دیدگاه

سال‌ها پیش یکی از دوستان خبرنگارم در لندن گفت: «یادت هست با چه امیدها و ایده‌هایی آمده بودیم؟ چی می‌خواستیم و چی شد!» وقتی دوازده سال پیش از ایران خارج شدم، نوشتم «می‌روم تا بدون لکنت زبان بنویسم». فکر می‌کردم بیرون از فضای استبدادزده رسانه‌های داخل ایران که کارمند خبرنگار را عمدتا املانویس روابط‌عمومی درنظر می‌گیرند تا بخواهند او با استفاده از ابزارهای کار رسانه، رکن چهارم دموکراسی باشد، می‌توانم چه کارها که بکنم!

خیال می‌کردم آزادی این را خواهم داشت تا به‌دنبال حقیقت باشم و با حفظ بی‌طرفی و منصف، با توجه به اصل عدم آزار (no harm یعنی نوشته‌ات چه تلویحا و چه مشخصا به زندگی کسی، بخصوص افرادی که در یک دیکتاتوری زندگی می‌کنند، آسیبی نزند)، واقعیت را گزارش کنم. تصور می‌کردم امکان این وجود دارد تا مستقل باشی و تنها پاسخگوی آنچه باشی که عرضه می‌کنی. بر پایه همین دیدگاه رفتم و در کانادا درس رسانه خواندم.

البته چند سال بعد، سرخورده و ناامید، پیش از آنکه ژینا (مهسا) امینی توسط گشت ارشاد به قتل حکومتی برسد، تصمیم گرفتم تا با کار رسانه‌ها خداحافظی کنم. دوباره لندن بودم که ژینا به قتل رسید و نزدیک به یک هفته فلج بودم. نمی‌توانستم از خانه دوستم خارج بشوم، با دیگران صحبت کنم، احساس می‌کردم می‌توانم قدمی بردارم اما جلویم دری باز باقی نمانده است. چند ماه بعد به زمانه آمدم تا دوباره کار کنم، هرچند دیگر مثل گذشته لبریز از آرزو و ایده نیستم، بیشتر فکر می‌کنم نباید عقب کشید، باید با استبداد جنگید و بر آن فائق آمد.

دو سال پس از قتل ژینا، یکی از دلایل کند شدن جنبش «زن، زندگی، آزادی، کوئیر، ترنس، رهایی» برایم در ناامیدی از رسانه‌های خارج از ایران، مشخصا رسانه‌های جریان اصلی زبان فارسی است. هرچند روشنایی امید از داخل ایران می‌آید: تولیدکنندگان محتوا در رسانه‌های کوچک اغلب یوتیوبی، یا اینستاگرامی و تیک‌تاکی که فارغ از سیاست، از زندگی می‌گویند.

این دیدگاه، تنها نظر شخصی‌ام نسبت به رسانه‌هایی است که در آن حضور داشتم و همچنین شامل بر گفت‌وگوهایم در یک دهه اخیر با کارمندهای رسانه‌های مختلف است با وجود این، این مطلب مبنای قضاوت کلیت رسانه‌های فارسی‌زبان نیست. قاعدتا نظر جای نقد دارد و ایده‌هایم شاید اشتباه باشند.

Ad placeholder

عدم استقلال تحریریه از سرمایه‌دار

در یک رسانه آزاد، سنت این است که تحریریه، مجزا از سرمایه‌گذار باشد. سرمایه‌گذار، می‌تواند مسیر حرکت را مشخص کند، مثلا بگوید می‌خواهم بیشتر مطالب اقتصادی منتشر شود یا اینکه تمرکزی ویژه بر موضوع ورزش بگذارید اما بیشتر از این، خارج از حوزه‌اش است. علت ساده است، چون تحریریه باید استقلال داشته باشد تا بتواند بی‌طرف، منصف و شاهد رویدادهای جامعه باشد و به نفع عموم جامعه، گزارش کند.

در برخی از رسانه‌هایی که کار کردم، حدس باید بزنی که پول از کجا می‌آید و شفافیتی در این زمینه وجود ندارد. در اغلب این رسانه‌ها، سایه سرمایه‌دار بر سر تحریریه گسترده است. حتی شاهد این بودم که مدیر یک رسانه، هم نظارت بر تحریریه را برعهده داشت و هم نماینده رسمی سرمایه‌دار ناشناخته بود.

همچنین شاهد این بودم که مدیریت، بر پایه یکی از بدترین شیوه‌های مدیریت مدرن، از اصل «تفرقه بیانداز و حکومت کن» سود می‌برد. یعنی کارمند رسانه را به‌جای تمرکز بر کار، درگیر این نگه می‌دارند که امنیت کاری نداری، امنیت استقلال کاری نداری و باید مراقب باشی کسی «زیرآب‌ت را نزند».

همزمان در فضای شبکه‌های اجتماعی، شاهد افزایش بی‌اعتمادی به رسانه‌ها و کلیت کار خبرنگاری هستم. شاید یک دلیلش این باشد که چه داخل ایران و چه خارج از ایران، سرمایه‌گذار زیرپوستی یا خیلی علنی، برخی تیترها را تغییر می‌دهند، مطالب را متفاوت می‌کنند و آنچه برایش ارزش مادی بیشتری دارد، مفصل‌تر مطرح می‌کند و مخاطب شاهد آنچه در جامعه می‌گذرد، مکرر از این شیوه کار ناامید می‌شود و بتدریج اعتمادش را به کلیت رسانه از دست می‌دهد.

دو رویی علیه اتحادیه‌های کاری و حق کارمند

در جنگ جمهوری اسلامی با کارمندان رسانه‌ها، بعضا حقوق‌های آنان به ریال ایران تبدیل می‌شود و ادعا می‌کنند که این افراد با حقوق‌های میلیاردی‌شان، قلم‌شان را به پول فروخته‌اند. در واقعیت، درآمد کار رسانه برای زبان فارسی، پایین است. اگر خوش‌شانس باشی و یک رسانه تو را استخدام کند، شاید اول احساس کنی که چقدر مزایای کار و درآمد داری ولی بتدریج متوجه می‌شوی که در مقایسه با بازار کار رسانه در کشور محل کارت، درآمد خیلی پایین‌تری به نسبت کارمندان دیگر رسانه‌ها داری. در بعضی رسانه‌ها که نسخه فارسی در کنار نسخه مثلا انگلیسی دارند، درآمد فارسی‌زبان‌ها بشدت کم‌تر از درآمد غیرفارسی‌زبان‌هاست.

همان نگاه نژادپرستانه که داخل ایران علیه حضور افغانستانی‌تبارها وجود دارد، در فضای کار رسانه‌های خارج از ایران هم مشهود است. برای مدیریت اغلب غیر ایرانی، عمدتا غریب است که بخواهی از ابزارهایی مانند اتحادیه‌های کارگری استفاده کنی. یا حقوق کار را طبق قانون طلب کنی. همزمان، رویه‌ای در برخی رسانه‌های فارسی‌زبان اوج گرفته تا به‌جای قرارداد کاری حرفه‌ای، قرارداد فریلنسر به کارمند ارائه دهند تا او را از عمده مزایای کار دور نگه بدارند و بتوانند خیلی ساده، هر زمان خواستند او را رد کنند بدون آنکه بتواند در عمل حق اعتراضی داشته باشد.

نتیجه اوج‌گیری ناامیدی در کسانی است که درس رسانه خوانده‌اند و مفصل برای کار به نفع جامعه، تلاش کردند. در دو سالی که از جنبش «زن، زندگی، آزادی» گذشت، ساعت‌ها پای تلفن و چت همکارهای سابقم نشستم که از ناامیدی می‌گویند، از فضای کاری سخت و شاهد این شدم که آنها هم به نتیجه‌ای رسیدند که حوالی سه سال پیش به آن رسیده بودم، «ما را به خیر و شما را به سلامت»، چرا خودم را رنج بدهم برای کاری که عاقبت نتیجه‌اش داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب روزمره، یا بیماری‌های مزمن ناشی از استرس مزمن است؟

Ad placeholder

وقتی جای خبرنگار را به سخن‌گو می‌دهند

آرزویم این است که به یک رسانه فارسی‌زبان وارد شوم و همان ابتدا بگویند این کتابچه ارزش‌ها و استانداردهای کار ما به‌عنوان یک رسانه – مثال به زبان انگلیسی آن را در می‌توانید در وب‌سایت نیویورک‌تایمز بخوانید – اغلب این کتابچه‌ها آنلاین در دسترس عموم است و مبنای قضاوت مخاطب از کار این رسانه و کارمندانش قرار می‌گیرد.

بتدریج، بعضی از رسانه‌های جریان اصلی این کتابچه‌ها را منتشر کردند، اما بیشتر از آنکه برای افزایش استاندارد کاری‌شان باشد، ترجمه‌ای از نسخه‌های انگلیسی‌زبان، بی‌توجه به فرهنگ و سنت کار رسانه در زبان فارسی و کار خبرنگار تبعیدی خارج از کشور است تا مانع از استفاده از نبود آن در پرونده‌های دادگاه‌ها باشد.

نتیجه این شده که بتدریج، آنهایی که کار رسانه را حرفه‌ای بلد هستند، با هدایت سرمایه‌گذار یا مدیری که تعهدش به سرمایه‌گذار است، جایشان را به سخن‌گوهای سرمایه‌گذار می‌دهند. مثالش را در تلویزیون‌های فارسی‌زبان می‌بینید: آدم‌های قدیمی و باسابقه بتدریج حتی از برنامه‌های پرمخاطب حذف می‌شوند و به‌جایشان کسانی که پیش‌تر میهمان بودند و قرار بود نظر بدهند را می‌گیرند. افرادی که استاندارهای رسانه را الزاما نمی‌دانند و درس آن را نخوانده‌اند.

نتیجه‌اش این می‌شود که به اسم اینکه «سی‌ان‌ان فارسی» بشویم، پیش می‌آیند و به «فاکس‌نیوز فارسی» بدل می‌شوند: به جای کار رسانه، نظرهای شخصی را جایگزین می‌کنند. نظرهای شخصی محدودیت‌های خودش را بر رسانه حاکم می‌کند، بخصوص اگر فرد از درون کوییر/ال‌جی‌بی‌تی هراس، زن‌ستیز، نژادپرست و مردسالار باشد.

سرمایه‌گذارهایی بی‌تعهد به «زن، زندگی، آزادی»

یکی از ضعف‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» این است که نتوانست رسانه‌های مستقل و تاثیرگذار خلق کند و به رسانه‌های موجود اعتماد کرد. بدون آگاهی یا توجه به اینکه سرمایه این رسانه‌ها یا از حکومت‌هایی مانند عربستان سعودی، دولت فدرال آمریکا یا دولت بریتانیا می‌آید، یا مستقلا اعلام نمی‌شود که پول رسانه از کجا آمده است.

مدیریت رسانه‌ها اغلب بی‌توجه به سابقه کاری آنها یا آشنایی آنها به ایران و یا حتی آگاهی به زبان فارسی، بر پایه تعهد به خواسته‌های سرمایه‌گذار انتخاب می‌شود. اگر کارمند رسانه بخواهد مستقل باشد، زیر سوال می‌رود. اگر بخواهد منصف و بی‌طرف باشد، زیر ذره‌بین می‌رود. آن هم در فضایی اغلب بشدت مردسالار و بی‌توجه به فرهنگ و هویت ایرانی که تعهدی به خواسته‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» در آن دیده نمی‌شود.

یک مثال ساده‌اش جایگاهی است که در رسانه‌ها به زنان و اقلیت‌ها، مشخصا اقلیت‌های قومیتی می‌دهند. به‌عنوان مثال یکی مثل مرا به‌عنوان یک فرد آشکارا کوییر استخدام می‌کنند تا بگویند چقدر مدرن و پیش‌رو هستند اما اگر بخواهی صحبت از حقوق کار بکنی، یا از استقلال کار بگویی، برچسب «تنبلی» به تو می‌زنند و می‌گویند «سوژه‌های جدی انتخاب نمی‌کند».

یک مرتبه مدیر یک تلویزیون فارسی‌زبان به یک جلسه دعوتم کرد تا بپرسد «چرا فقط سوژه‌های محیط‌زیستی/تغییرات اقلیمی و کوییر کار می‌کنی؟» همان روز گزارش بررسی آمار ویدیوهای شبکه‌های اجتماعی منتشر شده بود و چند نمره اول به نامم بود. یکی از سوژه‌ها محیط‌زیست بود و بقیه به شرایط داخل ایران مرتبط بودند. حتی این آمار هم کمکی به برچسب‌ها نمی‌کند.

Ad placeholder

سوال فاند در هجمه‌های شبکه‌های اجتماعی

جمهوری اسلامی با کمک آموزش‌هایی که از نظام‌های مستبد دیگر می‌بیند، از این فضای سنگین حاکم بر رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور سود می‌برد. خبرنگار اغلب برچسب «قلم‌بدست مزدور» می‌خورد که هدفش فقط کسب پول است. اگر بخواهی دنبال خلق رسانه‌ای کوچک بروی، برچسب «فاند» به تو می‌چسبانند تا بی‌اعتبار بشوی. هرچند اگر هدف کسب پول باشد، آدم چرا باید در یک کشور کاپیتالیستی، در فضای فارسی‌زبان بماند وقتی می‌تواند از آن خارج شود و خیلی بیشتر پول دربیاورد و اعصابش هم روزمره ویران نگردد.

زبانی که جمهوری اسلامی از آن سود می‌جوید، اغلب از قلم منتقدان رسانه‌ها در شبکه‌های اجتماعی، بی‌توجه به واقعیت این رسانه‌ها رخ می‌دهد. یک مرتبه در ساحلی در ونکوور کانادا، با یک دوست به تماشای امواج نشسته بودیم و گفت می‌خواهم چند سوال بپرسم. گوش کردم و سوال‌هایش را جواب دادم. آخرسر گفت اصلا فکر نمی‌کردم کار رسانه این شکلی باشد. فکر می‌کردم مدیر می‌آید می‌گوید این را این شکلی کار کن و مجبوری همین کار را بکنی.

بازگویی و آگاهی‌رسانی فضای رسانه‌ای خارج از ایران محدود است. اغلب چون با زبان‌های گنگ حقوقی در زمان امضای قرارداد، این حق را را از کارمند رسانه می‌گیرند بدون آنکه خود متوجه شود – بالاخره قرارداد همیشه به زبانی به جز فارسی است. به کارمند می‌گویند این یک رسانه مستقل است و می‌آیی می‌بینی واقعیت تصویر دیگری است. می‌خواهی صحبت کنی اما می‌دانی ممکن است سر یک توییت یا حتی یک لایک، اگر اخراج نشوی، کارت به دادگاه‌های داخل رسانه یا دادگاه‌های واقعی برسد.

مساله هوش مصنوعی

در دو سال پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، اعتماد مخاطب به رسانه‌های فارسی‌زبان کاهش یافت و همزمان، بودجه‌های برخی رسانه‌ها کم شدند. بعضا هم برخی مانند نسخه تلویزیونی «من و تو» تعطیل شدند. چند مرتبه به همکارهای سابقم گفتم دلیلش ساده است، چون با هزینه خیلی کمتر می‌توان با کمک ابزارهایی مانند هوش مصنوعی در شبکه‌های اجتماعی یا فضای مجازی، نظر مخاطب را هدایت کرد.

در یک رسانه آزاد، هدف هدایت مخاطب نیست. هدف این است که راستگو، بی‌طرف، منصف و برابر استانداردهای کار رسانه مطلب منتشر کنی و با اعتماد مخاطب، به او کمک کنی تا تصویر واضح‌تری از جهان مشترک ما کسب کند. منافع مادی و پول خاصی در این کار نیست برای همین اغلب رسانه‌ها با کمک ثروتمندان یا دولت‌ها به فعالیت خود ادامه می‌دهند. در رسانه‌ای که آزاد و استاندارد تعریف شده باشد، پول می‌آید تا به نفع عموم جامعه بدل به تولیدات رسانه‌ای بشود.

این نه به درد کسانی می‌خورد که هدفشان از کار در رسانه فقط کسب قدرت و منافع مادی است، نه برای کسانی سود دارد که می‌خواهند نظر مخاطب را هدایت کند تا برابر منافع آنان نظر و رای بدهد. خب، چه جمهوری اسلامی باشند چه دولت‌های دیگر، یا گروه‌های سیاسی با اهداف مشخص برای کسب قدرت و منفعت باشند، یا صرفا بر پایه مردسالاری و هراس‌های درونی جمعی متحد دست به عمل بزنند، کارمند رسانه را زیر سوال می‌برند تا به فضای داخل ایران نزدیک‌تر شوند: اگر سوال در یک جلسه مطبوعاتی از رئیس‌جمهور بپرسی، صرف سوال را بدل به اتهام برای سرکوب می‌کنند.

چون با سرمایه‌گذاری‌های خیلی کوچک‌تر می‌توان به نتیجه دلخواه این افراد رسید. چرا باید خرج رسانه‌های گرانقیمت را بدهند؟

امیدواری به رسانه‌های کوچک

معتقدم مخاطب همیشه باهوش‌تر است و نتیجه را در فضای مجازی می‌توان دید: گستره‌ای از تولیدات اغلب از داخل ایران که با کنجکاوی فراوان، سوژه‌های مختلف را چه به زبان طنز چه در جدیت یک مناظره، بررسی می‌کنند. بعضی آشکارا با بودجه‌های مشخص، اهداف معینی را دنبال می‌کنند اما در کنار آن، جامعه بتدریج به رسانه‌های کوچک اغلب پادکستی تکیه می‌کند که به سوال‌ها و نیازمندی‌هایشان پاسخ بهتری از رسانه‌های جریان اصلی می‌دهند.

امیدواری‌ام به این رسانه‌های کوچک است که بتوانند سد سرمایه‌دار و مدیریت بی‌تعهد به جنبش را رد کنند و درنهایت راهگشای دست‌یابی به معنای بهتری از آزادی بیان برای جامعه فارسی‌زبان باشند. در این میانه، امیدوارم دیگر افرادی که در رسانه‌ها کار کرده‌اند جلو بیایند و واقعیت آنچه بر آنها گذشته، بیان کنند. یا حداقل آگاهی‌رسانی کنند که رسانه‌ها چطور کار می‌کنند و آنها چگونه در تلاش هستند تا در فضای اغلب مسموم این رسانه‌ها، کار درست را به شکل حرفه‌ای‌اش انجام دهند. به رسانه‌های جریان اصلی امیدوار نیستم، اما به آدم‌های حرفه‌ای رسانه امیدوارم.

Ad placeholder