قاضی: سعی من براین بوده که کلمههای سبکی را که به نثر کتاب نمیخورده بردارم و کلمههای سنگینتری بهکار برم، با همه این کارها باید تذکر دهم که سراسر دو جلد ترجمه دوم تنها ۲۰ صفحه از ترجمه اول کمتر شده است. مثلاً در چاپ اول اگر «بیابان» بوده، بنده یک «برهوت» هم پشت آن افزودهام. در اینجا همین کلمهی زائد را حذف کردهام.
نجفی: من یک سئوال از آقای قاضی دارم. مسئله را به طور کلی مطرح کنیم: اگر مترجمی اهل این زمان بخواهد متن کهنهای را ترجمه کند، برای حفظ سیاق قدیمی چه باید بکند؟ توضیح میدهم: آیا باید کلمات ادبی قدیمی و کم استعمال و جملههای مسجع بهکار بریم، یا اینکه اگر سیاق عبارات کهنه باشد کافی است؟ زیرا میدانیم که نه تنها کلمات بلکه سیاق عبارات هم عوض میشود. درباره کار دوم شما شاید در تغییر کلمهها حق با شما باشد و کلمات بهتری پیدا کرده باشید. ولی جملههایی از این قبیل که «هیچ خاطری خطور نکردی، چه توانستی زاد» این یاهای ماضی استمراری قدیم امروزه به نظر بنده خیلی بوی تصنع میدهد، بیآنکه کهنگی سبک را حفظ کند. با نزدیکتر شدن ترجمه به متن کار تمام نمیشود. در این دو ترجمه جملهها هیچکدام غلط نیست و هیچکدام از متن اصلی فرانسه دور نیست، منتها دو بیان دستوری پیدا شده که دومی مهجور است.
قاضی: من کوشیدهام ترجمهام هم زیبا باشد هم وفادار. برخلاف ضربالمثل مصروف: ترجمه مثل زن است، اگر زیبا باشد وفادار نیست، اگر وفادار باشد زیبا نیست.
کریم امامی: من میخواهم از کار آقای قاضی دفاع کنم. خیال میکنم ترجمه دُن کیشوت برایشان بسیار عزیز است و تصور میکنم ترجمه ایشان هم مانند اصلش قرنها بماند. فکر میکنم آقای قاضی خواستهاند آن را طوری صیقل بدهند که کسی اگر هم با اصل برابرش کند، احتیاجی به دستکاری نداشته باشد.
قاضی: در ترجمه اول خیال میکردم حق دارم مقداری آزادانه کار کنم. میدانیم که درست نیست مترجم اثری را آزاد ترجمه کند. باید متن بیکم و کاست به زبان دیگر برگردد. هنر ترجمه به همین است که مترجم نه چیزی از اثر کم کند نه چیزی به آن بیفزاید.
دریابندری: باید عرض کنم که البته غرض محاکمه آقای قاضی نیست که ایراد بگیریم چرا این کار را کردید یا آن کار را نکردید. باید دانست که ما میتوانیم هرکدام در عین حال عقیده خودمان را داشته باشیم. یعنی لازم نیست حتماً به توافق و نتیجه واحدی برسیم. حالا روی دو مسئله داریم بحث میکنیم: یکی وفاداری به ترجمه که من با آمادگی کامل حرف آقای قاضی را تأیید میکنم و قبول دارم که با حذف کلمات زائد یا مترادف ترجمه را به اصل نزدیکتر کردهاند. در روایت دوم ترجمه وفادارتر شده. ولی ترجمه فقط مسئله وفاداری به اصل نیست، قسمت عمده آن بیان مطلب است. به این معنی که اگر کسی میآمد دقیقترین ترجمه «دُن کیشوت» را هم ارائه میداد ولی این زبانی را که شما پیدا کردهاید و به کار بردهاید پیدا نمیکرد، محال بود چنین ترجمهای موفق شود. همه رمز توفیق و ارزش واقعی «دُن کیشوت» قاضی در همینجاست. در زبان فارسی ترجمههای فراوانی هست که درست به همین علت که مترجم زبان مناسب برای متن پیدا نکرده به جایی نرسیدهاند و محتاج ترجمه تازه و شایستهای هستند، یعنی کاری که از نو باید صورت بگیرد.
قاضی: ببینید، مثلاً در ترجمه اول داریم: «فریاد برآورد که این پهلوانان مقیم کاخ چه نشستهاید، اینک گل سرسبد پهلوانان میآید، بیدرنگ به استقبال او بروید و مقدمش را گرامی دارید.» «چه نشستهاید» و «مقدمش را گرامی دارید» جملههایی است که در متن نبوده و من در ترجمه دوم حذف کردهام.
نجفی: در ترجمهی اول داشتهاید: «و بر چهره او بوسه آشتی زند،، سپس دست او را…». در ترجمهی دوم گذاشتهاید: «وسط صورتش را ببوسد…» این شاید دقیقتر باشد. ولی لطف جمله ترجمهی اول را ندارد.
دریابندری: اجازه بدهید. ممکن است آقای قاضی همچنان به روایت دوم معتقد باشند که به متن نزدیکتر شده است. اینجا مسئله جالبی مطرحی میشود: در ترجمه اول جملهها یا عبارتهایی هست که شما افزودهاید. همینها شیرینی و لطف خاصی به ترجمه داده که وقتی مشغول ترجمه بودهاید به نظرتان میآمد که بهجاست آنها را اضافه کنید.
قاضی: آفرین. همینطور است.
دریابندری: در نتیجه ترجمه بیشتر رنگ فارسی گرفته و بیشتر به دل من یا دیگران مینشیند. به همین ترتیب ترجمه دوم شما کمی خشک شده. این دیگر کاملاً مسئله سلیقه است. اگر از من بپرسید من اولی را بیشتر میپسندم. عقیدهی آقای نجفی چیست؟
نجفی: من هم اولی را بیشتر میپسندم.
افکاری: حل این مسئله ساده است. آقای قاضی میگویند در متن فرانسه «چه نشستهاید» نداشت. فرانسه اصلاً «چه نشستهاید» ندارد. این ندا مثل «ای داد بیداد» و امثال آن اگر وارد ترجمه شود زبان خودمانی میشود.
دریابندری: پس آزادی مترجم در کجاست؟
افکاری: هان. اصل این است که کشف کنیم چه چیزهایی میتواند بدون عوض کردن روح جمله بر ترجمه افزوده شود تا اصل مطلب راحتتر دستگیر خواننده زبان دوم شود.
قاضی: در واقع شما دارید مرا تشویق میکنید که در چاپ سوم مقداری از عبارتهای حذفی را سر جای اول برگردانم!
افکاری: بله. خوب حس میکنید که جای «چه نشستهاید» در ترجمه دوم خالی است. کسی هم نمیتواند بگوید ایرادی داشته. جمع همهی اینهاست که میشود زبان.
دریابندری: من فکر میکنم معنی دقت در ترجمه به هیچ وجه این نیست که مثلاً دو جمله را مقابل هم بگذاریم و ببینیم همهی جملهها با کلماتی که در متن هست در ترجمه آمده و احیاناً محل آنها با اصل مطابق است.
مرندی: مگر در برخی آثار مانند متون کهن مذهبی که به دلایل خاصی آن چنان نوشته شده، اگر کسی بتواند همان شیوه را پیدا کند بهتر است.
دریابندری: بله. آفریدن سبک فارسی در برابر سبک فرنگی مسئله دشواری است. من اساساً خیال نمیکنم کلمات اصلی باید عیناً در ترجمه بیاید. شاید فرض اصلیمان در ترجمه باید این باشد که کلمات فلان عبارت انگلیسی را بیآوریم و برحسب دستور زبان فارسی بین آنها ارتباط برقرار کنیم. باید دید مفهوم جمله با روح کلمات اصل یکسان هست یا نه. اینجاست که مترجم آن هم مترجم ورزیدهای مانند آقای قاضی حق دارد اندکی ظاهراً از متن خارج شود. این در واقع انحراف و تصرف نیست. نه آن طور که اشخاص به خود اجازه میدهند هرجور میخواهند ترجمه کنند و کم و زیاد کنند.
نجفی: هستند کسانی که کلمهای از متن کم نمیکنند، ایرادی هم از ترجمهشان نمیشود گرفت، منتها عبارتها نه فارسیست، نه روان.
امامی: بنده با تجربه شخصی خود که مترجم دو زبانه هستم دریافتهام که مترجمان ناتوان بیشتر به متن میچسبند و کلمهای را کم و زیاد یا پس و پیش نمیکنند. ترجمهای مثل «حاجی بابا اصفهانی» را در نظر بگیریم. مترجم به راستی به هر دو زبان تسلط داشته است. من در ترجمه از فارسی به انگلیسی نتوانستهام چیزی را که به فارسی نوشته بودهام عیناً به انگلیسی برگردانم. مطلب جور دیگری میشد. درست نوشتن به زبان انگلیسی میشد، نه ترجمه. خوب من نوشته خود را حق داشتم هرجور دلم میخواست کم و زیادش کنم. در کار مترجم این اشکال هست که این جرأت را به خود نمیدهد.
دریابندری: مترجم شایسته چرا نباید چنین جرأتی به خود بدهد؟ از این قضیه میتوان به یک اصل رسید. اگر نویسندهای که به دو زبان مینویسد، به انگلیسی یکطور و به فارسی طور دیگر بیان مطلب میکند، آیا مترجم با صلاحیت مجاز نیست همین کار را بکند؟ غرضم صلاحیتی است که جامعه با فرهنگ تصدیق بکند نه خود مترجم و ناشر. تازه این هم باید حد و اندازهای داشته باشد که مترجم با صلاحیت خود آن را درست تشخیص میدهد.
افکاری: پیش از دست به کار شدن به ترجمه دُن کیشوت آن را چند بار خوانده بودید تا رفتید تو قالبش؟
قاضی: یک بار. اما در همان جمله اول سر ترجمهLecteur inoccupé که به طور خلاصه «خوانندهی بیکار» است سه روز تمام گیر کردم. قلمم روی کاغذ ماند و بالاخره این را پیدا کردم: «این خواننده فارغالبال».
نجفی: راستی هم ترجمه آن مشکل است.
افکاری: این برای مترجمان فارسی باید درسی باشد که گاه یک کلمه ارزش ساعتها و روزها صرف وقت دارد تا قرینه فارسیاش پیدا شود. اینها را نمیشود از لغتنامه درآورد. ترجمه در مقیاس عمدهای کشف زبان است.
قاضی: جای دیگری هم وسط چاپ لغتCorps- mort را خالی گذاشته بودم. هرچه خواستم جسد بگذارم دیدم ناجور است. پس از دو هفته ناگهان یاد «جنازه» افتادم و رفتم جایش را در چاپخانه پُر کردم. درست دو هفته چاپ آن فرم را در چاپخانه متوقف گذاشته بودم.