به گفته رئیس شهربانی وقت آبادان، بالا بودن آمار قربانیان در این فاجعه به این دلیل بود که در سینما به داخل باز میشده و از بیرون هم به دلیل فشاری که از داخل بوده کسی قدرت باز کردن در را نداشته است.
آتش گرفتن دیوارهای کریدور سینما که پوشیده از یونولیت بوده و تولید و سرایت گاز ایندرید کربنیک به سالن مملو از تماشاگر باعث شد که در همان دقایق اول عده زیادی جانشان را از دست بدهند. فقط تعداد اندکی از تماشاگران توانستند خود را نجات دهند. یکی از مواردی که حکومت ایران بر آن پافشاری میکند این است که درهای سینما از بیرون قفل شده بوده که این البته صحت ندارد. محمد علی محمدی که با حسینیه اصفهانیها ارتباط نزدیک داشت، در دادگاه شهادت داد که میخواسته با ماشینش به در سینما بکوبد اما مأموران مانع شدند. او مدتی پس از دادگاه در تصادفی در جاده اهواز – آبادان جانش را از دست داد. از سوی دیگر چون درهای سالن رو به داخل باز میشد، ازدحام مردم در تاریکی و گیر کردن در بین دست و پاها، راه را بر مردم بست. اینکه چرا مردم نتوانستند درها را بشکنند، به گمانم فقط و فقط در اثر گیجی ناشی از گاز بوده و بس.
حرفهایی درباره ناکارآمدی مسئولان شهر وقت در آبادان زده میشود. مثلاً شیرهای آتشنشانی در آن روز آب نداشته و یا تانکرهای سیار آبی که مأموران آتشنشانی با خودشان به صحنه آورده بودند خشک بوده.
آبادان یکی از آرامترین شهرهای ایران بود و کسی انتظار چنین فاجعهای را نداشت. پس از آتش گرفتن سینما رکس، همه و از جمله کارکنان آتشنشانی با دستپاچگی به محل حادثه رفتند، اما نزدیکترین شیر آبی که به سینما رکس وجود داشت خراب بود و برای همین هم مجبور شدند از شیر آبی که در فاصله ۱۶۰ متری سینما قرار داشت برای اطفای حریق استفاده کنند. آنها تا ساعت ۲ بامداد مشغول تلاش بودند. در دادگاه سناریونویسی شده سینما رکس چندین تن از کارکنان آتشنشانی را به حبسهای مختلف محکوم کردند. قصد داشتند فاجعه سینما رکس را که خودشان هم مسبب آن بودند، به حکومت شاه نسبت دهند. شاه هم البته اشتباه کرد و پیام تسلیتی صادر نکرد، درحالیکه روح الله خمینی با زرنگی دو اطلاعیه در ۳۰ مرداد و عید فطر صادر کرد. شاید اگر شاه مثل آبان ۵۷، رودررو با مردم سخن میگفت حوادث بعدی طور دیگری رقم میخورد، شاید هم نه.
انگیزه کسانی که سینما رکس را آتش زدند چه بود؟
من به دلایلی به این نتیجه رسیدم که کسانی که سینما رکس را آتش زدند، قصد مردمسوزی نداشتند:
هر چهار نفری که سینما را آتش زدند، از بومیان آبادان بودند و گمان نمیکنم هیچ انسانی تا این حد قصیالقلب باشد که با همشهریانش چنین کند. ضمناً سن و سال آنها را نیز باید در نظر گرفت. مثلا حسین تکبعلیزاده که در ۲۱ سالگی با شش کلاس سواد سینما را آتش زده و در ۲۳ سالگی اعدام شده نمیتوانست اشتباه کند؟ آن هم در آن سن کم؟
حسین تکبعلیزاد معتاد و سارق و در کل آدم خلافی بوده و توسط آشنایان و دوستانش به مساجد و حسینیهها راه پیدا کرد و از آن کارهای خلاف دست برداشت. حسین به راحتی میتوانست با سکوتش حکومت را از شر این غده سرطانی نجات دهد، اما او با جسارتش در دادگاه حداقل توانست پازلهای اصلی ماجرا را سر جایشان بنشاند. پس اگر این را بپذیریم که او میتوانست با یکی دو دروغ کوچک و تبانی با مسئولان وقت خود را نجات دهد و این کار را نکرد، پس باید بپذیریم که دروغگو نبود. او در دادگاه با صدای رسا گفت ما نمیخواستیم کسی بسوزد. یعنی او نمیدانست حکمش اعدام است؟ او به هنگام دفاع آخرش سکوت کرد و هیچ نگفت. او یکی از قویترین شخصیتهایی بود که در عمرم دیدم، اما در حقاش ظلم شد. او را با سید فیلم گوزنها برابر و یکی میدانم. او کبریت را کشید اما نگذاشت اسرار در پرده بمانند. اگر از روی جهالت و غفلت و تحت تأثیر رفقایش کبریت کشید اما با برخاستن در مقابل کسانی که دوست داشتند سکوت کند توانست جبران کند. کسانی که حکومت اسلامی را متهم به دست داشتن در این فاجعه میکنند، جز اظهارات حسین در دادگاه مدرک محکم دیگری ندارند.
کشته شدن سه تن از همدستان حسین تکبعلیزاده در سینما رکس بهترین گواهی بر این مدعاست. یکی از دوستان حسین به نام یدالله که نام خانوادگیاش در دادگاه روشن نشد، سراغ کپسول اطفاء حریق در سینما رفت، اما نتوانست آن را به کار بیندازد.
روح الله خمینی دو روز بعد اطلاعیهای در مورد این فاجعه صادر کرد که کاملاً ترس و وحشت در آن پیداست. ترس از اینکه مشخص شود کار، کار مذهبیها بوده است. او پیشدستی کرد و گفت هیچ مسلمانی نمیتواند چنین فاجعهای را به وجود آورد، درحالیکه هنوز کسی اشارهای به این موضوع نکرده بود.
حسین تکبعلیزاده به هنگام آتش زده سینما «سهیلا» و پس از آنکه تینر را روی زمین ریخت، با دیدن چند نفر که به طرف دستشویی میرفتند، صبر کرد تا آنها به درون سالن سینما برگردند و بعد کبریت کشید که در این فاصله تینر بیاثر شده بود. اگر او میخواست کسی را از بین ببرد، به شکل دیگری عمل میکرد.
حسین تکبعلیزاده گفته بود وقتی در سینما رکس کبریت را کشید و ناگهان همه دیوارها آتش گرفتند وحشتزده شده بود و درون سینما سراغ دوستانش رفته بود.
در این بین چه ابهاماتی هنوز وجود دارد؟
آتشسوزی بازار جمشیدآباد درست چند روز پس از فاجعه سینما رکس یکی از ابهامات باقیمانده از آن دوران است. در فضای مجازی گفته شده که فرجالله بدرکار برای فرار از اتهامات، مغازهاش را آتش زده که این کاملاً غلط است. من با کسانی در آبادان صحبت کردم و نتیجه دیگری گرفتم. در همان گیر ودار به گوش داغدیدگان فاجعه میرسد که فرد خیاطی که مغازهاش در بازار جمشیدآباد آبادان بوده، مدارکی در مغازهاش دارد که نشان میدهد، مذهبیها سینما رکس را آتش زدهاند. تا خانوادهها خودشان را به بازار برسانند تمام بازار با بنزینی که دور تا دور آن ریخته شده بود، به آتش کشیده شد.
مرحوم دکتر محمد رضا عاملی تهرانی در جلسات ارتش عنوان کرده بود که در پرونده سینما رکس که در دست او بوده در منزل شخصی به نام فواد کریمی که بعد از انقلاب نماینده مجلس شد مقادیری اعلامیه پیدا کردهاند که تاریخ آن به یک هفته قبل از فاجعه میرسید. مطابق آن مدارک، فواد کریمی مردم را به آدمسوزی در سینما تحریک کرده بود. یعنی قبل از فاجعه، مذهبیها اطلاعیه آدم سوزیشان را آماده کرده بودند و چنانچه این مطلب اثبات شود همه معادلات دچار تغییر خواهد شد.
در هفتم مرداد ۱۳۵۹ و در آستانه دادگاه سینما رکس، دادستانی اطلاعیهای صادر کرد و اسامی متهمان را منتشر کرد، اما از حسین تکبعلیزاده، در این اطلاعیه نام نیاوردهاند. ممکن است قصد داشتهاند با او تبانی کنند.
در روند بررسی دادگاه، ابهامات و ضد و نقیضهای بیشماری وجود دارد که یکی از آنها نام بردن از حسین تکبعلیزاده، فرج، فلاح و یدالله بدون نام خانوادگی در کیفرخواست است و درست چند سطر پائینتر از این دوباره اسامی را به این صورت بیان میکنند: حسین تکبعلیزاده، فرج، یدالله و فلاح که در یک روند قضایی، آن هم به این اهمیت طنزآمیز است.
پس از فاجعه، سه تن از مراجع شیعه در ایران، یعنی آیتالله شریعتمداری، آیتالله نجفی مرعشی و آیتالله گلپایگانی هیأتی را برای گزارش از این فاجعه به آبادان اعزام کردند. نتیجه تحقیقات این هیأت هیچوقت منتشر نشد. چنانچه این گزارش منتشر میشد اکنون بسیاری از ابهامات وجود نداشت.
وجود شخصی به نام عبدالرضا عاشور یا هاشم منشیطپور که در زمان حکومت شاهنشاهی در عراق دستگیر و به ایران تحویل داده شد و اعتراف او به آتش زدن سینما رکس یکی دیگر از ابهاماتی است که وجود دارد. چون برخی منابع عنوان کردهاند که تکبعلیزاده از فردی به نام «حیات» به عنوان یکی از عاملان نام برده است. («حیات» یک نام عربی است که در خوزستان رواج دارد) بعضیها عبدالرضا آشور را را همان «حیات» میدانند.
در جریان دادگاه سینما رکس شش نفر در انتهای قبرستان قدیمی آبادان تیرباران و همان جا در گودالی که از قبل آماده کرده بودند دفن شدند. حسین تکبعلیزاده، علی نادری، فرج الله مجتهدی، اسفندیار رمضانی دهاقانی، ستوان یکم منوچهر بهمنی، سیاوش امینی آلآقا. در همان حال عجیب است که در برخی منابع خبری از فرجالله بدرکار بهعنوان یکی از شهدای فاجعه یاد کردهاند.
” روح الله خمینی دو روز بعد اطلاعیهای در مورد این فاجعه صادر کرد که کاملاً ترس و وحشت در آن پیداست. ترس از اینکه مشخص شود کار، کار مذهبیها بوده است.”
یعنی خمینی، از فرانسه دستور آتش سوزی را داده بوده است؟ خوب ساواک چرا این نقشه را برملا نکرد؟ چرا ساواک اقدام به دستگیری عاملان نکرد؟ بلکه این نظام نوپای جدید بود که دادگاهی عاملان را برگزار کرد.
خمینی ترس از این داشت که مشخص شود کار مذهبی ها بوده است؟ مگر خمینی وکیل وصی همه مذهبی ها بود. مجاهدین خلق هم مذهبی بودند، اما خمینی هیچوقت ازشان حمایت نکرد. به طور کلی تا پیش از پیروزی انقلاب، خمینی از هیچ گروه مسلحی، اعم از مجاهدین یا فدائیان یا … حمایت نمی کرد.
چند ابهام اساسی در این رابطه وجود دارد:
1- چرا مامورین شهربانی پس از اطلاع از آتش گرفتن سینما درب سینما را بستند و از کمک رسانی مردم جلوگیری به عمل آوردند؟
2-بسیاری از کشته شدگان در فاجعه سینمارکس، در حالی جان باخته بودند که بر روی صندلی های سینما قرار داشتند. این در حالی است که اگر متوجه آتش سوزی شده بودند به سمت در هجوم می آوردند. در واقع به نظر می رسد که مرگ آنها در اثر نوعی مسمومیت توسط گاز می بوده است. (چیزی مشابه اتاق های گاز نازی ها)
3- از مدتی پیش از وقوع حادثه، در حوالی چهارراه امیری (محلی که سینما رکس در آن قرار دارد) و اطراف سینما تعدادی مامور شهربانی در فواصل منظم مستقر شده بوده اند.
4- با فرض پذیرفتن اینکه نیروهای مذهبی، با برنامه ریزی قبلی، اقدام به آتش زدن سینما رکس کرده اند، نباید حداقلی از هوش را برای آنها در نظر گرفت که این کار را در ساعتی انجام بدهند که تردد کم است و سینما تعطیل باشد. باید توجه داشت که فرهنگ عمومی و جو آبادان به گونه ای است که در فصلی مانند تابستان تا نیمه های شب و بلکه بعد از نیمه شب ( یعنی تا ساعت 1 یا 2 شب) مردم در خیابان ها هستند و تردد می کنند و شب زنده دار هستند.
در نهایت آقای پیمان ماندگار مگر چند سال دارند که با این قاطعیت در بارۀ حوادث آن دوره سخن می گویند؟ ایشان طوری حرف زده انگار در آن ایام شاهد عینی ماجرا بوده است در حالیکه در آن ایام تنها شش سال داشته است.
آیا بهتر نبود که برای مصاحبه، شخصی را بر می گزیدید که جزو شاهدان عینی باشد. یا یکی از بستگان قربانیان آن حادثه را انتخاب می گردید؟
در نهایت باید گفت که آقای ماندگار متولد ماهشهر هستند و آبادانی نمی باشند. اگر پرداختن به مسئله سینما رکس برای ایشان شغل، یا طریق مشهور شدن است، برای مردمان آبادان ، امری مربوط به هویتشان است. ایشان هرگز نخواهند توانست احساس یک آبادانی را نسبت به آن واقعه داشته باشند یا درک کنند.
این دست حرفها که ایشان زده اند برای داغدیدگان هرگز تشفی خاطر نخواهد شد. بلکه دیدن اینکه کسانی (از پرویز صیاد با آن تئاتر بی معنایش گرفته تا این آخری) دوره افتاده اند و با جانباختگان آن فاجعه کسب نام و نان می کنند، زخم کهنه شان را ناسور کرده و بر درد و رنجشان خواهد فزود.
ایمان / 21 August 2013
آقا پیمان شجاعتت واقعا قابل تحسین.
حقیقت گو / 23 November 2014