دو سال پیش فرصتی ایجاد شد تا سفری به ایران داشته باشم. در پس‌زمینه‌ی ذهنم این زمزمه‌ی کمابیش نادرست را می‌شنیدم که میلیون‌ها ایرانی مشابه من، درسفرشان به ایران به توریست تبدیل می‌گردند. به همین دلیل، عزم راسخی را تدارک دیدم که به دام نگاه توریستی نیفتم، با توجه به اینکه اعتقاد داشتم افرادی که بخش بزرگ و مهمی از زندگی و شخصیت‌شان شان در ایران رقم خورده است نمی‌توانند در حین مسافرت به ایران لقب توریست به آنها داده شود.


از سوی دیگر این حقیقت بی‌شک و شبهه هم وجود دارد که ایران از بسیاری از جهات در طول سه دهه‌ی گذشته کاملاً تغییر کرده است. تغییرات فاحشی که فاصله‌ی بین ایران کنونی و ایرانیانی که خودشان نیز در بیرون از وطن دستخوش تغییر گشته‌اند را بیشتر می‌کند و به همان نسبت نیز اتهامِ به دام نگاه توریستی افتادن را نیز دور از واقعیت نمی‌سازد.


به یادم می‌آمد ایرانی را سال‌ها پیش به ناچار ترک کرده بودم که در آن، فقیر بودن و ساده زیستن امر نکوهش‌شده‌ای نبود. ولی ایرانی که بعد از دو دهه، در سفر آخرم نظاره‌گرش بودم چنان در بحبوحه‌ی ارزش‌ و احترام به ثروتمند شدن با سرآسیمه‌گی تمام خودش را به در و دیوار می‌کوبید که بی‌پول بودن و ساده‌زیستن در افکار عمومی، مترادف با بی‌عرضه و احمق بودن شده بود. تلاشی هم ندارم که به ارزش‌گذاری تغییرات اجتماعی فوق بپردازم و به تعریفی اخلاقی از بد یا خوب بودن دست بیابم. اما امیدوار هستم ضمن پذیرش همه‌ی واقعیت‌های اجتماعی ذکر شده و به‌ویژه برای پرهیز از نگاه توریستی، شیوه‌ی نگاهی متفاوت را برای آخرین بازدیدی که از ایران داشته‌ام جایگزین سازم.


برای همین تلاش کردم تا بر اساس مقایسه‌ی تطبیقی، تغییرات گسترده‌ای که در ایران ناظر بودم را با داستان بلند «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز محک بزنم. داستانی که ۱۵۰ سال پیش و در اوج انقلاب صنعتی و در بحبوجه‌ی جنب و جوش و جذابیت «لندن» به‌عنوان بزرگ‌ترین و ثروتمندترین شهر اروپایی نوشته شده است.


اروپا در اواسط قرن ۱۹ میلادی، در اوج خوشبینی‌های بلندپروازانه‌ی خود شرائط اجتماعی را فراهم آورده بود که به گونه‌ای عملی به انسان اروپایی اجازه‌ی شکستن حصارِ سرنوشت را می‌داد. در همان دوران بود که اکثریتِ همیشه «رعیت» اروپایی به مدد «آرزوهای بزرگ» امکان تحقق پذیرفتن تغییر در زندگی را عملی می‌ساخت.


یکی از خصوصیات اصلی اروپای قرن ۱۹میلادی شکل‌گیری و تجربه‌ی عملی شیوه‌ی زندگی بود که از آن با عنوان «مدرنیسم» یاد می‌کنند. مهم‌ترین خصیصه‌ی اجتماعی این شیوه‌ی معیشت در تحول و تحرک ذاتی بود که در خود پرورانده بود. تغییر و جابجایی همه‌ی ارزش‌ها، سنت‌ها، اخلاقیاتی که در طبقات اجتماعی پایین دیده می‌شد.


قشر جدیدی از تاجران، دلالان و سوداگران جسور و گستاخ وارد عرصه‌ی اجتماعی شدند که «سود بردن» قانون اول و آخر انگیزه‌های اقتصادی‌شان بود. همان جماعتی که از سه قرن پیش ضمن گرفتن وام از بانک‌داران هلندی و با ریسک زیاد به تجارت پرخطر برده‌داری متوسل شدند و بعد از تهیه‌ی ثروت نسبی، مزارع بزرگ کشاورزی را در سرزمین‌های مستعمره به راه انداخته بودند.


طبقه‌ای که نمی‌خواست و نمی‌توانست با قوانین ثابت و دست‌و‌پاگیر ملوک‌الطوایفی سر سازگاری داشته باشد. طبقه‌ای که تعریف قدیمی «اشرافیت» که اصالت خانوادگی و خون پاک اجداد استوار بود را برنمی‌تافت. طبقه‌ی پولدار و کاسب جدید به‌سختی در جست‌وجوی شیوه‌ها و مرام‌های جدید اخلاقی بود تا توجیه‌کننده‌ی قابلیت، قدرت و ثروت نوکیسه‌ی امثال خود باشد.


تمام هم وغم چارلز دیکنز در رمان «آرزوهای بزرگ» در این خلاصه می‌شود که بتواند با خلق انسان‌های جدید و آرزوهای جدید‌شان، شناسنامه و هویت جدیدی را برای طبقه‌ای که نه رعیت بود و و نه اشرافیت ایجاد کند. انسان‌های جدیدی که همه‌ی وجودشان‌سرشار است از پریدن و گسستن از حصار اجتماعی که قرن‌ها در آن اسیر بودند.


«پیپ» قهرمان اصلی قصه‌ی آقای دیکنز و « جنتلمن» ساکن لندن، با بازگویی خاطرات زندگی‌اش، تلاش دارد به تعریف و توجیه «آرزوهای بزرگ» که از همان کودکی در او ایجاد شده بود بپردازد. «پیپ» که ریشه‌ی لغوی اسمش از دانه‌ی سیب و پرتقال و میوه‌جات گرفته شده است، بذر اولیه‌ و امکان جدیدی است که جامعه به آن اجازه‌ی رشد می‌داد.


داستان زندگی «پیپ» از درون قبرستان دهکده‌ای شروع می‌شود که یادآور فرصت و شانسی است که بچه‌ی یتیم فوق نه تنها برای زنده ماندن بل‌که برای فرار از دایره‌ی نکبت فقر دارد. زندگی ثابت و فلک‌زده‌ای که همه‌‌ی خانواده‌های رعیت اروپایی در قرون متمادی از آن گریزی نداشتند.


سرگذشت «پیپ» و امید او برای «جنتلمن» شدن تمام آرزوی بزرگی است که مردم عصر او را به تپش جدیدی واداشته بود. تپشی که ذات و سرشت اصلی آن بر اساس منافع فردی است. شکی نیست که در پس‌زمینه‌ی آرزوهای فردی اقشار وسیعی از مردم اروپا، همان‌طور که چارلز دیکنز با هوشمندی تمام برای «پیپ» هم در نظر گرفته بود، آدم‌های خلافکار و جسور و بی‌رحمی وجود داشتند که پول‌های هنگفت را در سرزمین‌های مستعمراتی برای خود تدارک دیده بودند.


«مگویچ» خلافکاری که از زندان فرار کرده است، اولین انسانی است که « پیپ» خردسال و یتیم در داستان «آرزوهای بزرگ» در قبرستان دهکده با او روبرو می‌گردد. اصلاً در همان ملاقات و ماجرای آشنایی با «مگویچ» است که پسربچه‌ی یتیم به این سئوال و شک اساسی می‌رسد که چرا باید فقیر بماند. در ادامه‌ی داستان پی‌می‌بریم که «مگویچ» فراری از زندان، همان ثروتمندی خواهد شد که به استرالیا تبعید می‌گردد و ثروت بزرگی در مستعمره فراهم می‌کند و تجمع ثروت او به « پیپ» فرصت می‌دهد که از آهنگری در یک روستا نجات یابد و برای جنتلمن شدن به لندن برود.


تحولات و جنب و جوش اقتصاد دلالی ایران که پایه و اساسش در چند دهه‌ی گذشته بر روی ثروت بادآورده‌ی فروش نفت متمرکز بوده است با وجود انحصار مافیای بزرگ روحانیت و بازار مذهبی ایران، توانسته است در بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران نیز دست به دست گردد و طبقه‌ی متوسط وسیعی را نیز برای ایران فراهم آورد. مقایسه‌ی زمینه‌های دقیق شکل‌گیری «آرزوهای بزرگ» نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی با شرائط تجمع سرمایه چند دهه گذشته ایران می‌تواند خالی از اشکال نباشد. اما بی‌تردید، توقعات، تغییرات و تحولات اخلاقی، رفتاری و اجتماعی ایران و امیدهای بزرگی که این اواخر در کشور شاهد آن هستیم، می‌تواند زمینه ساز داستان‌های زیبایی در ادبیات معاصر ایران باشد که قهرمانان زیادی همچون «پیپ» و « مگویچ» خلق شده در رمان «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز را در دامان خود بپروراند.


ادامه دارد