behzad_karimi

پروژه هسته‌ای جمهوری اسلامی برنامه‌ای بوده با پس زمینه مکتبی و اجرای سیاستی مقتضی همین مکتب و برنامه؛ که در وجه ایدئولوژیک خود به بن‌بست رسید، این پروژه از نظر برنامه‌ایی برای کشور فاجعه‌آمیز شد و از نظر سیاسی شکست خورد. دور از انصاف خواهد بود اگر تصریح نشود که جامعه روشنفکری کشور در وجه غالب خود  در جبهه مخالف این پروژه سنگر بست و مدام نیز علیه آن هشدارهایی داد.

اما باید تاکید کرد که چنین مخالفتی نتوانست آنگونه که می‌بایست نافذ بیفتد. از این‌رو این جامعه امروز هم نمی‌تواند مفتخر به داشتن نقش هژمونیک در بیداری و هوشیاری وجدان ملی جامعه علیه این پروژه باشد، زیرا که چنین وجدان مبارزه جویانه‌ای در کشور شکل نگرفت. صدای روشنفکری مسئولانه در نقد جدی و عمیق این پروژه غایب مطلق نبوده، اما بپذیریم که تنها با به صدا درآمدن کوس رسوایی این پروژه بود که مخالفت‌های جدی آوازه یافتند.

اما چرا نقد از این نوع از همان آغاز دامن‌گستر نبود؟ زیرا نقد روشنفکری این پروژه، عمدتاً معطوف به نقد روش سیاسی پیشبرد آن بوده است تا خصلت برنامه‌ای آن. حال آنکه نقد این پروژه تنها زمانی جدی و عمیق و رادیکال می‌بود و می‌شد که از زاویه برنامه‌ای صورت می‌گرفت.

جامعه روشنفکری ایران در جریان مخالفت با این پروژه با صدای نیرومندی باید می‌گفت و نشان می‌داد که جمهوری اسلامی برنامه‌ای را روی دست گرفته و بر کشور تحمیل کرده که از هیچ جهتی با هیچ عقلانیت برنامه‌ای توجیه پذیر نیست. این جامعه می‌بایست علیه شعار فریبنده حکومت مبنی بر “انرژی هسته‌ایی، حق مسلم ماست” با شعار “غنی سازی هسته‌ایی در ایران، یک خطاست” به مقابله بر می خاست. جامعه روشنفکری ایران در یک چنین صف‌آرایی شفافی بود که می‌توانست نقش خود را ایفاء کند و خود را در وجه شایسته‌ای تثبیت سازد.