بررسی رمانِ «زندگیِ پنهانی سعید» که هم خوانندگان اسرائیلی و هم خوانندگان فلسطینی را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، می‌تواند راه ورود مناسبی برای درک مناسبات پیچیده سوژه انسانی در این منطقه جغرافیایی باشد؛ منطقه‌ای که به شدت از ایدئولوژی‌های متضاد و متفاوت باردار است. اهمیت این رمان از منظری ریشه در این واقعیت دارد که راوی آن مرد عربی‌ست به نام سعید که در اسرائیل زندگی می‌کند؛ سوژه‌ای که می‌تواند تناقضاتِ موقعیت خود را با بیانی کمیک و سیاه به مخاطب منتقل کند.

EMHABG02

راوی رمان «زندگی پنهانی سعید»، در توصیفِ خود می‌گوید:

«من بین خوش‌بینی و بدبینی تفاوتی نمی‌بینم و واقعاً نمی‌دانم که کدام یکی از این دو می‌تواند شخصیتم را نشان دهد. هر صبح که از خواب بیدار می‌شوم، خدا را شکر می‌کنم برای اینکه نیمه‌شب جانم را نگرفته. هر وقت در طول روز دچار مصیبتی می‌شوم خدا را شکر می‌کنم که از این بد‌تر نشده. پس کدام‌یک هستم؟ خوش‌بین یا بدبین؟»

راویِ این رمان با چنین نگاهی است که به حوادث چند دهه‌ اخیر تاریخ فلسطینیان نگاه می‌کند.

«امیل حبیبی» در این رمان به زبانی کمیک و به مدد استفاده از یک ابله- قهرمان سراغ تاریخ معاصر خود می‌رود و وضعیت فلسطینیان در پی دو جنگ و ابزوردیزم و خشونت زندگی تحت یک ایدئولوژی مدرن را تصویر می‌کند.

امیل حبیبی، باقی‌مانده در حیفا

امیل حبیبی در سال ۱۹۲۲ در خانواده عربِ فلسطینیِ مسیحی به دنیا آمد. مدتی در یک پالایشگاه مشغول به کار شد و سپس به گویندگی رادیو پرداخت. او یکی از تشکیل‌دهندگان حزب کمونیست فلسطین بود. پس از جنگ ۱۹۴۸ و تشکیل دولت اسرائیل، امیل حبیبی برخلاف بسیاری فلسطینیان که از آن سرزمین رفتند یا تارانده شدند، در حیفا باقی ماند و به‌تدریج قانوناً شهروند اسرائیل گردید. او هم‌چنین یکی از تشکیل‌دهندگان حزب کمونیست اسرائیل است.

راوی داستان «زندگی پنهانی سعید» نوشته امیل حبیبی: «بین خوش‌بینی و بدبینی تفاوتی نمی‌بینم. هر صبح که از خواب بیدار می‌شوم، خدا را شکر می‌کنم برای اینکه نیمه‌شب جانم را نگرفته. هر وقت در طول روز دچار مصیبتی می‌شوم خدا را شکر می‌کنم که از این بد‌تر نشده. پس کدام‌یک هستم؟ خوش‌بین یا بدبین؟»

حبیبی اولین مجموعه داستانش را در سال ۱۹۵۴ نوشت. در سال ۱۹۷۴ او شاهکار خود را خلق کرد: رمان بسیار معروفِ «زندگی پنهانی سعید»، که به زبان‌های بسیاری، از جمله زبان عبری نیز، ترجمه شده است. این رمان خوانندگان عرب و اسرائیلی، هر دو را شیفته‌ خود کرد.

امیل حبیبی تا سال ۱۹۹۱که به علت اختلاف نظر سر مواضع گورباچف از حزب کمونیست اسرائیل جدا شد، در این حزب مشغول فعالیت بود. او در سال ۱۹۹۰ جایزه‌ ادبی «القدس» را از «جنبشِ آزادی‌بخش فلسطین» دریافت کرد و دو سال بعد «جایزه‌ ملی ادبیات اسرائیل» که مهم‌ترین جایزه ادبی اسرانیل است به او تعلق گرفت. این نخستین بار بود که این جایزه به یک نویسنده عرب اهدا می‌شد. پذیرش این جایزه اما برای او انتقادهای فراوانی به همراه آورد. در بین معترضان، نام محمود درویش، شاعر بزرگ عرب نیز دیده می‌شود. درویش پذیرش جایزه ملی ادبیات اسرائیل از سوی حبیبی را «مشروعیت بخشیدن به اسرائیل» قلمداد کرده بود؛ به خصوص که این‌ جایزه در قالب جشن‌های استقلالِ اسرائیل هم برگزار می‌شد. امیل حبیبی در دفاع از اقدامِ خود جواب داد: «دیالوگ جوایز بهتر است از دیالوگِ سنگ و تیر.» او معتقد بود که این اقدام می‌تواند زمینه‌سازِ شناساییِ حقوق اعراب در اسرائیل به عنوان یک ملت باشد؛ زمینه‌ساز پذیرش یک فرهنگ ملی. او گفت: «این اقدام می‌تواند به جمعیت عرب‌ها در مبارزه‌شان برای دستیابی به ریشه‌هایشان در سرزمین و به دست آوردن حقوق برابر کمک کند.» در همین راستا او مبلغ این جایزه را به مرکزِ بهداشتی برای فلسطینیان در سرزمین‌های اشغالی اختصاص داد.

زندگی پنهانی سعید، امیل حبیبی
زندگی پنهانی سعید، امیل حبیبی

اشاره به واقعیتی دیگر در مورد زندگی این نویسنده شاید بتواند جایگاه خاص و غریب او را بهتر نشانمان دهد. در سنجش آماری که یک وب سایت اسرائیلی برای تعیین بزرگ‌ترین اسرائیلیان تاریخ انجام داد او در جایگاهِ نفر ۱۴۳ قرار گرفت، این در حالی‌ست که بسیاری از مردم فلسطین او را فلسطینی می‌دانند و «اسرائیلی» خواندن او را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که ما با نویسنده‌ای مواجه هستیم که دو ملتِ در حال معارضه شهادت می‌دهند که او «نویسنده‌ی آن‌ها»ست.

امیل حبیبی در سال ۱۹۹۶، در سن ۷۴ سالگی فوت کرد. نوشته‌ سنگ قبر او که به درخواست خود او نوشته شده است به‌خوبی وضعیت منحصر به فردش را خلاصه می‌کند: «امیل حبیبی- باقی‌مانده در حیفا.»

و سایر افراد …

رمان «زندگی پنهانی سعید» حالا دیگر اثری کلاسیک محسوب می‌شود. این رمان داستان زندگی سعید، یک مرد عرب است که شهروند اسرائیل می‌شود. سعید، راوی داستان یک ابله – قهرمان است که تراژدی‌های متعددی در زندگی‌اش اتفاق می‌افتد: فرزند و همسرش را از دست می‌دهد، به زندان می‌افتد، مقامات اسرائیلی به او به عنوان شهروندِ درجه دوم نگاه می‌کنند و معشوقه‌اش را هم مقابل چشمان سعید از تخت بیرون می‌کشند تا به زندان بیندازند. در همه‌ این موارد او توان مواجهه‌ چندانی در خود نمی‌بیند.

راوی داستان «زندگی پنهانی سعید» نوشته امیل حبیبی: «من‌‌ همان کسی هستم که روزنامه‌ها به او می‌گویند “و سایر افراد”. افرادی شبیه من بسیارند. آن‌ها همه جا هستند. در شهر‌ها، روستا‌ها، بار‌ها، همه جا. من “سایر افراد” هستم.»

او در توصیف نحوه‌ زنده ماندنش در روزهای جنگ ۱۹۴۸ می‌گوید: «در طول جنگ ۱۹۴۸ آن‌ها در کمین ما نشستند و شروع به تیراندازی کردند. پدرم تیر خورد و روحش قرین آرامش باشد. من فرار کردم چرا که یک خرِ تیزرو به وسط مسیر شلیک گلوله دوید و به جای اینجانب مرد.»

می‌گوید: «من‌‌ همان کسی هستم که روزنامه‌ها به او می‌گویند “و سایر افراد”. افرادی شبیه من بسیارند. آن‌ها همه جا هستند. در شهر‌ها، روستا‌ها، بار‌ها، همه جا. من “سایر افراد” هستم!»

سعید تلاش می‌کند مبارز آزادی فلسطین باشد اما شکست می‌خورد. بعد جاسوس و رادارِ حکومت اسرائیل می‌شود اما از کودنی حتی آمارهایی که می‌دهد به درد مقامات نمی‌خورد. به قولی می‌توان گفت او ناشیانه بین دو سوی نمودار استعمارِ صهیونیزم و مقاومتِ فلسطین دست و پا می‌زند.

از منظری که خودِ رمان هم بر آن صحه می‌گذارد، این رمان وامدارِ «کاندید» اثر ولتر است. نویسنده در فصلی تحت عنوان شباهتِ «کاندید» و «سعید» می‌نویسد تقصیر او نیست که این شباهت وجود دارد. تقصیرِ شرایطی است که شبیه هم مانده‌اند. او بین پانگولاس و مقامات اسرائیل شباهت‌های متعددی می‌یابد. سعید هم مثل کاندید بدشانس است، در رابطه با زنان معصوم است، کم‌درایت است و زودباور. تنها تفاوت این دو این است که سعید برخلاف شخصیت اصلی رمان کاندید که همیشه خوش‌بینی ساده‌لوح است، خوش‌بین نیست. او «خوشِ بدبین» است؛ ترکیبی ابداع شده توسط این نویسنده برای توصیف کردن سوژه‌ راوی خود و به مقتضای آن سوژه‌ بسیاری از اعرابی که در اسرائیل مانده‌اند؛ مردی که بدبین است و با این بدبینی برخوردی خوش‌بینانه می‌کند، کسی که همیشه معتقد است اوضاع از آنچه که هست هم می‌توانست بد‌تر باشد. چنین سوژه‌ای امکاناتِ بی‌پایانِ بازیگوشیِ متنی و روایی را برای این نویسنده فراهم آورده. راوی رمانِ او یک کودن تمام عیار است؛ یک دن‌کیشوتِ هپروتی در عوالمی بین دو جنگ واقعی در فلسطین. کسی که حتی دقیقاً نمی‌تواند بگوید که کی بود که در تاریخ ما چه اتفاقی افتاد. چنین مردی راوی‌‌ای است خنگ و همچنین عاقل. او هم‌زمان خوش‌بین و بدبین است.

دستاوردی در طنز

سلما خدرا یئوسی که این رمان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است می‌نویسد: «نویسنده‌های مدرنِ عرب، غیر از چند تایی، در انتخاب لحن و سیاق خود در مسیر واحدی گام برداشته‌اند. فرقی نمی‌کند که آن‌ها در سنت رمانتیک می‌نویسند یا سنت رئالیستی، تراژیک می‌نویسند یا قهرمانانه، در هر حال آن‌ها با لحن و تُنی جدی می‌نویسند. برداشتی کمیک از تجربه، استفاده از کلمات با معانی دوگانه، داستان‌های رواییِ پهلوانانه، داستان‌هایِ مطایبه برانگیز و کنایی به سختی مورد استفاده نویسندگان عرب قرار می‌گیرد.»

راوی داستان «زندگی پنهانی سعید» نوشته امیل حبیبی: «پدرم تیر خورد و روحش قرین آرامش باشد. من فرار کردم چرا که یک خرِ تیزرو به وسط مسیر شلیک گلوله دوید و به جای اینجانب مرد.»

به نظر این مترجم این در حالی است که زبان عربی در سنت‌های اخیر بسیار غنی‌ست اما از سنت غنیِ خود در طنز، هزل و ابهام‌های خنده‌دار، بهره‌ کافی نمی‌برد. به نظر این مترجم فراز و نشیب‌های سیاسی و اجتماعی باعث شده است تا نویسندگانِ عرب لحنی چنین جدی را اختیار کنند. از این منظر نیز می‌توان جایگاه ویژه‌ امیل حبیبی را بین نویسندگان ادبیات مدرن عرب فهمید.

در این میان به‌کارگیری طنز و هزل در رمان «زندگی پنهانی سعید» هنرمندانه و نبوغ‌آمیز است و با کمک همین زبان طنزآمیز است که حبیبی موفق می‌شود اثرش را بین دو ایدئولوژی شکل دهد. بیهوده نیست که شاعری مثل محمود درویش که نماد صراحت، پایمردی و پافشاری بر مواضع ایدئولوژیک‌اش بود، با شک و تردید حوادث زندگی امیل حبیبی را پیگیری می‌کرد و روزی که امیل حبیبی می‌خواست با دریافت جایزه ادبیات اسرائیل از خط ایدئولوژیک او فاصله قطعی بگیرد، به او گفت: «این جایزه را نگیر!»

سنگِ قبر امیل حبیبی را به خاطر بیاورید: «امیل حبیبی – بازمانده در حیفا»؛ بیانگر کسی که ماند.

حبیبی جایزه ادبیات اسرائیل را در سال ۱۹۹۲ گرفت و پنج سال بعدش هم، در حالی که چند دهه از جنگ ۱۹۴۸ می‌گذشت، چشم بر جهان فروبست. اما از نظر او آنچه اهمیت اساسی داشت یک تصمیم در زندگی او بود: «مردی که در حیفا ماند.»