دیدگاه

۱۲ اردیبهشت (یک مه)، ۵۶مین سالمرگ دانشجو و روشنفکر انقلابی کوردستان، اسماعیل شریف‌زاده، و هم‌رزم‌هایش بود. سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۶میلادی)، شریف‌زاده به همراه چند تن از دانشجویان و فعالین سیاسی کورد، متأثر از تفکرات مائوئیستی و به‌قصد مبارزه چریکی و انقلاب دهقانی علیه دولت پهلوی، کمیته‌ی انقلابی حزب دموکرات کوردستان را تأسیس کردند. آن‌ها پس از ۱۸ ماه تلاش در راستای تبلیغ سیاسی در قالب گروه‌های چریکی چندنفره و چندین درگیری نظامی در مناطق روستایی سرکوب شدند. شریف‌زاده و رفقایش در محاصره‌ی نظامی در یکی از روستاهای بانه در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۷ (۱ می ۱۹۶۸) کشته شدند.

این روز از سوی احزاب کوردی – و مشخصاً حزب دموکرات کوردستان ایران – تحت عنوان «روز دانشجو» نام‌گذاری شده است. بااین‌حال، هنوز تاریخ‌نگاری چپ در ایران به ماهیت پیشگامانه‌ی این قیام در دهه‌ی گسست فکری و پارادایمی چپ ایرانی یا بی‌اعتنا است و یا در بهترین حالت، به‌شکلی گذرا و در حاشیه‌ بدان اشاراتی جسته‌وگریخته می‌شود. یادداشت پیش‌رو به زمینه‌های شکل‌گیری و شکست قیام چریکی کوردستان (۶۸-۱۹۶۷) می‌پردازد و با اشاراتی به غفلت تاریخ‌نگاری چپ در رابطه با این قیام خاتمه می‌یابد.

اندیشه‌های چپ در تاریخ سیاسی معاصر کوردستان ایران فراز و نشیب‌های بسیاری را پیموده است. بااین‌حال، چپ همواره یکی از بنیان‌های فکری گفتمان‌های سیاسی و حزبی مبارزات آزادیخواهانه کوردها را تشکیل داده و ازاین‌رو تلاش برای ایجاد همبستگی با جریانات به‌اصطلاح سراسری چپ ایران بخشی جدایی‌ناپذیر از سیاست مترقی کوردستان را رقم زده است. برای مثال، پس از فروپاشی «جمهوری کوردستان» در ۱۳۲۵/۱۹۴۷، «حزب توده ایران» و «حزب دموکرات کوردستان» به نمایندگی از جنبش ملی کوردستان ارتباط تعیین‌کننده‌ اما پروبلماتیکی را ایجاد نمودند که برای دهه‌ها باقی ماند، البته به قیمت تبعیت سازمانی از برنامه‌های سیاسی حزب توده. اما تا جایی که به چپ انقلابی و مبارزات ملی کوردها مربوط می‌شود، اولین جوانه‌های آن در «کمیته انقلابی حزب دموکرات» (۱۳۴۷/۱۹۶۶) سر برکشید. کمیته‌ی انقلابی یک جریان انشعابیِ مائوئیست بود که به پیشگام همبستگی انقلابی و جهان‌سوم‌گرایانه در ایران تبدیل شد. این جریان را باید در بستر تاریخی ظهور مائوئیسم در برابر هژمونی سوسیالیسم شوروی، گسترش مبارزات ضداستعماری و جنبش‌های آزادیبخش ملی در جنوب جهانی، تضادهای ژئوپلیتیک و صف‌آرایی‌های ایدئولوژیک منطقه‌ای‌ و همچنین ایرانِ مابعد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) فهم کرد.

در حقیقت، مائوئیسم و «انقلاب سوسیالیستی چین» (۱۹۴۹) پیامدهای بازاندیشانه‌ی مهمی در عرصه‌های تئوریک و سیاسی برای جهان‌سوم و به‌ویژه مبارزات ضداستعماری و جنبش‌های آزادیبخش ملی به همراه داشت. از سویی، نشان داد که دو مفهوم و ایده سابقاً متضاد سوسیالیسم و ناسیونالیسم را می‌توان در یک گفتمان رهایی‌بخش ملی ادغام کرد و از سویی دیگر، روش مبارزات چریکی و مسلحانه با اتکا به بلوک و جبهه ملیِ به لحاظ طبقاتی نامتجانس را به یک آلترناتیو سیاسی علیه روش‌های متعارف انقلاب سوسیالیستی تبدیل کرد. این نظریه و عمل به‌زودی از سوی مبارزات آزادیبخش ملت‌های مستعره در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا به‌مثابه یگانه راه انقلاب اقتباس گردید و سراسر دهه‌ها‌ی انقلابی ۵۰ تا ۸۰ میلادی  را تحت‌الشعاع قرار داد. این امر در ترکیب با شرایط منطقه‌ای و داخلی ایران، تأثیری بنیادین بر گسست فکری نسل جوان چپ ایرانی برجا گذاشت.

در ایران، کودتای اوت ۱۹۵۳ پایانی بر دولت ملی مصدق و پلورالیسم سیاسی آن و آغاز دوره‌ای جدید از مطلقه‌گرایی سیاسی‌ بود که با سرکوب جدی احزاب اپوزیسیون و تشدید مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه دولت پهلوی مشخص می‌شود. ازقضا هر دو مشخصه آن به شکلی پارادوکسیکال، در ترکیب با جهان‌بینی جهان‌سوم‌گرایانه، تغییر پارادایم سیاسی چپ ایران را تسریع بخشید. درواقع، انسداد سیاسی پساکودتا تمامی امکان‌های مبارزه و یا مشارکت دموکراتیک را که بنیان فعالیت سیاسی حزب توده و «جبهه ملی» بر آن استوار بود، از بین برد. برآیند این وضعیت، چرخش به‌سوی تشکیل هسته‌های مخفی، گروه‌ها و حلقه‌های مطالعاتی زیرزمینی با گرایش به مبارزات مسلحانه به‌مثابه آلترناتیو جریان‌های چپ سنتی و لیبرال پارلمانتاریست بود که در هیئت چندین گروه چپ و اسلام‌گرا در داخل و خارج از کشور به هدف ترویج مبارزات مسلحانه در نیمه اول دهه ۶۰میلادی خود را نشان داد.

در گفتمان سیاسی این نسل، نقد تجدیدنظرطلبی حزب توده، تأکید بر مبارزه مسلحانه در مقابل سیاست پارلمانتاریستی، گرایش به سوسیالیسم انقلابی و اندیشه‌های مائو در تقابل با سوسیالیسم شوروی و الگوبرداری از مبارزات آزادیبخش جهان‌سوم علیه امپریالیسم و دولت‌های داخلی وابسته به‌ آن به گره‌گاه‌های اصلی چپ انقلابی ایران بدل گردید. این اصول در گفتمان چپ انقلابی ایران به مبارزه با دولت پهلوی و وابستگی آن به جبهه‌ی امپریالیسم و همچنین تلاش برای استقلال ملی از طریق ایجاد یک دولت دموکراتیک ترجمه شد.

بااین‌حال، تا جایی که به تغییر پارادایم نسل دهه ٦٠ چپ ایرانی و مبارزات کوردها برمی‌گردد، تلاقی این چرخش سیاسی-انقلابی ناشی از بازاندیشی ایدئولوژی مبارزاتی در پرتو ساخت اقتصادی-سیاسی ایران پساکودتا (۱۹۵۳) با ایجاد فرصت‌ها و تهدیدات منطقه‌ای ناشی از چرخش پرو-شرق انقلاب عراق (۱۹۵۸) به‌ویژه برای جنبش ملی کوردستان بود. وقوع انقلاب ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸ و تسخیر قدرت توسط عبدالکریم قاسم که رژیم پادشاهی تحت قیمومیت بریتانیا را با جمهوری عراق متمایل به بلوک شرق جایگزین کرده بود، پیامدهای بلافصل ژئوپلیتیک برای دولت پهلوی و فرصت‌های سیاسی جدیدی برای پیشبرد مسئله کورد در عراق و ایران به همراه داشت. این تهدیدات بالقوه شاه را مجبور به انجام برخی اقدامات پیشگیرانه در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ساخت. به لحاظ پیامدهای داخلی نیز آنچه بیش از همه به نگرانی‌های دولت پهلوی می‌افزود، ایجاد فضای موقتاً باز سیاسی‌ای بود که دولت جدید عراق برای احیای مسئله کورد در دو سوی مرزهای عراق و ایران گشوده بود. دولت ایران بلافاصله در ۱۹۵۹ به‌عنوان واکنش آنی خود در سطح داخلی شروع به ملیتاریزه‌کردن کوردستان ایران با افزایش نیروهای ارتش، تقویت لجستیکی پایگاه‌های مرزی و موج گسترده‌ای از دستگیری فعالین سیاسی و متمایل به حزب دموکرات کوردستان نمود. درواقع، خشونت فراقانونی دولت در کوردستان و شدت موج‌های مختلف سرکوب فعالین سیاسی و مردم عادی از سال‌های ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳، به شکلی‌ گسترده‌تر در توجیه انتخاب مبارزات مسلحانه کوردستان علیه دولت پهلوی تأثیرگذار بود.

علاوه بر شرایط منطقه‌ای، مدرنیزاسیون دولت پهلوی در حوزه آموزش به هدف پرورش نیروهای تحصیل‌کرده تکنوکرات و بروکرات، به شکلی پارادوکسیکال فضا را برای تشکیل و گسترش جریان‌های انقلابی و رادیکال در دانشگاه‌ها فراهم کرد. ابتدای دهه ٦٠ پیامدهای مدرنیزاسیون در حوزه‌های آموزش و گسترش تحصیلات دانشگاهی منجر به ورود قشر اقلیتی از جوانان کرد طبقات بالای جامعه کوردستان به دانشگاه می‌شود و اولین هسته‌ها و تشکلات دانشجویی کوردها در تهران، یعنی «اتحادیه دانشجویان کورد در دانشگاه‌های ایران» (۱۹۶۰)، همراه با رشد دیگر جریانات دانشجویی در ایران و خارج از کشور شکل می‌گیرد. در سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۶۳جمعی از آن‌‌ها به خط فکری چپ تمایل پیدا کرده و از جریان ناسیونالیستی مسلط اتحادیه جدا می‌شوند. از دل این تجربه‌ی سیاسی-اجتماعی بود که شعر نو کوردی روژهلات متأثر از جریان‌های شعر نو در کوردستان عراق توسط «سواره ئیلخانی‌زاده»، «علی حسنیان» و «فاتح شیخ»‌ پایه‌گذاری شد.

متعاقب شروع موج جدید سرکوب سیاسی فعالین دگراندیش در ۱۹۶۳، برخی از این دانشجویان ازجمله اسماعیل شریف‌زاده، محمد امین سراجی، عبدالله معینی، سالار حدیدی، رسول پیشنماز و… مجبور به انتخاب پناهندگی در کوردستان عراق می‌شوند. پناهندگی نسل دانشجویان انقلابی کورد به کوردستان عراق همزمان است با ازسرگیری مبارزات کوردهای عراق علیه حکومت مرکزی موسوم به «قیام ایلول» (۱۹۶۱-۷۵) و همچنین وابستگی این قیام به کمک‌های نظامی و لجستیکی دولت ایران. چنین وضعیتی منجر به شکل‌گیری جناح‌بندی‌ها و انشقاق میان مبارزات کوردهای عراق و متأثر از آن چنددستگی میان حزب دمکرات کوردستان ایران می‌شود. ازآنجاکه رهبری حزب دموکرات، احمد توفیق، تحت هژمونی بارزانی‌ها و سیاست اولویت قیام ایلول قرار دارد، جناح محافظه‌کار بدنه رهبری حزب دمکرات، سیاست انفعال و ضمیمه‌شدن به جنبش ایلول را پیش می‌گیرد و جناح رادیکال آن، یعنی دانشجویان چپ پناهنده در کوردستان عراق و برخی دیگر از اعضای ناراضی از سیاست‌های پرو-بارزانی کمیته مرکزی حزب، با انتخاب استراتژی تبلیغ مسلحانه و به هدف سازمان‌دهی به پایگاه سیاسی و اجتماعی خود و زمینه‌سازی مبارزات مسلحانه، در ۱۴ سپتامبر ۱۹۶۶ کمیته انقلابی حزب دمکرات کوردستان را تأسیس کردند.

کادرهای کمیته‌ای انقلابی به‌شدت متأثر از مائوئیسم بودند. آن‌ها در راستای حل مسئله‌ی ملی کوردستان و همچنین امکان‌های سراسری کردن یک انقلاب دهقانی، درصد ایجاد یک جبهه ضدامپریالیستی و دموکراتیک علیه رژیم پهلوی بودند. رهبر شناخته‌شده این جریان، اسماعیل شریف‌زاده، به دلیل فعالیتش در جنبش دانشجویی با روشنفکران و دانشجویان غیر کورد ازجمله «علیرضا نابدل» و «بهروز دهقانی» در ارتباط بود. شریف‌زاده در یکی از مکاتباتش با نابدل از وی خواسته بود به جنبش و مبارزات مسلحانه در کوردستان بپیوندد و برای ایجاد ارتباط دیگر هسته‌های مخفی متمایل به مبارزات چریکی با کمیته انقلابی تلاش نماید که به دلیل تضادهای ایدئولوژیک و تفاوت خط ‌مشی سیاسی بی‌نتیجه ماند. گفتنی است که حزب توده نیز به دلیل اختلافات فکری و ایدئولوژیک تمایلی به همکاری با این جریان نداشت.

درهرصورت، کادرهای کمیته‌ی انقلابی در اوایل ۱۹۶۷ با تشکیل گروه‌های چریکی چندنفره وارد بخش‌های مختلف کوردستان شمالی (مناطق کوردنشین آذربایجان غربی) و شهرهای سقز و بانه شدند و به شروع تبلیغ و تلاش برای ایجاد پایگاه اجتماعی گسترده‌تر در میان دهقانان روستایی کردند. همچنین، آن‌ها با سفارت‌های شوروی و مصر نیز ارتباط برقرار کردند اما پیامدهای جنگ شش‌روزه (۱۹۶۷) و شکست مصر از اسرائیل توانایی کمک‌های مصر را امکان‌ناپذیر کرد. همین تغییر موازنه قدرت در سطح منطقه و امیدواری دولت عراق به حل مناقشات خود با ایران از راه مذاکره وعده‌های حکومت مرکزی عراق را نیز بر باد داد.

در این میان، تنها جریان مائوئیستی «سازمان انقلابی حزب توده» بود که به درخواست کمیته‌ی انقلابی مبنی بر مشارکت در مبارزات کوردستان و تلاش برای سراسری کردن این مبارزه پاسخ مثبت داد. آن‌ها یکی از اعضای خود به نام «کورش لاشایی» را برای تحقیق در رابطه با امکان‌های پیوستن به این مبارزه از اروپا به کوردستان عراق فرستاند. از نظر سازمان انقلابی، کوردستان یک یک پایگاه انقلابی مناسب برای شروع جنبش انقلابی متکی بر دهقانان مشابه انقلاب چنین به‌شمار می‌رفت. به‌همین دلیل، در بهار ۱۹۶۸ برخی دیگر از اعضای این سازمان به کوردستان رفتند؛ اما پیش از پیوستن به مبارزات، رهبران اصلی کمیته‌ی انقلابی، ازجمله شریف‌زاده، عبدالله معینی و ملا آواره شلماشی در درگیری‌‌های مسلحانه کشته شده و مبارزات کوردستان سرکوب شده بود.

بدین‌ترتیب، مه ۱۹۶۸ در کوردستان متأثر از تغییرات ژئوپلیتیک منطقه‌ای، تغییر ساخت اقتصادی-اجتماعی روستاهای کوردستان پس از اصلاحات ارضی، که اکثریت دهقانان را نسبت به جنبش بی‌تفاوت کرده بود، مسائل مرتبط با تاکتیک‌های مبارزاتی و تضاد منافع سیاسی با مبارزات بارزانی‌ها شکست خورد. پس‌ازآن، موج جدید و سازمان‌دهی‌شده‌ای از سرکوب، اعدام فعالین سیاسی و آوارگی آن‌ها به مناطق آزادشده کوردستان عراق شروع می‌شود. اگرچه قیام چریکی مائوئیست‌های کورد پس از ١٨ ماه شکست خورد، تجربه مبارزه مسلحانه کوردستان اولین بارقه‌های انقلابی را در ایران پی‌ریزی کرد که روح دهه ۶۰ و مبارزات جهان‌سوم‌گرایانه را در جنوب جهانی تنیده بود.

چپ در پیرامون تفاوت‌های قابل‌توجه‌ گفتمانی با چپ در مناطق مرکزی دارد، به‌ویژه در رابطه با مسئله‌ی ملل فرودست و جایگاه‌ آن در صورت‌بندی گفتمانی و پرکتیس مبارزاتی. تا جایی که به تاریخ مبارزات سیاسی کوردها در دهه‌ی ۱۹۶۰برمی‌گردد، پیامد تاریخ‌نگاری مرکزگرایانه به‌حاشیه‌راندن و مسکوت گذاشتن اهمیت تاریخی این نکته است که برای مثال مبارزات مسلحانه ۱۹۶۷-۶۸ کوردستان پیشگام مبارزات چریکی در ایران بود.

در فاصله‌ی ۱۹۶۹تا ۱۹۷۳، حزب دموکرات کوردستان به‌لحاظ گفتمانی از سوی دکتر عبدالرحمان قاسملو، محمدامین سراجی و کریم حسامی بازسازی شد و منجر به گذار حزب از تفکرات مائوئیستی به مارکسیسم-لنینیسم گردید. این صورت‌بندی نوین از مبارزات کوردستان ایران تا ۱۹۹۱ کم تا بیش بر گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک این حزب سیطره داشت. شایان‌ذکر است این تجربه چریکیسم کوردستان به لحاظ فکری و سیاسی الهام‌بخش شکل‌گیری و ظهور یک سازمان چپ مارکسیستی-لنینیستی، یعنی «سازمان انقلابی زحمت‌کشان کوردستان ایران (کومله)» گردید و نقشی اساسی در گذار زودهنگام کومله از مشی چریکی – در قیاس با سیطره‌ آن در فضای چپ انقلابی در ایران – به‌سوی سازمان‌دهی توده‌ای و انقلاب اجتماعی ایفا نمود.

حال سؤال این است: چرا تاریخ قیام چریکی کوردستان در تاریخ‌نگاری چپ ایرانی غایب است؟

به‌طور خلاصه می‌توان گفت آنچه بیش از همه غفلت پژوهشی چپ در ایران را رقم می‌زند، مرکزمحوری/فارسی‌محوری غالب بر بدنه‌ی مطالعات ایران و مشخصاً تاریخ‌نگاری چپ است. این مسئله کوری پژوهشی در رابطه با تجربیات چپ غیرمرکز/غیرفارس در ایران را به‌بار آورده و به‌نوبه‌ی خود، منجر به حذف یا به‌حاشیه‌رانی حلقه‌هایی از تاریخ چپ در ایران شده‌ است. این بیرون‌اندازی آنگاه بسیار مهم جلوه می‌کند که بدانیم چپ در پیرامون تفاوت‌های قابل‌توجه‌ گفتمانی با چپ در مناطق مرکزی دارد، به‌ویژه در رابطه با مسئله‌ی ملل فرودست و جایگاه‌ آن در صورت‌بندی گفتمانی و پرکتیس مبارزاتی. تا جایی که به تاریخ مبارزات سیاسی کوردها در دهه‌ی ۱۹۶۰برمی‌گردد، پیامد تاریخ‌نگاری مرکزگرایانه به‌حاشیه‌راندن و مسکوت گذاشتن اهمیت تاریخی این نکته است که برای مثال مبارزات مسلحانه ۱۹۶۷-۶۸ کوردستان پیشگام مبارزات چریکی در ایران بود. به‌طور کلی‌تر، بدون توجه به تاریخ چپ پیرامون، این خوانش شتاب‌زده تسلط پیداکرده است که این چپ ایرانی (در معنای مرکزمحور/فارسی‌محور آن) است که مسئله‌ی ملل فرودست را به‌شکل بنیادین در گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک خود معنا بخشیده است. بازخوانی مبارزات و قیام چریکی کوردستان ازجمله مثال‌هایی است که می‌تواند این فهم متعارف را واسازی نماید. در یک کلام، رخداد ۶۷-۶۸ کوردستان پرونده‌ای است برای مسئله همواره مناقشه‌برانگیز چپ و مسئله ملیت‌های فرودست که تا به امروز به‌شیوه‌های گوناگونی مورد انکار قرار گرفته و یا دچار تقلیل‌گرایی است.