ربودن و آزار و اذیت دختران، تجاوز به پسربچهها در مدارس، سرقت و زورگیری همراه با خشونت جنسی، اینها موضوعاتی است که هرروز در خبرها بسیار میشنویم.
گاهی اوقات تلخی و رنج شنیدن جزییات این حوادث غیرقابل تصور است. ماجرای تجاوز و قتل هولناک ستایش دختربچه مهاجر افغانستانی که در ایران زندگی میکرد، برای مدتی جامعه را در بهت و حیرت فرو برد. چنین اتفاقاتی خشونت و تجاوز جنسی را در مرکز زندگی روزمره ما قرار میدهد تا هربار این سوالها را با خود تکرار کنیم: این حادثه دوباره اتفاق خواهد افتاد؟ آیا تجاوزگران دیگری هم در میان ما زندگی میکنند؟ ممکن است من، فرزندم یا هر شخص دیگری در معرض خطر باشد؟
اسطوره وحشی سرکوب شده
خیلیها معتقدند، متجاوزان جنسی موجوداتی وحشی و هیولاهایی بیرحم هستند که تنها از غرایز بدویشان پیروی میکنند و کنترلی بر رفتار خود ندارند. گروهی اما آنها را بیماران روانی میدانند که بهخاطر فشار ناشی از امیال جنسی سرکوب شده، مرتکب چنین اعمال منحرف و خشونتباری میشوند. در کنار این دو روایت محبوب و همگانی، شرم، سکوت و ترس از بیآبرو شدن قربانیان قرار دارد که ابهام و ناشناختگی «تجاوز جنسی» را تشدید میکند.
مونیکا کومار، روانشناس بالینی و موسس بنیاد ماناس که در توانبخشی نیازمندان به روان درمانی و بهبود حقوق کودکان فعال است، میگوید: «عاملان تجاوز، آدمهایی معمولی و شبیه به ما هستند. هیچ علامت یا نشانه قابل رویتی روی صورت آنها نوشته نشده تا بگوید که آنها روزی به زنان، کودکان خردسال و یا حتی مردان تجاوز خواهند کرد. به همین دلیل بسیاری از موارد زنای با محارم، تجاوز و اذیت و آزار جنسی در میان خانوادهها اتفاق میافتد که هیچکس از آن خبردار نمیشود. چون خود مردم دوست ندارند در موردش حرف بزنند.»
پس موقعیت ظاهری، ذهنی و یا روانشناختی یک فرد، به تنهایی توضیح دهنده کنش متجاوزان جنسی علیه قربانیان خود نیست. برای درک دقیقتر ماهیت عمل آنها، باید علاوه بر خصوصیات فردی عوامل جامعهشناختی را هم در نظر گرفت. اینکه تاکید شود، متجاوز صرفا تحت تاثیر عقدههای روانی و یا کمبودهای جنسی بوده، چیزی را روشن نمیکند و عمده دلایلی که در اعمال خشونت جنسی یک فرد نسبت به دیگران موثر است را به فراموشی میسپارد.
مردسالاری، عادی شدن خشونت
خشونت جنسی شکلهای گوناگونی دارد ولی بهطور خلاصه بهمعنای سوءاستفاده از جنسیت و بدن دیگری و اجبار او به برقراری رابطه جنسی یا عاطفی است. این عمل معمولا با تهدید، کتک زدن و یا قتل همراه میشود.
آمارهای مختلف نشان میدهد که بیشترین میزان تجاوز در جوامع مردسالاری اتفاق میافتد که ساختار اجتماعی آنها شدیدا سلسله مراتبی است و این باور رایج وجود دارد که مردان نسبت به زنان برتری دارند.
در چنین جوامعی زنان و دختران سوژههایی حساسیت برانگیزند که همه چیز آنها جامعه را از لحاظ جنسی تحریک میکند. آنها نه تنها در خانه، خیابان، محل کار و… بلکه در محاورههای روزمره، ضربالمثلها و حتی شوخیها نیز موضوع خیالپردازیها، کنایهها و لفاظیهای بیشمار جنسیاند.
جکهایی که تجاوز و سکس اجباری با زنان هوسانگیز و زیبا را امری عادی معرفی میکند و یا انواع دشنامها و متلکهایی که خطاب به مادر و خواهر این و آن گفته میشود، همه مصداق روشنی از عادی بودن خشونت جنسی در جامعه است.
در بیشتر موارد، رفتارهای اجتماعی که بهظاهر یک شوخی کلامی ساده و یا تخلیه احساساتی معمولیاند، افراد را به اعمال زور و خشونت کلامی و جنسی علیه دیگران ترغیب میکند. فرهنگ عامیانه زورگویانه و خشن، تمامی افراد جامعه را در چرخهای از تجاوز به حقوق هم شریک میکند.
پشت درهای بسته
از نظر شماری از روانشناسان و محققان جرمشناسی، وقتی کودکی مورد آزار و اذیت جنسی قرار میگیرد، به احتمال زیاد همین کار را در آینده با دیگران انجام میدهد. با این توضیح که اکثر متجاوزان، کسانیاند که خود در کودکی مورد تجاوز قرار گرفتهاند.
همچنین کسانی که از ابتدای زندگی خود خشونت فیزیکی و جنسی را تجربه میکنند، به راحتی ممکن است در جایگاه قربانی یا جلاد قرار بگیرند، این مسئله به تجاوز جنسی محدود نمیشود.
هنگامی که پدر یک خانواده با همسرش بدرفتاری میکند یا به او زور میگوید، این خشونت بهسرعت در کودکان اثر میکند و آنها نیز آن را با خود به جامعه میبرند. از این نظر خشونتهای خانگی و تاثیر مخرب آن بر کودکان، دستکمی از خشونتهای کوچه و خیابان ندارند.
خانم کومار درباره تاثیر خشونت خانگی بر ترویج خشونت در جامعه میگوید: «هنگامی که پسربچهای ضرب و شتم مادر خود بهدست پدرش را تماشا میکند، یک پوچی بزرگ شبیه به یک چاله سیاه در درون پسرک جا باز میکند. از آن به بعد او بهدنبال چیزهایی میگردد که بتواند با آنها فضای تهی درون خود را پر کند. بدون شک نمیتوان از همه فرزندان انتظار داشت که منطقیتر و بهتر از پدران خود رفتار کنند.»
یک استدلال بد: قویتر بهتر از بقیه است
افراد متجاوز در بطن یک ساختار اجتماعی ناسالم و در فضایی پرورش مییابند که مبتنی بر مردسالاری افراطی است. مطالعات علمی نشان میدهد که همزمان با افزایش هورمونهای جنسی و بالارفتن نیاز به سکس در نوجوانان پسر، آنها رابطههای جنسیشان با یکدیگر را براساس نوع روابط قدرت میان خود تنظیم میکنند. منظور از روابط قدرت، معیار قراردادن قوی و ضعیف بودن افراد در جریان یک رابطه است. برای مثال، کسی که سن بیشتر و جثه بزرگتری دارد خود را مجاز میداند که ضمن آزار و اذیت کلامی و فیزیکی دیگر افراد، به آنهایی که کوچک ترند و چثه ضعیف تری دارند زور بگوید و یا به آنها تجاوز کند.
ساز و کار رابطههای جنسی مبتنی بر قدرت این است که رابطه جنسی به واکنش یا رفتاری تبدیل میشود که زمینه اعمال قدرت را فراهم میکند و لزوما با سکس یا شهوت ارتباطی ندارد.
اینگونه روابط جنسی به وضوح نابرابرانه است و کسی که مورد تجاوز واقع میشود به احتمال قوی بعدا به شخص دیگری که از خودش ضعیفتر است تجاوز خواهد کرد. در این مورد قربانی تجاوز جنسی، به مرور یاد میگیرد که رابطه اجتماعی مبتنی بر سلسله مراتب و تقسیم قدرت، یک هنجار طبیعی است. دیگر اینکه، زنان و پسران کوچکتر و دیگر افرادی که تصور میشود موجوداتی ضعیفاند، باید مورد تجاوز قرار بگیرند. گاهی اوقات حیوانات نیز با همین استدلال هدف آزار و اذیت قرار میگیرند، چرا که در مقابل انسانها ضعیف به نظر میرسند و توانایی دفاع کردن از خودشان را ندارند.
مردان هم در خطر هستند
خشن و قدرتمند بودن بخشی از هویت «مردانگی ایدهآل» است و کسانی که به آن باور دارند، برای رسیدن به اهداف خود و در هر زمینه به زور متوسل میشوند. در مقابل هروقت تسلط و چیرگیشان را در معرض زوال میببینند، از خشم که تنها واکنش احساسی است که آن را آموختهاند استفاده میکنند.
براساس گزارشهای پلیس و گفتههای برخی از قربانیان تجاوز، بسیاری از خشونتهای جنسی صورت گرفته، تلاشی جهت اعمال قدرت یا شکلی از ابراز خشم بوده است.
در این وضعیت مردان و پسران نیز در امان نیستند. بهخصوص آنهایی که از لحاظ تیپ و قیافه، هیکل، زبان بدن و نحوه حرف زدن با معیارهای پذیرفته شده مردانگی فاصله داشته باشند. آنها بهعنوان ظریف و نرمخو، حساس و سوسول دستهبندی میشوند و در مدارس، سربازخانهها و … در معرض تهدید و تعرض جنسی همسالان و یا مردان بزرگتر از خود قرار دارند.
فرهنگ مردسالار از همه مردان انتظار دارد که طرف برتر تمامی روابط اجتماعی خود باشند. جامعه و خانواده هم به آنها آموزش میدهد که غرایز و تمایلات جنسیشان قویتر و پرهیجان تر از آن است که اگر تحریک شد، چیزی جلوی آن را بگیرد. در بسیاری از کشورها به بهانه کنترل آستانه تحریک جنسی مردان، خواستار محدودیتهایی در رفتار، نوع لباس پوشیدن و یا کنترل روابط اجتماعی زنان هستند.
این حرف که تحریک پذیری زیاد، نیاز جنسی بیحد و حصر و یا خشن بودن، جزیی از طبیعت مردان است پایه و اساسی در واقعیت ندارد. تجاوز به هیچ وجه جزیی از طبیعت بشر نیست، همانگونه که قتل، دزدی و یا دروغگویی نمیتواند طبیعی باشد.
متجاوزان و آنهایی که حقوق شخصی و اجتماعی دیگران را پایمال میکنند، پیش از هرچیز ساخته و پرداخته جامعهای نابرابر و نظام آموزشی آمرانهای هستند که قلدری و تبعیض جنسیتی را در آنها درونی کرده است.
منبع: برای آشنایی با فعالیتها و شنیدن سخنرانیهای خانم کومار میتوانید به این وبسایت مراجعه کنید.