با یک بغل شروع شد. من و دخترم از مهدکودک بیرون میآمدیم که دوست صمیمیاش آمد جلو تا او را بغل کند. دخترم اجازه نداد و دستم را میکشید تا برویم. برای من خیلی عجیب بود و راستش را بخواهید شرمنده شدم. مادر بچه آنجا ایستاده بود و نگاهمان میکرد. یواشکی از دخترم خواستم که دوستش را بغل کند. اینکه آن بچه کوچک و نازنین از رفتار دخترم آزرده شود و قرار گرفتن در این شرایط امتناع احساس بدی برایش ایجاد کند، برایم سخت بود. اما من به پیامی که به فرزند خودم میدادم توجه نمیکردم و فقط نگران دوستش بودم. من میخواستم دخترم را مجبور به انجام کاری کنم که دوست نداشت. به دخترم این مفهوم را انتقال دادم که حریم شخصیاش مهم نیست و میتواند به خاطر خوشایند دیگران و فقط برای اینکه آدم باادبی به نظر برسد از تمایل خودش بگذرد.
من بعدا متوجه اشتباهم شدم و رفتارم را تغییر دادم؛ گامهایی برداشتم برای اینکه او بفهمد باید بدنش را دوست داشته باشد و آن را حق خودش بداند و هیچکس حتی مادرش نمیتواند و نباید به او بگوید با بدنش چه کند.
چطور توانستم حق مالکیت بدن را به او یاد بدهم؟
او حق دارد برای موهایش تصمیم بگیرد
دخترم موهای بلند و فر و زیبایی دارد. اما همین موها یک چالش مهم در زندگی من بود. موهای بلند روی کمر زیباست اما دردسرهای خودش را دارد. مثلا شستوشوی این همه مو کار سادهای نیست و واقعا زمان بر است. آرایش مو و جمع کردنش هم سخت است. شاید من دوست داشته باشم او موهایش را کوتاه کند تا کار مراقبت و نگهداری از موها آسانتر شود. اما این واقعا حق من نیست که برای اندازه موهای دخترم تصمیم بگیرم مگر اینکه او خودش بخواهد. این موها متعلق به من نیست و من فقط والد او هستم نه مالک بدن او. این موهای اوست و به من ربطی ندارد که دخترم دوست دارد دردسر شستن موهایش را تحمل کند. تا زمانی که این کار به او آسیبی وارد نمیکند و با موهای بلندش خوشحال است، من به این حق احترام میگذارم و نظری نمیدهم.
آیا من اجازه دارم او را غلغلک بدهم؟
فرزند من بدن حساسی دارد و غلغلکی است. وقتی بچهتر بود ما زیاد با او شوخی میکردیم و غلغلکش میدادیم. یادم میآید که بارها از ما خواسته بود که بیشتر ادامه ندهیم و شوخی بس است. یک بار باجدیت گفت: «بس کن!» اما من باز غلغلکش میدادم و میگفتم: «بس نمیکنم، بس نمیکنم.»
غلغلک دادن کار جالبی است اما میتواند برای کودک یک موقعیت آزار دهنده باشد. بعدها دوباره به این مساله فکر کردم. من چه چیزی به او یاد دادم؟ آیا منظور من این نبود که «نه» گفتن تو ارزشی ندارد و معنایش واقعا تمام کردن نیست؟ تو از ما خواستی دیگر غلغلک ندهیم اما حرف تو برای ما مهم نبود. گویا خواسته تو بیاعتبار و بیارزش است.
ما وقتی این نکته را متوجه شدیم، رفتارمان را تغییر دادیم. هنوز هم گاهی وسط بازی قلقلکش میدهیم اما وقتی او میخواهد که دیگر ادامه ندهیم، به خواستهاش توجه میکنیم مگر اینکه خودش دوباره پیشنهاد شروع بازی را بدهد. بغل کردن زورکی نیست بعد از ماجرایی که گذشت من از دخترم خواستم بدون اینکه دیگران را ناراحت کند و احساساتشان را جریحهدار کند به آنها بفهماند که علاقهای به بغل کردن ندارد و تاکید کردم که حتی من به عنوان مادرش هرگز او را مجبور نخواهم کرد کاری که واقعا دوست ندارد را انجام بدهد حتی اگر این یک بوسه کوچک از گونهاش باشد. دیگر هرگز از او نخواستم برای رعایت ادب و خوشایند دیگران پذیرای آغوش آنها باشد.
این مسالهای ساده بود و من نتیجهاش را خیلی زود در رفتار فرزندم دیدم : دفعه بعدی که دوستش میخواست او را بغل کند، دخترم ابتدا سعی کرد از موقعیت فرار کند اما حرفهای ما تاثیر مثبتی داشت، چون او دوباره برگشت و به دوستش گفت: «امروز بغل نمیخوام.» حرف او اصلا به معنای رد کردن درخواست محبتآمیز دوستش نبود. من دخترم را مجبور نمیکنم که دیگران را به آغوش بگیرد یا ببوسد یا هر واکنش و تماس جسمی محبتآمیز دیگری داشته باشد مگر اینکه واقعا این کار برایش خوشایند باشد.
آزار جسمی نشانه عشق نیست
دیدگاه رایجی بین پسرها و دخترها در مورد طرز نشان دادن علاقه به طرف مقابل وجود دارد که برای من اصلا جالب نیست. خیلیها فکر میکنند اگر کسی سعی کرد به هر شیوهای مثل هل دادن، ناگهان تنه زدن یا سیخونک زدن تماس جسمی برقرار کند، این کارها نشانه محبت و ابراز علاقه و راهی برای جلب توجه است. اما من فکر میکنم اگر کسی دیگری را اذیت بکند و رفتاری داشته باشد که برای ما خوشایند نیست، این کارها به هیچ وجه معنای خوبی نمیدهد.
ما بزرگترها نباید به بچهها یاد بدهیم در حالیکه ناراحت هستند، در برابر این نوع رفتارها سکوت کنند. اگر کسی دوستمان داشته باشد و بخواهد به ما ابراز علاقه کند، باید آن را به بهترین وجه نشان بدهد نه با آزار دادن و ایجاد خشونت.
اگر دخترم به من بگوید پسر یا دختری در مدرسه یا مهدکودک آزارش داده و مثلا سیخونکی به او زده است من هرگز لبخند نمیزنم و آن را رفتار خوشایندی تعبیر نمیکنم. حتما به دخترم یاد میدهم که در واکنش به این رفتار به جای سکوت مانع ادامه آن بشود. اصلا دلم نمیخواهد او فکر کند آزار جسمی نشانه عشق و علاقه است؛ چون هرگز اینطور نیست. این اعتراف سنگینی است؛ اما خیلی طول کشید تا من به این درک برسم.
والدین همیشه فکر میکنند حق زیادی در مورد فرزندانشان دارند و مالک آنها هستند. بسیاری از آنها گمان میکنند حق مالکیت فرد بر بدن خودش واقعا قابلیت اجرا ندارد. ما بچهها را مجبور میکنیم تا موهایشان را بلند یا کوتاه کنند، گوش بچه را برای گوشواره سوراخ میکنیم بدون اینکه او هنوز قدرت انتخاب یا تصمیمی برای این کار داشته باشد، بچهها را وادار میکنیم برای ابراز محبت با دیگران تماس جسمی برقرار کنند، حتی اگر دوست نداشته باشند ادب و مهربانیشان را اینطور نشان بدهند. در عین حال انتظار داریم در آینده وقتی میگویند «نه»، واقعا منظورشان «نه» باشد. اما این انتظارها چطور ممکن است وقتی ما پیامهای متناقض و گاهی متضادی به آنها میدهیم؟
بهتر است در حمایت از فرزندانمان به آنها یاد بدهیم که بدنشان را حق طبیعی خودشان بدانند. آنها باید بدانند که میتوانند آزادانه راجع به آن تصمیم بگیرند؛ همانطور که هر انسان بزرگسالی صاحب بدن خودش است و به تمایلات بدنش پاسخ میدهد.
ناتالی گرین، وبلاگ نویس آمریکایی و صاحب صفحه اختصاصی (Im)perfect Parenting Facebook page است.
مساله مهم تری که والدین باید به آن دقت کنند این است که بچه باید بداند جسمش حریم شخصی اوست و نباید مورد سوء استفاده قرار بگیرد. در بسیاری از خانواده ها پدر بزرگها و مادر بزرگها به خود اجازه میدهند که بچه را بوسه باران کنند و فکر میکنند که عشق خود را به نوه شان ابراز میکنند، و این میتواند باعث سر در گمی بچه شود و نتواند به غریبه ها که سوء نیت دارند بگوید “نه”.
پویش / 16 August 2015