سیاوش اسکندری در هلند به دنیا آمده و بزرگ شده است. او ۲۱ سال دارد و همراه خانواده‌اش در شهر لاهه زندگی می‌‌‌‌کند. سیاوش که از نسل دوم مهاجران ایرانی‌ست، پس از پایان دبیرستان در سن ۱۷ سالگی به تحصیل در رشته پزشکی پرداخته و اکنون سال چهارم است.

سیاوش می‌‌‌گوید رشته پزشکی را به این دلیل انتخاب کرده که کنجکاوی‌هایش را پاسخ می‌‌‌دهد. انگیزه دیگرش هم وجهه‌ای‌ست که این رشته در ایران دارد.

siavash-1

سیاوش در اوقات فراغت به موسیقی و نوشتن می‌‌‌پردازد و با نواختن چندین ساز آشنایی دارد: پیانو، ویلن، سه تار، تار، تنبک و دف.

می‌‌‌گوید علاقه به موسیقی را پدر و مادرش از بچگی در او به وجود آورده‌اند و معتقدند که موسیقی به رشد انسان کمک می‌‌‌کند.

او به ادبیات هم علاقه‌مند است و می‌‌‌‌گوید که این را هم از پدر و مادرش که علاقه‌مند به ادبیات هستند، دارد.

سیاوش گاهی داستان‌های کوتاه و همچنین شعر می‌‌‌‌نویسد و قرار است به زودی کتاب او که یک رمان است و به انگلیسی نوشته شده، از سوی یک انتشاراتی در لندن به بازار کتاب عرضه شود. موضوع کتاب سیاوش اسکندری به نسل پیشین یعنی نسلی انقلابی برمی‌‌‌‌گردد و رشد یک فرد در آن جو انقلابی را به تصویر می‌کشد.

او در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود این‌که در هلند به دنیا آمده و رشد کرده، به موضوع نسل گذشته پرداخته است می‌‌‌‌گوید: «همیشه به تاریخ علاقه‌مند بوده‌ام و گذشته را چراغ راه آینده می‌‌‌‌دانم. سرگذشت پدر و مادرم و هم‌نسل‌های آن‌ها من را به این انتخاب کشاند و معتقدم این اتفاقات فقط مربوط به نسل گذشته من نیستند، بلکه صدها سال پیش هم اتفاق افتاده و در آینده هم اتفاق خواهند افتاد. نوشتن از این‌ها درس‌هایی هستند برای نسل‌های امروز و آینده.»

سیاوش در جواب این سوال که چرا کتابش را به زبان انگلیسی نوشته هم می‌‌‌‌گوید که چون تسلطش بر زبان‌های انگلیسی و هلندی بسیار بیش‌تر از زبان فارسی است، اما او نخواسته به زبان هلندی بنویسد چون آن‌وقت خوانندگانش فقط به مرزهای هلند محدود می‌شدند در حالی‌که او می‌‌‌‌خواهد مخاطبانی بیش‌تر از فارسی‌زبانان و هلندی‌زبانان داشته باشد.

سیاوش سه بار به ایران سفر کرده و شهرهای زیادی را دیده است. در سفرهایش به ایران یکی از نکاتی که توجه او را جلب کرده، علاقه بیش از حدی‌ست که جوانان ایرانی به آمریکا و اروپا و … دارند: «مثلا جوان‌ها در ایران بیس‌بال و بسکتبال و از این جور چیزها را خیلی بیش‌تر از منی دوست دارند که اینجا بزرگ شده‌ام و این چیزها همه اینجا بوده‌اند. من این علاقه را در فرهنگ هلندی‌ها یا آمریکایی‌ها نمی‌‌‌بینم. فکر می‌‌‌کنم در ایران چون جو بسته است، وقتی چیزی نیست، یک علاقه بیش از حدی به وجود می‌‌‌آید به این‌که این چیزی را که اجازه نداری ببینی چیست.»

او یک خاطره هم تعریف می‌کند: «مثلا یک بار با برادرم آرش در رستورانی در اصفهان نشسته بودیم. آرش یک کلاه از نیویورک جانکیز روی سرش بود که یک کلاه خیلی معمولی است و در هر مغازه‌ای با مبلغ کمی‌‌‌ می‌‌‌‌توانی آن را بخری. ولی آنجا همه جوان‌ها می‌‌‌‌گفتند که کلاهت خیلی قشنگ است و این را از کجا آورده‌ای؟»

سیاوش با لهجه فارسی‌اش از قول آن جوان‌ها می‌گوید: «این اجازه نیست تو ایران. من تعجب کردم و گفتم این یک کلاه خیلی ساده‌ای است ولی برای آن‌ها خیلی اهمیت و ابهت داشت.»

این دانشجوی رشته پزشکی در پاسخ به این سوال‌ها که در سفر به ایران که سرزمین پدری و مادری‌ات است چه احساسی داری و بیش‌تر خودت را کجایی می‌‌‌‌دانی، می‌گوید: «من اتفاقا خودم را نه ایرانی و نه هلندی می‌‌‌‌شناسم و هم ایرانی و هم هلندی خودم را می‌‌‌‌شناسم. چیزی که هست وقتی دو سال پیش با برادرم به ایران رفتیم، وقتی از ما می‌‌‌‌پرسیدند از کجا می‌‌‌‌آیید، اولش نمی‌‌‌‌گفتیم از هلند. چون پدر و مادرم اهل ایلام هستند می‌‌‌‌گفتیم از ایلام می‌‌‌‌آییم. با وجود این‌که ظاهر من و برادرم کاملا ایرانی است، اما  آن‌ها قبول نمی‌‌‌کردند و می‌‌‌گفتند که امکان ندارد، برای این‌که یک جوری از لحاظ رفتار و فرهنگی برای‌شان معلوم بود که ما ایرانی نیستیم.»

او می‌گوید که اگر خودش بخواهد انتخاب کند می‌‌‌‌گوید که هم ایرانی است و هم هلندی.

صحبت‌های سیاوش اسکندری را از اینجا بشنوید:


در همین زمینه

سیما ذوالفقاری: هلندی‌ها حسابگران خوبی هستند

گروه شاندیز و جاذبه‌‌های موسیقی ایرانی در هلند