارتقا میدهد و هم نشاط و سرگرمی و خنده طبیعت را به ما انتقال میدهد.
امروز جامعه ایران نمیخندد. چهرهها عبوس هستند. دود و گازهای سمی ششها را هدف گرفتهاند و روندهای سرطانی درحال پیشروی هستند. خشک شدن رودها و دریاچهها و تخریب اکوسیستمها انسانها و پرندگان و حیوانات را پریشان میکند، پس باید به طور جدی به ارتباط خود و طبیعت بیاندیشیم. انسان بدون طبیعت مرده است.»
خنده، پنجرهای برای نفس کشیدن
شهلا شفیق، جامعهشناس، پژوهشگر و فعال حقوق زنان، معتقد است رواج ظنز و لطیفه در میان مردم، نوعی مقابله با اندوه است:«رواج بیاندازه جوک و لطیفهها در ایران مثال شعری شده که میگوید “کارم از گریه گذشته ست از آن میخندم”.
واقعیت این است که بسیاری از لطیفههایی که با ایمیل و اسام اس دهان به دهان میچرخد به شکل دردناکی وضعیت موجود را مورد تمسخر قرار میدهند و در همان حال مخالفتها را بیان میکنند. فکر نمیکنم بتوان مردم را برای آنکه به هر چیزی میخندند سرزنش کرد. خنده در فضای تنگ پنجرهای برای نفس کشیدن میگشاید. این هم هست که وقتی شادی را از مردم بگیری، آنها خود به هر وسیله و امکان به شادی نقب میزنند. در ایران جلوههای این خلاقیت را در لطیفهسازیها میبینیم و جوانها در هر فرصتی برای بهدست آوردن حق شادیشان مقاومت میکنند. این خلاف تصویر بیرونی مردمی است که انگار همیشه مشغول عزاداریاند.
ما با مجموعهای پیچیدهای روبهرو هستیم که نمیتوانیم بگوییم که جامعه ما به لحاظ شادی در یک موقعیت ثابت است. همانطور که نمیتوانیم ادعا کنیم که در یک جامعه غربی همه شاد هستند، اما میتوانیم بر یک نکته تاکید کنیم: آنجا که آزادی هست، حق انتخاب شادی هست و شاد زیستن با آزاد زیستن رابطه دیالکتیکی دارد. همچنان که نبود آزادی بر ناشادی میافزاید.
در جامعه ایران شاهدیم که مردم برای حق شادی مقاومت میکنند، اما ادامه چنین وضعیتی در طولانیمدت آسیبهای اجتماعی بسیاری ایجاد خواهد کرد. شاهد گستردگی افسردگی و غم و پرخاشجویی و خشونت هم هستیم. زنده بودن آدمی در گرو خلاقیت و آزادگی است.»
نظام آموزشی عبوس
سعید پیوندی، جامعهشناس، پژوهشگر و استاد دانشگاه لورن در فرانسهة رابطه نظام آموزشی ایران را با ترویج افسردیگ و یاس در جوانان بررسی کرده است: «نظام آموزشی ما در مقایسه با نظامهای آموزشی دنیا، از لحاظ محتوای کتابهای درسی، یکی از غمگینترین و غیر شادترین نظامهای دنیاست و شاید کمتر نظام آموزشی دیگری تا این اندازه عبوس و تهی از شادی باشد.
دانشآموزان از سنین پایین با مفاهیمی در کتابهای درسی آشنا میشوند که متناسب با شرایط، فهم و سن کودک نیست. برای مثال میتوان به طرح زودهنگام مفاهیمی مانند شهادت، دشمن خارجی و داخلی، حج، ایثار، امر به معروف و یا پرهیزکاری اشاره کرد. مسئولان ما نمیخواهند بپذیرند افراد مختلف جامعه، میتوانند حوزه خصوصی در زندگی داشته باشند و بنا به میل و سلیقه خود زندگی کنند و حق انتخاب داشته باشند. آنها میخواهند در همه عرصههای زندگی افراد حضور داشته باشند تا هیچ چیزی خارج از الگوی فکری آنها در ذهن و فرهنگ جوانها شکل نگیرد.
البته طبیعی است که جوانها همانطور که در گذشته مشخص شده است راه فرار از محدودیتها را پیدا میکنند، اما نباید فراموش کرد که برای فرار از ممنوعیت ها و فرهنگ تحمیلی جوانان بهای روانی و اجتماعی خیلی سنگینی میپردازند.
زندگی جوانان امروز با دلسردی، افسردگی، عدم شادی و انواع فشارها، محرومیتها و ممنوعیتها همراه است و این زندگی فقط انسانهایی را به بار میآورد که با تنش زندگی کردهاند، خود در جنگ هستند، گاه به اشکال گوناگون اسکیزوفرنی دچار هستند، عقده و مسائل حل نشده بسیار دارند و ریاکاری و دورویی به بخشی از هویت آنها تبدیل شده است.
چنین جامعهای با بیماریها و دردهای پرشمار به یک زیرزمین یا دخمه بزرگ رفتارهای نامتعارف و آسیبشناسانه تبدیل میشود؛ دخمهای که در آن وجدانهای ناآرام، مسموم و هویتهای بحراندار، شخصیتهای ناراضی یا شورشی، سرخورده، تحقیر شده در کنار همدیگر همزیستی میکنند.»
شادی به مردم جسارت میدهد
منصور حسینی، فعال فرهنگی و یکی از تهیهکنندگان تئاتر ملی سوئد، برای چهارمین سال پیدرپی است که با همراهی و مشارکت موسسه آموزشی کارگران سوئد و همچنین شمار زیادی از انجمنهای ایرانی، جشن چهارشنبه سوری را در مرکز شهر استکهلم – و نه در مراکز حاشیهنشین- برگزار میکند.
او در پاسخ به این پرسشهایی چون: چرا در ایران کمتر جشن خیابانی ملی داریم؟ در میان همین اندک جشنهای موجود، چرا جشن چهارشنبه سوری توانسته علیرغم محدودیتها و سرکوبهای حکومت اسلامی همچنان باقی بماند؟ چرا حکومت در برگزاری این جشن مانعتراشی میکند؟، توضیح میدهد: «شادی به مردم جسارت میدهد؛ جسارت بیان کردن خودشان و به صدای بلند خندیدن و حرف زدن و حرکات آزاد و رها داشتن. برعکس غم و عزاداری مردم را میبندد، به عقب میراند و توی خودشان جمع میکند. از غم، انزوا تولید میشود و از شادی حضور. این حضور و جسارت و خود را بیان کردن، حکومت اسلامی را میترساند. آدمها با شادی و هیجان و زبان طنز میتوانند به اعتراض و انتقاد برسند. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که حکومت با چهارشنبه سوری بیش از خود نوروز مشکل دارد. چرا؟ چون آنچه در این میان مهم است حضور خیابانی مردم است. نوروز جشن خصوصی و داخلی خانوادههاست و چهارشنبه سوری حضور خیابانی. این حضور و دربرگیرنده بودن این جشن باستانی، برای حکومت ترسناک است. به همین دلیل هم هست که اینهمه برای جشنی که شبیه آن در خیلی از نقاط جهان برگزار میشود، مانعتراشی میکند. وگرنه همه میدانیم حکومتی که سالیانه دهها نفر را اعدام میکند، زیر شکنجه میکشد، بازداشت و اسیر و آواره و تبعید میکند و همچنین کودکان بیگناهی چون کودکان مدرسه شینآباد را به دلیل نبود امکانات و بخاری مناسب به آتش میکشاند، نگران مردم نیست. حکومت نگران بقای خودش هست و بقایش متکی به افسردگی مردم است.»
با سلام و دورود اصئلا بطور سنتی اگر به مسله شادی نگاه کنیم بخوبی مشتهده میکنیم که مذب سنتی با شادی و خنده مخالف بوده و طبعتا باشد خنده و شادی در دنیا کاری بس غلط و با عاقبتی بس خطرناک از سوز درگاه الهی دیده شده و میشود
اصئو لا مذهب شیعه با خندیدن و شاد بود میانه ای ندارد و خندیدن و شاد بودن را مغایر با اصول دینداری میدانند و این امر با برقراری حکومت مذهبی طبیعی است که بشدت کنترل شود و این نه بخاطر ترس از خندیدن مردم باشد بلکه اصلا در اسلام ما خنده نداریم و مجاز به خندیدن هم نیستیم و از این رو است که کارناوالهای ما همه کارنوالهای عزاداری است و مردم با غزا و غزا داری عجین شده اند و خنده وشاد بودن یک حرکت غیر متعارف در فرهمگ اسلامی است .
من مسلمان متاسفم که چنین فرهنگی رو به رشد هم است و این برای نسل اینده کشور خطر ناک است کشوری که شاد نباشد درست هم نمیتواند تصمیم بگیرد و شاید حاصل مدیریت بیش از سه دهه حکومت داری و عزا داری ان چیزی است که امروز شاهد ان هستیم اقتصادی برشکسته فرهنگی ضعیف شده مردمی دو شخصیتی و بی تفاوت و خدواند بداد فردای این کشور برسد با کودکانی که در چنین فرهنگی بزرگ میشوند و میخواهند با چنین فرهنگی مملکتی را ادراه کنند و اینده چه خواهد شد
گذشته از اینها ایا واقعا خدواند اینقدر سمگ دل است که با به شادی بندگانش عکس العمل نشان دهد ؟ و اگر فرض بر این باشد باید از خود پرسید خداوند بشر را برای چه خلق کرد ؟ و از او چه میخواهد
یادمان نرود که بسیاری از مردم این گره خاکی شادند و شاد زندگی میکنند و شاید ما مذهبیان مسلمان باید در رفتار خشک خود تجدید نظر کلی بکنیم
خیر بیش
ابوالحسن / 20 March 2017