گسلایتینگ (Gaslighting) یا پدیده «چراغ گاز»، نوعی آزار و سوءاستفاده عاطفی است که در آن فرد فریبکار موسوم به گسلایتر (gaslighter) به طور عمدی و پیوسته اطلاعاتی را به قربانی ارائه می‌دهد یا رفتاری انجام می‌دهد که باعث می‌شود قربانی واقعیت‌ و قضاوت‌ خویش را زیر سؤال ببرد و در صحت درک خود از واقعیت، حافظه و قضاوتش تردید کند. این تردید می‌تواند منجر به سردرگمی، بی‌ثباتی عاطفی، از دست دادن عزت نفس و وابستگی فزاینده به گسلایتر شود. در حقیقت گسلایتینگ نوعی خشونت روانیِ پنهان و بداندیشانه است که طراحی شده تا بذر عدم اطمینان به نفس را در قربانی بکارد و درک او را از حقیقت دگرگون سازد.

پایه این نوع از خشونت بر اساس نیاز به کنترل و پنهان‌کاری گذارده شده است.گسلایترها اغلب دروغ می‌گویند یا از مکانیزم انکار استفاده می‌کنند تا از قبول مسئولیت شانه خالی کنند. آن‌ها ممکن است ادعا کنند مکالمه‌ها و اتفاقات را فراموش کرده‌اند و یا آن‌ها را به گونه‌ای متفاوت از قربانی به یاد می‌آورند. در این فرآیند، گسلایتر با توسل به ترفندهایی، قربانی را وادار می‌سازد تا به او اعتماد کند و هم‌زمان به سلامت عقل و ادراک خود نیز مشکوک شود، چیزی شبیه شست‌وشوی مغزی. این اصطلاح از نمایشنامه‌ای با همین نام بر گرفته شده که بعدها فیلمی نیز با حضور اینگرید برگمن و چارلز بویر از روی آن ساخته شد.

Ad placeholder

روایت‌هایی از زنان قربانی گسلایتینگ

بسیاری از زنانی که با افراد خودشیفته در ارتباط بوده‌اند تجربۀ گسلایت شدن را از سر گذرانده‌اند. با این حال به خاطر ماهیت فریبنده‌ای که گسلایتینگ دارد، شناسایی نمونه‌های آن تا حدودی دشوار است؛ خصوصاً زمانی که درگیر چنین پدیده‌ای هستید. گسلایتینگ می‌تواند به قدری نامحسوس باشد که قربانی اصلاً متوجه آن نشود. بخشی از فرآیند گسلایتینگ این است که گسلایتر قربانی را گیج کرده و او را مجاب می‌کند که حرف‌هایش را زیر سؤال نبرد.

پریناز در مورد سردرگمی‌ای که در ارتباطش با دوست‌پسرش، محسن تجربه کرده است چنین می‌گوید:

محسن اولین دوست‌پسرم بود. تئاتری بود. بازیگری و کارگردانی می‌کرد. همیشه می‌دیدم که با خانم‌های همکارش لاس می‌زند و بیش از حد صمیمی می‌شود. هر بار که اعتراض می‌کردم جواب می‌داد که باید ارتباطش را با این خانم‌ها حفظ کند تا در آینده در کارهایی که کارگردانی می‌کند بازی کنند یا او را به کار دعوت کنند. این رفتارها تا آنجا ادامه پیدا کرده بودند که حتی برای خرید هدیۀ ولنتاین برای خانم‌های همکارش از من نظرخواهی می‌کرد. اوایل که به کارهایش اعتراض می‌کردم می‌گفت در محیط‌های هنری این امر عادی‌ست و من چون با این حیطه آشنایی ندارم نمی‌فهمم. بعدها به من می‌گفت امل هستم، فکرم بسته است، حساس و سختگیر و بدبینم و این‌ها همه‌اش خیالاتِ مریض خودم است. اینقدر این حرف‌ها را زده بود که دیگر نمی‌توانستم متوجه شوم چه رفتاری درست است و چه رفتاری غلط. نمی‌توانستم تشخیص بدهم این رفتارها در روابط عاطفی، عادی هستند یا غیرعادی. طوری شده بود که از دوستانم می‌خواستم به من بگویند رفتار درست چیست و آیا حساسیت‌های من بیش از حد است یا منطقی و قابل‌قبول است و حق دارم از اینجور کارهای دوست‌پسرم دلخور شوم.

جابه‌جایی سرزنش یکی از تاکتیک‌های متداول گسلایترهاست. چنین آدم‌هایی درصددند قربانی را برای اتفاقی که افتاده مقصر بشناسند و ادعا می‌کنند که عامل رفتار بد آن‌ها خود قربانی است. گسلایتر حتی ممکن است نقش فردی آسیب‌دیده و آزرده را بازی کند و زمانی که به چالش کشیده می‌شود و یا از او سؤال می‌شود در نقش قربانی فرو برود. این فریبکاری پنهان می‌تواند در قالب تهمت‌هایی مثل «تو به من اعتماد نداری»، «قدردان نیستی»، «نامهربان هستی»، «روانی و یا سوءاستفاده‌گر هستی» خود را نشان دهد. در صورتی که شما نسخۀ جعلی واقعیت را نپذیرید آزارهای فرد گسلایتر گاهی می‌تواند به شکل عصبانیت و شاخ‌وشانه کشیدن، تنبیه، تهدید و یا قلدری بروز یابد.

شقایق از تجربه‌اش چنین می‌گوید:

من دوست‌پسری داشتم که خیلی این کار را می‌کرد. البته آن موقع نمی‌دانستم اسمش گسلایتینگ است، فقط می‌دانستم توی آن رابطه همیشه همه‌چیز تقصیر من بود. دفعه اولی که برای پویا آشپزی کردم چنان با من برخورد کرد که به عقل و حافظۀ خودم شک کردم. میگو پخته بودم. به من گفت قبلاً بهم گفته که به میگو حساسیت دارد. درحالی‌که من مطمئنم این را نگفته بود. گفت لابد خوب به حرف‌هایش گوش نمی‌دهم، یا فراموشی گرفته‌ام و اضافه کرد که دوست‌دختر سابقش همیشه حواسش به سلامتی او بوده است. واقعاً احساس گناه به من دست داده بود. پویا چنین رفتارهایی را در رابطه دوساله‌مان بارها و بارها تکرار کرد. گاهی متوجه می‌شدم از من کناره می‌گیرد، سرد شده یا خبری ازش نیست. دلیلش را که می‌پرسیدم می‌گفت: «چقدر به من گیر می‌دهی. لازم نیست که دم به دقیقه آویزان هم باشیم. مگر به من اعتماد نداری؟» و بعد بدون اینکه اصلأ به من گفته باشد کجا می‌رود و چه کار می‌کند دوباره دو روز غیب می‌شد. اگر اشتباه کوچکی از من سر می‌زد چنان جوش می‌آورد و از کوره در می‌رفت که ازش می ترسیدم، حتی شده بود لیوانی چیزی که دم دستش بود را پرت کند و بشکند. بعدها که به رفتارش اعتراض می‌کردم می‌گفت تقصیر خودت است. اگر مرا این‌قدر اذیت نکنی من هم اینطوری عصبانی نمی‌شوم.

این الگوی رفتاری هر چه بیشتر ادامه یابد دسیسه‌آمیزتر می‌شود تا جایی که قربانی به‌تدریج به غرایض و ادراک خود مشکوک می‌شود. عشق و وابستگی، مشوق‌های قوی برای باور دروغ و دسیسه هستند. قربانی از انکار استفاده می‌کند چون ترجیح می‌دهد دروغ‌های گسلایتر را باور کند. شقایق ادامه می‌دهد:

آن موقع که با هم بودیم خیلی دوستش داشتم و بیشتر اوقات توی ذهنم حق را به او می‌دادم و فکر می‌کردم خودم خیلی آدم بی‌حواس و بی‌ملاحظه‌ای هستم. الآن می‌فهمم که در ارتباط ما، پویا هیچ‌وقت مسئولیت هیچ‌کدام از کارهایش را قبول نکرد و حتی یک بار هم بابت کارهایش معذرت نخواست.

گاه این افراد وقتی به خاطر رفتارشان مؤاخذه می‌شوند یا ازشان سؤالی در مورد رفتارشان ‌پرسیده می‌شود، از کلمات محبت‌آمیز و مشفقانه استفاده می‌کنند تا اوضاع را درست کنند. مثلاً ممکن است چیزی شبیه به این به شما بگویند: «می‌دانی که چقدر دوستت دارم. من هرگز عمداً به تو آسیبی نمی‌رسانم.» چنین صحبت‌هایی به آن‌ها اجازه می‌دهد از مسئولیت یا عواقب رفتارهای آزاردهندۀ خود شانه خالی کنند. صبا از تجربه خود چنین می‌گوید:

تجربۀ گسلایت شدن برای من زمانی اتفاق افتاد که در کتابخانه همسرم، کتاب تازه‌ای را دیدم، در صفحه اول کتاب نوشته‌ای با خودکار بنفش دیده می‌شد که کتاب را به عشقش تقدیم کرده بود و چند قلب هم در انتهای نوشته کشیده شده بود. واقعاً جا خوردم. البته مدتی بود متوجه دیر آمدن‌ها و یواشکی گوشی چک‌کردن‌های همسرم شده بودم ولی با خودم گفته بودم لابد چیز مهمی نیست و سعی کرده بودم همۀ این‌ها را نادیده بگیرم. ولی این یکی دیگر نوبرش بود. کتاب را برداشتم و صفحه اولش را به همسرم نشان دادم. اول پرسید اصلأ من چرا رفته‌ام سر وقت کتاب‌های او. بعد کلاً حاشا کرد و گفت کتاب را یکی از دوستان مردش به او هدیه داده که با او شوخی دارد. بعد هم گفت که فقط و فقط عاشق من است و نمی‌فهمد چرا از هر چیزی برداشت بد می‌کنم و می‌خواهم رابطه‌مان را خراب کنم!

بی‌اهمیت جلوه دادن احساسات قربانی به گسلایتر اجازه می‌دهد بر او اعمال قدرت کند. او ممکن است جملاتی مانند: «آرام باش»، «تو بیش از حد واکنش نشان می‌دهی» یا «چرا اینقدر حساسی؟» را به کار ببرد. مریم می‌گوید:

بارها شده بود که موقع بیرون رفتن از خانه هر چه دنبال کلیدهایم می‌گشتم پیدایشان نمی‌کردم، هر بار هم که از شوهرم می‌پرسیدم جواب می‌داد که سر‌به‌هوا و دست‌وپاچلفتی هستم و همیشه وسایلم را گم می‌کنم و کم مانده خودم را هم گم کنم! می‌دانستم علی خیلی دوست ندارد من با دوستانم بیرون بروم، ولی فکرش را هم نمی‌کردم کلیدهایم را قایم کند تا اینکه بالاخره مچش را گرفتم. وقتی اعتراض کردم که چرا تمام این مدت کلیدهای مرا برمی‌داشته، گفت که الان خسته است و حوصله این جروبحث‌های الکی و “خاله‌زنکی” را ندارد و به من گفت که همیشه دنبال دعوا می‌گردم و از کاه کوه می‌سازم!

طی فرایند گسلایتینگ قربانی ممکن است حتی از اینکه به گسلایتر خود مشکوک شده است احساس عذاب وجدان کند. گیلدا می‌گوید:

چند وقت بود به دوست‌پسرم، پدرام مشکوک شده بودم. خیانت کردن آدم‌ها را می‌شود زود از رفتارشان تشخیص داد، رستوران که می‌رفتیم گوشی‌اش را برعکس می‌گذاشت روی میز، جوری که من صفحه‌اش را نبینم، اگر کسی به او زنگ می‌زد گوشی را با عجله برمی‌داشت و برای جواب دادن از اتاق بیرون می‌رفت. وقتی من پیشش بودم گوشی‌اش را به خود می‌چسباند و از من مخفی می‌کرد، آن را همه‌جا با خود می‌برد حتی توی حمام. جالب اینکه وقتی من کنارش نبودم کلی طول می‌کشید تا جواب پیام‌هایم را بدهد و بیشتر مواقع تماس‌هایم را هم بی‌پاسخ می‌گذاشت. متوجه شده بودم نوتیفیکیشن واتسپ‌و تلگرامش را بسته است. کم‌کم اسم دخترهایی را در گوشی‌اش ‌دیدم. وقتی عکسش را با یک دختر دیدم دیگر کاملاً اطمینان پیدا کردم که دارد به من خیانت می‌کند. دوست یکی از دوستانم داشت عکس‌های یک مهمانی را نشانم می‌داد که دوست‌پسرم را در آغوش دختری دیگر دیدم. عکس را که نشان پدرام دادم اول گفت دوستانت به رابطۀ ما حسودی می‌کنند‌ حتماً عکس را دستکاری کرده‌اند که رابطه ما را به هم بزنند، وقتی قبول نکردم گفت من پارانویا دارم و همیشه او را آدم بده می‌کنم، ولی او هیچوقت کاری نکرده که به من صدمه بزند. چنان مطمئن حرف می‌زد که اگر با دو تا چشم خودم عکسش را ندیده بودم حرف‌هایش را باور می‌کردم و از اینکه به او تهمت زده‌ بودم از خودم خجالت می‌کشیدم.

همچنین بسیاری از گسلایترها پارتنرهایشان را می‌ترسانند تا آن‌ها را به خود وابسته کنند جوری که امکان ترکشان نباشد. چنین اتفاقی برای گیلدا افتاده است. او می‌گوید: «وقتی خواستم رابطه را به هم بزنم به من گفت خیلی زود پشیمان می‌شوم و می‌فهمم که دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانم کسی را پیدا کنم که مثل او با من بسازد و بتواند اخلاق گندم را تحمل کند!»

بهارک می‌گوید تجربه‌اش از گسلایتینگ جالب و البته دردناک است:

مدتی بود که با پسری در تیندر آشنا شده بودم و چند باری بیرون رفته بودیم. به من گفته بود سال‌ها ایران نبوده و تازه برگشته است، آن هم به خاطر مادر بیمارش. چند باری دعوتش کرده بودم که شب با هم به تئاتر یا سینما برویم، اما هر بار گفته بود به خاطر مادرش نمی‌تواند بیاید. یک ماه از آشنایی‌مان گذشته بود که من خیلی اتفاقی رزومه عکس‌دارش را در اینترنت پیدا کردم. متوجه شدم بسیاری از حرف‌هایی که در مورد خودش و خانواده‌‌اش به من گفته دروغ بوده است و اصلاً هیچ‌وقت خارج از ایران زندگی نکرده است. همچنین فهمیدم ازدواج کرده و حتی بچه هم دارد. رزومه را برایش فرستادم و از او توضیح خواستم. در جواب گفت من از آن آدم‌های بیمار و بیکاری هستم که زاغ سیاه مردم را چوب می‌زنم. بعد هم گفت هر وقت دست از سرچ کردن‌هایم برداشتم و از او عذرخواهی کردم واقعیت را به من می‌گوید تا بفهمم چقدر در اشتباه بوده‌ام و چه تهمت بدی به او زده‌ام! من هم بدون اینکه جوابی بدهم بلاکش کردم.

Ad placeholder

راهکارهایی برای بهبودی

گسلایترها عموماً از آغاز رابطۀ عاطفی شروع به آزارگری نمی‌کنند؛ بلکه ابتدا شما را با مهر و محبت اشباع می‌کنند و سعی می‌کنند با بمباران عاطفی شما را مجذوب خود کنند. در ابتدای رابطه، آن‌ها مدام از ظاهر و رفتار شما تعریف خواهند کرد؛ اما به محض اینکه مجذوب آن‌ها شدید، ورق برخواهد گشت. آن هنگام است که به تدریج شروع به دروغ‌گفتن می‌کنند. به مرور حجم اطلاعات نادرستی که گسلایتر به شما می‌دهد، زیاد می‌شود تا آنجا که روایت‌های شما از وقایع مختلف را زیر سؤال می‌برند و حتی شما را به دروغگویی متهم می‌کنند. گسلایت شدن می‌تواند اعتماد به نفس و عزت نفس شما را نابود کند و باعث شود به خودتان و به حقیقت اعتماد نکنید و از پذیرفتن یک ارتباط عاطفی جدید روی‌گردان شوید.

 اگر در چنین ارتباطی گرفتار شده‌اید سعی کنید الگوهای رفتاری فرد سوء‌استفاده‌گر را بشناسید و سپس کمک بگیرید. بسیار مهم است که سیستم حمایتی قوی‌ای داشته باشید تا حقیقت شما معتبر شناخته شود؛ پس با اطرافیان معتمد خود صحبت کنید. بسیاری از قربانیان برای بهبودی به کمک خانواده، دوستان یا یک درمانگر نیاز دارند. ایزوله (منزوی) شدن و تنهاماندن مشکل را وخیم‌تر می‌کند و باعث می‌شود قدرت شما در برابر فرد گسلایتر کم شود.

فراموش نکنید که شما قرار نیست ناجی دیگران باشید. شما نه مسئول تغییر دادن دیگران هستید، نه مسئول پر کردن خلأهای شخصیتی آن‌ها. تغییر دادن فردی دیگر کار ساده‌ای نیست و بدون همت و ارادۀ او غیرممکن است؛ بنابراین از تلاش یک‌جانبه و بیهوده برای تغییر فرد گسلایتر خودداری کنید.

 اگر تصمیم گرفتید از چنین رابطه‌ای خارج شوید با دقت و احتیاط عمل کنید؛ زیرا این احتمال وجود دارد که گسلایتر به خشونت فیزیکی متوسل شود. از همین رو، راه‌های ارتباطی او را با خود مسدود کرده و با کمک خانواده و دوستان یا یک درمانگر برنامه‌ای برای خروج ایمن از این رابطه آزاردهنده ترتیب دهید. از ارتباط مجدد با افراد گسلایتر بپرهیزید؛ زیرا آن‌ها تلاش خواهند کرد با ترساندن، دادن وعده‌های پوچ یا خرید هدایای بی‌شمار، شما را مجدداً به رابطه با خود ترغیب کنند.