Opinion-small2

دراویش گنابادی می‌گویند: «لباس سیاست» را برازنده خود نمی‌دانند و خواستار آن هستند که «نگاه امنیتى به آنها نشود». با این همه برخوردهای خشن علیه آنان که از سال ١٣٨٤ و با تخریب حسینیه شریعت قم آغاز شد، در طول سالیان پس از آن تا امروز با شدت پیگیری شده است.

دراویش گنابادی، در احکام دین مجاز به تقلید از مراجع و فقهای شیعه هستند. آنها بی‌کاری، تن‌پروری و گوشه‌نشینی را ممنوع می‌دانند، مخالف استعمال حشیش و دیگر مواد مخدرند، به جای ذکر جلی و مجالس سماع، نماز می‌گزارند و به جای خانقاه، حسینیه دارند و بیش از دیگر مکاتب صوفیه، به اهل شریعت شیعه نزدیکند. پس ریشه خشونت و سرکوب علیه آنان چیست؟

Darvish

دستگاه روحانیت شیعه، در وجه غالب خود، به ویژه پس از آغاز دهه چهل که روحانیت سیاسی‌تر شد، به همان نسبت همواره به فهم غیرفقهی از دین واکنش نشان داده است.

با آن که در ابتدای همه رساله‌های مراجع شیعه آمده است که تقلید در اصول دین جایز نیست و در فروع دین و بر احکامی چون نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات جاری‌ست، اما دستگاه روحانیت شیعه در ایران، در این چند دهه، فهم مستقل از دریافت توحید و دیگر اصول را نیز برنتابیده است.

در نامه‌ای که آيت‌الله مرتضی مطهری پس از مرگ علی شریعتی برای آيت‌الله خمینی نوشته است (بخش‌هایی از این نامه نخستین بار در سال ١٣٧٠ در چاپ اول کتاب «سیری در زندگانی استاد مطهری» چاپ شد و علی مطهری نیز خط این نامه را به قلم پدرش تایید کرده است)، آيت‌الله مطهری ضمن آن که کوچک‌ترین گناه شریعتی را بدنام کردن روحانیت می‌داند، در جای دیگری از نامه می‌نویسد: «اخیراً می‌بینم گروهی که عقیده و علاقه‌ی درستی به اسلام ندارند و گرایش‌های انحرافی دارند، با دسته‌بندی‌های وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفته‌های او را نداشته باشد.»

ظهور و بروز جریانی مارکسیستی در دل سازمان مجاهدین خلق و حوادث سال ١٣٥٤ در این سازمان، زمینه‌ای قوی فراهم کرد تا غالب روحانیون شیعه این اتهام را وارد آورند که این سازمان اسلامی از همان نخست التقاطی و و دارای انحراف بوده است.

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ این تفکر گسترش پیدا کرد که برای جلوگیری از هرگونه انحراف، حضور روحانیت در احزاب و گروه‌ها الزامی ست. اگر چه، حضور روحانیت نیز نتوانست به وحدت فکری بینجامد و از چنددستگی‌ها در بینش و روش جلوگیری کند:

١) کار حزب جمهوری اسلامی که بنیانگذارانش روحانیان نزدیک به آیت‌الله خمینی و کسانی چون محمدحسینی بهشتی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر بودند، به علت اختلاف‌های داخلی، بالاخره با اشاره آیت‌الله خمینی در خرداد ماه ۱۳۶۶ به انحلال کشیده شد.

٢) سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دیگر سازمانی بود که حضور روحانیت؛ یعنی آیت‌الله راستی کاشانی، به نمایندگی از آیت‌الله خمینی نتوانست از بروز چند دستگی و انحلال آن جلوگیری کند. چهره‌هایی چون بهزاد نبوی، محمد سلامتی، سعید حجاریان، هاشم آغاجری، مصطفی تاجزاده و محسن آرمین دسته جمعی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی استعفا دادند، آیت‌الله راستی کاشانی نیز در سال ١٣٦٥ استعفانامه خود را به آيت‌الله خمینی ارایه کرد و در نهایت سال١٣٧٠ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران با اخذ مجوز از وزارت کشور و با افزودن پسوند “ایران”  فعالیت خود را از سر گرفت.

٣) انجمن حجتیه نیز دیگر تشکیلاتی بود که با وجود آن که هم رهبری آن در دست شیخ محمود ذاکرزاده تولائی، معروف به شیخ حلبی، یک روحانی شیعه بود و هم پس از انقلاب، آيت‌الله ابوالقاسم خزعلی از طرف آيت‌الله خمینی به عنوان نماینده در این تشکیلات منصوب شده بود سرانجام از اتهام ادامه انحراف برکنار نماند و سال ۱۳۶۲ پس ازسخنان تند روح‌الله خمینی ناچار به اعلام انحلال شد.

این ها مواردی از ادعای روحانیت غالب و حاکم برای جلوگیری از انحراف های فکری بود که موفقیتی هم در این زمینه‌ها از روحانیت مدعی هدایت دیده نشد.

دلایل ناشکیبایی

اما بازگردیم به ریشه‌های ناشکیبایی دستگاه‌های زیر نفوذ آيت‌الله خامنه‌ای، در برابر درویشان نعمت‌اللهی گنابادی. نورعلی تابنده قطب کنونی دراویش نعمت‌اللهی نزدیک به دو سال پیش به «رادیو زمانه» گفته بود: «تقلید از فقیه تنها به حوزه عمل محدود است و نه حوزه اعتقاد.»

در زمینه مسایل اعتقادی، دراویش گنابادی در دوران غیبت امام دوازدهم شیعیان، خود را مرید قطب سلسله می‌دانند و دستگاه روحانیت حاکم نیز نمی تواند این ارادت اعتقادی را برتابد

دور از انتظار نیست که محکوم کردن ضرب و شتم و بازداشت دراویش نعمت‌اللهی گنابادی از سوی آيت‌الله حسینعلی منتظری در سال ١٣٨٤ و فاقد توجیه شرعی دانستن چنین اعمالی از سوی او و نیز اعتراض مهدی کروبی به تخریب حسینیه دراویش گنابادی درسال ١٣٨۶ در نامه او به وزیر کشور جمهوری اسلامی ایران چندان به مذاق روحانیت حاکم خوش نیامده باشد.

بر این‌ها بیفزاییم پیام تسلیت خانواده مهدی کروبی را به نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب سلسله دراویش نعمت‌اللهی گنابادی، به مناسبت درگذشت فرزندش، هادی تابنده، در اواخر اردیبهشت ماه و نیز عیادت احمد منتظری از سه تن از دراویش گنابادی زندانی که در بیمارستان تجریش بستری بودند. در خرداد ماه همین امسال و نیز این که  فرزند آیت‌الله منتظری در این دیدار تاکید کرد: «زندانیان دراویش گنابادی به معنای دقیق کلمه مصداق زندانی عقیدتی هستند.»

اما شاید غیرمنتظره ترین واکنش برای دستگاه روحانیت حاکم، واکنش اعتراضی و گسترده خود این دراویش غیر سیاسی، به بازداشت و نیز اعتصاب غذای هم کیشان آنها در دو سال گذشته بوده است.

ماموران امنیتی چاره‌ای ندیدند جز این که به تحصن دراویش گنابادی در اواسط اسفند ١٣٩٢ در برابر دادستانی تهران حمله کرده و گروهی را بازداشت و به اوین منتقل کنند؛ درویشانی که برای حمایت از اعتصاب غذای ۹ درویش زندانی و درخواست رسیدگی فوری به وضعیت آنان جلو دادستانی تهران گرد آمده بودند.

امسال نیز در ابتکاری با عنوان «کمپین کوچ دراویش از ایران به اوین» صدها تن از دراویش از گوشه و کنار ایران در روزهای ۲۹ و ۳۰ شهریور خود را به تهران رساندند تا با اعلام آمادگی برای زندانی شدن، از آن دسته از دراویشی که دست به اعتصاب غذای یک ماهه زده بودند, پشتیبانی کنند.

تنها در روز ۲۹ شهریور، بیش از ۴۰۰ نفر از دراویش به اوین بازداشت شدند و شماری از آنان نیز بر اثر حملات ماموران امنیتی و انتظامی آسیب جدی دیده و به بیمارستان ها منتقل شدند که البته بسیاری از افراد بازداشت شده، پس از ساعاتی از کلانتری‌ها آزاد شدند. سرانجام روز شنبه ١٢ مهر ١٣٩٢ اعلام شد که درویشان زندانی در پاسخ به درخواست هم کیشان خود، اعتصاب غذایشان را شکسته‌اند.

اما آیا پایان اعتصاب غذای درویشان زندانی و بازگشت اعضای کمپین کوچ دراویش از ایران به اوین به خانه هایشان، پایان خشونت‌ها علیه دراویش هم خواهد بود؟ تا این جای کار، دستگاه روحانیت سیاسی و حاکم در ایران، در برابر یکی از غیر سیاسی ترین اجتماعات مذهبی در ایران، تنها برای خود دردسرهایی تازه و جدی در داخل و خارج از کشور آفریده است.